سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

ینیس و یمبریس ملحقات انجیلها همان کمبوجیه و بردیه هستند


جواد مفرد


• روایتی اساطیری از ایرانیان در باره کمبوجیه و برادر خوانده اش بردیه وجود داشته، که تحت نامهای عبری ینیس و یمبریس به رسولان مسیحی رسیده و ایشان در نامهً دوم پولس به تیموتائوس آن را بیان کرده اند. در این نامه با توجه به مشابهت اساطیر موسی و کورش(فریدون/ پرسیوس یونانیان) کورش را با موسی جایگزین نموده اند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۵ مهر ۱٣٨۵ -  ۷ اکتبر ۲۰۰۶


 
روایتی اساطیری از ایرانیان در باره کمبوجیه و برادر خوانده اش بردیه وجود داشته، که تحت نامهای عبری ینیس و یمبریس به رسولان مسیحی رسیده و ایشان در نامهً دوم پولس به تیموتائوس آن را بیان کرده اند. در این نامه با توجه به مشابهت اساطیر موسی و کورش( فریدون/ پرسیوس یونانیان) کورش را با موسی جایگزین نموده اند:
بی‌خدایی در روزهای آخر(نامهً دوم پولس به تیموتائوس، بند ٣):
"۱ امّا آگاه باش که در روزهای آخر، زمانهای سخت پیش خواهد آمد.۲مردمانْ خودپرست، پولدوست، لاف‌زن، متکبر، ناسزاگو، نافرمان به والدین، ناسپاس، ناپاک،۳بی‌عاطفه، بی‌گذشت، غیبت‌گو، بی‌بندوبار، وحشی، دشمن نیکویی،۴خیانتکار، عجول و خودپسند خواهند بود. لذت را بیش از خدا دوست خواهند داشت۵و هرچند صورتِ ظاهرِ دینداری را دارند، منکر قدرت آن خواهند بود. از چنین‌کسان دوری گزین.
۶اینان کسانی هستند که به درون خانه‍ی مردم رخنه کرده، زنان سبک‌مغز را اسیر خود می‌سازند، زنانی را که زیر بار گناهان خم شده‌اند و هوسهای گوناگونْ آنان را به هر‌سو می‌کشد،۷و با اینکه همواره تعلیم می‌گیرند، هرگز به شناخت حقیقت نتوانند رسید.۸همانگونه که یَنّیس (سخنور) و یَمْبْریس (تند مزاج) به مخالفت با موسی (برگرفته از آب) برخاستند، اینان نیز که فکری فاسد و ایمانی مردود دارند، با حقیقت مخالفت می‌کنند.۹امّا راه به جایی نخواهند برد، بلکه حماقتشان بر همگان آشکار خواهد شد، چنانکه حماقت آن دو نیز عیان گردید."
اسطورهً شاهنامه ای کیانوش/ کتایون (کمبوجیه، تور) و پرمایه/ برمایون (بردیه زرتشت، ایرج) که روایتی از آن به پولس (پائولوس) رسول معروف مسیحی و یهودیان زمان وی رسیده بوده است از این قرار است: به فرمان فریدون (کورش)، دو برادرش کیانوش و پرمایه دستور ساختن گرزی را می دهند تا فریدون بدان بجنگد. و چون ساز و برگ شان و مردان جنگی همه آماده شدند؛ به اندیشهً نبردی که پیروزی به همراه دارد، راهی میشوند. در راه، شبی که سپاه و سپاهیان به آرامش و آسایش می پردازند، اهریمن بخل و حسد در دل دو برادر فریدون بیدار شده و آهنگ جان برادر می کنند: بدین ترتیب که فریدون که شب هنگام در دامنهً کوه خوابیده بود، مورد سوء قصد برادران واقع میشود < آن دو از بلندی کوه سنگی به سوی وی سرازیر می کنند. اما فریدون از صدای غلتیدن سنگ بیدار شده و با نیرویی ایزدی سنگ را از حرکت باز می دارد و پس از آن نیز:
فریدون بک ساز رفتن گرفت
سخن را ز هر کس نهفتن گرفت
برادر بودش دو فرخ همال
از او هر دو آزاده مهتر به سال
یکی بود از ایشان کیانوش نام
دیگر نام پر مایهً شادکام ......
فریدون کمر بست و اندر کشید
نکرد آن سخن را بدیشان پدید.
راجع به مطابقت نامهای انجیلی ینیس (سخنور) و یمبریس (تند مزاج) گفتنی است که عنوان گئوماتهً زرتشت و تورِ کمبوجیهً به ترتیب به معنی سخنور ( وهمچنین واعظ و شاعر و سروددان) و تند مزاج می باشند. دلیل اینکه در اینجا اینان برادر بزرگتر فریدون (کورش) به شمار رفته اند این است که مادر زریادر بردیه (گئوماته زرتشت، ایرج) و مگابرن ویشتاسپ (سلم) که کورش/ فریدون وی را از روی مصالح سیاسی به نزد خود آورده بود گاه تحت نام ماندانا (دانای خانه) مادر وی و گاه تحت نام آمیتی دا (دانای آشیانه) همسر وی محسوب شده است و این از مندرجات شاهنامه به خوبی پیداست چه همانطوری که اشاره شد در اینجا پرمایه (= پر دانش، بردیه زرتشت) به همراه کیانوش (کمبوجیه، فرزند تنی کورش) برادران وی به حساب آمده اند و جای دیگر دوپسر خوانده وی یعنی سلم (مگابرن ویشتاسپ) و ایرج زریادر زرتشت (بردیه) به همراه پسرش تنی اش کمبوجیه (تور) پسران رسمی وی به شمار رفته اند. در تأیید این نظر گفتنی است که برادر بردیه زرتشت یعنی مگابرن ویشتاسپ را کتسیاس جایی تحت نام مگابرن برادر کورش و جای دیگر تحت همین نام پسر خواندهً وی معرفی نموده است. نام ویشتاسپ را برای مگابرن خارس میتیلنی رئیس تشریفات دربار اسکندر در ایران ذکر نموده است. نام سلم و تور و ایرج در تورات به صورت سام (عالی مقام) و حام (تند مزاج) و یافث (بزرگ تن= بردیه، تنائوکسار) انعکاس یافته است .در اسطورهً توراتی اینان پسران نوح (کشتی ران) معرفی شده اند که این امر نباید موجب تشتت فکری گردد چه حماسهً فتح بابل فریدون/کورش در نزد پارسی ها و مادهای عهدهخامنشیان به صورت طوفان بزرگ بازگویی می شده است چه این اسطوره در اوستا و شاهنامه به صراحت به صورت داستان دریانوردی بزرگ فریدون/ کورش و قایقران وی بازگویی شده است: " ثراتئونه (کورش سوم، فریدون) قایقران پائوروه (پایندهً راه قایق یا پاروزن) را به صورت مرغی در آورده و به آسمان فرستاد" که این همان کبوتر-زاغچهً اوتناپیشتیم (نوح اساطیری) می باشد که برای پیدا کردن خشکی از کشتی به هوا فرستاده شده بود. درفرهنگ نامهای اوستا تاًلیف هاشم رضی اسطورهً پائوروهً برفنواز به نقل از یشت پنجم چنین آمده است:" از برای من ای زرتشت اسپنتمان این اردویسورناهید را بستای،کسی که اورا پائوروه ویفره نواز ستایش نمود،وقتی که یل پیروزمند فریدون وی را در هوا به صورت یک مرغ به پرواز نمودن واداشت. ازاین جهت او سه روز و سه شب در پرواز بود. نمی توانست در آن فرود آید- دردر انجام سومین شب او به سپیده دم رسید، در گاه بامداد روشن و توانا به اردویسورناهید (الههً آبها) ندا در داد- ای اردویسورناهید، الههً رودها، به یاری من بشتاب، مرا اینک پناه ده اگر من زنده به زمین اهورا آفریده وبه خانهً خویش رسم هر آینه من از برای تو در کنار آب رنگها (رود سیلابی دجله) هزار زَور از روی آیین تهیه شده و تصفیه گردیده، آمیخته به شیرنیاز خواهم آورد. آنگاه اردویسورناهید به صورت دختر زیبایی بسیار نیرومند خوش اندام، کمربند در میان بستهً راست بالا، آزاده نژاد و شریف از قوزک پا به پایین کفشهای درخشان پوشیده، با بندهای زرین آنها را محکم بسته، روان شد. او بازوانش را محکم بگرفت چست و چالاک، طولی نکشید که اورا در یک تاخت تند،سالم بدون ناخوشی و بی صدمه،همان طوری که در پیش بود به زمین اهورا آفریده، به خان و مانش رساند. اورا کامیاب ساخت اردویسورناهید، کسی که همیشه خواستاری را که زَور نثار کند و از ره راستین فدیه آورد، کامروا می سازد." فردوسی در شاهنامه در ادامهً همان اسطورهً فریدون و برادرانش کیانوش و پرمایه می آورد: سپاه فریدون به نزدیک رود اروند یا همان دجله رسیدند . فریدون برای نگهبانان رود پیام می فرستد که کشتی ها را به این طرف آب بیاورند تا سپاه از رودخانه عبور کنند . اما نگهبانان در برابر فرمان فریدون سر فرود نیاوردند و تسلیم نشدند و پاسخ دادند که شاه جهان ، ضحاک ، به ما امر کرده تا جواز عبوری با مهر من ندیدی حتی به یک پشه هم اجازه عبور ندهیم .
وفتی فریدون این سخنان را شنید بسیار خشمگین شد و ترسی از آن رود خروشان در دلش راه نداد و در حالیکه سوار بر اسب بود به آب زد و عمق آب بحدی بود که زین اسب در آب فرو رفت و بدنبال او بقیه یارانش هم به آب زدند .
وقتی به خشکی رسیدند با دلی پر از کینه به سمت بیت المقدس (در اصل منظور شهرهای همدان و بابل) به راه افتادند. شهر های همدان پایتخت ازی دهاک ایرانی( آستیاگ) وبابل (مقر اژی دهاکهای بابلی) در زبان پهلوی _ گنگ دژ هوخت ، نامیده می شدند .
آنها تاختند تا به آن شهر رسیدند . از فاصله یک مایلی فریدون کاخی دید سر به افلاک کشیده و دانست که اینجا مکان آن اژدها است . فریدون دانست که اگر تأًمل کند از عظمت کاخ و زیادی نگهبانان یارانش ضعف خواهند یافت بنابراین بلافاصله حمله را آغاز کرد .
رفتن فریدون به جنگ ضحاک:
کــمــر تــنــگ بــســتــش بــه کـــیـــن پـــدر فــریــدون بــه خــورشــیــد بــر بــرد سر
بــه نــیــک اخــتــر و فــال گــیــتــی فــروز بــــرون رفــــت خــــرم بــــه خـــــرداد روز
بــــه ابـــــر انـــــدر آمـــــد ســـــر گـــــاه او ســـپـــاه انـــجـــمـــن شــــد بــــه درگــــاه او
ســپــه را هــمــی تــوشــه بــردنـــد پـــیـــش بــه پــیــلــان گــردون کــش و گــاو میش
چــو کــهــتـــر بـــرادر ورا نـــیـــک خـــواه کــیــانــوش و پــرمــایـــه بـــر دســـت شاه
ســـری پـــر ز کـــیـــنــــه دلــــی پــــر ز داد هــمــی رفــت مــنــزل بــه مــنــزل چــوباد
بــه جــایــی کــه یــزدان پــرســتــان بــدنـــد رســــیــــدنــــد بــــر تــــازیــــان نوند
فـــرســــتــــاد نــــزدیــــک ایــــشــــان درود پــس آمــد بــر آن جــای نـــیـــکـــان فرود
خــرامــان بــیــامـــد یـــکـــی نـــیـــک خـــواه چــو شــب تــیــر ه گــشــت از آن جایگاه
بـــه کـــردار حـــور بـــهـــشـــتـــیـــش روی فــرو هــشــتــه از مــشــگ تـــا پـــای موی
نــهــانــی بــیــامــخــتـــش افـــســـونـــگـــری ســـوی مـــهـــتـــر آمـــد بــــه ســــان پری
گـــشـــاده بـــافـــســـون کـــنـــد نـــاپـــدیــــد کـــه تـــا بـــنـــدهـــا را بـــدانـــد کلید
نــه از راه پـــیـــگـــار و دســـت بـــدیـــســـت فــریــدون بــدانــســـت کـــان ایزدیست
کـــه تـــن را جـــوان دیـــد و دولـــت جـــوان شــــد از شــــادمــــانــــی رخــــش ارغوان
یـــکـــی پـــاک خــــوان از در مــــهــــتــــرش خــورش هــا بــیــاراســت خوالیگرش
گـــران شـــد ســـرش رای خــــواب آمــــدش چــو شــد نــوش خـــورده شـــتـــاب آمدش
بــــدیــــدنــــد و آن بــــخــــت بــــیـــــدار او چـــــو آن ایـــــزدی رفـــــتـــــن و کـــــار او
تـــبـــه کـــردنـــش را بـــیــــاراســــتــــنــــد بــرادرش پــس هـــر دو بر خاستندد
بــــرادرش هــــر دو نـــــهـــــان از گـــــروه یـــکـــی کـــوه بـــود از بـــرش بـــرز کوه
شــــده یــــک زمــــان از شــــب دیـــــریـــــاز بــه پــایــیــن کــه شــاه خــفـــتـــه بـــه ناز
وزیــشــان نــبـــد هـــیـــچ کـــس را خـــبـــر بــه کـــه بـــرشـــدنـــد آن دو بیدادگر
بـــر آن بـــرز بــــالــــای آن تــــیــــغ کــــوه بـــرفـــتـــنـــد هـــر دو نـــهـــان از گروه
نــــدیــــده مــــر آن کــــار بـــــد را گـــــران ز خـــارا بـــکـــنـــدنـــد لـــخـــتــــی گران
بــدان تـــا بـــکـــوبـــد ســـرش بـــی درنـــگ از آن کـــوه بـــالـــا بـــکـــنـــدنـــد سنگ
مــر آن خــفــتــه را مــرده پــنـــداشـــتـــنـــد از آن کــوه غــلــطــان فــرو گاشتند
خـــروشـــیـــدن ســـنـــگ بــــیــــدار کــــرد بــه فــرمــان یــزدان ســـر خـــفـــتـــه مرد
بـبــســت و نــجــنــبــیــد آن ســنــگ بــیــش بـافـسـون مـر آن ســنــگ از جــای خویش
نــکــرد آن ســخــن را بـــدیـــشـــان پـــدیـــد هـمـان گـه کـمــر بــســت و انــدر کشید
چــنــان چــون بــود مــرد دیـــهـــیـــم جـــوی بـــــــه ارونـــــــد رود انــــــــدر آورد روی
بــه تــازی تـــو ارونـــد را دجـــلـــه خـــوان اگــــر پــــهــــلــــوانــــی نـــــدانـــــی زبان
لـــب دجـــلـــه و شــــهــــر بــــغــــداد کــــرد دگـــــر مـــــنــــــزل آن شــــــاه آزاد مرد
فـــــرســـــتــــــاد زی رودبــــــانــــــان درود چـــو آمــــد بــــه نــــزدیــــک ارونــــد رود
کـه کـشـتـی بـرافـگــن هــم اکــنــون بــه راه بـــر آن رودبـــان گـــفـــت پیروز شاه
از ایــن هــا کــســی را بــدیــن ســو مـــمـــان مـــرا بـــا ســـپـــاهـــم بــــدان ســــو رسان
بــه کــشــتــی و زورق هــم انـــدر شـــتـــاب بـــــدان تـــــا گـــــذر یـــــابـــــم از روی آب
نـــیـــامـــد بـــگـــفـــت فــــریــــدون فــــرود نـــیـــاورد کـــشـــتـــی نــــگــــهــــبــــان رود
چــنــیــن گــفــت بــا مــن ســخــن در نــهـــان چـــنـــیـــن داد پـــاســـخ کـــه شـــاه جهان
جـــوازی بـــیـــابــــی و مــــهــــری درســــت کــه مــگــذار یــک پــشــه را تا نخست
از آن ژرف دریـــــا نـــــیـــــامـــــدش بـــــاک فـریـدون چـو بـشـنــیــد شــد خشمناک
بــر آن بــاره ی تــیــزتــگ بـــرنـــشـــســـت هــم آنــگـــه مـــیـــان کـــیـــانـــی ببست
بـــه آب انـــدر افـــگـــنـــد گـــلــــرنــــگ را ســرش تــیــز شــد کــیـــنـــه و جـــنـــگ را
هـــمـــیـــدون بـــه دریـــا نـــهـــادنـــد ســــر بــبــســتــنــد یــارانــش یــکـــســـر کمر
بــه آب انــدرون غـــرقـــه کـــردنـــد زیـــن بــــر آن بـــــادپـــــایـــــان بـــــا آفرین
بـــه بـــیـــت الـــمـــقـــدس نـــهـــادنــــد روی بـه خـشـگـی رسـیـدنـد ســر کــیــنــه جوی
هــمــی کــنــگ دژ هــودجــش خـــوانـــدنـــد کـــه بـــر پـــهـــلـــوانـــی زبـــان راندند
بـــــــرآورده ایـــــــوان ضـــــــحـــــــاک دان بـــه تـــازی کـــنـــون خـــانـــه ً پــــاک دان
کــز آن شــهــر جــویــنــده بــهــر آمـــدنـــد چــو از دشــت نــزدیـــک شـــهـــر آمدند
یــکـــی کـــاخ دیـــد انـــدر آن شـــهـــر شـــاه ز یـــک مـــیـــل کـــرد آفـــریـــدون نگاه
هــــمــــه جــــای شــــادی و آرام و مــــهــــر فـروزنــده چــون مــشــتــری بــر سپهر
کــه گــفــتـــی ســـتـــاره بـــخـــواهـــد بـــود کــه ایــوانــش بــرتــر ز کــیـــوان نمود
کــه جـــای بـــزرگـــی و جـــای بـــهـــاســـت بـــدانـــســـت کـــان خـــانـــه ی اژدهاست ا
بــرآرد چــنــیـــن بـــرز جـــای از مـــغـــاک بـه یـارانـش گـفـت آنــک بــر تــیــره خاک
مــــگـــــر راز دارد یـــــکـــــی در نـــــهـــــان بــتــرســم هــمــی زانــکـــه بـــا او جهان
شــــتــــابــــیــــدن آیـــــد بـــــروز درنـــــگ بــبــایــد کــه مــا را بـــدیـــن جـــای تنگ
عـــنـــان بـــاره ی تـــیـــزتـــک را ســـپــــرد بــگــفــت و بــه گـــرز گـــران دســـت برد
کــه پــیــش نـــگـــهـــبـــان ایـــوان بـــرســـت تـــو گـــفـــتـــی یـــکــــی آتــــشــــی درست
تــو گــفــتــی هـــمـــی بـــرنـــوردد زمـــیـــن گــران گـــرز بـــرداشـــت از پـــیـــش زین
فــریــدون جــهــان آفــریــن را بــخـــوانـــد کــس از روزبــانـــان بـــدر بـــر نماند
 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست