سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

کاش فریناز، خود هتل تارا را به آتش می کشید


پروین اشرفی


• فریناز خسروانی زن جوانی که در هتل تارای مهاباد مشغول به کار بود، خطر کرد و از طبقه چهارم آن هتل خود را به بیرون پرتاب کرد تا از خطر بگریزد! چگونه است که فریناز برای گریز از خطر به کام خطر دیگری رفت؟ چگونه است که زن جوانی مانند فریناز فقط در مقابل دو گزینه قرار می گیرد که در هر دو سوی آن مرگ در انتظار اوست؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۹ ارديبهشت ۱٣۹۴ -  ۹ می ۲۰۱۵



 هنوز زمان کوتاهی از مرگ فجیع فرخنده نگذشته است که ما بار دیگر شاهد مرگی محزون هستیم که این بار "ظاهرا" نه به دست مردان جاهل اسلامی، بلکه به دست خود "مقتول" صورت گرفته است!
فریناز خسروانی زن جوانی که در هتل تارای مهاباد مشغول به کار بود، خطر کرد و از طبقه چهارم آن هتل خود را به بیرون پرتاب کرد تا از خطر بگریزد! چگونه است که فریناز برای گریز از خطر به کام خطر دیگری رفت؟ چگونه است که زن جوانی مانند فریناز فقط در مقابل دو گزینه قرار می گیرد که در هر دو سوی آن مرگ در انتظار اوست؟
ریحانه جباری را بخاطر دارید که چگونه بخاطر دفاع جانانه از خود، او را اعدام کردند؟ خانه ای و یک مرد مأمور امنیتی رژیم جمهوری اسلامی و هزاران بار ترس و نا امنی، "بدنامی" و فرهنگ مردسالار زن ستیز که زن را فقط کالای جنسی می بیند؟ و بعد اعتراضات گسترده و کمپین های به حق و وسیع در راستای خواست توقف اعدام ریحانه؟ اما ریحانه را اعدام کردند تا یک بار دیگر ثابت کنند که در دنیای مردسالار، در دنیای نابرابر که تبعیض جنسیتی نقش عظیمی در سرنوشت زنان، در زندگی و کار نیمی از بشریت، عمل می کند، حاضر به عقب نشینی نیست.
حال فریناز زن جوان ۲۶ ساله را در روز دوشنبه، چهاردهم اردیبهشت به خاطر آورید. زن جوانی که برای گذران زندگی اش در هتل تارای مهاباد کار می کند. صاحب کار فریناز، نادر مولودی، در راستای کسب امتیاز بیشتر برای هتل خود ، اطاقی را در اختیار فردی که گفته می شود نامش مرتضی هاشمی وند است و گویا مأمور امنیتی می باشد و از ارومیه به مهاباد آمده است، قرار می دهد. (فرمانداز مهاباد او را س.م.ه کارمند شرکت تلاشگران اندیشه در تهران معرفی می کند که در خصوص ارزیابی عملکرد و افزایش سطح استاندارد به مدیران هتل ها مشورت می داد) صاحب هتل به کمک این مأمور امنیتی، فریناز را به اطاق او فراخوانده و بعد با بستن در اطاق، او را در آن زندانی می کنند تا زمینه تجاوز به او را فراهم کرده باشند. فریناز که متوجه این نقشه شوم شده بود، فوری پیامک هایی برای دوستان و همکاران دیگر خود می فرستد و آنها را به کمک می طلبد. اما پیش از آنکه کسی به داد او برسد، گفته می شود به بالکن اطاق می رود تا طبقه به طبقه خود را خلاص کند، اما خود را از طبقه چهارم هتل به پائین پرتاب کرده است تا به تجاوز به خود تن ندهد. دوربین های هتل همه این لحظات را ضبط کرده است و حتی مأمور امنیتی را بر روی بالکن هم نشان می دهد. آثار ضرب و جرحی که بر بدن این زن جوان دیده شده است اما می تواند این شبهه را هم به وجود بیاورد که در اثر تقلایی که صورت گرفت، به بیرون پرت شد و شاید هم این جانیان، خود فریناز را هل داده باشند. با تمام این ابهامات و هر سناریویی را هم که در نظر بگیرید، حاصلش اما یک امر است: مرگ زن جوانی که به یکی دیگر از قربانیان سیستم تبعیض آمیز مردسالار تبدیل شد.
به دنبال این مرگ محزون، صد البته مردم مهاباد به خشم آمدند. این خشم به شهرهای دیگر و به ترکیه نیز رسید. موج عظیم اعتراضات گسترده در چند روز اخیر گویای آن است. همگی خواهان شناسایی کامل مسببین و مجازات عاملین این مرگ می باشند. اما معترضین یک امر را نیز به خوبی می دانند و آن اینکه رژیم جمهوری اسلامی ایران، علیرغم سروصداهای تو خالی اش ، حافظ جان و امنیت شهروندان خود نیست و نه تنها این، بلکه دست های مأمورین امنیتی و صاحب منصبان خود را شدیدا باز می گذارد تا هراندازه که می خواهند به جان و امنیت مردم تجاوز کنند. و آنجایی هم که گیر می افتند، به کمک دستگاه های عریض و طویل قضایی که سرتاپایش زن ستیز است، مسئله را توجیه می نمایند. مورد ریحانه جباری نمونه آشکار آن بود. این بار اما مردم به خشم آمده تصمیم گرفتند خود مستقیما وارد عمل شوند و کاری را که فریناز باید می کرد، خود به سرانجام برسانند. به این دلیل هتل را به آتش کشیدند. تصمیم فریناز حتما تحت تأثیر شرایط خود در آن زمان بخصوص بود، و شاید هم در همان حال می اندیشید اگر جز این کند، جمهوری اسلامی به هرحال او را به اعدام محکوم خواهد کرد. اما تصمیم مردم به خشم آمده مهاباد نیز در به آتش کشیدن هتل تارا ، کاملا آگاهانه و حاصل نفرت و انزجار آنها از بی عدالتی است. آنها به خوبی می دانند که رژیم جمهوری اسلامی با کمک همه قوانین عقب افتاده اسلامی خود، از این جانیان حمایت خواهد کرد. بیهوده نیست که علیرضا رادفر، معاون سیاسی، امنیتی و اجتماعی آذربایجان غربی با اشاره به ناآرامی های شهر مهاباد گفته است که مخالفان جمهوری اسلامی می کوشند از وقایع این شهر بهره برداری سیاسی کنند. این گفته وی و بعد اولتیماتوم به اینکه پلیس را بیشتر بسراغشان خواهد فرستاد و همچنین تهدید خانواده خسروانی به سکوت در مقابل این تبانی، البته دقیقا به این دلیل است که مردم مهاباد خشم ناشی از مرگ فریناز را، به بسیاری از نابسامانی هایی که رژیم برایشان فراهم کرده است، گره زده اند و حتی از اختلاس های عظیمی که در زمان ساخت این هتل افتتاح شده در دهه فجر ۹۲ رخ داده است، سخن می گویند. حال اگر بر این باور باشیم که شیوه برخورد تمامیت سیستم جمهوری اسلامی به زن، بر یک فرهنگ مردسالار و بر قوانین آپارتاید جنسی استوار است، می توانیم به راحتی علل برخورد صاحب منصبانی چون استاندار و فرماندار به مرگ فریناز و جلوگیری از گسترش خشم فزاینده مردم مهاباد را هم درک کنیم. مردم می بینند که همدست جلال سربندی در ماجرای تجاوز به ریحانه جباری از مجازات فرار کرده است و اصلا اثری از او نیست، مردم می بینند که اسیدپاشان آزادانه می گردند، مردم می بینند که پزشک متخصص بیهوشی به راحتی به زنان تجاوز می کند، مردم می بینند که زنان بسیاری قربانی این نظام مردسالار می گردند و رژیم به راحتی از مجرمان حمایت می کند، به همین دلیل یک پارچه برضد رژیم به خیابان ها آمده اند . می توان به جرئت گفت که مردم می دانند که مسببین این مصائب چه کسانی هستند و شاید مقابله با عکس العمل های رژیم بسیار آسانتر باشد تا مقابله با آنهایی که می خواهند خشم مردم مهاباد را به بهانه "خشونت جایز نیست" ترمز بزنند و آنها را به عقب نشینی وادارند.
در رابطه با خودکشی فریناز، واقعیت این است که این امر را نیز باید در چارچوب خودکشی های بسیاری که در درون جامعه ما صورت گرفته و یا میگیرد، بررسی کرد. زنان بسیاری دست به خودکشی میزنند که عمدتا بخاطر نابسامانی های اقتصادی و محدودیت های اجتماعی می باشد. عدم نابرابری ها، فشارهای عصبی و روحی، سنت ها، واپسگرایی ها، استیصال بیش از حد بر اثر فشارها و تضییقاتی که از سوی قوانین قرون وسطایی و نهادهای جمهوری اسلامی بر زنان روا میشود، بر این نابسامانی ها می افزاید و یا حتی تشویقی که از درون خود جامعه مردسالار در تشدید نابرابری ها صورت میگیرد. بخصوص زنانی که مورد تجاوز قرار میگیرند، یک "بدنامی" ای را جامعه بر آنها تحمیل میکند که سربرآوردن از آن قدرت بسیاری را می طلبد. نتیجه همه این شرایطی که برشمردم گاها آنچنان زنان را مستأصل می کند و به بن بست های عینی و ذهنی میکشاند که گویا هیچ راهی برای بیرون آمدن از آن را در مقابل خود نمی بینند، به جز اینکه به حیات خود پایان دهند. و علیرغم اینکه انسان اصولا به سوی حیات و زیست گرایش دارد، گاها مدت های مدیدی برای متحقق ساختن خودکشی برنامه ریزی می کند. آمارهای بالای خودکشی از سوی زنان شاهد این ادعاست. اما روزی که فریناز بر سر کار خود حاضر شد، هیچ گونه پیش بینی ای در مورد اینکه او نیز به زندگی خود همین امروز خاتمه خواهد داد وجود نداشت. اما او نیز دچار همان تصمیم گیری شد. زیرا در آن واحد همه آن فشارها را بر خود احساس نمود. اگر تن به خفت تجاوز میداد، شاید مجبور میشد تمام عمر خود با عواقب آن دست و پنجه نرم کند و به همه اطرافیانش و جامعه مردسالار پاسخگو باشد و اگر نمیداد، و مقابله سختی میکرد و شخص متجاوز را از سر راه بر میداشت، به سرنوشت ریحانه دچار میشد. اما گزینه ناشی از یک بن بست بر او حکم راند. بهرحال واقعیت این است که خودکشی این زنان، اینگونه نابسامانی ها را به عقب نمیراند و عوامل آنرا از ریشه نمی خشکاند. زنان باید در شرایطی قرار بگیرند که با این چنین ناملایمات جامعه مردسالار قدرتمند تر برخورد کنند، اگر در موقعیتی این چنینی قرار گرفتند، آن محل را بر سر متجاوزین خود خراب کنند. از سر استیصال، از جان خود مایه نگذارند. از جان و مال آنانی مایه بگذارند که این شرایط را برایشان فراهم آورده اند. این نه خشونت است و نه انتقام گیری. این مقاومت است و مبارزه ای جانانه که به سرنگونی یک رژیم تئوکراتیک آپارتاید جنسی گره خورده است. زنان باید این مبارزه را همه گیر کنند. در خانه و محل کار و در سرتاسر جامعه، در هر جایی که مورد اجحاف و تبعیض قرار می گیرند. سرنوشت زنان به این مبارزه و نابودی این رژیم بستگی دارد.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست