سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

بخش ۲ - حجاریان. کابوس انقلاب یا بن بست اصلاحات؟


فرج سرکوهی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ٣ شهريور ۱٣۹۴ -  ۲۵ اوت ۲۰۱۵


تقلیل انواع اصلاح طلبی به «اصلاح طلبی حکومتی»، پوشاندن تفاوت های مهم بین اصلاح طلبی حکومتی و اصلاح طلبی غیرحکومتی و تحمیل بار منفی بر «انقلاب» در گفتمان عمومی جامعه ایرانی، از دستاوردهای استبداد حکومت اسلامی در چند سال اخیر است.

اصلاح طلبان حکومتی و دنباله های آنان در اپوزیسیون سابق، به یاری برخی رسانه های فارسی زبان خارج از کشور، بر بستر شکست اپوزیسیون و...، امکانات رنگارنگ حرکت جامعه را، به دوگانه در اغلب موارد جعلی «انقلاب خونینی که به استبداد و ویرانی منجر می شود» و «اصلاحات حکومتی» تقلیل داده اند.

اما این دستآورد و آن تقلیل تنها در پرتو سانسور و حذف خشن فیزیکی و فرهنگی گرایش های «غیرخودی» از رسانه ها و فعالیت های اجتماعی و سیاسی به دست آمده و بر دوام نخواهد ماند.

از منظری هر نوع اصلاح طلبی در چارچوب نظام مسلط استبدادی، و گاه غیراستبدادی، نفی می شود اما نادرست خواندن یک گرایش نفی حضور عینی آن نیست. (بحث ما در این مقاله نه به درستی یا نادرستی رفرم و اصلاح طلبی، که به //حضور عینی// گرایش های متفاوت اصلاح طلبی در شکل های گوناگون در جامعه معطوف است).

سهم در حکومت، بهره مندی از رانت های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی، تقلیل مردم به ابزار «فشار از پائین» برای کسب امتیازهای بیش تر در «چانه زنی در بالا» و اولویت حفظ نظام مسلط، از شاخصه های اصلاح طلبی حکومتی است.

در مقابل اصلاح طلبی غیرحکومتی، درست یا نادرست، می کوشد تا برخی اصلاحات جدی را با واسطه حرکت ها و جنبش های مردمی مستقل از حکومت، به حکومت تحمیل کند بی آن که در قدرت سهمی و در حفظ نظام مسلط سودی داشته باشد.

در اصلاح طلبی غیرحکومتی نیز دو گرایش اصلاح طلبی چون برنامه نهائی و «رفرم های مقطعی» در پیوند با «گذار از نظام مسلط به نظامی دیگر» را می توان دید.

انقلاب یا اصلاح؟

دوگانه «انقلاب یا اصلاحات»، به گونه ای که در بحث ها و رسانه های اصلاح طلبان حکومتی مطرح می شود، بیش از آن که بیانگر واقعیتی عینی باشد، برساخته ای است ذهنی و دامی است برای به تنگنا راندن هر گرایشی که با اصلاحات حکومتی همراه نیست چرا که «انقلاب» یا «گذار ساختار و...»، آن گاه که رخ می دهد، نه حاصل ذهنیت ها، که برآیند عینیت هائی است که تا حدی، و فقط تا حدی، از ذهینت ها نیز متاثرند.
انقلاب بر اراده این و آن رخ نمی دهد که برعکس «شرایط عینی و ذهنی» جامعه، گاه «گذار» از ساختار مسلط به ساختاری دیگر را به چالش اصلی و روز بدل می کند. (انقلاب، شورش، براندازی، ساختار شکنی، دگرگونی ساختاری و...). این گذار نه در هر زمان، که با همزمانی مولفه ها و شرایط متناسب خود، تحقق می یابد.
اما حرکت های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، صنفی و دموکراتیک لایه های گوناگون جامعه در غیبت شرایط گذار ساختاری، متوقف نمی شود. نیروهای خواهان گذار ساختاری نیز در غیبت شرایط گذار، بی عمل نمانده و هدف استراتژیک خود را در قالب برنامه های مقطعی، که گاه جامه رفرم در بستر نظام موجود را به تن دارند، دنبال می کنند.

به مثل اعتصاب کارگری برای افزایش دستمزد، قرارداد جمعی کار، حق تاسیس نهادهای مستقل کارگری، مبارزه برای آزادی بیان و عقیده همه شهروندان و....می تواند هدف نهائی اصلاح طلبان غیرحکومتی باشد اما همین حرکت در برنامه گذار ساختاری نیز مرحله ای است گاه ضروری با نتیجه دوگانه در حال و آینده.

بسیاری از هدف های اصلاح طلبانه غیرحکومتی در جمهوری اسلامی، با گذار ساختاری پیوند می خورند از جمله آزادی عقیده و بیان و دین، برابری جنسیتی در برابر قانون، حق انتخاب پوشش و... این سخنان اما در باره اصلاح طلبی //غیرحکومتی// صادق است و نه در باره اصلاح طلبی //حکومتی// . دومی هدف ها و برنامه های خود را با معیار حفظ نظام و ساختار مسلط تدوین می کند.

هستند گرایشی های غیرحکومتی در ایران که، درست یا نادرست، خواهان گذار مسالمت آمیز و گام به گام از استبداد جمهوری اسلامی به نظامی دموکراتیک اند و بر آن اند که با مقاومت مدنی و تحمیل اصلاحات واقعی از پائین به حکومت، می توان نظام استبدادی مذهبی را به عقب نشینی وادار کرد. این گرایش نیز از صحنه سیاست و جامعه حذف شده است تا میدان برای اصلاح طلبی حکومتی خالی شود.

جناح اصلاح طلب حکومتی در ایران از حذف دیگر گرایش های اصلاح طلب غیرحکومتی سود برده و می کوشد تا اصلاح طلبی را به خود محدود و اپوزیسیون سابق را به پیاده نظام بی حق و اختیار اردوی خود بدل کند.

اصلاح طلبی حکومتی ایران از گرایش های غیرحکومتی یا «غیرخودی» می خواهد که هویت مستقل فکری، سیاسی و فرهنگی خود را انکار، از برنامه ها و سیاست های اصلاح طلبی حکومتی، که در تدوین آن نقشی ندارند، تبعیت و خط قرمزهای حکومتی را پذیرفته یا به پذیرش آن ها تظاهر کنند.
از همگان می خواهد تا به رای دهنده، مبلغ و پیاده نظام اردوی اصلاح طلبان حکومتی و به کسانی تقلیل یابند که رای می دهند، مردم را به رای دادن تشویق می کنند اما حق نامزد شدن ندارند، حق دارند در رسانه های اصلاح طلبان حکومتی از این جناح حمایت کنند اما از حق انتشار رسانه سیاسی مستقل محروم اند، حق دارند در نشست های تبلیغاتی اصلاح طلبان حکومتی حضور یابند اما حق تاسیس نهادهای مستقل سیاسی و صنفی و دموکراتیک از آنان سلب شده است و... ماشین اصلاح طلبی حکومتی با بلعیدن گرایش های غیرحکومتی آنان را «خودی» می کند.
از منظر اصلاح طلبی حکومتی و دنباله های این جناح، هر کس و هر گرایشی که بر حفظ هویت مستقل فکری و سیاسی و فرهنگی خود اصرار ورزد و «خط قرمز»های حکومت اسلامی چون ولایت فقیه و... را نپذیرد، «برانداز»، «خشونت طلب»، «انقلابی» «رادیکال»، « تندرو» و... تلقی می شود.

آقای حجاریان و تئوری گذار

شماره ۴۱ مهرنامه از آقای حجاریان نیز مدد گرفته است تا «مبارزه مسلحانه» را رد و «مبارزه مصلحانه» را توصیه کند.

«جنبش مصلحانه ساختار شکن نیست... تنها رژیم های توتالیتر هستند که قابل اصلاح نیستند بجز چنین رژیمی فرض بر این است که همه رژیم ها قابل اصلاح اند».
برخلاف حکم کلی آقای حجاریان اصلاح پذیری یا انقلاب به «توتالیتر» بودن یا نبودن نظام های حاکم وابسته نیست. نظام مسلط بر اتحاد شوروی و اروپای شرقی سابق را «توتالیتر» می نامیدند. اغلب این نظام ها با روندی که به «انقلاب مخملین» مشهور شد برافتادند نه با انقلاب. حکومت شاه استبدادی بود نه توتالیتر اما با انقلاب برافتاد.

آقای حجاریان نیز، چون تیم مهرنامه، جنبش چپ نو ایران را در دهه های چهل و پنجاه به «ترورهای فردی و گروهی» تقلیل می دهد تا جوهره اصلی این حرکت تاریخی، ــ نقد رادیکال ایدئولوژی و فرهنگ غالب، نقد بینشی چپ سنتی در حوزه نظر و نفی رادیکال نظام مسلط در حوزه عمل و...ـ را بپوشاند.   

«ترور.. همیشه محکوم است چون سبب خشونت می شود و در خشونت نمی توان به آزادی رسید». گوئی «ترور» است که خشونت حکومت های استبدادی را «سبب می شود» نه ساختار استبدادی حکومت.
«در خشونت نمی توان به آزادی رسید» اما خشونت انقلابی در برابر خشونت حکومتی، از مولفه های برخی از مهم ترین انقلاب های تاریخ بوده است که به «آزادی رسیده اند». کافی است تاریخ انقلاب فرانسه، انقلاب آمریکا علیه استعمار انگلیس و ... را ورق بزنید.

گذار مسالمت آمیز و عاری از خشونت از نظام های استبدادی به دموکراسی بر راه حل های خشونت آمیز ترجیح دارد اما شکل گذار جوامع را از این نظام بدان نظام، نه فقط آرزوها و ترجیح انسان ها، که مولفه های بسیار، و از جمله ترجیح آدم ها، تعیین می کنند.

موعظه علیه خشونت سیاسی مردم و سکوت در برابر خشونت حکومتی یا توجیه آن، در دو دهه و اندی گذشته بر فضای رسانه ای اصلاح طلبان حکومتی داخل و خارج از کشور مسلط بوده است.

از خشونت پرهیزی به پذیرش نظام مسلط و از آن به نفی هر نوع انقلاب می رسند، روزنه های متنوع ممکن تحول را به اصلاحات حکومتی محدود می کنند، از اصلاحات حکومتی به پذیرش استبداد «معتدل؟» می رسند و استبداد حاکم، بی اعتنا بدین عقب نشینی ها، به اعمال خشونت ادامه می دهد.
خشونت حکومت استبدادی خشونت آزادی خواهان را توجیه نمی کند اما صورت مساله «خشونت یا عدم خشونت» گاه به این قصد مطرح می شود که پرسش اصلی ـ حفظ یا گذار از نظام مسلط ـ مطرح نشود.

چگونگی گذار از نظام استبدادی به نظام دموکراتیک از مهم ترین مسائل جامعه ما است. چگونگی این گذار را نه اراده این و آن، که مجموعه ای از مولفه های عینی و ذهنی تعیین می کنند. آگاهی و اراده آزادی خواهان و واکنش حکومت به جنبش آزادی خواهی نیز در چگونگی گذار موثراند.

مخالفت اصلاح طلبی حکومتی با خشونت انقلابی نه از خشونت پرهیزی که از بستر حفظ نظام مسلط بر می خیزد چرا که اینان هنوز هم خشونت های حکومتی سال های اول انقلاب، سال های ۶۰، سال ۶۷ و خشونت های کنونی و آمران و عاملان این خشونت ها را، از جمله آیت الله خمینی و برخی چهره های اصلاح طلب حکومتی، به جد نقد نکرده و حداکثر با توضیح یا توجیه کوشیده اند تا نقد جدی را به حاشیه تبعید کنند.
محکوم کردن این خشونت ها هنگامی جدی است که اصلاح طلبان حکومتی نیز مسئولیت خود را در این خشونت ها پذیرفته و به شیوه سیاستمداران جوامع دموکراتیک، کردار خود را در عمل، و نه در حرف، نقد کنند.

اصلاح طلبان حکومتی رهبری تحولات جامعه را حق انحصاری خود می دانند اما کدام جامعه را سراغ دارید که مدیریت دوران گذار از استبداد به دموکراسی را به دولتمردان دوران استبداد و به کسانی واگذارد که در نهادهای سرکوب فعال بوده اند؟.... ... و دامن کدام یک از رهبران اصلاح طلب حکومتی از جنایت های سه دهه و اندی گذشته پاک است؟

تحول دولتمردان سرکوب گر به اصلاح طلب حکومتی تحولی مثبت است اما پاسخگوئی و پذیرش مسئولیت کردار سیاسی از لوازم اصلی دموکراسی است و به هیچ کس به دلیل تحول از مستبد به اصلاح طلب جایزه نمی دهند.


نوستالژی یا کابوس قدرت؟

آقای حجاریان و دیگر اصلاح طلبان حکومتی از گاندی و ماندلا به عنوان الگوی خود سخن می گویند اما تفاوت مهم خود را با آنان پنهان می کنند.
گاندی و نلسون ماندلا در پی «براندازی» نظام مسلط بودند نه در پی حفظ و اصلاح آن، سهمی در قدرت نداشتند و نمی کوشیدند تا جنبش مردمان را به «ابزاری برای «چانه زنی در بالا» تقلیل دهند. ماندلا، به دورانی که لازم بود، از سامان دهندگان و رهبران جنبش مبارزه مسلحانه مردم خود نیز بود.

پویان در سایه شریعتی پدر

آقای حجاریان در مهرنامه ۴۱ می نویسد:
«۴۵ سال پیش در همین فصل بهار جزوه ای تحت عنوان مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا توسط یکی از شاگردان مرحوم محمدتقی شریعتی به نام امیز پرویز پویان منتشر شد و این جرقه ای بود که بعد از آن به حریق تبدیل شد و دیگرانی چون مسعود احمدزاده و محمد حنیف نژاد و بسیاری دیگر دنبال آن راه را گرفتند».
ذهنیت بسته اصلاح طلبی دینی حتا به هنگام معرفی یکی از خلاق ترین چهره های چپ نو ایران نیز می کوشد تا سایه سنگین دین را بر او تحمیل کند ورنه چه لزومی داشت که در معرفی پویان چپ، فقط نام معلم مسلمان دوران مدرسه او را ببرند که نقش و تاثیری بر آن چه پویان بود و شد نداشت.

نوستالژی یا بمب آماده انفجار

«امروز دیگر هیچ گروهی در میان نیروهای سیاسی ایران اعتقاد به مشی مبارزه مسلحانه ندارد و رادیکال ترین اشخاص و گروه های سیاسی حتی در خارج از کشور به کلی از آن دست کشیده اند اما نوستالژی آن در اذهان باقی مانده است».
رادیکالیزم آزادی خواهانه و عدالت طلبانه بخشی از چپ ایران، که در دهه های چهل و پنجاه در قالب نقد چپ سنتی، مبارزه مسلحانه و... تجلی یافت و در آینده در قالب های دیگری پدیدار خواهد شد، تنها یک «نوستالژی» است؟
نهادهای امنیتی، چوبه های دار، میدان های تیر، اتاق های شکنجه، سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات، رسانه های «امنیتی های فرهنگی کار» و «فرهنگی کاران امنیتی» و... برای سرکوب یک «نوستالژی» است که بسیج شده اند؟

در بینش و در رادیکالیزم عدالت طلبانه چپ نو چه نیروئی نهفته است که حتا« نوستالژی» آن کابوس تمامی جناح های حکومتی است؟

اگر رخدادهای نظری و عملی دهه های چهل و پنجاه ایران را به تاکتیک «مبارزه مسلحانه» تقلیل نداده و به شاخص های ماهوی آن یعنی به مولفه هائی چون نقد رادیکال فرهنگ غالب و نفی نظام مسلط، رادیکالیزم عدالت طلبانه و آزادی خواهانه و انتقادی چپ نو و... نظر کنیم، آن گاه است که نه با «نوستالژی» برای روزگاری سپری شده، که با امکانی در حال و آینده رو به روایم که احتمال بازگشت آن به صحنه سیاست ایران در قالب های نو و متناسب با موقعیت روز، اما هنوز کشف نشده، هست و همین امکان است که «نوستالژی» را به کابوس نظامی بدل می کند که از حل مسائل خود درمانده است. در بخش های دیگر این مقاله به زمینه های عینی این امکان در متن جامعه، که می تواند به بمبی آماده انفجار بدل شود، نیز اشاره خواهم کرد.

* بخش های دیگر مقاله در پی می آید.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۹)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست