سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

چیزی میان من و شهر شکسته بود


طاهره بارئی


• چیزی میان من و شهر شکسته بود
ردّ بنفش عطر
یاسمن ها را دندان گیر نمیکرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۷ فروردين ۱٣۹٣ -  ۱۶ آوريل ۲۰۱۴


 
 چیزی میان من و شهر شکسته بود
ردّ بنفش عطر
یاسمن ها را دندان گیر نمیکرد
وزوز زنبور ها
عسل خاطره را نیش میزد
و ویراژ دوچرخه از سر نبش
دیگر تپش قلبی
روی سینی اهدا نمیکرد

از خود می پرسیدم
اگر دوباره ازین کوچه بگذرم
باز سرم را به دامن کدام شاخه ی خار
شلیک خواهم کرد
دست نوازش
به سوی کدام بوته های خشم
پیش خواهم برد
زهر خند کدام جادو گر شهر
در گوشم طنین خاکستر تل ّ خواهد زد


برای پرندگان پنهانکار
گونی آرد به سر،
که بالماسکه انگار راه انداخته اند
در انتظارغفلت دکاندار
پنبه‍ی کدام خمیر را باز خُرد خواهم کرد؟
کدام کلاغ بی مهابا را
که پروا ندارد از چشمه آلودن
باز به خانه میهمان خواهم کرد؟

چیزی میان من و شهر شکسته بود
آیا دوباره باید کفش و کلاه کرده،
راه افتاد؟
در جستجوی شهر کاموا و کلاف پشم
که برای پرندگان موهر و کشمیر
از برگ مو آشیانه می بافند،
از پای ننشست؟

وقتی میان ما و شهر چیزی می شکند
شیشه نیست که جا انداخت
فاصله ایست
که پهن میشود


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست