سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

روشنفکر علیه روشنفکر


سام الدین ضیائی


• انتشار یادداشت اخیر آقای فرج سرکوهی با انتقادهای شدید و گاه توهین آمیزی مواجه شد که در خور جریان روشنفکری نبود. نگارنده در برخی موارد نوشته شده در یادداشت مورد اشاره با آقای سرکوهی موافق نیست و تناقض گویی هایی در آن می بیند. اما دور از انصاف می داند اگر کسی را به خاطر انتقادی احترام آمیز و بی توهین از خود و جریانی که بدان منتسب است به باد اهانت گیرند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۷ مهر ۱٣٨۵ -  ۱۹ اکتبر ۲۰۰۶


انتشار یادداشت اخیر آقای فرج سرکوهی با عنوان « واکنش روشنفکران داخل کشور در برابر کشتار ۶۷ » (۱) با انتقادهای شدید و گاه توهین آمیزی مواجه شد که در خور جریان روشنفکری نبود. نگارنده در برخی موارد نوشته شده در یادداشت مورد اشاره با آقای سرکوهی موافق نیست و تناقض گویی هایی در آن می بیند. اما دور از انصاف می داند اگر کسی را به خاطر انتقادی احترام آمیز و بی توهین از خود و جریانی که بدان منتسب است به باد اهانت گیرند. چکیده ی کلام سرکوهی آن بود که روشنفکران با وجود داشتن کارنامه ای درخشان، نتوانستند واکنشی همگانی و در خور نقش خویش در برابر واقعه ی سال ۶۷ از خود نشان دهند. اگر گفت و گو درباره ی درخشان بودن یا نبودن این کارنامه را به زمانی دیگر بسیاریم، نظر ایشان درباره ی سکوت جریان روشنفکری در برابر کشتار ۶۷ واقعیتی است انکار نایذیر. شایسته ی چنان جبهه گیری خشنی هم نیست وقتی خود به دلایل سکوت اشاره می کند و تنها این سکوت را بر خود نمی بخشد. به نظر می رسد اشاره  به بخش هایی از یادداشت های منتقدان و رجوع به متن یادداشت آقای سرکوهی به روشنی بی دلیل بودن این جدال کمک خواهد کرد .
آ قای سهراب مبشری که گویا از بخشی از نوشته ی سرکوهی که ربطی هم به اصل موضوع یادداشتش ندارد عصبانی است، در یادداشت شتابزده ی   فرج سرکوهی دروغ می‌گوید   (۲) می نویسد: «روشنفکری مانند سرکوهی که پس از ده سال اقامت در اروپا هنوز نمی‌داند تهمت ناروا جرم است و بر این گمان است که هر ادعا و لجن‌مالی را می‌توان در قالب مقاله و تحلیل پراکند، باید گریست، به ویژه اگر نویسنده ادعای داشتن جایگاهی برجسته در میان جامعه روشنفکری کشورش را داشته باشد. سرکوهی اگر بدون ارائه شواهد محکمه‌پسند، ادعای همکاری «چپ سنتی هوادار شوروی» با پلیس جمهوری اسلامی را باز هم بپراکند، نباید از این گله کند اگر در دادگاه‌های اروپا وادار شود این ادعا را رسماً پس بگیرد. اروپای غربی «شهر هرت» نیست .»
گذشته از آن که هنوز یاد نگرفته ایم به عنوان یک  روشنفکر در به کار گیری کلمات برای توصیف یکدیگر اصل آرامش و احترام را به یاد داشته باشیم، در نهایت عصبانیت به مجموعه ی گفتار دیگری توجهی نمی کنیم و بخشی را که آزارمان داده است زیر ذره بین نفرت می گذاریم. به بخش هایی از یادداشت سرکوهی که منتقد نادیده می گیرد توجه کنید: «پس از شکست ۱٣۶۰ هواداران، اعضاء و رهبران همه سازمان ها و نهادهای مستقل و مخالف به قربانیانی بدل شدند که فراتر از کارنامه، ذهنیت، سیاست و برنامه های خود، به دلیل محروم شدن از حقوق سیاسی و انسانی شایسته دفاع و همدردی بودند». سرکوهی بدون فاصله پ س از آن تاکید می کند تنها برخی بار همکاری با جلادان خویش را بر عهده داشتند و کیست نداند اعترافاتی از نوع اعتراف امثال احسان طبری که جز با آبروی خود با جان دیگران بازی نکرد و برخی که جان سایرین را به خطر انداختند متفاوت است. هرچند در موقعیت آنان نبودن و چنین گفتن هم سخت می نماید. سرکوهی این را هم می گوید که: «رهبران، اعضاء و هواداران سازمان های سیاسی چپ سنتی و مجاهدین نخستین قربانیان سرکوبی بودند که خشونت و بربریت آن در تاریخ معاصر ایران بی همتا بود. بر ما روشنفکران داخل کشور بود که فراتر از کارنامه ها، برنامه ها، خطاها و اشتباهات قربانیان زبان و قلم به دفاع از حقوق انسانی شان باز کنیم .»
در یادداشت دیگری با عنوان بازهم "مطلق انگاری" و تکیه بر قله ی دانایی ! (٣)   نویسنده ی محترم هر چند واقع بینانه و به انصاف از اصل مقصود آقای سرکوهی به نیکی یاد می کند، اما «با نهایت احترامی که برای آقای سرکوهی قایل» است فلسفه می بافد و می نویسد: «خط بطلان کشیدن به همه آن اندیشه هایی که در شیوه های عملی حاملان آن به شکست انجامیده و یا پذیرش همه آن اندیشه هایی که اکنون بر گرده عالمیان مسلط است! فقط می تواند از یک"عقل کلی" که ابعاد عالم را در چنگ خود می بیند، ناشی شده باشد، و یا "عقل جزئی" که به روزمرگی دچارشده و خود را به چنگ اتفاقات سپرده باشد!» و نمی بیند که سرکوهی اگر هم بر این عقیده است در هیچ کجای یادداشت خط بطلان بر همه چیز و همه کس نکشیده است و به نظر می رسد قصد سرکوهی چیز دیگر بوده و آن ابراز شرمساری از بخشی از کارنامه ی سیاسی و فرهنگی خویش.همین و بس! با توجه به واقع بینی در خور توجه منتقد دوم و تنها برداشت به نظر نادرست  وی درباره ی مطلق انگاری در یادداشت سرکوهی همین اشاره کافی است و موشکافی بیشتر یادداشت دوم ضروری به نظر نمی رسد .
اما بدترین نقد که به همان اندازه یراکنده و طولانی و پ ر از واژگانی است نه سزای زبان روشنفکری، یادداشت آقای احمد زاهدی لنگرودی با عنوان در پاسخ مقاله فرج سرکوهی   (۴) است. این منتقد نخستین نقص یادداشت سرکوهی را این می داند که «که تنها بر مقطعی کوتاه و منقطع که خود پس از کشتار زندانیان سیاسی در ایران بوده، دست می‌‌گذارد.» بر بی توجهی سرکوهی به دوران پ س از خروجش از ایران اشاره می کند و ادامه می دهد: «اکنون مدت‌هاست که در نشریات دانشجویی و مجموعه‌های شعر و ... که بعدتر به آن اشاره می‌کنم از گورستان گروهی خاوران و کشتار زندانیان سیاسی به روشنی سخن گفته می‌شود.» در حالی که سرکوهی هم اشاره به زمان حضور خود دارد و می گوید : «  از میان ما روشنفکران کشور، تا ۱٣۷۵ که در ایران بودم، هیچ کس زبان و قلم به اعتراض آشکار باز نکرد. هیچ بیانیه ائی منتشر نشد. هیچ پیشنهادی در این باره مطرح نشد. کشتار در عرصه هائی جدا از هنر و ادب خلاقه نیز بازتاب نیافت. برخورد غالب سکوت بود .»
سرکوهی واقعیتی انکارنایذیر را در مورد پ ایداری آقای منتظری در مخالفت با کشتارهای جمهوری اسلامی می نویسد و تنها اشاره می کند که: «آیت الله منتظری تنها شخصیت مهم حکومت اسلامی بود که به بهای از دست دادن مهم ترین کرسی قدرت، کوشید تا کشتار را متوقف کند.» و شجاعانه منتظری را لایق کارنامه ای درخشان ــ به نظر تنها در این باب ــ می خواند. درخششی که ــ گذشته از اشتباه بزرگ ایشان درباره ی طرح اولیه ی ولایت فقیه ــ در این یک مورد قابل انکار نیست. اما منتقد محترم آن را ستایشی بی مورد می خواند و جدال های گروهی را به میان می کشد و از کودتاچیان نوژه و حزب توده می گوید و از بس عصبی است و به قول خودش «با شتاب و هیستریک می‌نویسد » بی توجه به محتوای سخن سرکوهی در بخشی از یادداشت می گوید: « پس از آن سرکوهی می‌نویسد: «همه ما نسبت به قربانیان فاجعه ۶۷ تاسف و همدردی داشتیم و بازداشت، شکنجه و اعدام ها را محکوم می کردیم». اگر چه آقای سرکوهی که با شتاب و هیستریک می‌نویسد، در چند سطر بعد حرف خود را با عبارت: «ما، روشنفکران داخل کشور، در برابر کشتار ۶۷ سکوت کردیم». نقض می‌کند.» در حالی که سرکوهی در جمله ی اول از تاسف و همدردی و محکوم کردن در میان خود و ایوزیسیون می گوید و در دومین از سکوت و عدم اعتراض آشکار می نالد .
بخش هایی از ادبیات یادداشت انتقادی سوم چنان روشن می نماید که لازم به حاشیه نگاری نیست و تنها مروری بدون شرح کافی به نظر می رسد. منتقد سوم می نویسد: «نویسنده رانده‌شده از وطن، فرج خان سرکوهی، سردبیر روشنفکر آدینه در پایان مقاله‌اش آینه‌ای در برابر خود گرفته و گفته: «شرم از زیباترین احساس های بشری است». دیگر نیازی به سخنی نوتر نیست.» ... « با همین مقاله سراسر بی‌پایه و افترا آمیرتان یقین یافتم که هیچ از ژورنالیسم نمی‌دانید. آقا فرج عزیز با این ادعاها نه ‌تنها از اعتبار خود دفاع نمی‌کنید که آن را بی‌ارزش نیز می‌دارید .» ... « مغلطه و سفسطه که می‌دانید چیست آقای سرکوهی؟ گوئی شما بسیار به آن وارد هستید و مانند ملا مکتبی‌ها که چند راست به هم می‌بافند تا بافته دروغ‌شان را مردم باور کنند، دروغ می‌گوئید و الحق دروغ گوی خوبی هم هستید. » .. « متاسفانه آن‌قدر سواد ندارید که تفاوت سازمان و حزب و جناح حزبی را دریابید. اما برای اعتراض به عملکرد حزب و یا سازمانی که شاید زمانی سمپاتشان بودید راه درست‌تری هم از کشیدن مقوله کشتار ۶۷ به میان وجود دارد.» ... « یقین حاصل می‌کنم که جاهلید و البته اشاعه دهنده جهل » ...
و اما منتقد سوم که از نامانوسی عبارت « یلیس امنیتی» در یادداشت سرکوهی انتقاد می کند با عبارت «انتقادات اتهام‌وار» آغاز کرده می نویسد : «... می‌توانید منکر مقاومت کادرهای صادق و انسان‌های آزاده‌ای باشید که با اعتقاد کامل عضو همین سازمان‌هایی بودند که شما اکنون پا بر دوش تجربیات خون‌بار آن‌ها اقامه فضل می‌کنید به عنوان نمونه می‌توانید منکر مقاومت انوشیروان لطفی (عضو مرکزیت سازمان اکثریت) در زندان اوین باشید؟» و باز چون منتقد نخست گویا به راستی واژه «برخی» در یادداشت سرکوهی را ندیده است. وی که به ذکر تنها یک نام از میان بسیاری ــ که به نظر می رسد خود نیز نمی شناسد ــ بسنده می کند و به آثاری می یردازد که سرکوهی آنها را قابل شمارش می داند و بی رجوعی می نویسد «اما من باب ثبت در تاریخ و روشن شدن ذهن شما عرض کنم که در دو دهه اخیر پس از فاجعه کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ درباره این مقوله چندین مجموعه شعر، داستان، رمان و حتا اخیراً یک فیلم مستند زیرزمینی در ایران منتشر شده‌ است که برای دیدن و بررسی علمی و تدوین محتوای آن‌ها احتمالاً چشمی بصیرتر از دیدگان شکاک شما لازم است . »
نویسنده ی جوان یادداشت خود را چنین به یایان می رساند : « اما از من جوان به شما آقای سرکوهی یک نصیحت رفیقانه، تاریخ را آگاهان می‌نویسند، نه ابلهان!!! و از شما هم یک درس بزرگ گرفتم که متاسفانه خود به آن بی‌توجهید، «شرم از زیباترین احساس های بشری است» . و  پ تکی بر سر می کوبد که از درد روشنفکری علیه روشنفکری به فریاد می آورد و به راستی چرا باید همه کس را به هیچ به نفرت کشانیم وقتی با گذشت و تامل می توان بیشتر دوست داشت؟ !
 
۱. www.akhbar-rooz.com
۲. www.akhbar-rooz.com
٣. www.akhbar-rooz.com
۴. www.akhbar-rooz.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست