سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

چرا عده‌ای آرزوی باخت تیم ملی فوتبال ایران را داشتد؟


سوسن محمدخانی غیاثوند


• یکی از دلائل اعتراض ملیتهای غیرفارس انتخاب شعار نژادپرستانه «افتخار پارسی» برای تیم ایران بود. این شعار در حالی برای تیم ملی فوتبال ایران انتخاب شده بود که این تیم ۲۳ نفره حداقل ۱۷ نفر از اعضایش جزء ملیتهای غیرفارس محسوب می‌شدند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱ مرداد ۱٣۹٣ -  ۲٣ ژوئيه ۲۰۱۴


تیم ملی فوتبال ایران در مسابقات جام جهانی 2014 پس از سه بازی و شکست 3 بر 1 مقابل تیم بوسنی در همان مرحله مقدماتی به عنوان تیم آخر در گروه خود با جام جهانی برزیل وداع کرد.
هنگام برگزاری مسابقات تیم ملی فوتبال ایران عده‌ای از کاربران ملیتهای ایرانی غیرفارس در فیس‌بوک ضمن اعتراض به تیم ایران آرزوی باخت این تیم را داشتند.
معترضان ملیتهای غیرفارس با انتشار عکس تیمهای ملی نیجریه، آرژانتین و بوسنی در صفحات خود به تشویق این تیمها پرداختند.
آنها همچنین عکسهایی از تیم ملی فوتبال ایران را به صورت سروته در صفحات فیس‌بوکشان به اشتراک گذاشتند و روی عکسها را با رنگهای سیاه و سرخ علامت ضربدر کشیدند.
تنها گل لیونل مسی، کاپیتان تیم ملی آرژانتین در آخرین لحظات بازی ایران با این تیم باعث شد بسیاری از کاربران ایرانی، صفحه‌ای را که توسط هواداران وی درست شده بود با الفاظ رکیک و توهین‌آمیز به شدت مورد هجمه قرار بدهند. اما از سوی دیگرمعترضین ملیتهای ایرانی با ابراز خوشحالی از باز شدن دروازه تیم ایران توسط لیونل مسی، عکسهای زیادی از این بازیکن آرژانتینی را به اشتراک گذاشتند و برایش تصاویر گل و بوسه ارسال کردند.

ابراز خوشحالیها از باخت تیم ایران در مقابل تیم آرژانتین توسط برخی از ملیتهای ایرانی تا آنجا پیش رفت که شبکه ماهواره‌ای تیشک، ارگان رسمی حزب دمکرات کوردستان ایران با حضور چندفعال و تحلیلگر کورد برنامه‌ای در همین زمینه به زبان فارسی تهیه کرد. (1)

یکی از دلائل اعتراض ملیتهای غیرفارس انتخاب شعار نژادپرستانه «افتخار پارسی» برای تیم ایران بود. این شعار در حالی برای تیم ملی فوتبال ایران انتخاب شده بود که این تیم 23 نفره حداقل 17 نفر از اعضایش جزء ملیتهای غیرفارس محسوب می‌شدند.

رسول رحیمعلی، فعال سیاسی ترک در همین زمینه گفت: «شعار تیم ملی ایران بیانگر احساسات فارسیستی، آریاپرستی، باستانگرائی ناسیونالیسم سترون ایرانی بود و این نگرش در ۸۰ سال گذشته بخش مهمی از ایدئولوژی سرکوبگر را شکل داده است.»

در میان معترضین افرادی هم بودند که می گفتند «بدون این شعار نژادپرستانه هم ترجیحمان باخت تیم ملی ایران بود.»

سهراب کریمی، فعال سیاسی کرد و کارشناس روابط بین‌الملل در همین رابطه گفت: «من اگر این شعار هم نبود ترجیح می دادم همین جهت گیری را داشته‌ باشم اما زمانی که شنیدم «افتخار پارسی» به عنوان شعار تیم ملی ایران انتخاب شده است، عکس العمل من این بود که کاملا شعار مناسبی است. چون این تیمِ ملی فارسهاست نه ما. این شعار هم فاکتی شد برای اثبات درستی جهت گیری من. چرا که با عوض کردن این شعار هم چیزی تغییر نمی‌کرد. نه اقدامات دولت علیه ما عوض می‌شد و نه جهت گیری من.»

کیهان یوسفی، فعال سیاسی کرد در پاسخ به این پرسش که «چرا دوست داشتید تیم ملی فوتبال ایران ببازد؟»، اظهار داشت: من جواب سئوال شما را با مطرح کردن یک سئوال پاسخ می دهم، چرا کاری کرده اند که ما آرزوی باخت تیم ملی ایران را داشته باشیم؟ در وهله نخست شاید پاسخ، انتخاب شعار تیم ملی ایران در جام جهانی که عنوانش "افتخار پارس " بود، باشد. واقعیت این است که من کرد هستم. کرد به دنیا آمده‌ام، با فرهنگ کردی پرورش یافته‌ام. زبان مادریم را دوست دارم. به سرزمینم کردستان عشق می ورزم و در عین حال به تمامی ملتها و فرهنگ‌های دیگر نیز احترام می گذارم. اما من فارس نیستم. درست است که در چارچوبی سیاسی به نام ایران و بالاجبار نه اختیاری ناچار به زندگی شده‌ام ولی اگر من ایرانی هم باشم، فارس نیستم و انتخاب این شعار برای تیم ملی ایران کثیر المله، خروجی همان گفتمان مرکزگرای عظمت طلب ایرانی یا دقیق‌تر فارسی است که نزدیک به یک سده است می کوشد ایران را کشوری یک زبان و یک ملت جلوه دهد. سیاستی نژادپرستانه را در قبال ملتهای تحت ستم اعمال کرده است، این گفتمان و مجریان آن نسلهایی از ملت های تحت ستم در ایران را تنها و تنها برای تحمیل گفتمانشان بر آنها به خاک و خون کشیده اند و اکنون نیز خیلی ساده و در قالب شعار تیم فوتبال می خواهند آن را امری عادی جلوه دهند و به جامعه ایران قالب کنند، ولی این در واقع تبلور همان گفتمان نژادپرستانه و تمامیت خواهی است که درصدد ذوب و آسیمیله نمودن دیگر ملتهای غیر از فارس در ایران بوده است. بر همین اساس، هر انسان آزادیخواه و هویت طلبی نمی‌تواند آرزوی پیروزی دشمن خود را داشته باشد، دشمن در اینجا منظور گفتمان است و نه چند بازیکن فوتبال که نمی توان آنها را بانی و عامل نوع طرز فکری که امثال من پیدا کرده اند دانست.

علی کعبی، فعال اهوازی نیز درباره علل شادی برخی ازملیتهای غیرفارس به خاطر باخت تیم ملی فوتبال ایران گفت: ایران در طول تاریخ ورزشی خود هرگز تیم ملی‌ای که واقعا نماینده کشور کثیر المله باشد به صحنه‌های ورزشی جهانی نفرستاده است. صرف نظر از سیاستهای سرکوبگرانه نظامهای حاکم بر ایران در مواجهه با مسئله حقوق ملتهای غیر فارس پس از دوره قاجاریه، درصورت دقت به نگاه انحصاری روشنفکران و ورزش دوستان قوم مسلط به تیم ملی و با توجه به اعضای آن در طول هفتاد سال اخیر متوجه می شویم که طی این چنددهه اعضای فارس تیم ملی کمتر از یک سوم آن را تشکیل داده‌اند واین واقعیت تقریبا بر تمام ورزشهای گروهی قابل تعمیم است. شاید این طنز روزگار است اما در حقیقت طنز تلخی است که بسیاری از ورزشکاران ملل دیگر اجبارا سعی در اعتلای پرچم ملتی را می‌کنند که نظام آن با تمام امکانات سعی در محو هویت آنها دارد.

سهراب کریمی، فعال سیاسی کرد و کارشناس روابط بین‌الملل درباره علل شادی‌اش از باخت تیم ملی با بیان اینکه « پیروزی تیم ایران باعث خوشحالی حاکمیت و مخالفان احقاق حقوق من کرد بود»، افزود: لذا این هوشمندی نبود برای خوشنودی آنها خود را فریب دهم و به اصطلاح جوگیر بشوم و با تناقض عمل کنم که مورد سخره و تحقیر بیشتر قرار بگیرم و یا به ستمگران ثابت شود که سیاستهای گذشته آنها دارد جواب می‌دهد و من را با ابزار زور در خود حل کنند و احتمالا در آینده دیگر خواستی نداشته باشم، چرا که با شادیهایشان شاد هستم و این استارت ذوب شدن در آنها باشد.

برخی از فعالان ایرانی، کسانی را که آرزوی باخت تیم ملی فوتبال ایران را داشتند در خانه ناسیونالیسم کرد، ترک و عرب جای دادند یا آنها را متهم به نژاد پرستی کردند و یا گفتند مخالف شادی مردم هستند. رسول رحیمعلی، فعال ترک دراین‌باره گفت: البته که این نوع آرزو یک حرکت واکنشی بحق در مقابل گفتمان راسیستی حاکم است و طبیعی است که افراد متعلق به گفتمان حاکم از این ناله مظلومان ناراحت بشوند. آنها دوست دارند که سرکوب شدگان درد خود را فراموش کرده و همیشه با ساز آنها برقصند.

کیهان یوسفی، فعال سیاسی کرد ضمن اشاره به اینکه «تا نوبت به ملتهای تحت ستم و حقوق تضییع شده آنها می رسد، اصطلاحاتی همچون ناسیونالیسم و آزادیخواهی و ... به گناه کبیره تبدیل می شوند.»، اضافه کرد: تعریف ما یا تعریف کسانی که انگشت اتهام به سوی ماها دراز می کنند از ناسیونالیسم چیست؟ آیا آنها به خود زحمت داده‌اند تا حالا مطالعاتی دقیق و عادلانه به عنوان مثال درباره جنبش حق طلبانه کردستان و جریانهای ناسیونالیستی کردی داشته باشند؟ به نظر من نداشته و قضاوت آنها همیشه در راستای توهماتی است که دولت مرکزگرا و حامیان مرکزگرایی در ایران عامدانه نشرو پخش می کنند. از دیدگاه ملتهای تحت ستم در ایران نیز نوع تفکر آنها و یک ملت جلوه دادن تمام ملتهای ساکن در ایران و تعریفی واحد از آنها به نفع یک فرهنگ، یک زبان و یک ملت (فارس) ناسیونالیسمی افراطی یا همان شوینیسم است. ناسیونالیسم اگر افراطی نباشد، پدیده مضر یا ترسناکی نیست. ناسیونالیسم آنجا به مرز خطرناک و ترسناکی می رسد که بخواهد ملتهای همسایه و دیگران را از بین ببرد و یا از طریق ژنوساید و آسیمیلاسیون آنها را نابود کند. بدون شک هیچ انسان آزادیخواه و مبارزی هم مخالف شادی مردم نیست. باید گفت آنهایی مخالف شادی مردم هستند که نان را از سفره‌های مردم با سیاستهای ماجراجویانه خویش بریده‌اند. سیلی از جوانان بیکار را حواله جامعه کرده اند. همچنین کسانی مخالف شادی و خوشحالی مردم هستند که حتی تحصیل به زبان مادری برای فرزندان ملتهای تحت ستم در ایران را نیز جرم تلقی می کنند.

علی کعبی، فعال اهوازی هم گفت: «آرزوی شکست تیم باصطلاح ملی ایران نه عمل بلکه عکس العملی است به رفتار نژادپرستانه سردمداران قوم حاکم و تأیید همیشگی والبته ضمنی وگاه همکاری منورالفکران قوم فارس در قبال سیاستهای ظالمانه نظام در حق ملتهاست. سیاستهایی که از دنیای سیاست وحقوق ملی و فرهنگی پا را فراتر نهاده وحتی حوزه ورزش را در بر می‌گیرد. نمونه آن زد و بندهای مدیران ورزشی نظام در حذف ناجوانمردانه تیم صنعت به دسته پایین تر در زمان مربیگری علی کریمی در تیم راه آهن تهران بود. دعوت از بازیکنان ملتهای دیگر براساس توجه به تواناییهای آنان نیست بلکه بر حسب اضطرار و امکان اخراج آنها بعد از رسیدن به مراد است. نمونه آن دعوت از ابراهیم تهامی برای شرکت در بازی با استرالیا دربازیهای مقدماتی جام جهانی 1998 و اخراج او پس از ورود به جام جهانی بود یا پاپوش درست کردن برای بازیکنانی چون علی موسوی و مجاهد خذیراوی و خانه نشین کردن او در اوج دوران بازیگری، مجاهد به قول ویه‌را، «ببتوی» ایران بود. ویران کردن تیم شاهین اهواز در اوج، شاهینی که به اعتراف کسانی چون پرویز دهداری بهترین و منسجم ترین تیم فوتبال تاریخ ایران تا زمان خودش بود. تیمهای جنوب از جمله تیم صنعت نفت آبادان که می‌بایست ثروتمندترین تیم ایران باشند به صرف اینکه خارج از محدوده مرکز هستند از جمله فقیرترین تیمهای ایران می‌باشند. حتی اگر بر فرض محال قبول کنیم که آرزوی باخت ایران از جانب ملتهای غیرفارس تفکری ناسیونالیستی باشد با رفتار ناسیونالیستی نظام و همفکران به اصطلاح منتقد که باعث از بین رفتن تواناییهای فرهنگی و ورزشی ملتهای غیرفارس ایرانی ویا مصادره تواناییهای ورزشی آنها شده است اصلاً قابل قیاس نیست.»

سهراب کریمی، فعال سیاسی کرد و کارشناس روابط ‌بین‌الملل با بیان اینکه «واکنش ملتهای غیرفارس و آرزوی آنها برای باخت تیم فوتبال ایران از روی تعصب و ملی‌گرایی نیست.»، گفت: «مگر غیر از این است که من کرد سالهاست با توجیه گفتمان ایرانی سرکوب می‌شوم، مورد تبعیض اقتصادی، سیاسی و فرهنگی قرار می‌گیرم؟ من خودم را ملتی می‌دانم که توسط ملتهای دیگر خاکم اشغال شده است و مارا به شرطی قبول می‌کنند که مثل آنها فکر کنیم و مثل آنها باشیم. خود را قومیت، خود را مرزدار، خودرا محلی و خود را حاشیه حساب کنیم. خشنودی از باخت تیم ایران اعتراضی است به این سیستم اما چرا به تیم ملی؟ در بازیهای جام جهانی که بیشترین بیننده و شنونده را دارد بهترین فرصت بود که صدای اعتراضمان را بلند کنیم. من باید به زبردستان بفهمانم اگر حقوقم را ندهند می‌توانم چنان کنم که شادیهای آنها تلخ شود. این یک مبارزه منفی است. نباید بگذارم ستمکار از ستم خود لذت ببرد. شاید نتوانم او را شکست دهم و خود را آزاد کنم اما می‌توانم او را در تلخ‌کامی خود شریک کنم.»

شعار تیم ملی توسط کاربران ایرانی در سایت فیفا انتخاب شده بود. برخی فعالان ایرانی در واکنش به اعتراض ملیتهای غیرفارس به شعارنژادپرستانه تیم ملی می گفتند چون آنها موقع انتخاب شعار به دلیل بی تفاوتی یا بی‌اطلاعی مشارکت نداشتند بنابراین حق اعتراض هم ندارند.

رسول رحیمعلی، فعال تُرک در پاسخ به آندسته از ایرانیانی‌که معترضان به شعار تیم ملی را به دلیل عدم مشارکت در انتخاب آن، محق نمی دانستند گفت: «مخالفان این شعار فارسیستی بطور کلی دو دسته اند؛ بخش بزرگی پاسیواند و در این نوع نظرخواهی ها شرکت نمی کنند چرا که بحق فکر می کنند در شرایط دیکتاتوری ایران این خواست دولت است که نهایتا عملی می شود. صدای بخش کوچک و فعال هم به دلایل معلوم انعکاس نمی‌یابد. برای گوش شنوا فریادِ صدها هزار ترک طرفدار تیم تراکتور کافی است که بفهمند چرا غیرفارسها از باخت تیم "پارسها" خوشحال شدند. بد نیست به خوشحالی کاتالانها از باخت تیم اسپانیا هم نگاه کرده و با وضع خود مقایسه کنیم.»

کیهان یوسفی، فعال سیاسی کرد نیز اظهارداشت: «من صد در صد با آنها مخالفم. این توجیهی عامیانه است که این عزیزان می آورند. خوب ما نبودیم، غایب بودیم یا اطلاع نداشتیم، شما چرا حق ما را نقض کردید؟ چنانچه پیشتر هم در صحبتهایم به آن اشاره کرده‌ام مسئله و مشکل همین گفتمان و خروجیهای آن می باشد، خروجی‌ای که این ایرانیهای عزیز را به این قناعت رسانده که ایران یک ملت و یک زبان و یک فرهنگ است. مدعیان دمکراسی طلبی که استدلالشان این است که چون شما در نظرخواهی فیفا شرکت نداشته اید، ما حق خود دانستیم که حقوق شما را نادیده بگیریم خب اختلاف و شکاف از اینجا شروع می شود که آنها حتی در انتخاب شعاری ساده هم حاضر به رعایت حقوق دیگر ملتهای ساکن ایران نیستند و این می‌‌تواند کودکانه ترین توجیهی باشد که می‌شود با آن تنها خود را به قناعت رساند.»

علی کعبی، فعال اهوازی هم ضمن بیان اینکه «تیمی که ایران به جام جهانی فرستاد تیم ملی یک کشور نبود»، گفت: «این تیم، تیم منتخب یک قوم بود که با مصادره تواناییهای ورزشی ملتهای دیگر تقویت شده بود و اعتراض به شعار تیمهای دیگر اصلا منطقی نیست، مثل این است که یک برزیلی به شعار تیم کره جنوبی اعتراض ‌کند.»

مهرداد درویش پور، استاددانشگاه و جامعه شناس ایرانی در واکنش به کسانیکه آرزوی باخت تیم فوتبال ایران را در بازهای جام جهانی داشتند، یادداشتی (2) را منتشر و طی آن افرادی‌را که از باخت تیم ملی خوشحال ‌شدند به دو دسته اسلام گرایان حکومتی و افراط گرایان اتنیکی که دارای تمایلات واگرایانه و جدایی‌طلبانه قومی هستند، تقسیم کرد.

ساسان امجدی، روزنامه نگار‌کُرد در واکنش به یاداشت درویش پور در صفحه فیس‌بوکش نوشت: « چنین مواجه های با این دست واکنش‌ها که خود محصول افراط گرایی اتنیک فرادست است، می تواند در توجیه و چرایی بروز چنین احساسی در میان هویت‌های فرودست نسبت به نتیجه بازی تیم ایران مفید واقع شود. مادامی که عرصه ی ابراز احساسات و واکنش ها در قبال رویدادهایی که سعی در نمایندگی هویت یک دست و تمایت خواه "پارسی" دارد، از سوی "جامعه شناسان و اساتید دانشگاه" اینگونه تنگ می شود و خوشحال شدن و نه ابراز تنفر عدهای از مردم، با چنین مفاهیم غیرمنعطف و پوشیده از خشونتی مارک دار می شود، مسلما باید این انتظار معقول را مطرح کرد که هرروز بر تعداد کسانی که از خود را از نتایج و پیامدهای مربوط به مناسبت های "پارسی" تفکیک می کنند، بیشتر و بیشتر شود.
تفکیکی بدون هراس از برچسپ‌ها و انگ زدن‌های "جامعه شناسانی" همچون درویش پور.»

درویش پور، جامعه شناس ایرانی همچنین در یاداشت خود مسابقات جام جهانی را مهمترین فرصت برای افزایش همبستگی ملی به رغم تفاوت‌ها و تنش‌های درونی دانست و نوشت: این همبستگی ملی برای روان مردم ایران سخت انرژی زا و اعتماد آفرین است. در این میان دو گروه نسبت به این همبستگی ملی با بیم و هراس می نگرند. اسلام گرایان حکومتی که آن را تهدیدی علیه خود و "همبستگی دینی" که مبلغ آنند می بیند و گروه اندکی از افراط گرایان در گروه های اتنیکی تحت ستم که حتی از باخت ایران در برابر آرژانتین خوشحال شدند. چرا که گسترش همبستگی ملی ایرانیان را ضربه ای بر تمایلات واگرایانه و یا جدایی طلبانه قومی خود می‌دانند.

یکی از روزنامه‌نگاران کرد در پاسخ به بخش فوق از یاداشت درویش‌پور گفت: تشویق چند روزه تیم ملی و موج شادی گذرایی که بعد از برد این تیم ایجاد می‌شود هیچ گاه منجر به همبستگی ملی نخواهد شد. همبستگی ملی با پایان دادن به هژمونی طلبی مرکزگرایان و تمامیت خواهان، رفع همیشگی تبعیض و به رسمیت شناختن کلیه‌ی حقوق گروههای ملی و مذهبی و شریک کردن آنها در ثروت، قدرت، سیاست و ... است که به دست خواهد آمد.

یاشار گولشن، فعال ترک نیز در پاسخ به درویش‌پور نوشت: (3) ما این شیوه تحلیل جهت دار را اولین بار نیست که می‌بینیم. اگر تحلیلگران مذهبی همه چیز را به وحدانیت ربط می‌دهند، تحلیل مدل ایرانی نیز تئوری های عام را در قالب افکار ایراندوستانه خود تغییر ماهیت می‌دهد. اگر درویش پور خود را در قالب یک روشنفکر آزاده می‌بیند پس دلیلی نباید در بین باشد که وی با کسب مشروعیت و منزلت بین المللی دولتهای دیکتاتور و توتالیتر مخالفت نکند و بخواهد ابزاری برای سرپوش گذاشتن بر نارضایتی ملی از این دولتها باشد و در عین حال مایل هم نباشد که ملتها از نظر روانی دولتهای دیکتاتور و توتالیتر را از خود ندانند.»
یاشار گولشن، فعال ترک دربخش دیگری از مقاله‌اش آورده‌است: «نکته قابل توجه اینجاست که کارکرد دوگانه همبستگی ملی و کسب مشروعیت دولتهای دیکتاتور در ذات خود متضاد بوده و در اینجا این سوال ناگزیر به ذهن می‌آید که آیا جهت این همبستگی ملی رهائی از ستم دولتهای توتالیتر و دیکتاتور است- همانطور که کلیت نوشته درویش پور تلویحا موید آنست - و یا بر عکس، همانطورکه خود وی در اول مطلب خود به صورت اصول عمومی تصریح کرده، دولتهای دیکتاتور از این همبستگی برای کسب مشروعیت و کم کردن فاصله خود با ملت سود می‌جویند.»
گولشن در پایان مقاله‌اش نوشته است: «اینکه بخشی از مردم غیر فارس که اسیر هیجانات تلقینی صدا و سیمای حکومتی نشدند و این تیم را نماینده خود ندانستند و از باخت آن خوشحال شدند واقعیت مسلمی است اما اینکه مهرداد درویش پور این احساس را صرفا به افراط‌گرایان نسبت می‌دهد دور از انصاف است. انتظار معقول این بود که همه آزاد اندیشان ایرانی صرف نظر از اینکه از چه تیره و تباری هستند و صرف نظر از اینکه تیم اعزامی به چه نامی خوانده شده به این بخش از مردم شادمان می‌پیوستند و همبستگی ملی را نه در جهت اهداف حکومتی بلکه بسود عدالت و آزادی رقم می‌زدند.»

صداق زیباکلام استاد علوم سیاسی و عضو هیات علمی دانشگاه تهران نیز پیش از برگزاری مسابقات جام جهانی 2014 طی یادداشتی تحت عنوان «چرا دوست ندارم تیم ایران پیروز شود؟» (4) نوشت: منکر این نیستم که موفقیت مان در برزیل سبب شادمانی میلیون‌ ها نفر از هم‌ وطنانم می‌ شود اما نمی‌ توانم چشمانم را روی این واقعیت هم ببندم که آن پیروزی از سوی دیگر ما را دچار تصورات و خیالات خام و نادرست در خصوص جایگاه واقعی و حقیقی‌ مان از نظر پیشرفت و توسعه خواهد کرد.
وی‌ همچنین آورده است: «برای بسیاری از کشورها، پیروزی در جام جهانی، پیروزی در جام جهانی و در زمین فوتبال است. اما در ایران آن پیروزی بیش از آن که پیروزی در فوتبال باشد، پیروزی سیاسی و ایدئولوژیک ایران محسوب خواهد شد.»
در بخش دیگری از یادداشت این عضو هیات علمی دانشگاه تهران آمده‌است: «تفاوت دیگری که باعث می‌ شود تا من خیلی دلم نخواهد در جام جهانی پیروز شویم، رویکرد نژادپرستانه و شوونیزم ما ایرانیان است. در جوامع دیگر، پیروزی در فوتبال، پیروزی در فوتبال است و به معنای برتری نژادشان، قومشان، ملیتشان، فرهنگ و تمدنشان، پرچمشان و مردمشان بر دیگران نیست؛ اما در ایران این‌ گونه نیست. پیروزی در جام جهانی به‌ سرعت و به صورت مستقیم و غیرمستقیم تبدیل به بلندگویی می‌ شود برای ستایش عظمت و تبریک به مردم شجاع ایران، مردم قهرمان ایران، ملت و مردم نجیب ایران، مردم آزاده و بافرهنگ غنی و تمدن چند هزارساله ایران، پرچم مقدس ایران و ادبیاتی از این دست. بدون پیروزی در برزیل هم بسیاری از مسئولین و صدا و سیما علی الدوام و شبانه‌ روز دارند در شیپور بزرگ نمودن و برتری دادن ایرانیان به دیگران می‌ دمند. حالا اگر در جام جهانی هم چهار تا تیم را بزنیم که دیگه واویلا می‌ شود. یقین پیدا می‌ کنیم که واقعاً هم از همه سریم.»
صادق زیباکلام در پایان یادداشتش نوشته‌ است: «من نه به آن رویکردهای نژادپرستانه و تعصبات خودبزرگ‌ بینی از ایران و ایرانیان اعتقادی دارم و نه بهره‌ برداری سیاسی و ایدئولوژیک را به واسطه پیروزی تیم ملی فوتبال ایران خیلی کار درستی می‌ دانم؛ و بالاخره نگران آن هستم که پیروزی در جام جهانی باعث شود که فراموش کنیم که از نظر رشد و توسعه واقعی در کجا قرار داریم. به خاطر همه اینها ترجیح می‌ دهم در همان یکی دو بازی اول، تکلیف مان روشن شود و برویم دنبال کار و زندگی واقعی‌ مان.»

بیژن کیارسی از فعالان چپ هم طی مقاله‌ای تحت عنوان «در ستایش میهن پرست نبودن» (5) به انتقاد از تشویق کنندگان و طرفداران تیم فوتبال جمهوری اسلامی خصوصا در اپوزیسیون پرداخت. وی در ابتدای مقاله‌اش یادی می کند از توماس مان، نویسنده آلمانیِ تحت تعقیب دولت نازی که در جای‌جای سخنرانی‌اش در جولای 1936 به برگزاری بازی‌های المپیک آن سال در برلین می‌تازد.
کیارسی جایی در مقاله‌اش نوشته است: «تیم فوتبال جمهوری اسلامی ایران» در برزیلِ آتش و دود و درد و فقرِ این روزها به میدان رفته است تا با «غیرت» خویش از «شرف» و «شکوه» و «عظمت» رژیم اسلامی ایرانْ «میهن‌پرستانه» دفاع کند و برایش «افتخار» بیافریند. در این فضای جدی نکته‌های طنز نیز کم نیستند، طنزی سیاه اما واقعی؛ مرزها به هم خورده است، همان‌طور که جمهوری اسلامی در طی تمام این سال‌ها آگاهانه مرزها را جابه‌جا کرده است، تا آنجا که رضا پهلوی برای سربازان ورزشی حکومت اسلامی پیام تبریک می‌فرستد تا جهان بار دیگر نظاره کند که نیروهایی که خود را اپوزیسیون می‌دانند چگونه برای خود «شیشکی» می‌کشند. (6)
بیژن کیارسی در ادامه مقاله‌اش با اشاره به بهره‌برداری حکومت اسلامی از موفقیت‌های ورزشی-فرهنگی آورده‌ است: «کیست که نداند که در ایران همیشه ورزش نیز همچون دیگر پدیده‌های اجتماعی توسط سیستم نظامی و امنیتی هدایت و سازماندهی شده و می‌شود؛ تا حکومت اسلامی بر پایه‌ی موفقیت‌های ورزشی-فرهنگی به اهداف سیاسی و اجتماعی خود برسد. سپاهیان و امنیتی‌ها که در دهه‌ی شصت توپخانه‌ی جنگ را هدایت و در داخل گریبان نیروهای مبارز را د‌شنه‌آجین می‌کردند، سال‌هاست که با هدایت ورزش دل به توپ فوتبال بسته‌اند و همیشه در برهه‌های تاریخی در زمان مناسب توپ را حتا به زمین نیروهای مبارز انداخته‌اند تا اگر کسی هم به مخالفت سخنی بگوید با انگ «وطن‌فروش» و «خائن» سرکوب شود، و همچنان اسم به لیست جنایت اضافه می‌کنند. چهره‌های بزک کرده‌ی این‌روزهای ایرانیان در سرتاسر جهان، که منقش به نقش و نگار ایرانی-اسلامی شده است، خواسته و یا ناخواسته کمک به بزک چهره‌ی کریه سیستم سیاسی در ایران می‌کند. فارغ از هر نتیجه‌ای که در زمین مسابقه رقم بخورد، برنده‌ حکومت اسلامی در ایران است که با فرستادنِ تصویری یکدست و یگانه از چهره‌‌ی ایرانیان در داخل و خارج مرزهایش برای بقای خویش بهره‌برداری تبلیغاتی می‌کند.»
در بخش دیگری از مقاله این فعال چپ همچنین آمده‌ است: «شاید یادآوری این نکته رنج‌آور باشد که سی و سه سال پیش در چنین روزهایی بود که ماشین کشتار رژیم اسلامی روزانه ده‌ها تن از مبارزان را در زندان و خارج از زندان به گلوله بسته بود؛ اما رنج واقعی آنجاست که این روزها نشانه‌های سیاسی حکومت فاشیستی اسلامی ایران نقش ماتیک بر چهره و دامن و شنل و کلاه بر تن را ایفا می‌کند، حتا بر چهره و تن کسانی که شاید خود روزی از آن واقعه به نحوی معجزه‌آسا جان سالم به در برده‌اند.»
بیژن کیارسی در پایان مقاله خود نوشته است: «تاریخ به طور یقین به حضور تیم فوتبال ایران اشاره‌ای نخواهد کرد و این حضور فقط به درد مسائل آماری می‌خورد، اما ماشین سرکوب و کشتار سیستماتیک جمهوری اسلامی و اندوه و درد حاصل از مبارزات سرکوب شده چند خطی را به خود اختصاص خواهد داد؛ همان‌گونه که انسان امروز با تاسف و تحقیر به آلمان‌های حاضر در رقابت‌های المپیک ۱۹۳۶ می‌نگرد و حضور دیگر کشورها را تقبیح می‌کند، اما در مقابل به یاد توماس مان و دیگرانی که ضد سیستم فاشیستی مبارزه کردند و حاضر به مصالحه در هیچ مقطع تاریخی با نازیها نشدند با احترام برمی‌خیزد و با افتخار از عملِ آنان سخن می‌گوید.»

(1): لینک برنامه چالش که توسط شبکه ماهواره‌ای «تیشک»، ارگان رسمی حزب دمکرات کوردستان ایران (حدکا) تهیه شد و در بخش نخست آن علل آرزوی باخت تیم ملی از سوی برخی شهروندان مورد بررسی قرارگرفت.
https://www.youtube.com/watch?v=89y9Sm_CIAg&%3Bamp%3Blist=UUxXNldJzLWsjshBKUIxLKGA

(2): لینک محل انتشار یاداشت مهرداد درویش‌پور، استاددانشگاه و جامعه‌شناس ایرانی تحت عنوان «چه کسانی از باخت ایران خوشحال می شوند؟»
iranwire.com

(3): مقاله یاشار گولشن، فعال تُرک با عنوان «باخت تیم ملی ایران و خوشحالی ما»
yurd.net

(4): لینک محل انتشار مقاله دکتر زیباکلام با عنوان «چرا دوست ندارم تیم ایران پیروز شود؟»
www.iran-emrooz.net

(5): لینک محل انتشار مقاله «بیژن کیارسی» تحت عنوان «در ستایش میهن‌پرست نبودن»
praxies.org

(6): لینک محل انتشار پیام رضا پهلوی برای بازیکنان تیم ملی ایران
radiokoocheh.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۴)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست