سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

مشکل دو فرهنگی فرزندان و تربیت آنها و هویت ملی شان


هایده صنعتی


• اشتباه والدین در آن جاست که سعی نمی کنند با آموختن زبان و فرهنگ کشور میزبان، با آموختن قوانین اجتماعی و مدنی آن کشور، سطح معلومات و آگاهی خود را بالا برده تا بتوانند با حفظ نقش خود و با یک مقایسه سالم و یک روش میانگین به فرزندان خود بیآموزند که هر فرهنگی زیبایی و ارزش های خاص خود را دارد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۹ مهر ۱٣٨۵ -  ۱۱ اکتبر ۲۰۰۶


مهاجرت بغیر از تغییر مکان، تغییر محیط اجتماعی و فرهنگی نیز میباشد. تمام انسانهاییکه اجبارأ و یا به میل خود مهاجرت می کنند در واقع کشور و فرهنگ آشنا و مانوس خود را بسوی محیطی جدید با فرهنگی کاملا متفاوت ترک میکنند.
انسانها در مهاجرت عکس العمل گوناگون دارند. دنیای غریبه با فرهنگی جدید یکی از بزرگترین مشکلات مهاجرین میباشد. اما عکس العمل خانواده ها با این محیط جدید بر دو نوع است.
۱- خانواده هاییکه بیشتر ایرانی باقی میمانند. در خانه حتمأ به زبان فارسی صحبت میکنند. مراسم عید و اعیاد دیگر را برگزار میکنند آداب مذهبی را بجا میآورند و بیشتر با ایرانیان معاشرت دارند. فکر و ذکرشان بدور مسائل ایران میگردد و برخی از آنان در زمینه سیاسی و فرهنگی فعال هستند. فرزندان خود را به کلاسهای فارسی میفرستند و به ایرانی بودنشان مغرورند.
۲- خانواده هایی هستند که در زندگی روزمره خود در مهاجرت بطور وسیعی جذب محیط تازه میشوند. زبان کشور میزبان را سریع میآموزند و حتی در خانه نیز به آن زبان تکلم میکنند. مراسم اعیاد کشور تازه را بیشتر از مراسم اعیاد ایرانی ارج مینهند و فرزندانشان اکثرأ نمیتوانند به زبان مادری صحبت کنند.
مشکلات روانی و اجتماعی و شخصیتی فرزندان در هر دو خانواده و مسئله هویت ملی فرزندان و نوع تربیت آنان مسئله بسیار مهم و قابل توجهی میباشد. ولی صحبت امروز ما در مورد کودکان و نوجوانان گروه اول می باشد.
 
بسیاری از ایرانیان مهاجر که مجبور به ترک وطن شده اند پناهنده هستند و نمی توانند به ایران بازگردند و هزاران کودک و نوجوان این خانواده ها در کشوری غیر از وطن   خود بزرگ میشوند. و والدین آنها علاوه بر مشکل مربوط به زندگی در غربت با مسئله هویت ملی و تربیت فرزندان و مشکل دو فرهنگی آنان روبرو هستند.
اینگونه فرزندان در خارج ازایران زندگی دوکانه ای دارند. دنیای حسی آنها در این محیط شکل میگیرد و رشد میکند. آنچه که میبینند و آنچه که میشنوند همه متأثر از محیط غیرایرانی است مثل کودکستان، مدرسه، دانشگاه و دوره های آموزشی. اما دنیای عاطفی شان بیشتر با فرهنگ ایرانی عجین است. زیرا در یک خانواده ایرانی بزرگ میشوند. زبانشان هم دوگانه است یعنی دنیای مهر و محبت و امنیت خانه زبانش فارسی است ولی دنیای آموزش و بازی و دوستان زبانش آلمانی است. این فرزندان هر چه بزرگتر میشوند ارتباطشان با خانه کمتر و با اجتماع بیشتر میشود یعنی وقت بیشتری را خارج از محیط خانه میگذرانند و نیمه زندگی آلمانی شان سنگین تر میشود و با این زندگی دوگانه اجبارأ دارای هویتی دوگانه میشوند و بخاطر فشار والدین به حفظ سنتها و مذهب و فرهنگ ایرانی، دارای دو شخصیت میگردند.
این فرزندان ایرانی هستند، نامشان هم ایرانیست ولی از سوی دیگر به زبان آلمانی تکلم میکنند و دنیای تخیلاتشان، آموزش فرهنگیشان و حتی خواب دیدنشان و همچنین زبان عشقشان زبان آلمانی است.
والدین مرتب به آنها میگویند تو ایرانی هستی ولی ایران برای آنها یک واژه ای خالی از تصویر، حس، و یا خاطره ای است که انس و الفتی با آن ندارند و با نام ایران چیزی برایشان تداعی نمیشود و فقط بواسطه والدینشان ایرانی هستند نه بواسطه تجربیات شخصی شان. یعنی هویتی را که والدین مهاجر به فرزندانشان القا میکنند نیمه کاره است و تکیه گاه محکمی برای رشد شخصیت و شکوفایی روحشان   ندارند.
یکی از خطرناک ترین فاکتورهای بیماری روانی و دو شخصیتی فرزندانمان جنگ قدرت بین والدین و فرزندان میباشد. یعنی والدین بر مبنای اینکه ما بهتر میدانیم و قدرتمان از تو بیشتر است تربیت و فرهنگ ایرانی را وسیله قدرت نمایی میکنند.
بچه ها تا سن ۱۰ سالگی مغبون این قدرت هستند و اطاعت میکنند ولی از سن ۱۰ سالگی به بعد رابطه شان با والدین به جنگ تبدیل میشود مثل طنابی که در یک سر آن والدین و در سر دیگر آن فرزندان قرار دارند و هر کدام میخواهند با کشیدن آن بر دیگری غلبه کند.
فرزندان فکر میکنند که اگر تمامأ در اختیار والدین و انتظارات آنها باشند از قافله اجتماعی که در آن زندگی میکنند عقب میافتند و والدین فکر میکنند اگر مغلوب شوند تمام آنچیزی که شدیدأ به آن آویخته اند یعنی ایران، فرهنگ، زبان و سنت و هویت را از دست میدهند. در واقع والدین بیشتر برای تثبیت خود بعنوان یک ایرانی و حفظ سنتهای خود که از نظر روحی شدیدأ بدان نیازمند هستند، اسرار در تربیت فرزندان به سبک فرهنگ کشورشان دارند.
بچه ها که هنوز شخصیتشان کامل نشده و بد و خوب را تشخیص نمیدهند، فکر میکنند که اگر همرنگ اجتماع   نشوند از آن طرد میشوند و بعنوان یک خارجی عقب افتاده انگشت نما میگردند و برای همین متأسفانه افراط شدید در غربی شدن دارند تا انجاییکه بعضی مواقع از خود بچه های این جامعه آزاد اندیشتر و غربی تر میشوند و گاهی حتی نام خود را تغییر داده و نامی اروپایی انتخاب میکنند و والدین که این گستاخی را برنمیتابند آتش جنگ را دامن زده که در خیلی موارد باعث فرار بچه ها از خانه میشود.
کودکان در محیط جدید بخاطر انعطاف طبیعی آنها بسرعت زبان بیگانه را آموخته ونقش مترجم را در خانواده بعهده میگیرند (مشکلات خانوادگی، مالی و اداری) از اینرو اجبارأ دنیای کودکی را ترک کرده و وارد دنیای بزرگترها شده وا ستقلال روحی و شخصیتی زودرس پیدا کرده و اعتماد بنفس آنها بیشتر شده در نتیجه در مقابل خواسته هایشان   در برابر والدین ایستادگی میکنند و خود را آگاهتر میدانند و آن نقش پدر و مادر بعنوان سرپرست دانا و قدرتمند زیر سئوال میرود. مثال: دریافت کمک دولتی که رل سنتی پدر بعنوان نان آور خانواده را از بین میبرد.
دعواهای سنت و مدرنیسم که در کشور مهاجر در سطح روشنفکران جامعه و بیشتر در مکانهای آکادمیک و مطبوعات جریان دارد بعد از مهاجرت گریبانگیر خانواده مهاجر از همه جا بیخبر میشود و مدرنیسم یکشبه تمام کاسه و کوزه سنت و فرهنگ آشنای خانواده را درهم می شکند. طبیعی است که والدین تحمل این بار گران را ندارند.
یکی دیگر از معضلات والدین در هم ریختن نقش سنتی آنها بعنوان یاری دهنده در تکالیف مدرسه و انتقال دانش خود به فرزندانشان میباشد که در جامعه میزبان یکی بخاطر ندانستن زبان و دیگری بخاطر سیستم آموزشی مدارس آلمان [مختل می شود].
 
اشتباه والدین کجاست؟
آنجاییکه سعی نمی کنند با آموختن زبان و فرهنگ کشور میزبان،   با آموختن قوانین اجتماعی و مدنی این کشور، سطح معلومات و آگاهی خود را بالا برده تا بتوانند با حفظ نقش خود و   با یک مقایسه سالم و یک روش میانگین به فرزندان خود بیآموزند که هر فرهنگی زیبایی و ارزش های خاص خود را دارد و خوب یا بد بودن هر فرهنگی از ذهن خوب و یا بد ما تراوش میکند و با ادغام سالم این دو فرهنگ روش تربیتی مناسبی را تخاذ کنند بدون اینکه به هویت ملی فرزندانمان صدمه ای وارد   شود و یا بطور کلی ترک هویت کنند.
با باید با آموختن و بالا بردن سطح سواد آلمانی به فرزندانمان بیآموزیم که با یادگیری دو فرهنگ موفقیت بیشتری در اجتماع خواهند داشت.
 
هایده صنعتی مشاور خانواده


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست