سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

و خیابان ها را به هم گره می زد


ژیلا مساعد



اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۹ فروردين ۱٣٨۲ -  ٨ آوريل ۲۰۰٣



نشسته بود
در غرفه ی ابر
و خیابان ها را به هم گره می زد
من او را می دیدم
انگشتانی از رعد داشت
و چشمانش در دوازده حدقه
گردش می کردند
تاریکی را
به لبه ی نازک سحر
کوک می زد
زبانی غریب داشت
و وزش اندیشه
ترسانش می کرد
نشسته بود در غرفه ی خون
مو برگ های ابریشمی حس را
از هم جدا می کرد
و سرنوشت ها را
به هم می بافت.
نشسته بود
بند ناف خون آلوده ی زمین را
در دهان داشت
و آن خلا مرموز را
دزدانه در جان ما دمیده بود
هزاره چهارم بود
ما سفر را بسوی هستی رقم زده
آغاز کرده بودیم.
 
گوتنبرگ – بهار ۲۰۰٣
 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست