سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

غزّه (دو)


اسماعیل خویی


• از آتش و دود خانه اش آکنده ست؛
با این همه، مادَرَک لب اش پُرخنده ست:

زیرا که، چو پس رود گهی پرده ی دود،
بیند که هنوز کودکِ او زنده ست. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۹ مرداد ۱٣۹٣ -  ٣۱ ژوئيه ۲۰۱۴


 از آتش و دود خانه اش آکنده ست؛
با این همه، مادَرَک لب اش پُرخنده ست:
زیرا که، چو پس رود گهی پرده ی دود،
بیند که هنوز کودکِ او زنده ست.
***
گفتم :-"ز چه زیرِ بامِ خود مانی باز،
وقتی با بُمب می شود جنگ آغاز؟!"
خندید که :-"بُمب مرگِ کوتاه آرَد؛
آوارگی ی تو، لیک، مرگی ست دراز!"
***
چون نعره ی آژیر ز هر سو خیزد،
در کودک بیش از همه ترس انگیزد:
و خاک سترون شود آن گه،نه ز بُمب،
کز اشکی که او بر آن می ریزد.
***
دود،از پسِ بُمب، پرده بر ماه زند؛
مادر به فغان است و پدر آه زند؛
کودک تنِ بی سری ست برخاکِ گذر:
مرگ است، در آژیر، که قهقاه زند.
***
در آتشِ جنگ، از دو سو، نا به گزیر،
مردُم بدهند جان، ز کودک تا پیر.
در راهبران شان خِرَد را کشته ست
کینی کر و کور و بر همه کار دلیر.
***
تا کینه ی دین سرشت پاینده بُوَد،
همواره گذشته ست که آینده بُوَد.
جنگ است که همچنان کُشَد مردُم را:
مرگ است که پیوسته فزاینده بُوَد.
***
آن گاه که نیست چاره، تدبیر چرا؟
تدبیر نمودنی به تزویر چرا؟
بسپار به مرگ کودک و پیر وجوان:
چون نیست پناهگاهی، آژیر چرا؟!
***
با مرگِ خِرَد ، کینِ کر و کور و دلیر
گردد سرطانِ خون و درمان نپذیر.
تا گُم شود افزار و هدف این کین را:
ای جنگ! خودت را بکش! ای مرگ! بمیر!

یکم امرداد۱٣۹٣،
بیدرکجای لندن


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست