سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

به خود بنگر که زیبایی تو، لی لا!
(سوک مهری کاشانی)


اسماعیل خویی


• لال شده ام. نمی دانم چه باید گفت؟! این چه مرگی بود؟! قرار بود، که تو یکی دستِ کم پیش از من نمیری. تسلایی نیست می دانم. با این همه، به دخترت، به خانواده ات، به دوستان و دوستداران ات و به فرهنگ و ادبِ ایران تسلیت می گویم. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ٨ ارديبهشت ۱٣۹۴ -  ۲٨ آوريل ۲۰۱۵



 مهری جان!
لال شده ام. نمی دانم چه باید گفت؟!این چه مرگی بود؟! قرار بود،که تو یکی دستِ کم پیش از من نمیری.
تسلایی نیست می دانم.با این همه، به دخترت،به خانواده ات،به دوستان و دوستداران ات وبه فرهنگ و ادبِ ایران تسلیت می گویم.
چه کسی نوشته ها وشعرهای چاپ نشده ات را سرو سامان خواهد داد؟
دریغ!

دوستِ سوگوارِ تو.
اسماعیل خویی


نگاه کن، لی لا!

شادباشِ دومین دفتر از داستان های کوتاهِ مهری خانمِ کاشانی
به خود بنگر که زیبایی تو، لی لا!
فروغِ دیده ی مایی تو، لی لا!
مرا تو جانی و من تن تورا: من
تورایم، لیک خود رایی تو، لی لا!
اگر نرگس نگارِ جوی و برکه ست،
نگارِ آینه هایی تو، لی لا!
پر آید از تو هر آوایم و باز
فراتر از هر آوایی تو، لی لا!
نترسم از خدا و فاش گویم
که بی مانند و همتایی تو، لی لا!
سرابی در دلِ آیینه ای ، آه!
فریبا در فریبایی تو ، لی لا!
نه نزدیکی به من، نه دوری از من:
نه این جایی، نه آن جایی تو، لی لا!
چه نزدیکی به من! چه دوری از من!
هم این جایی ، هم آن جایی تو، لی لا!
چو فردا آید، امروز است: دردا
که فردایی به فردایی تو، لی لا!
دمِ آینده ای ، هر دم به سویم
می آیی و نمی آیی تو، لی لا!
دمادم از تو می میرم؛ دمادم
مرا از خویش می زایی تو، لی لا!
ولی، تا زندگی مرگ است بی عشق،
مرا بایی ، مرا شایی تو، لی لا!

هشتم اکتبر ۲۰۱۱، بیدرکجای لندن


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست