سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

دگردیسی دموکراسی نمایندگی - نمونه سوئد (۴)
یک انتخابات و این همه بازنده: نتیجه ی انتخابات


محمدرفیع محمودیان


• شب انتخابات، جشن دموکراسی است. امسال اما در سوئد شب انتخابات جشن دموکراسی به نیمچه عزائی برای دموکراسی تبدیل شد. همه کم و بیش باختند جز حزبی بیگانه ستیز. این اما می تواند درها را برای حضور ممتد نمایشیِ شهروندان در عرصه ی سیاست بگشاید ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۹ شهريور ۱٣۹٣ -  ۲۰ سپتامبر ۲۰۱۴


نتیجه ی انتخابات سوئد نشان داد که باید با تعلیق و هیجان بیشتری به انتخابات نگریسته می شد. برنده ی اصلی انتخابات حزب بیگانه ستیز دموکراتهای سوئد است. این حزب توانسته بیش از دو برابر دوره ی پیش رأی به دست آورد و با ۱۲٫۹درصدِ آراء سومین حزب بزرگ کشور شود. بزرگترین بازنده ی انتخابات اگر بخواهیم به نتیجه ی یکایک احزاب نگاه کنیم حزب اصلی ائتلاف حاکم، حزب میانه رو است. این حزب هفت درصد از آراء خود را از دست داد و فقط توانست بیست و سه درصد آراء مردم را به دست آورد. اما اگر نگاهی فراگیر داشته باشیم، بازنده ی اصلی انتخابات تمامی احزاب دو بلوک قدرت هستند. سوسیال دموکراتها آرای خود را به میزان نیم درصد افزایش دادند و موقعیت خود را به عنوان بزرگترین حزب کشور مستحکم‌تر ساختند. وظیفه ی تشکیل دولت آینده به آنها واگذار شده است. ولی این وظیفه ای نیست که بتوان به سادگی از عهده ی آن برآمد. بلوک سبز و سرخ متشکل از سوسیال دموکراتها، حزب چپ و حزب محیط زیست فقط توانسته اند یک دهم درصد آرای خود را افزایش دهند و در مجموع ۴۳٫۷ درصد آراء را به خود اختصاص دهند. سوسیال دموکراتها فقط می توانند دولت ضعیف اقلیت را تشکیل دهند. آنها مجبورند برای تصویب بودجه و دیگر برنامه های خود به احزاب راست روی آورند ولی در این صورت - به احتمال زیاد - پشتیبانی حزب چپ را از دست خواهند داد.
دومین حزب بزرگ جناح بورژوائی، حزب مردم نیز ۱٫۷ درصد آراء را از دست دهد و با ۵٫۴ درصد آراء به حاشیه ی سیاست رانده شده است. در جناح سرخ و سبز نیز، حزب محیط زیست بخش کوچکی، یعنی نیم درصد، از آراء خود و همچنین موقعیت خود به سان سومین حزب بزرگ کشور را از دست داد. از سوی دیگر، حزب ابتکار فمینیستی که انتظار داشت برای بار اول به مجلس راه یابد با ۳٫۱ درصد آراء نتوانست از مانع چهار درصدی حد نصاب ورود به مجلس بگذرد. بطور کلی برای مجموع احزاب سنتی سوئد روز یکشنبه چهاردهم سپتامبر "روز بدی" بود. در مقایسه، این روز برای نژادپرستان و همه ی آنهائی که از سر اعتراض و واماندگی یا شاید باور ایدئولوژیک به حزب دموکراتهای سوئد رأی داده بودند "روز خوشبختی" بود.
سوئد اینک در آستانه ی بی ثباتی و تلاطم سیاسی قرار دارد. تشکیل دولت با ثبات که بتوان پی در پی لایحه های خود را به تصویب مجلس برساند و بر اساس آنها کشور را اداره کند اکنون کاری بسیار دشوار است. هم اکنون فقط چند روز بعد از انتخابات سخن از انتخابات جدید به میان آمده است. آنچه در بسیاری کشورهای دیگر اروپائی، به صورت دولتهای بی ثبات و قدرت یابی احزاب راستِ افراطیِ بیگانه ستیز، امری عادی است و در این کشور عجیب و غریب می نمود اینک به آن راه یافته است. بی ثباتی و تلاطم اما از گستره ی سیاست پارلمانی فراتر نرفته است. بازار و جامعه واکنشی ویژه ای از سر نگرانی نشان نداده اند. ولی انتخابات نشان داد که باید آشکارا از دگردیسی سیاست، به ویژه سیاست پارلمانی و دموکراسی نمایندگی سخن گفت. باید ببینیم انتخابات با نتیجه ی مشخص خود نشان از چه تغییراتی یا نوید چه تحولاتی را می دهد.

۱- بهاران سیاست حسی-نمایشی

می توان گمان برد که بعد از این جنبشهای اجتماعی و حوزه ی عمومی سرزندگی بیشتری پیدا کنند. نشان این تحول را در چند ماه مانده به انتخابات نیز می شد دید. تعداد بیشتری از افراد، به ویژه جوانان در تظاهرات ضدفاشیستی و ضدنژاد پرستی حضور می یافتند. حوزه ی عمومی نیز بیش از پیش عرصه ی حضور بحث کنندگان چپ و لیبرال درباره ی نژادپرستی و راه های مبارزه با آن بود. اینک با قدرت نمائی حزب دموکرات های سوئد، کاهش رأی حزب محیط زیست و ثبات نسبی آراء حزب چپ، نیروهای رادیکال بیش از پیش به سازماندهی جنبشهای اجتماعی و حضور فعال در حوزه های عمومی روی خواهند آورد. سیاست بیش از پیش سیاستی حسی-نمایشی خواهد شد. شور و هیجان شرکت در تظاهرات، مبارزه ی خیابانی و اقدام مستقیم نقشی مهمتر در زندگی سیاسی (برخی) انسانها خواهد یافت. انتخابات و سیاست پارلمانی دیگر، دست کم برای بخشی از شهروندان، اهمیت گذشته را نخواهد داشت.
بدون تردید خردگرایان عرصه ی سیاست از نئولیبرالها تا سوسیال دموکراتها استدلال خواهند کرد که این راهبرد و راهکردی غلط است. که سیاست حسی-نمایشی فقط به نفع نیروهای راست افراطی و نژادپرستها تمام خواهد شد چه آنها را به سان نیروئی "مظلوم" در کانون توجه قرار خواهد داد. خردگرایان همچنین اخطار خواهند داد که نمایش قدرت خیابانی در تضاد با روح دموکراسی قرار دارد و در نهایت به ضرر به کار برندگان آن خوهد انجامید - چه به بی آبروئی آنها و بسیج نیروهای هوادار نظم یا حتی راست گرایان منجر خواهد شد. آنچه در این میان فراموش می شود تلاش در زمینه ی برپائی شکل و حوزه ی متفاوتی از سیاست است. کسانی که می پندارند در عرصه ی رسمی سیاست، در گستره ی سیاست پارلمانی جائی برای ابراز وجود و نمایش ایدئولوژیک ندارند این شکل از سیاست را پسندیده و برای برپائی آن می کوشند. آنها بر آن باورند که سیاست پارلمانی زمینه ی حضور تأثیرگذار آنها را فراهم نمی آورد و برای آنها بهتر همان است که در عرصه ی دیگری فعال باشند و آنجا دست به بسیج نیرو بزنند. از یاد نباید ببریم که حتی سوسیال دموکراسی در آغاز تولد خود، به سان یک حزب اعتراضی، حزب گردهمائی، فروش خیابانی روزنامه و اعتصاب عمومی بود و نازیستها در آلمان فرایند قدرت یابی خود را با نمایشهای خیابانی قدرت آغاز کردند.
خشم، انسانها را به سیاست حسی-نمایشی می کشاند؛ خشمی که بنیادی عقلائی ندارد. بخشی مهمی از جمعیت بر آن است که دموکراتهای سوئد به گونه ای غیرعقلائی و باور نکردنی میزان بالائی از رأی مردم را به دست ‌آورده است. بخشی دیگر از جمعیت از ضعف چپ و ناتوانی آن در کسب رأی توده ها در حیرت هستند. در جهانی مطلوب و یکسره عقلائی، این دو گروه می بایست دست به نوآوری و ایجاد احزابی نو یا اتخاذ راهبردهائی جدید با کارآئی بیشتری می زدند و با حضور سرزنده در حوزه ی عمومی باورها و دریافتهای مردم را تغییر می داند. ولی ما در جهانی عقلائی و مطلوب زندگی نمی کنیم. ما اینجا بطور عمده با جوانانی روبرو هستیم که خشمگین هستند و می خواهند خشم ایدئولوژیک خود را نشان دهند. سیاست حسی-نمایشی سیاست مطلوب آنها است.

۲- پایان سیاست هدیه

اینک باید از پایان یا اتمام قطعی سیاست هدیه سخن گفت. در دهه های پنجاه تا هفتاد میلادی احزاب سوسیال دموکرات با نوید و اقدام عملی در زمینه ی گسترش دولت رفاه انتخابات را می بردند. آنها نه فقط خدمات همگانی را به مردم ارائه می دادند بلکه هر بار بر میزان خدمات همگانی می افزودند. مبلغ بیمه ی بیکاری را افزایش می دادند، بیمه ی بیماری را فراگیرتر می ساختند و نظام آموزشی را ارزانتر یا مجانی می ساختند. هزینه ی اینکار را البته آنها با پول خود مردم، با مالیات، تأمین می کردند، ولی خدمات را همچون هدیه به مردم "می بخشیدند". هدیه را نیر کسی مفت و مجانی به کسی دیگر نمی دهد. ما هدیه می دهیم تا پاسخ هدیه ای (دریافت شده) را بدهیم یا به عوض آن هدیه ای دریافت کنیم. ولی همانگونه که انسان شناسان و جامعه شناسان برجسته ای همانند موس و بوردیو به ما می گویند هدیه باید آنگونه داده و دریافت شود که انگار کنشی بسته در خود است و هیچ ارتباطی با هدیه ی پیشتر و هدیه ی مورد انتظار ندارد. هدیه بازپرداخت نیست، بلکه کنشی از سر مهر و بخشندگی است - هر چند در واقعیت این گونه نیست. رابطه ی هدیه را باید با هدیه ی قبلی و بعدی کتمان کرد تا در رد و بدل یک کالا یا خدمت شکل یک هدیه را پیدا کند. سوسیال دموکراتها نیز همواره آنگونه رفتار می کردند که گوئی از سر لطف و مهربانی دولت رفاهی را گسترش می دهند که مدام هدیه هائی جدید برای مردم دارد.
در دهه های هشتاد و نود دیگر سیاست هدیه ی سوسیال دموکراسی را نمی شد پیش برد. از یکسو مردم دیگر حاضر نبودند مالیات بیشتری بپردازند. دیگر رشد اقتصادی چندانی درکار نبود تا مدام درآمدها (چه به صورت دستمزد و چه به صورت سود) بالا رود و بتوان به سادگی بخشی از آنرا بسان مالیات خود به خود بیشتری به دولت واگذار کرد. از سوی دیگر بخش بیشتری از مالیاتها در هزینه ی بوروکراسی دولت رفاه هدر می رفت و بودجه ی کمتری برای ارائه ی خدمات ضروری باقی می ماند. تا حدی در پیامد این تحول سوسیال دموکراتها مجبور به چرخش ایدئولوژیکِ طفره روی از گسترش دولت رفاه شدند و در نتیجه آراء مردم را از دست دادند. ولی اینک نوبت نئولیبرالها فرا رسیده بود تا هدیه ای جدید به مردم بدهند. ریگان و تاچر گام اول را برداشتند ولی به سرعت سیاستمدارانی دیگر به آنها پیوستند. هدیه ی آنها خودِ مالیات بود: مالیات کمتر. پول مالیات را آنها به مردم همچون یک هدیه بازگرداندند. کاهش مالیات همچون یک هدیه نمایش داده می شد. سیاستمداران و دولت انگار لطف می کردند و مالیاتها را کاهش می دادند. از اینکه مالیاتها پول خود مردم بود و با کاهش آن از میزان خدمات همگانی نیز کاسته می شد سخنی به میان نمی آمد. مالیات کمتر به مثابه پول بیشتر در جیب و جواز خرج و خوشگذارانی جلوه داده می شد. اگر سوسیال دموکراتها ادعای اهدای رفاه و خوشبختی را داشتند نئولیبرالها ادعای اهدای هزینه ی کیف و خوشگذرانی داشتند.
در انتهای دهه ی نود نئولیبرالها نیز دیگر نمی توانستنند هدیه ای به مردم بدهند. دیگر نمی شد مالیاتها را (بیشتر) کاهش داد. پیشتر سوسیال دموکراتها به سقف میزان مالیات رسیده بودند اینک آنها به کف میزان مالیات رسیده بودند. برای تأمین بودجه ی ارتش، نیروهای انتظامی و خدمات ضروری همگانی باید حد معینی از مالیات اخذ کرد و این حد را نمی توان چندان دستکاری کرد. ناگهان بخشی از اعجاز سیاستهای نئولیبرالیسم رنگ باخت. دیگر آنها نمی توانستند وعده ی هدیه ی وسوسه امیزی به کسی بدهند. ائتلاف بورژوائی حاکم بر سوئد با این مشکل در انتخابات اخیر روبرو بود. در دو انتخابات هشت سال گذشته آنها با نوید کاهش مالیاتها به قدرت رسیده بودند. مالیات را نیز برای شاغلین به معنای واقعی کلمه کاهش داده بودند. ولی در انتخابات اخیر از کاهش مالیاتها در برنامه هایشان خبری نبود. استدلالشان نیز آن بود که وضعیت اقتصادی جامعه و مالی دولت اجازه ی چنین کاری نمی دهد. روی گردانی بخشی از مردم رأی دهنده از آنها را می توان تا حدی به همین چرخش نسبت داد.
به هر رو، فقط آنها نیستند که این مشکل را دارند. سوسیال دموکراتها نیز تا حد زیادی دستشان خالی است. آنها از گسترش خدمات رفاه در بخش درمانی و آموزشی سخن می گویند. ولی وعده ی تحول خارق العاده ای را نمی دهند. برای تأمین هزینه ی گسترش دولت رفاه باید مالیاتها را افزایش دهند و این در موقعیت رکود اقتصادی حاکم بر جامعه بیشتر به جام زهر می ماند تا شربت تلخ داروی درد. برای همین هم سوسیال دموکراتها سرِ افزایش کلی مالیاتها را ندارند. اینک هم سوسیال دموکراتها و هم ائتلاف بورژوائی از رأی دهندگان می خواهند نه به خاطر هدایایشان که به خاطر سیاستهایشان به آنها رأی دهند.
روزهای خوش سیاست در سوئد، روزهای هدیه، روزهای خوشبختی و خوشگذرانی به پایان رسیده است. اینک زمان روبرو شدن با واقعیت مادی زندگی اجتماعی فرا رسیده است. ولی در این صورت احزاب و سیاستمداران باید از مشکلات و مسائلی نو سخن بگویند و وعده های جدیدی بدهند. ثبات و امنیت اجتماعی که برقرار است. جرم و جنایت که نه در حال افزایش که در حال کاهش است. رکود اقتصادی همه را آزار می دهد ولی نمی توان آنرا با برنامه ی سیاسی و لایحه های مجلس به رونق تبدیل کرد. در جهان نیز، روسیه دور و سرگرم اوکراین است، داعش تهدیدی برای اسکاندیناوی نیست و تهدید چین بیش از اقتصاد سوئد متوجه اقتصاد آمریکا و آلمان است. پس سیاست حزبی اینک بر چه مسائلی تمرکز خواهد یافت؟ پاسخ مشخصی اینجا وجود ندارد و در این شرایط دموکراتهای سوئد نگاه ها را متوجه خود می سازند.

۳- پارلمان و احزابی با اتاقهای تاریک

در پیامد انتخابات، مجلس بیش از پیش به محل زد و بند سیاسی تبدیل خواهد شد. در وضعیت کنونی احزاب مجبور خواهند بود به برخی از برنامه های خود پشت کنند، به توافقهائی نانوشته دست یابند و بسیاری از مشکلات خود را پنهان سازند. صورت مسئله مشخص است. تا چند ماه آینده، هیچ حزبی از برگذاری یک انتخابات جدید سود نخواهد برد. این شاید یک ضرورت سیاسی باشد ولی چون هیچ حزبی از آن سود نخواهد برد، به باور کارشناسان سوئدی، آنها از آن کار اجتناب خواهند کرد. ولی این تنها مشکل ایجاد شده نیست. تشکیل یک دولت با ثبات کار بسیار دشواری است. احزاب باید وعده های خاصی به یکدیگر بدهند، بده وبستان با یکدیگر برقرار کنند و از پافشاری بر برخی اصول یا خواستهای مهم خود، به گونه ای اعلام نشده، دست بکشند.
خود احزاب نیز در شرایط جدیدی قرار گرفته اند. تعداد زیاد احزاب، آنها را درگیر رقابت شدید برای حفظ یا افزایش آرای خود کرده است. برای رقابت که شده، نیز، آنها همواره باید تصویر حزبی منسجم و قدرتمند از خود به جهان پیرامون ارئه دهند. تشکیلات آنها بیشتر و بیشتر بوروکراتیک شده است. احزابی که تا به کنون مرتبط به جنبشهای اجتماعی بوده اند، احزابی مانند سوسیال دموکراتها و مرکز، این رابطه را کم و بیش از دست داده اند و بیشتر تبدیل به احزابی بوروکراتیک شده اند. سیاست رسمی دیگر امروز چندان جذابتیی برای کنشگران سیاسی و اجتماعی ندارد و کمتر کسی حاضر به انجام کار داوطلبانه در آن عرصه است. این خود باعث شده که احزاب بیشتر به تشکیلاتی بوروکراتیک تبدیل شوند. همزمان، با افزایش تعداد موسسات شبه دولتی و بوروکراتیک شدن هر چه بیشتر شرکتها، رهبران احزاب افق روشنی را، در صورت برکناری یا استعفا، در مقابل خود دارند. هر گاه که حزب آنها با کاهش استقبال رأی دهندگان روبرو شده و دچار بحران شود آنها آنرا ترک گفته و به موسسات شبه دولتی یا بخش خصوصی می پیوندند. در این رابطه آنها بیشتر تمایل و علاقه بدان دارند که جنبه هائی از هویت یا کنشهای خود را از دید هم حزبی ها و توده های رأی دهند پنهان سازند. در مجموع، مخفی کاری، پنهان سازی و زد و بند به بدنه ی احزاب نیز راه یافته است.
شاید این ویژگی سیاست است. شاید در همه جای دنیا احزاب و سیاستمداران استاد زد وبند، پنهان کاری و بده و بستان هستند. در آمریکا مدتها است که تصمیهای سیاسی در اتاقهای تاریکِ نه فقط سیاست که صنعت و تجارت اتخاذ می شوند. آنجا کل فرایند انتخابات چنان آلوده به پول و فریب است که تا حدی زیادی از اصول و برنامه ی دموکراتیک سیاسی نمی توان سخن راند. اینها همه درست، ولی در سوئد تاکنون وضع اینگونه نبوده است.
سوئد تا به کنون و به ویژه تا دهه ی هشتاد "ارض موعود" دموکراسی رایزنی و جامعه ی باز بوده است. حوزه ی عمومی، پارلمان و بدنه ی احزاب عرصه ی شفافیت و اصول‌مندی بوده اند. چه در احزاب و پارلمان و چه در جامعه، بحثهای سیاسی باز و آشکار دنبال می شد. گاه حتی شهروندان معمولی می توانستند در این بحثها شرکت جویند. کنگره ی احزاب (و نه فقط کنوانسیون و جشنهای آنها) آشکارا مقابل چشم ببیندگان تلویزیون برگزار می شد و هنوز می شود. در مجلس، ائتلافها کم و بیش شفاف و روشن شکل می گرفت. حتی ده سال پیش ائتلاف بلوک بورژوائی بر مبنای توافقی مشخص بر سر اصولی معین شکل گرفت. گردش به راستی که منجر به شکل‌گیری ائتلاف و پیروزی آنها در دو انتخابات پی در پی شد تا حد زیادی به گونه ای شفاف در حوزه ی عمومی رخ داد. سوسیال دموکراسی و چپ در پیامد زد و بند نیروهای رقیب خود نفوذ و قدرت خود را از دست ندادند. در تشکیلات خود دچار مشکل شدند، در حوزه ی عمومی بحت جالب شور برانگیزی نداشتند و از توان قانع سازی مردم برخوردار نبودند. این را همه می توانستند در حوزه ی عمومی، در اخبار، در مباحث عمومی و در کنگره ی احزاب مربوطه ببینند.
در سوئد دیوار یا گاه حتی مرزی بین شهروندان و سیاستمداران و احزابشان وجود نداشت. مشهور است که اولاف پالمه را می شد در خیابانهای شهر استکهلم با پلاستیک خرید روزانه ی خود دید و با او حتی احوالپرسی و گفتگو کرد. این امر تا حدی واقعیت داشت. شبی نیز که او را کشتند با همسرش به تنهائی، بدون محافظ، از سینما به خانه باز می گشتند. ولی این داستان را باید بیشتر به سان تمثیلی بر باز بودن سیاست و جامعه در سوئد دید. آزادی، برابری چند جانبه ی حقوقی و اجتماعی و در برگیرندگی نهادهای اجتماعی و سیاسی، همه، امکان حضور افراد را در اصلی ترین حوزه های سیاست فراهم می آوردند. در احزاب و حوزه ی عمومی به روی همه گشوده بود و کمتر کسی دارای قدرتی انحصاری بود. رهبران احزاب نیز تا حد زیادی اصل شفافیت ایدئولوژیک و حرفه ای را رعایت می کردند. چرخش حرفه ای در زندگی آنها یا کم بود یا شفاف رخ می داد.
اینها همه اما یا تغییر پیدا کرده اند یا اینک از سوی تحول رخ داده در سیاست به گونه ای جدی تهدید می شوند. در پی عقبگرد حزب میانه رو در انتخابات رهبر حزب و نخست وزیر تا به کنون کشور در همان شب اعلام نتایج اعلام کرد که از نخست وزیری و حتی رهبری حزب کنار می گیرد. دو رهبر دیگر حزب که یکی از آنها تا به کنون وزیر امور مالی بوده نیز استعفای خود از مقام خویش و کناره گیری از سیاست را برای پیوستن احتمالی به بخش خصوصی اعلام کرده اند. این، حزب را در موقعیتی بحرانی قرار داده و خیلی از اعضای حزب را در بهت و حیرت فرو برده است. آنها احساس می کنند که شاید خبرهای دیگری در حزب بوده یا نگاه آن رهبران متوجه مسائل دیگری است. به ناگهان برای بسیاری مشخص شده است که سیاست عرصه ی بازیِ قدرت است و نه عرصه ی رقابت باز، سازماندهی شفاف و توافقهای آشکار.

۴- نترسید، نترسید، ما همه با هم نیستیم

پیروزی حزب خارجی ستیز دموکراتهای سوئد بسیاری را به ویژه در میان خارجی تباران کشور به وحشت انداخته است. وحشت دارای بنیادی مادی است. احتمال آن وجود دارد که فضای کلی جامعه رنگ و بوئی نژادپرستانه و فاشیستی بگیرد و بر حضور خارجی ها در بازار کار، جامعه و فضای عمومی اثر بگذارد. همچنین بیم آن وجود دارد که عرصه بر حضور چپ ها، رادیکال ها و دیگرباشان تنگ آید و آنها از بسیاری های از سپهرهای همگانی بیرون رانده شوند. حتی لیبرالها می توانند از آن در هراس باشند که دیگر نتوان بحثی جدی و سر راست در باره ی مسائل و مشکلات سیاسی و اجتماعی کرد و به توافقی، اگر نه همه جانبه بطور نسبی، در مورد راهکارهائی مشخص رسید. بدی و تلخی مسئله در آن است که بنظر می رسد چرخی به راه افتاده که معلوم نیست کجا متوقف خواهد شد. چه می شود کرد اگر این حزب به مقام دومین حزب بزرگ کشور دست یابد یا حتی برای کسب مقام بزرگترین حزب کشور دست به رقابت با سوسیال دموکراتها یا در صورت تغییر ساختار سیاسی جامعه با یکی از احزاب جناح راست زند؟
در این انتخابات، دموکراتهای سوئد نشان دادند که چیزی بیشتر از یک حزب اعتراضی بیگانه ستیز هستند. این حزب توانسته آرای (بخشی از) گروه هائی همانند بازنشستگان و کارگران صنعتی را، با وعده ی کاهش مالیاتها و ممنوعیت ورود نیروی کار خارجی، به دست آورد. رهبران آن همچنین نشان داده اند که در زمینه ی استفاده ی از رسوائی خودانگیخته از مهارت شگرفی برخوردار هستند. آنچه بقیه درباره ی آنها کشف می کنند تا رسوایشان سازند مایه ی اعتبار بیشتر آنها می شود. آنها استاد ایفای نقش قربانیِ به ظاهر مظلوم حمله ی ناجوانمردانه ی رسانه های لیبرالِ زیر ستیره ی چپ ها هستند. اینجا است که ترس به وجود مخالفین آنها راه می یابد. چکار می شود کرد تا آنها را متوقف ساخت؟ زیرا به نظر می رسد که با هیچ اقدامی نمی توان از عهده ی آنها بر آمد و رشدشان را متوقف ساخت.
ترس از دموکراتهای سوئد برای چه؟ آیا جای ترسی از آنها وجود دارد؟ بیگانه ستیزی آنها چنان در تناقض با روح سرمایه داری و جامعه ی چند فرهنگی باب میل سرمایه و نظام ارزشی حاکم بر ذهن شهروندان جهان غرب قرار دارد که اصلا راه به جائی نمی برد. در عصر جهانی شدن سرمایه تمامی محدودیتها و مرزها را در نوردیده است. سرمایه متحرک ترین و سرزنده ترین نیروی تاریخ است. آنچه مارکس در مورد سرزندگی و سهمگینی توپخانه ی سرمایه در مانیفست کمونیست نوشته اینک باید با ضریبی ده چندان تکرار کرد. سرمایه اینک به نیروی کارِ متحرک نیاز دارد. آنجا که از امکان و توان آن برخوردار است و از پشتوانه ی دولت حقوقی، جامعه ی باز و اقتصاد متحول برخوردار است نیروی کار را دعوت به ورود و اشتغال می کند. در سوئد سرمایه می تواند میزبان خیل خارجی های آماده ی اشتغال و استثمار شود و از آن استقبال می کند. از همان نیروی کار به سان جامعه ی مصرفی چند گونه شده ی جهانی نیز بهره می جوید تا هر آنچه را تولید کرده به تن آنها فرو پوشاند و در امعاء و احشایشان جای دهد. تردیدی نیست که نیروی کار از آن انسانهائی است که دارای احساسات، فرهنگ و روابط اجتماعی ویژه ی خود هستند. آنها نمی توانند همچون سرمایه ی تجرید یافته از وجود مادی کار تولید کننده ی آن به سرعت برق و باد با شرایط جدید سازگار شوند. انسانها شور، شادی، درد و رنج و حتی آمالهای خود را دارند. سرمایه اما بر آن است که چنین موانعی را در هم شکند. حزب دموکراتهای سوئد می تواند همه ی معترضین به این حرکت سرمایه را پیرامون خود گرد آورد. اما مقابل توپخانه ی سهمگین سرمایه راه به جائی نخواهد برد.
حتما خشم از فرایند تحول، دلزدگی از نظمی که با ثباتی سنگین و حرکتی گاه نامرئی جهان را زیر و رو می کند و نفرت از کسانی که تا دیروز در ده کوره های جهان منزلتی نداشتند و امروز چرخ سرمایه ی جهانی را می چرخانند تعداد بیشتری از افراد را به سوی حزب دموکراتهای سوئد سوق خواهد داد. حزب نیز حتماً قدرتمندتر خواهد شد. ولی نه تنها نخواهد توانست سیاستهای اصلی نظم سیاسی و اقتصادی سوئد را تغییر دهد بلکه ثبات آن نظم را نیز تغییر نخواهد داد. سرمایه داری، بوروکراسی، دولت ملی و دموکراسی نمایندگی دگردیسی یافته از ثباتی بیش از این برخوردار هستند که یک حزب بیگانه ستیز، بدون اتکاء به یک جنبش قدرتمند اجتماعی و بدون ریشه در تحولی اقتصادی، آنها را در موقعیتی بحرانی قرار دهد.
ولی افکار عمومی چه؟ آیا در کوچه و خیابان، در بازار کار، و فضای عمومی، فشار بر خارجی ها، چپها و دگرزیستها و دگر اندیشان زیادتر نخواهد شد. شاید شکلی از نژادپرستی در جامعه رشد کند. ولی نزاع اصلی در جوامع جهانی امروز نزاع در مورد بهم پیوستگی فرهنگی و مهاجرین نیست. ستم قومی و فرهنگی و مبارزه بر علیه آن جای مهمی را در جغرافیای سیاسی جوامع اشغال نکرده و نمی کند. مسلمانان معتقد به اسلام سیاسی، کارمندان ایرانی، کارگران سومالی یایی و مهندسین هندی نه دشمن نظم و نه دشمن معترضین به نظم هستند. آنها بدتر از هر کارگر غربی ای تمایل به کار استثماری برای کسب دستمزد و مصرف لجام گسیخته برای احساس ذره ای شادکامی دارند.
اینک نزدیک به سی سال است شکاف طبقاتی در جهان غرب بطور کلی و در سوئد بطور ویژه در حال افزایش است. در همین دوران سی ساله شکاف کوشندگی اجتماعی و سیاسی نیز فزونی یافته است. طبقه ی متوسط با روشنفکران و جوانان خود عرصه های فعالیت فرهنگی، اجتماعی و سیاسی را قرق کرده است. گروه های حاشیه ای جامعه از کارگران و کم تحصیل کردگان گرفته تا مادران تنها و بخش بزرگی از مهاجرین بیش از پیش محکوم به فقر اقتصادی و فرهنگی شده اند. آنها از سرزندگی و شکوهمندی کار و آفرینندگی پرولتاریای قرن نوزده نیز برخوردار نیستند تا توجه و حس بازشناسی دیگران را جلب کنند. به شکلی آنها محکوم به انزوا و سرخوردگی شده اند. کسی به حال آنها دیگر دل نمی سوزاند. آنها نفرین شدگان نظم جهانی هستند. حزب دموکراتهای سوئد تا حدی به بخشی از آنها اجازه می دهد تا اعتراض خود را از حلقوم آن حزب فریاد زند. فریادی که صد البته نشان از نفرین شدگی و بیهودگی دارد. مسئله ای اگر امروز دارای موضوعیت است آن است که چگونه راه را برای بازگردندان خیل عظیم نفرین شدگان به بدنه ی جامعه گشود. در انتخابات سوئد کسی به مسئله ی آنها توجه نداشت.

۵- مدرسه و ساختار طبقاتی جامعه

بر اساس نظر سنجی های پای صندوق رأی، مهمترین پرسش یا مسئله ی انتخابتی مردم در انتخابات، مدرسه (یا نظام آموزشی حاکم بر دبستان و دبیرستان) بود. در این رابطه می توان اندیشید که احزاب و مردم در فکر آن هستند که با بهینه ساختن کارکرد نظام آموزشی زمینه ی ارتقاء طبقاتی فرزندان خانواده های لایه های پائین جامعه را فراهم آورند. ولی اکنون مدتها است که سیاست و جامعه پذیرفته است که وضعیت این گروه از جامعه را آن گونه که هست بپذیرد. گروهی نخبه که بطور معمول عضو خانواده های طبقه ی متوسط هستند قرار است به دانشگاه بروند بقیه نیز پس از حدی از تحصیلات اولیه بطور مستقیم وارد بازار کار شوند و تا آخر کم تحصیل و کم درآمد باقی بمانند. دو نمود بارز این درک الف) فزونی مداوم مدارس آزاد (خصوصی) و ب) گسترش مدارس حرفه ای در سطح دبیرستان است.
الف) منتقدین سیاستهای نظام آموزشی حاکم بر مدرسه، به اتکای برخی پژوهش ها، بر آنند که استقرار و فزونی تعداد مدارس خصوصی منجر به شکاف هر چه بیشتر گروه های اجتماعی در زمینه ی میزان موفقیت در مدرسه شده است. تفاوت بین مدارس زیادتر و زیادتر شده است. مدارسی شهرت یافته اند که بهترین آموزش را در اختیار شاگردان قرار می دهند. به این خاطر، شاگردانی که وقت، توان و هوشیاری بیشتری برای انتخاب مدرسه ی خوب دارند از شانس بیشتری برای موفقیت در درس برخوردار هستند. معلوم است که این شاگردان دارای چه خاستگاه طبقاتی و آموزشی ای هستند. فرزندان خانواده های طبقه ی متوسط و با تحصیلات دانشگاهی با کمک والدین خود به دقت مدرسه ی مورد علاقه ی خود را بر می گزینند، مدرسه ای که بهترین خدمات آموزشی را در اختیار آنها قرار می دهد. مشخص است که شانس موفقیت آنها تا چه حد بیشتر از کسانی است که فقط بدیل دم دست را انتخاب می کنند.
نقدی که امروز به مدارس خصوصی هست این است که چرا امکان کسب سود را برای سرمایه فراهم می آورد. نقد چندانی به صرف وجود آن مطرح نیست. آنتخاب آزاد امروز چنان در تفکر و رویکرد انسانها جا افتاده است که کمتر کسی به وجود مدارس آزاد و حق انتخاب انسان ها، چه بطور کلی و چه در این مورد خاص، نقدی دارد. انتخاب آزاد امروز امری/ انگاره ای همسان اصل اخلاقی غایتمندی و حرمت زندگی انسانی است. همانگونه که به زندگی انسان نمی توان آسیبی وارد آورد یا آنرا محدود ساخت، آزادی انتخاب نیز امری مقدس و خدشه ناپذیر است.
ب) فریاد تحسین مدارس حرفه ای از همه سوی بلند شده است. وزیر آموزش و پرورش گفته است که قرار نیست همه وارد دوره های آموزشی نظری (ریاضی و علوم طبیعی) شوند و بهتر است آنهائی که می خواهند دوره های آموزش عملی را بگذرانند. سوسیال دموکراتها و بسیاری دیگر شیفته ی نظام آموزشی استاد-شاگردی آلمان هستند. استدلال آنها آن است که شاگردانی که بیش از هر چیز چشم به بازار کار و درآمد آن دوخته اند بهتر است از همان آغاز با کار و چند و چون آن آشنا شوند. آموزش مسائل نظری به ویژه اگر با درک انتقادی توأم شود به جای آنکه آنها را برای بازار کار آماده سازد، از آنها موجوداتی خیالاتی و نامطلوب می سازد. بر عکس، این اعضای جوان طبقه ی متوسط هستند که باید بر مبنای روح نظام آموزشی مدرن، مبنتنی بر تفکر بازِ مجرد و انتقادی، آموزش ببینند.
رقابت بین دو حزب سوسیال دموکرات و لیبرال مردم در انتخابات بر سر مدرسه، با شکست حزب لیبرال مردم و موفقیت نسبی سوسیال دموکراتها خاتمه یافت. نتیجه ی انتخابات فقط مشخص ساخت که چقدر این دو حزب به یکدیگر نزدیک هستند. شاید برای همین هم با آنکه حزب لیبرال مردم شکست نسبتا سختی خورد پیروزی سوسیال دموکراتها بسیار جزئی بود. مدرسه مهمترین مسئله یا پرسش رأی دهندگان در انتخابات بود، ولی بنظر نمی رسد امری تعیین کننده برای آنها در گزینش احزاب و ارجحیت دادن یک حزب بر احزاب دیگر بوده است.

۶- دمکراسی پارلمانی بدون اصل انتخاب

دموکراسی نمایندگی بر بنیاد تصمیم و انتخاب قرار دارد. دموکراسی نمایندگی دموکراسی انتخاباتی است. ولی انتخابات اخیر نشان داد که در دموکراسی مدرن امر انتخاب بیش از پیش به حاشیه رانده شده است. دیگر این مردم نیستند که نمایندگان خود را انتخاب می کنند، بلکه این جامعه و نهادهای اجتماعی و سیاسی هستند که رأی دهندگان خود را بر می سازند. آنچه امروز در علوم اجتماعی به برسازی اجتماعی مشهور شده است اینجا نیز در کار است. مجموعه ای از نهادهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در برسازی میل، تمایل، رویکرد و کنش رأی دهنده نقش ایفا می کنند. پیشتر نیز شاید وضع به همین گونه بوده است. وبر و شومپیتر که بر اهمیت امر انتخاب در دموکراس مدرن تأکید داشتند دیدی بدبینانه به امکان تحقق آن داشتند، ولی در انتخابات سالهای اخیر و بررسی های پسا انتخاباتی این رویکرد وجه شفاف تری یافته است. اولین بازاندیشی احزاب پس از هر انتخابات آن است که چرا نتوانستیم (یا توانستیم) گروهی را که می خواستیم به پشتیبانی از خود بسیج کنیم. رسانه ها، احزاب و سیاستمداران به توده های مردم همچون افرادی که دارای خواست، تمایل و رویکردی معین هستند نمی نگرند بلکه به توده های مردم همچون مجموعه ای از افرادی که هر یک را به گونه ای می توان برساخت و برانگیخت می نگرند. آنها این کار را با انجام اقداماتی معین و کاربرد گفتمانی خاص پیش می برند.
بدون تردید می توان اندیشید که اقدامات و گفتمانهای گوناگونی متوجه رأی دهندگان می شود و در نهایت این آنها هستند که یک حزب را از میان چند بدیل بر می گزینند. ائتلاف راست یک چیز به آنها می گوید و به شکلی فعالیتهای تبلیغاتی خود را پیش می برد، سوسیال دموکراتها چیز دیگری و به شکل دیگری. دموکراتهای سوئد نیز نه تنها گفتمان خاص خود را دارند بلکه به شکلی یکسره متفاوت (بطور نمونه با دامن زدن به رسوائی های اخلاقی و سیاسی) خود را معرفی می کنند. و در نهایت این فرد رأی دهنده است که بین آنها یکی را انتخاب می کند.
این تصویر را امروز باید از ذهن زدود. انتخابات اخیر - و البته انتخابات چند سال اخیر در دموکراسی های غربی – نشان داد که رقابت بدیل ها نه در گستره ی باورها، انگاره ها و ایدئولوژی که در گستره ی محدودیتهای تاریخی و ساختاری به وقوع می پیوندد. به چند نمونه نگاه کنیم. سقف رأی حزب چپ چیزی حدود پنج تا شش در صد است. اگر این حزب به راست بچرخد یا رهبری فرهمند و مستقل از گفتمان چپ رادیکال پیدا کند شاید آرای بیشتری به دست آورد وگرنه سقف آرای آن همان حدود شش در صد است. گفتمان تصادم آرمانها با واقعیت، سوسیالیسم یعنی استالینیسم، فجایع سوسیالیسم واقعا موجود در شوروی و اروپای شرقی آن را به جای خود می نشاند. کف آرای حزب چپ نیز چیزی حدود چهار درصد است چون اعتراض باید ظرفی نهادی داشته باشد. اگر لازم باشد سوسیال دموکراتها به چپ رأی می دهند تا این ظرف بر جای باشد. تا حد چهار یا شش در صد معقول و مشروع است که کسانی خیال ایجاد جامعه ای در سر داشته باشند که یا یکسره آرمانی و غیرممکن است یا نابهنجار و فاجعه آمیز.
سوسیال دموکراسی باید یکی از بزرگترین احزاب جامعه باشد. نه فقط ساختار جامعه به برنامه های آن نیازمند است بلکه امید و شوری که در دل مردم می افریند ضروری برای حضور آن مردم در نهادهای نظم موجود است. تمامی گفتمانهای جامعه ی مدرن از آزادی گرفته تا برابری و همبستگی وابسته به وجود دید و نهادهائی برخاسته از فعالیتهای سوسیال دموکراسی در دولت است. ولی رأی دهنده باید بداند که نباید بیش از حد معینی وفادار و باورمند به معجزه ی سوسیال دموکراسی باشد. سرمایه بطور عملی به مردم اخطار می کند که قدرت زیاده از حد سوسیال دموکراسی را بر نمی تابد. گفتمانی قوی در جامعه وجود دارد که اقدامات سوسیال دمکراسی در جهت گسترش دولت رفاه، تن پروری و بی انگیزگی را نزد توده های مردم تقویت می کند. مردم باید فقط در حد معینی به آن رأی دهند.
حزب دموکراتهای سوئد می تواند پیروزی خود را جشن بگیرد و آن را به برنامه ها، شعارها و فعالیتهای تبلیغاتی خود نسبت دهد. ولی این حزب فقط اجازه دارد تا زمانی که حزبی اعتراضی است، از گفتمانی نئولیبرال بهره می جوید، دارای برنامه های گاه مسخره آمیز است و نوک حملات خود را متوجه خارجی ها می سازد (گروهی که به هر رو باید مجبور شود تا خود را با تمامی ناملایمتی های مهاجرت خو دهد و کوچکترین اعتراضی به استثمار خود نکند) در صد معینی از آراء را کسب کند. حزب دموکراتهای سوئد اجازه ندارد که در وضعیت بحرانی بخش مهمی از آراء را به خود اختصاص دهد. این حزب برای دوران خوش ثبات سیاسی، آهنگ کند رشد اقتصادی، سر به زیری مهاجرین و عدم غلیان جنبشهای اجتماعی در نظر گرفته شده است. در شرایط بحرانی، بورژوازی، احزاب رسمی، رسانه ها و اتحادیه های صنفی به توده ها ندا در خواهند داد که به هوش آیند و عقلائی و مسئولانه عمل کنند. آنگاه است که آراء خواهد چرخید.
امید‌های حزب میانه رو در انتخابات نقش بر آب شد. از میزان آراء این حزب به میزان محسوسی کاسته شد. اینک بیش از پیش مشخص شده که این حزب به دشواری می تواند مانع سی در صد کل آراء را پشت سر نهد. نوسان میزان آرای این حزب نیز به گونه ای حیرت‌آور زیاد است. توضیح این وضعیت را باید در موقعیت احزاب راست در اسکاندیناوی جست. بلوک بورژوائی در سوئد و دیگر کشورهای اسکاندیناوی اتحاد سوسیال دموکراتها را ندارد. در این بلوک همواره چند حزب در رقابت با یکدیگر هستند و آراء را بین خود تقسیم می کنند. شرایط کلی به یک حزب اجازه نمی دهد تفوق یکسره بر دیگر احزاب بیابد. رأی دهندگان بورژوا قرار است دارای تمایلات و گرایشهای گوناگونی باشند، از تفوق یکسره یک حزب بر افکار عمومی خود بیزار باشند و پی در پی، وابسته به شرایط، نقطه نظرات خود را تغییر دهند. از خود احزاب بلوک بورژوائی نیز انتظار می رود مدام در پس زمینه ی تحولات اجتماعی برنامه ها و خواستهای خود را تغییر دهند و از اتکای محض به گروه معینی از رأی دهندگان بپرهیزند. مهمتر برای آنها حراست از منافع نظم اقتصادی و سیاسی مدرن است تا مراقبت از اتحاد خود با گروه معینی از رأی دهندگان. حزب میانه رو از آن رو امکان دست یافتن به مقام بزرگترین حزب جناح بورژوائی را در اختیار دارد که وابستگی های تاریخی دیگر احزاب راست به دهقانان، لیبرالیسم و الهیات مسیحی را ندارد و به راحتی می تواند حزب ناب بورژوائی باشد.      

جمعبندی: عیش مداوم

انتخابات چهاردهم سپتامبر سوئد با تعلیق و هیجانی خاص همه ی انتخابات اخیر دموکراسی های نمایندگی غرب برگزار شد. پیش از انتخابات به نظر می رسید فرجام انتخابات پیشاپیش مشخص است و دیگر تعلیق و هیجان چندانی در فرایند برگزاری و شمارش رأی مردم در کار نحواهد بود. نتیجه ی انتخابات اما نشان داد که فرایند انتخابات هیچ از پر هیجان ترین فیلمهای هالیوود کم نداشته و ندارد. اینک در پیامد شمارش آراء مشخص شده که هیچ جناحی نمی تواند دولتی با ثبات را تشکیل دهد و برای اولین بار پای بی ثباتی سیاسی به جامعه سوئد باز شده است. سیاست اما دیگر اهمیت گذشته ی خود را از دست داده است. بازار واکنش خاصی به نامعینی نتیجه و تلاطمهای ممکن بر خاسته از آن نشان نداد. مردم هم هیچ نگرانی خاصی نشان نمی دهند. شوک اصلی انتخابات پیروزی حزب بیگانه ستیز حزب دموکرات های سوئد با بیش از دو برابر ساختن آراء خود است. ولی این شوک بیشتر جنبه ی حسی هیجانی دارد تا جنبه ای دیگر.
انتخابات امروز بیش از آنکه عرصه ی تصمیم‌گیری برای تعیین سرنوشت جامعه و سیاستهای حاکم بر دولت باشد عرصه ای است برای احساس دخالت در تعیین سرنوشت کشور و سمت و سوی سیاستهای دولت. شهروندان برای چند گاه می توان احساس کنند که حاکم بر سرنوشت اجتماعی خویش هستند. صحنه آن گونه آراسته می شود که شهروند بپندارد دارای خواست و تمایلاتی خودانگیخته است، خود تصمیم می گیرد و خود انتخاب می کند. نتیجه ی انتخابات وابسته به رأی شهروند خوانده شده از او خواسته می شود تا با بررسی همه ی بدیل ها، مناسبترین آنها را برگزیند. شهروند نیز که در فرایند زندگی روزمره دسترسی کمی به صحنه های نمایش دارد و کمترین جائی می تواند خود را به سان عنصری تعیین کننده ی خود و جامعه نشان دهد به استقبال فرایند انتخابات می شتابد. آنچه از او در گستره ی زندگی اقتصادی و اجتماعی دریغ می شود به وفور در عرصه ی سیاست در اختیار او قرار می گیرد. برای چند روز، او مورد توجه قدرتمندترین انسانها و نهادهای جامعه قرار می گیرد. در نهایت اما نمایش به پایان می رسد. انتخابات برگزار می شود و بر مبنای نتیجه انتخابات دولت جدید شکل می گیرد. شب انتخابات، جشن دموکراسی است. فرایند شمارش آراء با بیشترین حد هیجان، حس تعلیق و صحنه آرائی پیش برده می شود. جشن نوعی مراسم آئینی برای مشخص ساختن پایان یافتن فرایند انتخابات نیز هست. امسال اما در سوئد شب انتخابات جشن دموکراسی به نیمچه عزائی برای دموکراسی تبدیل شد. همه کم و بیش باختند جز حزبی بیگانه ستیز که به هیچ وجه نمی تواند نماد دموکراسی سوئد بشمار آید. این اما می تواند درها را برای حضور ممتد نمایشیِ شهروندان در عرصه ی سیاست بگشاید. هیجانی چند ساله و عیشی کم و بیش مداوم برای شیفتگانِ هیجان، تعلیق و نمایش. شاه مرد، زنده باد شاه!


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست