سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

اسلام سیاسی خوب، هیچستان یک پسامدرن واپس گرا
نقد و نگاهی به سخنرانی داود فیرحی با سرنام "اسلام سیاسی و تحولات اخیر خاورمیانه" (۱)


اکبر کرمی


• برخی، در تلاش اند که داعش و بوکوحرام را اسلام سیاسی بد و اسلام سیاسی حاکم بر ایران را اسلام سیاسی خوب جا بزنند. این نخبه گان دانسته یا ندانسته به قول پوپر در خدمت خودکامه گان اند و از خیل همانندی های حاکم بر این خانواده می گذرند و با خوب و بد کردن اسلام سیاسی، راه گریز از این بن بست را به ولی نعمتان خود می نمایند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۷ شهريور ۱٣۹٣ -  ٨ سپتامبر ۲۰۱۴


جمهوری اسلامی، داعش و بوکوحرام چه نسبتی باهم دارند؟ و برآمد کدام مساله اند؟
آن چه این روزها در عراق و شام و نیجریه می گذرد نه تنها داعش و بوکوحرام، که اسلام سیاسی را دوباره در صدر اخبار جهان قرار داده است؛ هم سویی و هم سنخی فجایعی که در این مناطق از جهان اسلام جاری است با آن چه در ایران در سده ی گذشته و به ویژه در این سه دهه گذشته است، تا آن جاست که ایرانیان را به سرعت به واکنش واداشته است؛ گروهی به طعنه و در نقد اسلام سیاسی حاکم بر ایران، از داعش های وطنی می گویند و به همانندی های بسیار این جریان ها با نیای ایرانی خود اشاره دارند و برخی در دفاع از زندان بان اعظم حاکم بر ایران، در تلاش اند که داعش و بوکوحرام را اسلام سیاسی بد و اسلام سیاسی حاکم بر ایران را اسلام سیاسی خوب جا بزنند. این نخبه گان دانسته یا ندانسته به قول پوپر در خدمت خودکامه گان اند و از خیل همانندی های حاکم بر این خانواده می گذرند و با خوب و بد کردن اسلام سیاسی، راه گریز از این بن بست را به ولی نعمتان خود می نمایند. آن ها این بار از زرادخانه ی جنبش های ضد آزادی و برابری (به قول ا. زیمرن) چه بیرون کشیده اند؟ و چه گونه می خواهند حماقت های داعش های وطنی را توجیه کنند؟ آن ها چه گونه می خواهند از جوی خونی که از جوان کشی سال های نخستین انقلاب، اسیر کشی 67، قتل های زنجیره ای و کهریزک جاری است بگذرند؟ و خلیفه های حاکم بر ایران را غسل تعمید دهند؟

سخنرانی داود فیرحی با سرنام "اسلام سیاسی و تحولات اخیر خاورمیانه" آشکارا همین مسیر را می رود؛ او با تعریفی کژ و کوژ از اسلام و اسلام سیاسی بر آن است که نشان دهد، اسلام گراهای سلفی و تکفیری در فهم جهاد و تکفیر به خطا رفته اند و اسلام (که در خوانش فیرحی همان اسلام سیاسی است) به ذات خود ندارد عیبی؛ او همه ی عیب ها را در مسلمانی جریان هایی هم چون داعش و بوکوحرام و اخوانی ها می بیند؛ او حتا بر خلاف استدلالی که آورده است از همانندی ادبیات تکفیری حاکم بر بخش هایی از تاریخ اسلام و ایران (نفاق، ارتداد، کفر، انحراف، فتنه و ...) با تحولات اخیر چشم می پوشد تا بتواند تفکیک اسلام سیاسی خوب و بد را به کرسی بنشاند. او از مجموعه ی باز و کلان مسلمانان، مسلمانان بسیاری را حذف می کند تا بتواند نشان دهد اسلام هسته ی سختی دارد (به عنوان نمونه در سخنرانی بر سیاسی بودن آن تاکید می شود) و "بهبود وضعیت در تمدن اسلامی" و راه حل همه ی مشکلات در اسلام سیاسی خوب است! همان ادعایی که داعش و بوکوحرام هم دارند!

همانندی ها نظری، شعاری، رفتاری و آرمان های مشترک در میان جریان های مختلف اسلام سیاسی تا آن جاست که به آسانی نمی توان آن ها را از یکدیگر تمیز داد. اگر این همانندی را در حدی که سیاق فرهنگی و فرامتن زبانی در اختیار جریان های مختلف اسلام سیاسی قرار می دهد ضرب کنیم، نتیجه ی کار بسیار شگفت انگیز و نزدیک خواهد شد.

برای نمونه به گروه بکوحرام نگاه کنید. این جریان های اسلام گرا در نیجریه، با آن که از سال 2000 قوانین شریعت در شمال کشور اجرا می شود، با این ادعا که دمکراسی و آموزش سکولار و حتا دانش غربی با روح اسلام بیگانه است، خواستار تعطیلی تمام مدارس برآمده از الگوی غربی و اجرای شریعت در همه ی ایالت های نیجریه هستند. این ادبیات برای ما که نزدیک به دو سده آن را از زبان بسیاری از شریعت مدارن تندخو شنیده ایم بسیار آشناست و ما که هنوز در چم و خم اسلامی کردن دانش و دانشگاه و تفکیک جنسیتی در فضاهای آموزشی سرگردانیم و سه دهه نکبت تحمیل خوانشی تنگ از شریعت اسلامی را به همه ی ملت ایران تجربه کرده ایم، به خوبی می دانیم این بدخیمی چه در چنته دارد و به قول شاملو جوجه ی کدام "مرگ فجیع را در آشیان به بیضه نشسته است." اگر تفاوت اندکی در روش های این جریان ها می بینیم نباید از سرشت و ریشه های مشترک آن ها غفلت کنیم، بکوحرام ها و داعش های وطنی با وجود دو سده تجربه ی نیم بند مدنیت جدید در ایران، این کارنامه تاریک را از خود به جا گذاشته اند! نیم نگاهی به طالبان در هم سایه گی ایران می تواند نشان دهد که ایران بدون آن پشتوانه های عظیم فرهنگی و مدنی چه می توانست باشد.

فیرحی در سخنرانی خود چه می خواهد بگوید؟
او ادعا می کند اسلام سیاسی اختراع غربی هاست و از تفکیک مسیحیت از سیاست، گرته برداری شده است. به باور او "تفکیک اسلام از سیاست کار مشکلی است." او اسلام سیاسی را نه یک آسیب که "احیاگری و بیداری مسلمانان، و بازگشت مجدد اسلام به حوزه سیاست" می داند. در این چشم انداز فیرحی ابتدا غالب اهل سنت که "با فروپاشی خلافت، امر سیاسی را در پرانتز گذاشته اند" و "خیلی با قدرت ها و امر سیاسی درگیر نمی شوند" را بیرون از اسلام خوب خود می گذارد و سپس اخوانی ها، سلفی ها و وهابی ها را؛ این جریان ها هرچند اسلام گرا هستند و کم و بیش به جرگه اسلام سیاسی و احیاگری مربوط اند، اما به زعم او از آن جا که یا "ابزار سیاست داخلی و خارجی عربستان هستند" و یا درک ناصوابی از مفاهیم جهاد، هجرت و تکفیر دارند، و "زمینه ی فقهی و ذهنی مهمی برای کشتار مسلمانان غیر همسو" فراهم آورده اند، نمی توانند در حلقه ی اسلام خوب او جای بگیرند.

او در تحلیل های خود نه تنها نگران کشتار غیر مسلمانان نیست که به عمد از ادبیات خون چکان نفاق، ارتداد، کفر، انحراف و فتنه که بخش جدایی ناپذیر هویت مهاجم بوکوحرام ها و داعش های وطنی است هم چشم می پوشد تا شاید بتواند به لایه هایی از مسلمانان در ایران نشان دهد که اسلام سیاسی ما (اسلام سیاسی شیعه ی دوازده امامی) می تواند "تمدن ساز" باشد. فیرحی به سیاست گریزی جماعت های انبوهی از اهل تسنن که پس از فروپاشی خلافت اسلامی، سیاست را در پرانتز گذاشته اند، به تحقیر نگاه می کند، اما هیچ تلاشی ندارد که به قهر سیاسی دیرپای شیعیان (به ویژه دوازه امامی ها) پس از بحران غیبت اشاره کند. او برای این که بتواند اسلام سیاسی خوب خود را توجیه کند، تلاش می کند مخاطب متوجه نشود که این سنت کژتاب شیعی هم زاد انحطاط در تاریخ سیاسی ماست؛ چه، برخی از نظریه پردازان انحطاط(2)، تاسیس دولت صفوی را شروع انحطاط در اندیشه سیاسی ایرانیان می دانند و عجیب نیست که نطفه ی اسلام سیاسی خوب (از دید فیرحی) یعنی اسلام سیاسی در گفتمان شیعیان دوازده امامی در همین برهه از تاریخ بسته شده است.

فیرحی گفتمان اسلام سیاسی و سیاسی بودن اسلام را بسیار عوامانه استدلال می کند. می گوید "رابطه میان مذهب و سیاست در جهان اسلام قابل تفکیک نیست و هر اتفاقی در حوزه مذهب رخ دهد، در حوزه سیاست تاثیر گذاشته و هر اختلالی نیز در حوزه سیاست اتفاق بیفتد در مذهب تاثیر گذاشته است." به باور من سیاسی بودن در این تعبیر محدود، کم و بیش در همه ی تمدن ها و ادیان قابل مشاهده است و انگاره ی اسلام سیاسی را نمی توان به برآمد این تغییرات و تحولات عادی فروکاست. مگر تحولات فکری و فقهی مسیحیان و بوداییان در زنده گی سیاسی و اجتماعی آنان تاثیر نمی گذارد؟ آن چه این تحولات و تغییرات را در نحله هایی از تفکر اسلامی که منادی اسلام سیاسی هستند متفاوت می کند، پیش داوری های مهاجمی است که برخی از مسلمانان در قالب سنت به دیگر مسلمانان و انسان ها تحمیل می کنند.

به عبارت دیگر، اسلام سیاسی حامل نوعی نابرابری حقوقی پیشینی است که راه را برای هر گونه مصالحه و صلح و آمیزش اجتماعی مسالمت آمیز برمی بندد. اگر مسلمانان حامل و حافظ اسلام سیاسی بتوانند حقوقی را که برای خود می جویند و می خواهند برای دیگران هم به رسمیت بشناسند، موضوع اسلام سیاسی و نقد آن پایان یافته است. اسلام گراها وقتی پای خودشان در میان است به ساده گی استدلال می کنند که تفکیک "دین از سیاست دشوار است"، اما اگر پای دیگر ادیان و جریان ها در میان باشد با آسوده گی می گویند در کشورهای اسلامی نباید عقاید غیراسلامی تبلیغ و گسترش یابد؛ به زبانی دیگر، آن ها از دیگر مومنان و حتا مسلمانان سکولار(3) می خواهند دین خود را نه تنها از پهنه سیاست، که از همه ی پهنه های اجتماعی و عمومی دیگر بیرون بگذارند.

اسلام سیاسی، آن چنان که داود فیرحی استدلال می کند خوانشی معصومانه از دین و تاریخ اسلام نیست، بلکه عارضه ای است در تاریخ اسلام که از درک عمیق و دقیق امر سیاسی درمانده است. اسلام سیاسی نوعی بدخیمی زیستمانی(4) است که هیچ حرمت و احترامی برای هویت ها و زیستمان های دیگر قایل نیست؛ اسلام سیاسی گفتمانی برای سلطه، جنگ و بی ثباتی است؛ اسلام سیاسی گفتمانی آخرزمانی است که در ناامیدی بنیادی بنیادگراهای مسلمان ریشه دوانیده است. بنیادگراهای مسلمان در پاسخ به حاشیه نشینی طولانی مسلمانان پس از مدرنیته، ناکامی های بسیار تمدنی و فرهنگی و نیز در پاسخ به استثمار، استعمار، استبداد و توسعه نایافته گی، راهی برای رهایی و رسیدن به آن شکوه از دست رفته می جویند. اسلام سیاسی رویای آن عظمت و شکوه سپری شده است که در جهان جدید و مناسبات تازه به کابوس مسلمانان تبدیل شده است.
اگر آن گونه که فیرحی می گوید "رابطه میان مذهب و سیاست در جهان اسلام قابل تفکیک نیست و هر اتفاقی در حوزه مذهب رخ دهد، در حوزه سیاست تاثیر گذاشته و هر اختلالی نیز در حوزه سیاست اتفاق بیفتد در مذهب تاثیر گذاشته است." چرا نباید انتظار داشت مسلمانان هم بتوانند به مدد توسعه ی سیاسی به دیگری و حقوق او و اهمیت و ضررورت رعایت دیگری و حقوق اش در حفظ انسجام اجتماعی و امنیت ملی و جهانی پی ببرند؟ و آن گاه هم چنان که فیرحی می گوید این تغییر در مذهب و درک مومنان از مذهب، کارگر افتاده و تاثیر بگذارد؟ و اگر چنین است مبانی درک پیشینی و ذاتی فیرحی از اسلام چیست؟ و چرا او نمی تواند مجموعه ی کلان و باز مسلمانان را به جامعه جهانی و صلح و آمیزش اجتماعی مسالمت آمیز پیوند دهد؟   

فیرحی در سخنرانی خود چه نمی گوید؟
او پیش فرض های ذات انگارانه و پیامبرانه ی خود را در توصیف و ترسیم اسلام آینده پنهانیده است. او به ما نمی گوید برای آن که بتوانیم این هسته های سخت را برای اسلام و اسلام سیاسی دست و پا کنیم تا چه مایه و پایه باید به قلع و قمع مجموعه ی کلان مسلمانان همت بگماریم؛ او یا از حجم تباهی ها و دژخیمی ها که در این پندار پلشت پنهان است، بی خبر است یا می خواهد ما بی خبر بمانیم. گیریم داعش یا داعش های وطنی بتوانند بر دریایی از خون، خلافت یا حکومت اسلامی خود را بنا کنند، فیرحی از کجا می داند، نواده گان ما بر درک دیگری از اسلام نماز نمی برند و از خیر اسلام سیاسی نمی گذرند؟ او چه گونه می تواند این چنین سفت و سخت و پیامبرانه اسلام و مسلمانان و آینده را پیش گویی کند؟ و از پیوند ناگسستنی اسلام و سیاست بگوید؟ او نه تنها بسیاری از مسلمانان دیروز و امروز را از قطار اسلام خوب خود بیرون می گذارد که بر مسلمانان آینده نیز داوری می کند. چه هیچستانی در این کویر اندیشه به ریشه نشسته است! این اندازه گرفتار رومانتیزم و دگماتیزم بودن هم هنری است و تنها از یک پسامدرن واپس گرا برمی آید!

او از خود و شنونده نمی پرسد چرا مسیحیت به تفکیک خود از پهنه سیاست تن داد؟ و چه گونه بدون این تفکیک ها و تمایزها می توان در جهان جدید، که جهان گوناگونی هاست، آمیزش اجتماعی مسالمت آمیز داشت؟ او از خودبنیادی و خودآیینی انسان در جهان جدید یادی نمی کند و از اهمیت و ضرورت این دریافت های نوآیین در تغییرات و تحولات جهان مسیحیت و جهان های دیگر ذکری به میان نمی آورد. او از خود و شنونده نمی پرسد در ایران جدید با انبوه مخالفان و منتقدان اسلام و اسلام سیاسی چه گونه باید رفتار کرد؟ و تلاش برای کاربست اسلام در پهنه ی مشترک سیاسی چه نسبتی با حقوق بشر و مطالبات اقلیت ها دارد؟ اقلیت های دینی و غیردینی در حکومت اسلامی چه گونه می توانند به اکثریت تبدیل شوند و اگر نمی توانند، چرا باید به حکومت دینی تن بسپارند و با مسلمانان تمامت خواه و مهاجم از سر صلح و هم زیستی درآیند؟

او حتا به مجموعه کلان و باز مسلمانان و خوانش های مختلف از اسلام اشاره نمی کند. او هنوز همانند زندان بان اعظم ایران، آماج اسلام سیاسی را "بهبود تمدن اسلامی" می داند، در رویای "بیداری اسلامی" است و از خود نمی پرسد با این قلع و قمعی که اسلام سیاسی در پهنه ی نظر و عمل به راه انداخته است از آن مجموعه چه می ماند که بخواهیم به بهبود آن بیندیشیم؟ کاش او تجربه ی تاریک و تباه جمهوری اسلامی را به دقت می کاوید تا بتواند از کابوس حکومت دینی و اسلام سیاسی خوب عبور کند؛ کاش او دست کم اسلام، اسلام سیاسی و مسلمانان خوب منظور نظر خویش را هویدا می کرد تا ما بتوانیم با تصویر دیگری از آن ها، بر خواب هایش سطل آبی بپاشیم!

به باور من فیرحی و هم سلکانش درک نابه سامان و نابه هنگامی از امر سیاست در جهان جدید دارند؛ آن ها شوربختانه هنوز درک مناسبی از مفهوم قدرت در گفتمان نیچه و شاگردانش ندارند؛ سیاست و قدرت در مفهوم مدرن امری بسیط و توزیعی است؛ امری در برابر "سلطه". اگر سیاست ورزی در جهان قدیم به مجموعه اقدامات و تدابیری اشاره داشت که به امتداد سلطه و ناپایداری شکننده ی آن می انجامید، در جهان جدید سیاست ورزی، به مجموعه از تدابیر و اقداماتی اشاره دارد که با توزیع قدرت، پایداری هرچه بیشتر سیستم را جست و جو می کند. در نتیجه عجیب نیست اگر انگاره پردازان اسلام سیاسی خوب، هیچ گاه توضیح نمی دهند که این بنیاد کج چه گونه می خواهد با خیل ناباوران، مخالفان و منتقدان خود کنار بیاید؟ صلح در چهارچوب این پندار مهاجم چه گونه دنبال می شود؟ و اسلام سیاسی با حقوق بشر و برابری حقوقی چه نسبتی دارد؟

بر خلاف تصور و استدلال فیرحی پدیده هایی هم چون داعش، بوکوحرام و جمهوری اسلامی آشکارا نشان می دهند که در اسلام هسته ی سختی نمانده است و تاریخ بد و خوب کردن خوانش های مختلف از ادیان سپری هم شده است.

جمهوری اسلامی، داعش و بوکوحرام برآمد توسعه نایافته گی اند؛ توسعه نایافته گی در پهنه ی سیاست، دین و اجتماع؛ آسیبی که از جهان پیشامدرن ریشه می گیرد، در جهان نامتوازن مدرن فربه می شود و حالا از خوابستان ها یا هیچستان های برخی از جریان های پسامدرنِ واپس گرا(5) سیراب می گردد؛ جریان هایی که هم شارح اندیشه های هایدگر و فکو هستند و هم در کنار زندان بان اعظم ایران ایستاده اند.
مسلمانان همانند دیگر مومنان به مجموعه ای کلان و باز متعلق اند و می تواند به مدد توسعه، بر ضرورت خودبسنده گی پهنه ی سیاست و قدرت از دیگر پهنه های انسانی برسند. دین سیاسی مهاجم ترین و آسیب خیزترین خوانش ممکن از یک دین است و می تواند از هر دینی یک ماشین تبعیض و کشتار تمام عیار بسازد.(6) مساله ی اصلی در برونشد از کلاف درهمی که اسلام گرایانی هم چون فیرحی در میان نهاده اند این نیست که آیا اسلام دینی سیاسی است یا نه؟ مساله آن است که آیا مسلمانان می خواهند و می توانند سرانجام به برابر حقوقی با دیگران در جهان جدید تن بدهند یا نه؟
پرسش نخست، پرسشی پیشاعلمی و ذات باورانه است، در حالی که پرسش دوم علمی است و می تواند معطوف به اراده های متکثری باشد که سر ایستادن در جهان جدید دارند. پرسش دوم امری برایشی و فرگشتی(تکاملی) است؛ کندوکاوی است در احتمال امتداد برخی از هویت های اسلامی در آینده. پرسش دوم در جست و جوی زمان از دست رفته و لوازم آمیزش اجتماعی مسالمت آمیز در میان مسلمانان و امکان مانده گاری آن ها در جهان جدید است. تا زمانی که گرفتار پرسش نخست باشیم، باید در انتظار پاسخ هایی هم چون اخوان المسلمین، جمهوری اسلامی، طالبان، القاعده، داعش و بوکوحرام هم باشیم!


پانویس ها
1) فیرحی، داود، neeloofar.org
2) طباطبایی، جواد، زوال اندیشه سیاسی در ایران، ا. کویر، 1377
3) مسلمانان سکولار مسلمانانی هستند که از دیگ جوشان مدرنیته و سکولاریته در جهان جدید برآمده اند و حامل اسلام هویت اند؛ هویتی رنگارنگ که به هویت های دیگر احترام می گذارد، برابری حقوقی را به رسمیت می شناید و جای هویت های دیگر را تنگ نمی کند. اسلام سکولار و اسلام هویت (در برابر اسلام سیاسی و اسلام حقیقت) را پیش تر کاویده ام. www.akhbar-rooz.com
4) این اصطلاح را از حسین سیف زاده وام گرفته ام که دریافتی فربه تر و فراتر از گفتمان است و می خواهد جان مایه ی پسامدرن و متکثر اندیشه های مختلف را در پیوند با زیست یگانه ی آدمیان بنماید.
5) این پندار را در عنوان "پسامدرنیته ی واپس گرا و مدرنیته ی نگران" کاویده ام. www.radiozamaneh.com
6) دین سیاسی مهاجم ترین و آسیب خیزترین خوانش ممکن از یک دین است و می تواند از هر دینی یک ماشین تبعیض و کشتار تمام عیار بسازد. به رفتار بوداییان با مسلمانان در برمه نگاه کنید؛ حتا وقتی بودایی ها سیاسی می شوند ماشین سرکوب و ترور روشن می شود.
www.bbc.co.uk


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست