سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

یـادداشـت‏ های شـــــبانه: (بخش۴۸)


ابراهیم هرندی


• ذهن انسان پیچیده ترین دستگاه ترفند سازی و ترفند بازی در جهان است. این ترفندها همه برای سازگاری بیشتر وی با سازه های زیستی و ماندگاری اوست. کار ذهن معنا بخشیدن به هستی و دلگرم کردن انسان به ماندن در جهان است. ذهن انسان این کار را با فریب های فراوان در دلپذیر نشان دادن گذشته و امیدوار کردن انسان به آینده ممکن می کند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۱ بهمن ۱٣۹٣ -  ٣۱ ژانويه ۲۰۱۵


 
۲۷۵. تاریکا و روشنای زبان

اسلام هراسی یعنی چه؟ اسلام را هراساندن؟ یا، از اسلام هراسیدن؟ نمی دانم. این اصطلاح چنان تیره و بی معناست که نمی توان با شنیدن آن راه بجایی بُرد. اگر مراد هراساندنِ مسلمانان است، باید بگویند،ِ "مسلمان هراسی". اما اگر هدف، هراسیدن دیگران از اسلام است، باید جور دیگری گفت. زبان نوشتاری امروزی فارسی، بویژه در رسانه های برونمرزی، زبانی تیره و الکن است. زبانی که در پرتو زبان های میزبان اروپایی، لَوَرده شده است و چفت و بست های خود را از دست داده است. انگار دیگر، هر جمله که باید تعریفِ معنایی باشد، نه قرار است کامل باشد و نه جامع و مانع. جمله های زیر را بی هیچ گزینشی، از نوشتارهای امروز ِ اخبار روز برداشته ام. بخوانید تا بدانید که چه می گویم:   
.."دهه ها است که با گسترش فزاینده شکاف های طبقاتی که در تاریخ معاصر بشر بی همتا است روبرو شده ایم."
"علی رغم تظاهر به اتفاقی بودن "خود"، به نظر می رسد که "خود" مرزشکنانه ای که از گامها و طرزتفکرهای تابوشکنانه جنسی ناشی شده، وابسته به پس زمینه و زمینه اجتماعی بوده باشد. مفاهیم هنجارمند دگرجنس گرایانه، عفت و عصمت زنانه و علقه و ایثارگری پدرومادری یا دوستی زمینه هایی هستند که به وجود آمدن "خود" مرزشکن را امکان پذیر می سازند.

نوشته ‌های زنانه و فمینیسم همیشه مرتبط بوده ‌اند. در واقع، نوشته ‌هایی که با قلم زنان نوشته می ‌شوند همواره سرفصل مهم و سرشاری در مطالعات فمینستی هستند."

"من از این حالت ایشان البته تعجب نکردم چرا که ایشان یک ایرانی است و گمانم همواره بر این است که به طبیعت حال در ته دل بخشی از ایرانی ها کینه ای از عرب وجود دارد."

"اما این روزها بیکاری پدر،
‫زنبیلٍ مادر، اجبارا خانه دار،
‫خالی گذاشته."‬‬‬‬‬‬

هر یک از این جمله ها خطایی زبانی و یا منطقی دارد. هیچ یک نیز، مراد نویسنده اش را نمی رساند. چنین است که می گویم زبان نوشتاری امروزی فارسی تیره است. این زبان هر روز دارد از زبان شفاهی دورتر می شود. البته تیره و تار کردن معنا در زبان، یکی از ویژگی های زبان نوشتاری ست. واروی این چگونگی را در زبان شفاهی می توان یافت. در آن زبان که به ذهن پیوسته است، واژه ها و ترکیب ها و گفتمان ها، هماره در حال دگرگون شدن و فشرده تر شدن و کوتاهتر شدن و شفاف تر شدن اند. چنین است که در آن زبان، ابوالقاسم می شود ابول و آمیرزا، میز. حتی واژگان بیگانه در زبان شفاهی، دگرگون و معنادار می شوند. "ژاندارمری" که به ایران آمد، در زبان شفاهی شد، "جاندارملی"، استیشن انگلیسی بمعنای ایستگاه، شد " آستان سیا"، فریزز، شد فریبرز. گاه این شفاف سازی چنان زیبا و کارآمد است که انسان از شگفتی آن هرگز بیرون نمی آید. زمانی در انگلیس سری کتاب هایی با قطع بغلی منتشر می شد بنام ‘General Books’. این کتاب ها با نام مخفف آن ها یعنی 'GB’ جی بی، بفروش می رسیدند. در ایران، فرد ِ خوش ذوقی، جی بی را به "جیبی" در زبان فارسی برگرداند. چون این برابر نهاد، برای کتابی که در جیب جا می گرفت، خوشایند و معنادار بود، چنان جا افتاد که مردم از آن پس قطع جیبی را جایگزین قطع بغلی کردند.   

نمونه دیگر شفاف سازی واژگانی، همبرگر در زبان انگلیسی ست. همبرگر، ساندویچی ست که نخست از شهر هامبورگِ آلمان آمده است. یعنی خوراکی هامبورگی مانند، فرانکفورتر و یا وینر. گونه ایرانی آن، استامبولی پلو، کوفته تبریزی، کباب شامی و سالاد شیرازی ست. این همبرگر که در آغاز ساندویچ هامبورگی بود، هنگامی که به امریکا رفت، معنای دیگری به خود گرفت. امریکایی ها، "هم" را که در زبان انگلیسی بمعنای گوشت خوک است، از "برگر" جدا کردند و آن را بمعنای ساندویچ گوشت خوک، اهلی کردند، یعنی که در زبان انگلیسی جا انداختند. این "اهلی کردن"ِ واژه های بیگانه، زبان را بارور می کند. همبرگر که معنای دیگری در زبان انگلیسی یافت، چیکِن برگر، فیش برگر، چیزبرگر، چیلی برگر و وِجی برگر را هم با خودش به زبان انگلیسی وارد کرد. بله، این رشته سرِ درازی دارد و اگر در همین جا رهایش نکنم، این یادداشت مثنوی چند گیگا بایتی می شود.

۲۷۶. رسـیدن

باران چه دارد به دریا بگوید
که دریا
می رمد موج در موج
از رسیدن
باران چه دارد بگوید به دریا؟

۲۷۷. در چنبر تورینه تکنولوژی.

زندگی مصرفی امروزی، زندگی خدشه داری ست. اگرچه در این شیوه زیستی، مصرف بیشتر پیام آورِ آسایش و آرامش و زندگی بهتر پنداشته می شود، اما پژوهش های پردامنه ای نشان داده است که مصرف و ریخت و پاش ِ بیشتر، نگرانی و هراس و اندوه بیشتری بهمراه می آورد. هرچه نیز، ابزارهای مصرف و سرگرمی تکنیکی تر می شود، میانگین نرخِ ناخرسندی و ناخشنودی و تلخکامی، افزایش می یابد. تازه ترین بررسی های اعصاب شناسی نشان داده است که پیوند یکراستی میان افسردگی، پریشانی و اندوه با چگونگی ِ کاربردِ رسانه های همگانی مدرن مانند؛ تکست، ایمیل، فیسبوک، توئیتر، اینستاگرام و سیستم های مدرن داد و ستد پیام های آنلاین و آنی ست.

پیدایش تلفن جیبی و اینترنت و دسترسی آنی به این دو در بسیاری از کشورهای جهان، بسیاری از مردم، بویژه جوانان را در چنبر تورینه تکنولوژی گریبانگیر و زیانبخشی انداخته است که رها شدن از آن برای بسیارانی هرگز شدنی نخواهد بود. این اسارت ِ هماره و ناگزیری از آماده بودن برای پاسخگویی به تلفن و تکست و اسکایپ و وایبر و ایمیل و ده ها نرم افزار و شیوه دیگر گفت و شنود و خواند و نوشت، با ساختار ذهن و روان انسان سازگار نیست. این بساط برای سازندگان و دلالان این گونه ابزارها و سازمان های اطلاعاتی و جاسوسی و انسان شناسی و رفتار شناسی و مشتری یابی سودمند است، اما برای کاربران آن ها با افزایش اندوه و کلافگی و ناخرسندی همراه است.

یادتان باشد که نکوهش ِ مصرفی پرستی به معنای خوارداری زندگی مدرن نیست. این دو باهم هیچ پیوندی ندارند. زندگی مصرفی، گفتمانی در حوزه روانشناسی اقتصادی ست. زندگی مدرن، نگرشی خرَدمدار به هستی ست. اولی از آفت های بازار است و دومی بهترین رهیافت انسان.

۲۷٨. دو روی یک سکّه
در کشور ما انگار در زمینه هایی، چپ و راست، دو روی یک سکّه بوده اند. هر دو آرمانگرا، مکتبی، متعهد، جزمی اندیش، شهادت خواه و دشمن اهل شک. هر دو نیز براین باوربوده اند که هدف، وسیله را توجیه می کند. اگر جامعه را به ساندویچی مانند کنیم، چپ و راست دو نیمه نان در دوسوی آنند. دو لبه بیرونی که از محتویات ساندویچ جداست. اگرچه چپ و راست، کتاب ها و قبله هاشان از هم جداست، اما هردو اهل قبله و کتاب اند. هردو نیز آرمانشهری اند و دلشان می خواهد که همگان را با زور به آرمانشهر خودشان بکشانند. اگر بزبان خوش نشد، با توهین و خفت و خواری و شلاق و داغ و درفش و زندان و اعدام.
می گویند؛ نگرش چپ در ایران شکست خورده است و حکومت دوزخی ای که برآن شده است تا مردم را از دلِ جهنمی که برپا کرده است، با داغ و درفش به بهشت بکشاند، گواهی بر شکستِ اندیشه های چپ در ایران است. من منطق این سخن را درنمی یابم و گمان می کنم که بخشبندی مردم خاورمیانه به چپ و راست، برای آن پاره از جهان بسیار لایتچسبک می نماید. چپ و راست تاریخ و معنای ویژه ای دارد با تاریخ و جغرافیایی ویژه.   

۲۷۹. خود شناسی

ذهن انسان پیچیده ترین دستگاه ترفند سازی و ترفند بازی در جهان است. این ترفندها همه برای سازگاری بیشتر وی با سازه های زیستی و ماندگاری اوست. کار ذهن معنا بخشیدن به هستی و دلگرم کردن انسان به ماندن در جهان است. ذهن انسان این کار را با فریب های فراوان در دلپذیر نشان دادن گذشته و امیدوار کردن انسان به آینده ممکن می کند. یکی از ترفندهای بزرگ ذهن این است که نزدیکی انسان به هرچیزی را نشانه شناخت بیشترآن می داند. بهترین نمونه این چگونگی، خودشناسی ست. این که من چون از دیگران به خودم نزدیکترین هستم، پس به ناگریز باید خودم را بهتر و بیشتر از هرکسی بشناسم. نادرستی این پنداره زمانی آشکار می شود که انسان در کوران تجربه ای تازه، از برخی از رفتارها و کردارهای خود شگفت زده می شود و ناگهان در می یابد که آن که می پنداشته است، نیست. تجربه ای که آینه ای در برابر انسان می گذارد و او را به خودش می شناساند. من خود به تازگی تجربه ای از این دست داشته ام و از دریافت تازه ام از خود هنوز در شگفتم. تجربه ای که مرا به نوشتن این یادداشت واداشته است.

کسی هرگزنمی تواند درباره خویشتن خویش داوری کند. این کاررا باید با شیوه های پذیرفته شده فردشناسی کرد. شیوه هایی که ریشه در بررسی های آزمون پذیر علمی دارند. پنداره ها و انگاره های ما چنان با نیازمان به ماندگاری در جهان و سازگاری با آن در هم پیچیده اند که بیرون جهیدن انسان از پوست خویش و نگریستن بی سمت و سو و بیگانه وار به خود، ناشدنی ست. این چگونگی از آنروست که ذهن ما همواره در نشان دادن راستی راه ما و درستی گزینه هایمان است. چنین است که بسیاری از مردم، بیش و کم گناه گزینه های نادرست خود را به گردن زندگی و روزگار و این و آن و فلان و بهمان می اندازند.

۲٨۰. خیام

از رباعیات خیام می توان دریافت که وی با هراس از مردن، هماره زندگی را به کام خود و دیگران چون زهر مار می کرده است، گو این که همگان را به شادمانی و شادخواری نیز فراخوانده است. خیام نخست ناپایداری و ناسازگاری و سست بنیادی جهان را یاد آور می شود و پس از آن که حسابی جهان و هرچه درآن است را از چشم ما انداخت، پیشنهاد می کند که حالا خوش باید بود! من هربار که پرسه ای در رباعیات خیام می زنم با خودم می گویم که اگر نمرده بود از خداوند برایش آرزوی "شفای عاجل"، می کردم.
بیهوده نگفته اند که؛ با بزرگان کوچکی کردن خطاست و یا بزرگش نخوانند اهل خرد/که نام بزرگان به زشتی بَرد. گاه اندیشیدن به اندیشه های بُت های تاریخی، آدم را از بُت پرستی باز می دارد. پس تا همین جا بس است.   

۲٨۱. شعر

سیاهه دارِ آب های رفته بود
و تشنه ترانه های بی نوید
چه آدمی!

نمی شکفت در هوای زندگی
نبود و بود
نمی گذشت از گدارِ بی گذار خود دمی

میان ذهن و زندگی
چه دوزخی ست زنده خوار!
چه عالمی!
چه راه ها و چاه های درهمی!


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۴)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست