تو میهنِ منی!  
							             
							            
						            	
						             
						            
						         
					            	
						            	
						            	
						       			خسرو باقرپور
						       			
						       			
						       			 
							            
						       		
				       			 
					         	
									
									• 
ترانه ی سرخِ عشقِ را خواندی!
 
آیینه ی بزرگ شدم
 
و تو زیباترینِ غزالِ جهان را
 
در چشمِ من دیدی؛
						       		... 
								
								 
				       			
					             
						            اخبار روز: 
						            www.iran-chabar.de
						             
						            	يکشنبه 
							            ۲۶ مرداد ۱٣۹٣ - 
							            ۱۷ اوت ۲۰۱۴
					             
					             
					            
					            	
						            
  
		
 
	   
 
				  
				حیرت آوردی! 
				حریر بودم و سپید، 
				هَمبالِ کبوتری پرّان؛ 
				از اسلیمی های شکسته ی فیروزه؛ 
				با عطرِ "اصفهان" 
				و خاطره ای آبی؛ 
				بر شانه ات نشستم 
				و چون لبخندِ بامداد؛ 
				از مشرقِ چشمان تو سر زدم. 
				 
				مهربانی آوردی! 
				با بُهتِ اندوهِ اثیری ی کویر؛ 
				داغاداغ:  
				بر سینی ی مسینِ "کرمان" 
				مهرت را نوشیدم: 
				بوسه نشاندم بر سپیدی ی پستان هات 
				و آفتاب از "ماهانِ" گوشه ی چشمت برآمد. 
				 
				ترانه ی سرخِ عشقِ را خواندی! 
				آیینه ی بزرگ شدم 
				و تو زیباترینِ غزالِ جهان را 
				در چشمِ من دیدی؛ 
				گریستی؛ 
				و آهوانِ بی قرارِ جنگلِ "سی سنگان"؛ 
				در مغربِ "نوشهر" گم شدند. 
				 
				با بادِ تیره از غُبار رفتی! 
				و واژه هام؛ 
				از سرودنِ اندوه؛ 
				ناتوان شدند. 
				کابوسِ کبود شدم بی تو  
				و چونان بوریایِ دستبافتِ دخترانِ "هورالهویزه"؛ 
				خزیدم در هزار توی یائسه ی شاخه هایِ نخل 
				و غروب کردم؛ 
				در اندوهِ مغربی ی "بیستونِ" شکیبا. 
				 
				مرداد ۱٣۹٣ – اِسِن 
				 
				تصویرِ متن: Silvian Sternhagel 
 
 
					             
					             
			           		 |