سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

بازخوانی تاریخ چپ، گامی برای آغازی پربار


ریوار آبدانان


• چپ در گذشته آزمونی بس عظیم از سر گذراند. اشتباهاتی داشت اما ارزش‌های عظیمی نیز آفرید که جامعه را پابرجا نگه داشت... بازخوانی تاریخ چپ، بازگشت ما به ریشه‌ها، بازگشت‌مان به خویش و خودانتقادی ما در راستای آغاز دوباره‌ی پیشاهنگی‌نمودن است. تنها اینچنین است که شایسته‌‌ی تاریخ خود خواهیم گشت ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ٣ بهمن ۱٣۹۲ -  ۲٣ ژانويه ۲۰۱۴


تاریخ ایران آکنده از مبارزات کمونال و سوسیالیستی است. بی‌شک نمی‌توان این تاریخ را به جریانات چپی که به‌ویژه در دوران پهلوی سر برآوردند محدود کرد. اگر هنوز هم جامعه با وجود یورش‌های سهمگین مدرنیته‌ی سرمایه‌داری و به‌ویژه در عصر سرمایه‌ی مالی روی پا مانده است، ناشی از همین تاریخ مبارزاتی است. می‌توان پیشینه‌ی مبارزات جامعه‌گرایانه‌ی ایران را به مقاومت کنفدراسیون‌های قبیله‌ای مرتبط دانست. اگرچه سنت دولتی و قدرت‌طلبی ریشه‌هایش را در ایران عمیق ساخته است اما این همه‌ی تاریخ نیست. روی دیگر، همانا تاریخ مقاومت و برابری‌خواهی ایرانیان و خلق‌های مختلف ایران است. به نظر می‌رسد تا جریان چپ ایران به این تاریخ عظیم رجوع نکند و همچنان تاریخ را با محوریت اروپا تحلیل نماید نمی‌تواند رهیافت صحیحی به‌عنوان آلترناتیو بیابد. آری مارکس، انگلس، لنین و دیگر مبارزان راه سوسیالیسم تلاش‌های سترگی به عمل آوردند که هرگز قابل انکار نیست. اینان شایسته‌ی تقدیرند. اما تاریخ مبارزه‌ی سوسیالیستی به اینان محدود نیست. آیا می‌توان بابک و مزدک و خرم را از دایره‌ی مبارزات کمونالیستی و جامعه‌گرایانه حذف کرد؟ آیا می‌توان تاریخ مقاومت کنفدراسیون‌های ایلی که در درون خود نوعی دموکراسی اولیه‌ی قبیله‌ای داشته‌اند را انکار کرد؟ چرا کوچکترین نمونه‌های دموکراسی و مبارزه و سوسیالیسم اروپا برای ما محور و سرلوحه باشد اما داشته‌های خودمان همیشه در نظرمان حقیر به نظر آیند؟ تا زمانی که از هژمونی لیبرالیسم اروپایی که خود را مرکز جهان می‌انگارد رهایی نیابیم، همیشه مبارزه‌ی سوسیالیستی را بر شالوده‌ی غلط بنا خواهیم نمود. حتی آیین‌ها و باورهای ایرانی آکنده از خصلت‌های دموکراتیک و جامعه‌محوری و برابری‌اند. آیا برابری، احترام به محیط‌زیست و ارزش قائل شدن برای زن که در فلسفه‌ی زرتشت وجود دارد کمتر از فلاسفه‌ی غرب است؟
جان کلام اینکه تا تاریخ را بر شالوده‌ی واقعی خود قرائت نکنیم مبارزه را از همان اول به بیراهه خواهیم برد. هدف‌مان ردکردن ارزش‌های سوسیالیستی اروپا نیست؛ آری نه ایران مرکز جهان است و نه هر چیز به شرق تقلیل می‌یابد، اما خودانکارگری که همچون ویروس در ذهن مبارزان خاورمیانه‌ای ریشه دوانده را باید درمان نمود.
به نظر من حتی تاریخ معاصر چپ نیز به خوبی شفاف‌سازی نشده است. چرا نام فلان ستاره‌ی هالیودی و تیم فوتبال از نام‌های درخشانی همچون خسرو گل‌سرخی، خسرو روزبه، دانشیان و... بیشتر به گوش جوانان برسد؟ آیا این گناه و تقصیر ما نیست؟ چه شد که داعیه‌ی مبارزه و چپ‌گرایی دهه‌ها‌ی پیشین اینک افول کند و خوره‌ی نئولیبرالیسم بر جان آزادی‌خواهان بیفتد؟ آنهم درست در مقطعی که نظام ضدانسانی مدرنیته‌ی کاپیتالیستی در اوج بحران ساختارین خود به‌سر می‌برد و هر آن می‌رود تا فروپاشد(البته اگر بکوشیم و مبارزه کنیم). به نظر می‌رسد که این‌ها تا سطح مهمی ناشی از عدم اهتمام چپ‌گرایان ایرانی به تاریخ است. ما باید تاریخ خون‌های ریخته‌شده در راه آزادی را بنویسیم. آیا جز با زیستن میراث پرشکوه گذشتگان می‌توان راه به سوی اکنون و آینده گشود؟ اگر سرمشق‌مان گل‌سرخی‌ها نباشد و شهادت در راه جامعه، طی هجوم بی‌امان لیبرالیسم بی‌معنا و واپس‌گرایی جلوه کند پس چگونه می‌توانیم از جامعه دفاع کنیم و خود را سوسیالیست بنامیم. اگر تاریخ چپ و مبارزات سوسیالیستی‌مان را در عصر یاوه‌هایی همچون «پایان تاریخ» و «پایان ایدئولوژی»، بازخوانی نکنیم و به کنشگران و احیاکنندگان آن تاریخ مبدل نشویم و آن تاریخ آکنده از شور آزادی‌خواهی و برابری‌طلبی را روزآمد نسازیم، پس چگونه شرافت اطلاق عنوان «سوسیالیست» را بر خود روا بدانیم. به نظر می‌رسد که آنچه چپ ایران بیش از همیشه به آن نیاز دارد بازخوانی تاریخ خویش است. باید به عمق تاریخ برویم و بدانیم که در کجا اشتباه کردیم. کجا بود که چپ‌ها فریفته‌ی قدرت، دولت و دیکتاتوری شدند. در کدامین نقطه بود که بروکراسی عریض و طویل سلطه و قدرت بر گزینه‌ی دموکراسی و خودمدیری جامعه ترجیح داده شد. چرا آنان که برای آزادی و برابری انسانیت در زندان‌ها شکنجه‌ها دیدند و سرها بالای دار رفت و سینه‌ها سپر گلوله گشت، چنین به بوته‌ی فراموشی سپرده شدند و دم زدن از ارزش‌های اجتماعی واپس‌روانه جلوه‌گر شد. سادگی، صداقت و در میان مردم بودن‌ها کجاست؟ آیا نباید انقلابی را در افکار و در وجدان‌مان ایجاد کنیم؟ چرا ذهنیت سوسیالیستی نتواند خود را در بطن خلق سازمان‌بندی نماید و رویت‌پذیر گرداند؟ چرا از دل این‌همه کتاب و تئوری، کمون‌های واقعی، شوراهای زنده و پرشور، اقتصاد کمونال و شیوه‌ی زندگی خودمدیر جامعه، در میان‌مان چونان یک گیاه تناور نروید؟ این‌ها همه و همه تنها با بازخوانی تاریخ‌مان می‌تواند پاسخ داده شود. بازگشت به تاریخ و گره از گره‌کور‌ها گشودن، سرآغاز انقلاب ذهنیتی و وجدانی چپ خواهد بود. کلاسیک‌ها که جامعه را در تاریخ شکل‌گیری برده‌ی مدرن سرمایه‌داری یعنی طبقه‌ی کارگر خلاصه کردند، اصولا جامعه را در برابر کارفرمایان و نظام سرمایه‌داری به حالت ابژه‌ای حقیر و بی‌تاریخ درآوردند. آن نوع چپ‌گری، انقلابی ذهنیتی نیافرید و از کارگرانی که ذهن‌شان تنها در جستجوی مزد و مزایا بود انتظار انقلاب برابری و آزادی را داشت! این سرآغاز کم‌رنگ‌شدن گشت. چپ و سوسیالیسم تا جامعه را در کلیت تاریخی‌اش بازنجوید و نتواند خود را در تمامیت جامعه ساختاربندی کند، نمی‌تواند آزادی و برابری به ارمغان بیاورد. این‌ها را برای نامطلوب‌جلوه‌دادن چپ نمی‌گویم. چپ در گذشته آزمونی بس عظیم از سر گذراند. اشتباهاتی داشت اما ارزش‌های عظیمی نیز آفرید که جامعه را پابرجا نگه داشت. مسئله این است که به دلیل اشتباهاتش نتوانست ارزش‌های آفریده‌‌شده‌ را به حالت ساختارهای اجتماعی کمونالی درآورد که هیچ قدرت سیاسی‌، اقتصادی و هیچ نظام دولت‌ـ‌ ملتی نتواند آن‌ها را تحت سلطه درآورد. بازخوانی تاریخ چپ، بازگشت ما به ریشه‌ها، بازگشت‌مان به خویش و خودانتقادی ما در راستای آغاز دوباره‌ی پیشاهنگی‌نمودن است. تنها اینچنین است که شایسته‌‌ی تاریخ خود خواهیم گشت.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست