سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

در پیشگاه با عظمت انسان


اکبر کرمی


• در جهان جدید وقتی حتا بسیاری از مذهبی ها دیگر نمی توانند در پی خوابی همانند آن چه بر ابراهیم گذشت، فرزند خود را قربانی کنند؛ یعنی "خدا مرده است"؛ چه، حتا مذهبی ها هم (دست کم) در غیبت داوری الهی می زیند و بر خود و دیگری چنین امری را روا نمی دارند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۵ بهمن ۱٣۹۲ -  ۲۵ ژانويه ۲۰۱۴


یکم. در تاریخ جنین شناسی انگاره ای هست که می گوید هر فردی در دوره ی جنینی خود، تکامل و فرگشت نوعِ خود را طی و تکرار می کند.
چنین انگاره ای هرچند در پهنه ی جنین شناسی جدید، حدس پرزوری برای توضیح برخی از فرایندهای پیچیده ی رشد نمو جنین انسان و مراحل گوناگون آن به حساب نمی آید، اما انگار در پهنه ی روان شناسی و شناخت شناسی جدید از ضرورتی حکایت دارد که هر روز و هر شب خود را به رخ ما می کشد. انگار ما محکوم هستییم فرایند فرگشت تاریخی فرهنگی نوع خود را در جان و جهان خویش (کم و بیش) تکرار کنیم. انگار باید از انسان باوری (دست کم در غیبت داوری های الهی) به خودباوری برسیم تا آدمیزاده گی ما شکوفه دهد و "من" متولد شود.

آن سوتر ما هم باید هم چون نیاکانمان از پندار زمین مرکزبینی (انسان مرکز بینی و خود مرکز بینی) بگذریم تا بتوانیم در آستانه ی با شکوه جهان جدید بایستیم و به مدنیت جدید لبخند بزنیم. در هر کجا ی جهان ایستاده باشیم، بر روی پاهای خود اگر نباشیم و در برابر "دیگری" (ایستاده یا ناایستاده بر پاهای خود) کلاه از سر برنداریم، از جهان جدید فرسنگ ها دور افتاده ایم.

در این چشم انداز "خودفرمان فرمایی" و "کثرت گرایی" دو روی یک سکه و هسته ی سخت جهان جدید است؛ جهانی که "حق خطا کردن" را برای همه گان به رسمیت می شناسد.

دوم. در ادیان ابراهیمی، داستانی از ابراهیم نقل می شود که در آن ابراهیم از سوی خداوند مامور به قربانی کردن تنها فرزند خویش اسماعیل یا اسحاق برای خداوند می شود.
در عهد عتیق در سفر پیدایش باب ۲۲ آمده است. «و واقع شد بعد از این وقایع، که خدا ابراهیم را امتحان کرده، بدو گفت: "ای ابراهیم!" عرض کرد: "لبیک."
گفت: "اکنون پسر خود را، که یگانه توست و او را دوست می‌داری، یعنی اسحاق را بردار و به زمین موریا برو، و او را در آنجا، بر یکی از کوه‌هایی که به تو نشان می‌دهم، برای قربانی سوختنی بگذران."

بامدادان، ابراهیم برخاسته، الاغ خود را بیاراست، و دو نفر از نوکران خود را با پسر خویش اسحاق، برداشته و هیزم برای قربانی سوختنی شکسته، روانه شد، و به سوی آن مکانی که خدا او را فرموده بود، رفت.

و در روز سوم، ابراهیم چشمان خود را بلند کرده، آن مکان را از دور دید.

آنگاه ابراهیم، به خادمان خود گفت: "شما در اینجا نزد الاغ بمانید، تا من با پسر بدانجا رویم، و عبادت کرده، نزد شما بازآییم."

پس ابراهیم، هیزم قربانی سوختنی را گرفته، بر پسر خود اسحاق نهاد، و آتش و کارد را به دست خود گرفت؛ و هر دو با هم می‌رفتند.

و اسحاق پدر خود، ابراهیم را خطاب کرده، گفت: "ای پدر من!" گفت: "ای پسر من لبیک؟" گفت: "اینک آتش و هیزم، لکن بره قربانی کجاست؟"

ابراهیم گفت: "ای پسر من، خدا بره قربانی را برای خود مهیا خواهد ساخت." و هر دو با هم رفتند.

چون بدان مکانی که خدا بدو فرموده بود، رسیدند، ابراهیم در آنجا مذبح را بنا نمود، و هیزم را بر هم نهاد، و پسر خود، اسحاق را بسته، بالای هیزم، بر مذبح گذاشت.

و ابراهیم، دست خود را دراز کرده، کارد را گرفت تا پسر خویش را ذبح نماید.

در حال، فرشته خداوند از آسمان وی را ندا در داد و گفت: "ای ابراهیم! ای ابراهیم!" عرض کرد: "لبیک."

گفت: "دست خود را بر پسر دراز مکن، و بدو هیچ مکن، زیرا که الان دانستم که تو از خدا می‌ترسی، چونکه پسر یگانه خود را از من دریغ نداشتی."

آنگاه، ابراهیم، چشمان خود را بلند کرده، دید که اینک قوچی، در عقب وی، در بیشه‌ای، به شاخ‌هایش گرفتار شده. پس ابراهیم رفت و قوچ را گرفته، آن را در عوض پسر خود، برای قربانی سوختنی گذرانید.»(۱)

این داستان در قران در سوره ی صافات این گونه آمده است.

«ای پروردگار من مرا [فرزندی] از شایستگان بخش(۱۰۰) پس او را به پسری بردبار مژده داده ایم(۱۰۱) و وقتی با او به جایگاه سعی رسید گفت ای پسرک من، من در خواب [چنین] می‏بینم که تو را سر می‏برم پس ببین چه به نظرت می‏آید؛ گفت ای پدر من آنچه را ماموری بکن ان شاء الله مرا از شکیبایان خواهی یافت(۱۰۲) پس وقتی هر دو تن دردادند [و همدیگر را بدرود گفتند] و [پسر] را به پیشانی بر خاک افکند(۱۰۳) او را ندا دادیم که ای ابراهیم(۱۰۴) رویا[ی خود] را حقیقت بخشیدی ما نیکوکاران را چنین پاداش می‏دهیم(۱۰۵) راستی که این همان آزمایش آشکار بود(۱۰۶) و او را در ازای قربانی بزرگی باز رهانیدیم(۱۰۷) و در [میان] آیندگان برای او [آوازه نیک] به جای گذاشتیم(۱۰۸) درود بر ابراهیم(۱۰۹)»(۲)

از جنگ پسر عموها بر سر اسحاق و اسماعیل و میراث عربی و یهودی این داستان (که چهره ی دیگری از فرایند دردناک تولد "من" است) اگر بگذریم، این داستان در پی بیان چه حکمتی است؟ تبارشناسی این استوره به کجا می رسد؟ چیست یا کیست آن که قربانی می خواهد؟ و چه می خواهد؟ و چرا این گونه می خواهد؟ تمام و کمال، بی هیچ پرده پوشی و هیچ تعارفی! آیا این تصویر دیگری از لویتان در عصر باستان نیست که این گونه آدمی را در شهر خدا (ملکوت الهی) کت بسته، زبان بسته، چشم بسته، خاشع، خاضع و تسلیم می خواهد؟

ایمان و امید به او راز کدام ناکامی سترگ و ترس بزرگ است؟ کدام پلشتی است که تنها با قربانی کردن تنها فرزندی که در پیرانه سر کلبه ات را و دلت نورانی کرده است، شسته می شود؟ این بی تابی بازتاب کدام نا امیدی بزرگ و کج تابی زیست بوم ماست؟

سوم. در جهان جدید وقتی حتا بسیاری از مذهبی ها دیگر نمی توانند در پی خوابی همانند آن چه بر ابراهیم گذشت، فرزند خود را قربانی کنند؛ یعنی "خدا مرده است"؛ چه، حتا مذهبی ها هم (دست کم) در غیبت داوری الهی می زیند و بر خود و دیگری چنین امری را روا نمی دارند. با این همه در پهنه ی درون و در روان ما هنوز خداها نمرده اند و اگر مرده اند خبر آن به همه ی ما نرسیده است؛ در نتیجه عجیب نیست اگر هنوز تصویر "پدری ازلی"، "برادری بزرگ تر" یا "دانای کلی" در جان ما لانه کرده باشد و هر روز و هر شب از ما قربانی بطلبد. به کودکان درون خود که هر روز و هر شب در پای دانای کلی قربانی می شوند (که هنوز بر جان و جهان شما مستولی است) نگاه کنید تا با دو چشم خویش ببینید ایستادن بر فراز پاهای نازک و شکننده ی خود چه قدر دشوار و سرکشیدن به سقف آسمان و "درانداختن طرحی نو" چه اندازه ناگواراست! شما که در حسرت لبخند تایید آمیز او در گل مانده اید و درقربانی کردن کودکان درون خود بی تابید؛ ما که از بودن، آدمیزاده گی و خدایگانی خسته ایم؛ ما و شما که هنوز "من" نشده ایم، و خود را و حقیقت کوچک خود را مرکز جهان می پنداریم.

اهمیت ندارد چرا ما به آغوش پدر خویش چسبیده ایم و نیز اهمیت ندارد پدر چرا و چگونه ما را به خود می خواند و در گوش ما چه می خواند که این گونه خام و رام می شویم؛ هر گاه و هر جا "کثرت گرایی" و "خودفرمانفرمایی" انکار می شود، استوره ی ابراهیم و قربانی کردن اسحاق یا اسماعیل تکرار می شود.


پانویس ها
ترجمه ی فاضل خان گروسی، ویکی پدیا
ترجمه ی محمد مهدی فولادوند


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست