سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

ستایش "نرمش قهرمانانه" نلسون ماندلا
تنها حقیقت است که رهایی می بخشد


مهرگان البرز


• مردم سخنرانی های سیاستمداران مختلف در تجلیل از ماندلا را با وضعیت زندگی خود در تضاد می دیدند. بنابراین، دست به ابتکارات جدیدی زدند تا تلاشهای حکومت برای با شکوه جلوه دادن این مراسم را خنثی کنند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲ بهمن ۱٣۹۲ -  ۲۲ ژانويه ۲۰۱۴


مقدمه

روز ۱۴ آذر ماندلا درگذشت و حکومتها و رسانه ها او را یک قهرمان خواندند. ۱۰۰ تن از سران حکومتها از جمله حکومت آپارتاید، روسای بانکها و شرکتهای بزرگ بین المللی، هنرپیشه گان و هنرمندان ثروتمند و خبرنگاران از اقصی نقاط جهان در مراسم بزرگداشت او در استادیوم ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی شرکت کردند. اما حدود نیمی از استادیوم خالی بود و هر بار که صفحات بزرگ تلویزیونی تصویر «جِیکوب زوما»، رئیس جمهور کنونی آفریقای جنوبی و یار دیرینه ماندلا را نشان می داد، مردم هو می کردند. از اینرو، کارگردانان نمایش صحنه، دیگر تصویر رئیس جمهور را نشان ندادند.

مردم سخنرانی های سیاستمداران مختلف در تجلیل از ماندلا را با وضعیت زندگی خود در تضاد می دیدند. بنابراین، دست به ابتکارات جدیدی زدند تا تلاشهای حکومت برای با شکوه جلوه دادن این مراسم را خنثی کنند. آنان، با خواندن سرود دست جمعی و نواختن بوقهای «وُووزِلا» صدای سخنرانی رئیس اتحادیه آفریقا، «نکوسازانا دالمینی- زوما» را محو کردند. سپس دسته دسته از استادیوم خارج شدند و زمانیکه اُسقُف «دزموند توتو» یار دیگر ماندلا سخنرانی خود را آغاز کرد استادیوم تقریبا از جمعیت خالی شده بود.

صحنه سازی در بیرون از استادیوم نیز به مدت چند روز ادامه یافت. اما هیچیک از صدها گروه خبری که از اقصی نقاط جهان به آفریقای جنوبی آمده بودند قادر نشدند حتی صحنه ای از یک راهپیمایی مردم بخاطر بزرگداشت ماندلا را نشان دهند، چون اصلا انجام نشد. اکثر قریب به اتفاق مردم زحمتکشی که خبرنگاران با آنها گفتگو می کردند از عدم تغییر اوضاع و بدتر شدن وضع زندگیشان سخن می گفتند. بنابراین، مصاحبه ها دستچین شده و عمدتا گفته های کودکان و افرادی از طبقات مرفه که در مدح ماندلا سخن می گفتند توسط رسانه ها پخش شدند.

اوباما در مراسم بزرگداشت ماندلا او را یک "رهایبخش کبیر" خواند، اما چرا اکثر مردمان زحمتکش آفریقای جنوبی او را رهایبخش نمی دانند؟ چرا حکومتها، نمایندگان طبقات حاکم و ثروتمندان، ماندلا را "مبارز راه آزادی" می خوانند، ولی کارگران و کشاورزان آفریقای جنوبی برای بزرگداشت او تره خُرد نکردند؟ چرا سران حکومت جمهوری اسلامی، بسیاری از جریانات سیاسی و "روشنفکران" در وصف ماندلا مقاله ها نوشتند و حتی برخی عدم وجود فردی چون او در ایران را مشکل اصلی خواندند؟ حقیقت چیست؟ به قول جانباخته «شیرکوه معارفی» : "تنها حقیقت است که رهایی می بخشد."

اوضاع کنونی آفریقای جنوبی

مساحت آفریقای جنوبی ۱.۷ برابر ایران و جمعیت آن ۵٣ میلیون نفر که بر طبق سرشماریِ سال ۱٣۹۱، شامل : ۷۹.۲% اهالی بومی، ٨.۹% مهاجرین آفریقایی، ٨.۹% سفید پوست، ۲.۵% مهاجرین هندی و ۵.% نامعلوم می باشد. در آفریقای جنوبی ملیتهای مختلف وجود دارند، اما تنها ۱۱ ملیت با ۱۱ زبان متفاوت برسمیت شناخته شده اند. زبانهای سفید پوستان، آفریکان (استعمارگران هلندی) و انگلیسی است. فقط ۹.۶% از کُل جمعیت به زبان انگلیسی صحبت می کنند ولی این زبان اصلیِ گردانندگان حکومت، اقتصاد و آموزش عالی کشور است.

مساحت زمینهای زیر کشت کشور ۱۵۷ هزار کیلومتر مربع است و اکنون حدود نیمی از جمعیت کشور در روستاها زندگی می کنند. یک قرن پس از تصویب قانون «زمینهای اهالی» که بر طبق آن قرار بود زمین به کشاورزان سیاه پوست داده شود مالکان سفید پوست دارای ٨۷% و سیاهان دارای ۱٣% از زمینها می باشند. حتی هواداران حکومت کنونی اذعان دارند که از سال ۱٣۷٣ که حکومت آپارتاید کنار رفت، بر طبق برنامه اصلاحات ارضی و تقسیم اراضی فقط ۲.۱% از زمینها بین کشاورزان سیاه پوست تقسیم شده است. در نتیجه، مالکیت بر زمین و تولیدات کشاورزی تغییر اساسی نیافته و در دست سفید پوستان باقی مانده است.

آفریقای جنوبی دارای عظیمترین ذخایر طلا، پلاتین، کُروم، منگنز، یکی از بزرگترین ذخایر الماس، اورانیوم، مس، کوبالت، زیرکونیوم و فسفات، دومین تولید کننده رودیوم، روتِنیوم، پالادیوم، اوسیوم و ایریدیوم، بزرگترین صادر کننده ذغال سنگ و از مهمترین صادر کننده گان سنگ آهن در جهان است. اما مالکیت معادن نیز اساسا در دست شرکتهای بزرگ انحصاری از جمله : انگلو آمریکن د بیرز، گِنسور بیلیتون، گُلد فیلدز، جی سی آی، انگلووال و رَند مایز می باشد. بر طبق گزارش «اداره منابع معدنی»، در سال ۱٣٨٨ فقط ٨.۹% از معادن متعلق به سرمایه داران سیاه پوست بودند. ("کشمکش معادن، آفریقای جنوبی را تکان می دهد"، وال استریت ژورنال، ۲٣ اردیبهشت ۱٣۹۲)      

از زمان روی کار آوردن ماندلا (اردیبهشت ۱٣۷٣) تا سال ۱٣٨۹ سرمایه گذاری انحصارات بین المللی، به ویژه آمریکایی و اروپایی، در معادن آفریقای جنوبی ۲۰ برابر شد و به ۴۰ میلیارد دلار در سال رسید. (همانجا) بنابراین، کشیدن مافوق سود از استثمار کارگران معادن و غارت منابع زیر زمینی کشور به شدت افزایش یافته و نتیجتا وضعیت کار و زندگی ٣۷۴ هزار کارگر معدن بمراتب بدتر شده است. اکنون حداقل دستمزد ماهیانه بسیاری از کارگران ۴٨٨ دلار است اما حداقل هزینه اجاره، رفت و آمد، آب و برق در مناطق کارگر نشین (حومه شهرها) ۴٨۵ دلار می باشد. یعنی یک کارگر باید با ٣ دلار در ماه هزینه های غذا، دوا، پوشاک، تحصیل فرزندان و غیره را تامین کند!

تحت رهبری نلسون ماندلا و جانشینانش (ثابو مُبِکی و جیکوب زوما) سیاستهای نئولیبراستی در تمام عرصه ها در آفریقای جنوبی اجرا شده اند. سیاستهایی که در عرصه اقتصادی شامل : تسهیل گردش سرمایه های خارجی، خصوصی سازی، حذف یارانه ها، کاهش دائمی بودجه خدمات عمومی، گسترش بیسابقه قراردادهای پیمانی، تغییر قوانین جهت تسهیل اخراج کارگران و برسمیت نشناختن حقوق کارگران مهاجر می باشند. در واقع، چلاندن طبقه کارگر، کشاورزان و دیگر زحمتکشان جهت تولید مافوق سود برای امپریالیستها، سرمایه داران و مالکان بزرگ.

حدود نیمی از کارگران معادن از موزامبیک، لسوتو، سوازیلند و بوتسوانا مهاجرت کرده و شرایط کار و زندگیشان بدتر از کارگران بومی است و از بی حقوقی بیشتری رنج می برند. وضعیت کار در معادن دهشتناک است. حرارت در عمق زمین بالاست ولی صاحبان معادن می گویند نصب دستگاهای تهویه که درجه حرارت را قابل تحمل کند با صرفه نیست و به هر صورت، برق کافی موجود نیست. گَرد سیلیکا باعث بیماری کشنده «سیلیکوسیس» می شود که به ریه ها حمله می کند. اما آب کافی در معادن برای خواباندن این گرد موجود نیست. ریختن سقف معادن و گیر کردن معدنچیان در تسمه نقاله های فرسوده از مشکلات قابل اجتنابی است که هنوز حل نشده اند.

بیک کلام، شرایط ایمنیِ کار در معادن موجود نیست و دائما تعدادی از کارگران بعلت سوانح، بیماری و فقر جان خود را از دست می دهند. از اینرو، خواسته های معدنچیان همواره شامل ایجاد شرایط ایمنِ کار و حقوق مکفی برای زندگی است. اما با وجود وعده های ماندلا و جانشینانش این وضعیت تغییری نیافته است. یک سال پس از روی کار آوردن ماندلا، میزان تلفات کارگران معدن به ۵٣٣ نفر رسید و سوانح ادامه یافت. در سال ۱٣٨۶ لوله های هوا بعلت پوسیدگی در معدن «الاندسکرال» ترکیدند که باعث گیر کردن ٣۲۰۰ کارگر در این معدن شد.

بخاطر استثمار شدید و ستمهای مختلف، سابقه مبارزات کارگران معادن برعلیه حکومت آفریقای جنوبی بسی طولانی است. در این کشور اتحادیه های کارگری متعددی وجود دارد، اما اغلب رهبران اتحادیه ها با میانجیگری، مبارزات کارگران را به سازش کشانده و همواره در خدمت منافع صاحبان معادن عمل کرده اند. ۲۴۰ هزار کارگر از جمله معدنچیان در آذر ۱٣٨۶ در ۶۰ نقطه از کشور برای ایجاد شرایط ایمنی در کار اعتصاب کردند. مرداد ۱٣۹۱، کارگران معدن در «ماریکانا» بر علیه شرکت «لونمین» مالک این معدن و یکی از بزرگترین تولید کنندگان «فلزات گروه پلاتین» در جهان اعتصاب کردند. اما پلیس بروی آنان آتش گشود، ٣۴ نفر را کشت و ۷٨ نفر را زخمی کرد.

صنایع در آفریقای جنوبی شامل : مونتاژ خودرو، پالایشگاه، فلزکاری، ماشین آلات، کالاهای لاستیکی، پارچه بافی، ذوب آهن، مواد شیمیایی از جمله کود و مواد غذایی، کاغذ و تنباکو می باشد. بر طبق آخرین آمار بانک جهانی در سال ۱٣۹۲، تعداد کُل کارگران در صنایع یک میلیون و ۷٣۵ هزار نفر است. حقوق کارگران در صنایع مختلف، بعلت مهارت و سابقه کار، متفاوت است. به هر صورت، حکومت تلاش کرده است که آمار واقعی حقوق آنانرا دستکاری کند. اما امواج تظاهرات کارگران در امسال و گفتگوی آنان با خبرنگاران حقایق را رو کرد.

در جریان اعتصابات پی در پی ای که در شهریور امسال انجام شد «کارل کولِتِ» معاون دبیر «اتحادیه سراسری فلزکاران آفریقای جنوبی» که بزرگترین اتحادیه کارگری کشور است گفت : "ما یک مجموعه فشرده ای از پیشنهادات داریم اما آنها [صاحبان صنایع] با ما صحبت نکردند. بنابراین، ما می خواهیم مردم درک کنند که ما با صاحبکارانی سر و کار داریم که برحسب بازار کار و اینکه چگونه ما به آن بپردازیم از دوران آپارتاید فراتر نرفته اند." پس وضعیت کارگران همانند دوران آپارتاید است. همچنین، این اتحادیه نیز فقط می خواهد وضعیت کار و زندگی کارگران را "برحسب بازار کار" یعنی آنچه که منافع صاحبان صنایع را تامین می کند تنظیم کند و نه نیازهای کارگران.

«پرینس راماشیا» یک انباردار «شرکت سِیفتی بِرِیکلاین» گفت : پس از ۹ سال کار برای این شرکت او ماهی ۴۰۰ دلار حقوق می گیرد و مبارزاتش برای تامین خانواده اوست. او گفت : "ما می خواهیم که حداقل حقوق ۶۰۰ دلار در ماه باشد که ناچیز است، چون اکثر ما اکنون کمتر از ۴۰۰ دلار حقوق می گیریم. او خبرنگار را به چالش کشید و گفت : "شما می توانید ببینید که من یک فرد بالغ هستم پس چگونه می توانم با حقوق ۴۰۰ دلار در ماه زندگی کنم؟"

این در حالیست که مدتی قبل از مرگ ماندلا، دعوا بین دختران او بر سر ۱۰ میلیون دلار (بخشی از ارثیه پدرشان) چنان بالا گرفت که در روزنامه ها انعکاس علنی یافت. ثابو مُبِکی جانشین مندلا بعلت دفاع از فسادِ معاون خود جیکوب زوما مجبور شد ۹ ماه قبل از پایان دوره دوم ریاست جمهوری خود استعفا کند. جیکوب زوما توسط قاضی «نیکولسون» به فساد محکوم شد، او همچنین در سال ۱٣٨۵ بخاطر تجاوز به یک زن به دادگاه کشیده شد، اما حکومت هر دو مورد را ماستمالی کرد و زوما در سال ۱٣٨٨ رئیس جمهور شد! اخیرا نیز رو شد که جناب رئیس جمهور فقط ۲۰ میلیون دلار خرج ارتقاء سیستم حفاظتی منزل خود در روستای «نکاندلا» کرده است.

سرمایه های بزرگ مالی انحصارات جهانی در آفریقای جنوبی نیز یک نظام انگلی ایجاد کرده اند. کشوری که دارای نیروی کار عظیم و بزرگترین منابع زیرزمینی است فقط ۲۰% از نیروی کارش در عرصه تولید مشغول به کار و حدود ٣۰% از کارگرانش بیکارند. بخش عمده ثروت عظیمی که توسط زحمتکشان جامعه تولید می شود توسط سرمایه های بزرگ انحصارات خارجی از کشور خارج شده، بخش دیگر اساسا به جیب طبقات حاکم می ریزد و اکنون، لایه های تحتانی طبقات زحمتکش در آفریقای جنوبی از فقیرترین مردم در جهان اند.   

فشارهای بحران جهانی نظام سرمایه داری انحصاری توسط حکومت آفریقای جنوبی مستقیما به وضعیت کار و زندگی مردم به ویژه زحمتکشان منتقل شده و بسیاری را محتاج نان شب کرده است. این وضعیت ناهنجار نیز نشان می دهد که تغییر حکومت آپارتاید جابجایی نمایندگان سیاسی طبقات حاکم ارتجاعی بود که برای مردم چیزی جز فقر و رنج بیشتر ببار نیاورده است. رنگ پوستِ نمایندگان سیاسی طبقات حاکم از سفید به سیاه تغییر کرد اما مالکیت اقلیت بر تولید، مناسبات کهنه تولیدی و نتیجتا مناسبات ستمگرانه طبقاتی همچنان تداوم یافته است.

مختصری درباره پیشینه ماندلا

سران حکومتها، جریانات و افراد مختلف درباره پیشینه "درخشان" ماندلا بسیار گفتند و نوشتند و هر کدام به شیوه خود به واقعیتها نپرداخته و آنها را دور زدند. ماندلا در یک خانواده سلطنتی در سرزمین «تِمبو» که یکی از ملیتها در آفریقای جنوبی است بدنیا آمد. امکانات مالی و موقعیت پدرش که از اشراف زمامدار و از طایفه پادشاهان «مادیبا» بود برای ماندلا فرصت تحصیل تا مدارج عالی را ایجاد نمود. بنابراین، اودر دهه ۱٣۲۰ در دانشگاه «فورت هاره» که در سال ۱۲۹۵ توسط حکومت انگلیس در آفریقای جنوبی تاسیس شده بود تا فرزندان خانواده های طبقات ثروتمند سیاه پوستِ کشورهای جنوب صحرای آفریقا را آموزش دهد، به تحصیل پرداخت.

در این دانشگاه افرادی چون «الیور تامبو»، «منگوستو بوتولِیزی»، «دزموند توتو»، «کِنِت کااوندا»، «جولیوس نایرِرِ»، «رابرت موگابه»، «جاشوا نکومو» و ... آموزش دیدند که بسیاری از آنان سران کشورهای مختلف شدند. سپس، ماندلا به دانشگاه «ویت واتر سَند» در ژوهانسبورگ رفت تا تحصیلات خود را در رشته قانون ادامه دهد. نظام آپارتاید رسما در سال ۱٣۲۶ برقرار گردید و ماندلا پس از آشنایی با «کنگره ملی آفریقا» یکی از اعضای بنیانگذار «مجمع جوانان» آن شد. منسب ماندلا در کنگره ملی آفریقا دائما ارتقاء یافت بطوریکه او در سال ۱٣٣۱ مسئول «کارزار دفاع» و واحد «ترانسوال» و در سال ۱٣٣۴ به ریاست «کنگره خلق» رسید.

ماندلا در "محاکمه خائنین" در سالهای ۴۰- ۱٣٣۵ همراه با رهبران کنگره ملی آفریقا جزو محکومینی بود که جملگی تبرئه شدند. اما تحت نفوذ افکار چپ قرار گفت و مخفیانه به حزب به اصطلاح کمونیست آفریقای جنوبی که تابع سیاستهای شوروی بود پیوست و عضو کمیته مرکزی این حزب شد. در این دوران، مناسبات سرمایه داری در شوروی احیا شد و حکومت این کشور در رقابت با آمریکا، به ویژه در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین، بدنبال نفوذ در جنبشهای مردم، برپایی حکومتهای مخالف آمریکا و ملحق کردن آنها به اقمار خود بود. بعنوان مثال، جریانات سیاسی همانند احزاب بعث در برخی از کشورهای عرب با سوار شدن بر جنبش مردم و کمک شوروی قدرت را بدست گرفتند.

شوروی در بسیاری از جریانات اصلیِ درون جنبشهای مردم از جمله «سازمان آزادیبخش فلسطین»، «ارتش جمهوریخواه ایرلند»، «کنگره ملی آفریقا» نیز نفوذ کرد و آنان را بطور عمده تابع خود نمود. با وجود اینکه ماندلا معتقد به اعتراض مسالمت آمیز بود با همکاری حزب "کمونیست"، شاخه نظامی کنگره ملی آفریقا بنام «نیزه ملت» را بنیان گذاری کرد. تحت رهبری او، کارزار تخریب برای تضعیف حکومت آپارتاید که تحت الحمایه آمریکا و غرب بود به پیش رفت تا اینکه در سال ۱٣۴۱ دستگیر شد و به جرم "توطئه برای سرنگونی حکومت" به زندان ابد محکوم گردید.

رفتار زندانبانان با ماندلا همانند رفتار زندانبانانِ حکومت جمهوری اسلامی با «اکبر گنجی» و دیگر سرانِ اصلاح طلب بود که با شکنجه های دهشتناکی که «استیو بیکو» و دیگر انقلابیون آفریقای جنوبی و یا زندانیان سیاسی در سالهای ۶۷-۱٣۶۰ و ۱٣٨٨ در معرض آن قرار گرفته و جان خود را از دست دادند، کاملا متفاوت است. ماندلا همانند «عباس امیر انتظام» معاون نخست وزیر و سخنگوی اولین دولت جمهوری اسلامی حدود ۲۷ سال در زندان بود، البته انتظام ۱۷ سال دائم و ۱۰ سال منقطع.   

آمریکا و ژاپن از بحرانی که نظام جهانی سرمایه داری انحصاری را در سال ۱٣۶۰ فرا گرفت پس از مدتی بیرون آمدند، اما این بحران گریبان کشورهای مختلف به ویژه شوروی را به سختی گرفت. روی کار آوردن «میخائیل گورباچف» (رهبر شوروی در سالهای ۷۰-۱٣۶۴) و طرح اصلاحات او موثر نیافتاد و در دیماه ۱٣۷۰ روکش قلابی سوسیالیستی حکومت پاره شد و نظام سرمایه داری دولتی (۷۰-۱٣٣۲) و امپراتوری شوروی فرو پاشید. چنین وضعیتی، حکومتها و همچنین جریانات وابسته به شوروی را یتیم کرد و راه چرخش آنان بسوی آمریکا و دیگر قدرتهای غرب را باز نمود. از طرف دیگر، بحران جهانی، فشار حکومتها بر مردم را تشدید نموده و به امواج مبارزات آنان دامن زد.

حدود ۹۰% از سیاه پوستان آقریقای جنوبی زحمتکشانِ بومی و مهاجر بودند که حکومت بخش بزرگی از آنان را در شهرک هایی بدون لوله کشی آب و برق بنام "بانتوستان" اسکان داده بود. آنان فقط برای کار در معادن و مزارع اجازه خروج داشتند. همانند مبارزات زحمتکشان "خارج از محدوده" در ایران که آغازگر انقلاب ۱٣۵۷ بود، مبارزات این بخش از مردم آفریقای جنوبی بمراتب پرخروش تر از بخشهای دیگر به پیش رفت. در واقع، امواج نوین مبارزات مردم از سال ۱٣۶٣ آغاز گشت و با وجود سرکوب وحشیانه نیروهای نظامی- امنیتی، پس از مدتی به حدی اوج گرفت که کنترل اوضاع از دست حکومت خارج شد و پشتیبانان بین المللی اش با وحشت به چاره جویی افتادند.

روند سازش با طبقه حاکم

حکومت آپارتاید تحت فشار شورشهای مردم بالاخره مجبور شد کنگره ملی آفریقا را پس از ٣۰ سال غیر قانونی بودن در سال ۱٣۶۹برسمیت بشناسد. اما روند سازش کنگره ملی آفریقا با این حکومت به ۱۷ سال پیش از این بر می گردد. در دیماه سال ۱٣۵۲ «منگوستو بوتولِیزی» با «هَری شوارتز» رهبر جناح اصلاح طلب «حزب متحد» وارد مذاکره شدند که به اولین بیانیه رسمی : «بیانیه ماهلَبَتینی»، که نشاندهنده توافقات رهبران سفید و سیاه در کشور بود، انجامید. هدف این بیانیه فراهم کردن طرحی برای به آشتی کشاندن سیاهان با سفید پوستان حاکم بود. در این بیانیه تاکید شده است که تغییر سیاسی باید به روش مسالمت آمیز انجام پذیرد.

اما این بیانیه با مخالفت شدید «حزب ملی» (حزب حاکم)، مطبوعات آفریکان و جناح محافظه کار حزب متحد روبرو شد. اولین ملاقاتهای بین نمایندگان حکومت و ماندلا تحت رهبری رئیس سازمان امنیت (نیل بارنارد) و معاون او (مایک لو) به صورت مخفیانه انجام گرفت. پس از یکسری توافقات، بارنارد در سال ۱٣۶۱ ماندلا را از زندان «جزیره روبن» به زندان «پولزمور» منتقل کرد تا او در شرایط بهتری بسر برده و همچنین ادامه مذاکرات از انظار عمومی مخفی باقی بماند. زمانیکه روند مذاکرات که بعدها به «مذاکره برای مذاکره» معروف شد به برخی از نتایج مطلوبشان رسید خبر احتمال مذاکره را به تدریج به حلقه های نزدیک و مورد اعتماد خود درز دادند.

ترتیب اولین ملاقات ماندلا با دولت بدین گونه داده شد که در آبان ۱٣۶۴ «کوبی کوتسی» وزیر دادگستری در بیمارستان از او عیادت کند. در طی ۴ سال بعد، یکسری مذاکرات انجام شد که آنها نیز سالها پنهان نگهداشته شدند. با تکامل توافقات و سازماندهی نیروهای لازم، مرحله آزمایش عکس العمل مردم به این توافقات آغاز شد. برای اینکار، سازمان امنیت که بشدت مورد تنفر مردم بود از مدیریتِ این روند چند ساله خود را کنار کشید و با در دست داشتن سرنخها به پشت صحنه خزید.      

در مرکز نقشه این مرحله، طرح «داکار سَفَری» قرار داشت. بر طبق این طرح، نظریه پردازان آفریکان با نمایندگان کنگره ملی آفریقا در داکار، سِنِگال و لِوِرکوسن آلمان در جلساتی که توسط «انستیتو ایجاد بدیل دمکراتیک برای آفریقای جنوبی» برگزار شد وارد گفتگو شدند. هدف از برگزاری این جلسات، شناخت شرکت کنندگان از نظرات یکدیگر نبود، چرا که این امر در مراحل قبلی انجام شده بود، بلکه سنجیدن افکار غالب بر جنبش مردم برای تبدیل کردن روحیه تعرضی آنان به روحیه مسالمت و سازش با حکومت بود. در همین رابطه، با وساطت انگلیس نمایندگان حکومت آپارتاید با نمایندگان کنگره ملی آفریقای جنوبی در لندن نیز وارد مذاکره شدند.

طبقه حاکم « پی دبلیو بوتا» را مجبور نمود که پیش از به پایان رسیدن دوره ریاست جمهوری خود استعفا دهد و در مرداد ۱٣۶٨ «اف دبلیو دکلرک» را که با ماندلا مذاکرات مخفیانه را به پیش برده بود، رهبر حزب ملی و رئیس جمهور کردند. دکلرک در اولین سخنرانی خود رفع ممنوعیت از کنگره ملی آفریقا و آزادی ماندلا از زندان را اعلام کرد تا بر مبنای اصل "یک نفر، یک رای" راه را برای تدوین پیش نویس قانون اساسی کشور هموار نماید. در حالیکه شعار مردم در بسیاری از تظاهرات و شورشها : "یک نفر، یک گلوله" بود.

در این بُرش، مبارزات مردم به حدی اوج گرفت که حکومت آپارتاید مجبور شد عقب نشینی کند. سهیم کردن نمایندگان اصلاح طلب سیاه پوست در حکومت برای جلوگیری از پیشروی جنبش مردم و حفظ منافع سرمایه های بزرگ سفید پوستان حاکم و شرکتهای انحصاری بین المللی، ترفندی بود که بکار گرفته شد.. روز ۲۲ بهمن ۱٣۶٨حکومت آفریقای جنوبی ماندلا را با کبکه و دبدبه و در مقابل دوربینهای رسانه های بین المللی آزاد کرد. حکومت آپارتاید و ماندلا دست در دست یکدیگر از زندانی سیاسی بودن ماندلا یک سرمایه کلان ساختند. آزادی او را یک "تدبیر" جلوه دادند تا ماندلا بتواند با ایجاد "امید" واهی، مبارزات مردم عاصی بر علیه حکومت را به سازش بکشاند.

در اردیبهشت ۱٣۶۹ مذاکرات بین حکومت و کنگره ملی آفریقا در مقر رئیس جمهور از سر گرفته شد که بر آن نام «گروت شور» نهادند. سند کتبی گروت شور نشان می دهد که دو طرف در موارد؛ خواباندن مبارزات قهرآمیز مردم، جلوگیری از به محاکمه کشیدن سران حکومت آپارتاید، آزاد کردن زندانیان سیاسی و برگشت پناهندگان به کشور، توافق کردند. در مذاکرات مرداد ۱٣۶۹ بر طبق سند «پِرِتوریا» توافق شد که «اُمخونتو»، شاخه نظامی کنگره ملی آفریقا، ایده مبارزه مسلحانه را طرد کند. یک ماه بعد، ۲۷ سازمان سراسری و محلی سند «آشتی ملی» جهت تدارک برگزاری "همایش برای آفریقای جنوبی دمکراتیک" را امضاء کردند.

در این همایش (آذر ۱٣۶۹) که در «مرکز تجارت جهانی» در پارک «کِمتون» برگزار شد، ۱۹ گروه از جمله؛ دولت، حزب ملی، کنگره ملی آفریقا، حزب آزادی اینکاتا، حزب دمکرات، حزب کمونیست، کنگره هِندیان آفریقای جنوبی، حزب کارگر رنگین پوستان، حزب ملی خلق هندیان، حزب همبستگی و ... شرکت کردند. اما «کنگره پان آفریقا» و حزب نژاد پرستِ محافظه کار که از دو زاویه کاملا متضاد مخالف سازش بودند، این همایش را که به «کودِسا ۱» معروف شد تحریم کردند. تداوم مبارزات مردم و پیاده کردن طرح سازش، حکومت و جنبش مردم را دو شقه کرده بود. برای اینکه روند سازش بهم نریزد، جناح دکلرک طرح متحد کردن سفید پوستان را به اجرا گذاشت.
   
بنابراین، دولت دکلرک در اسفند ۱٣۷۰ رفراندُمی را برگزار کرد که فقط سفید پوستان می توانستند در آن شرکت کنند. این رفراندم حول یک سئوال بود : "آیا از اصلاحات حمایت می کنید؛ آری یا نه؟ ۶٨% از ٣ میلیون سفید پوستِ واجد شرایط رای به این سئوال پاسخ مثبت دادند ولی ۲٨ میلیون سیاه پوست واجد شرایط رای حتی حق شرکت در آنرا نداشتند. تبلیغات سراسری حزب حاکم به حول یک تصویر بود که فرد مسلحی از «جنبش مقاومت آفریکان» (یک جریان فاشیستی) را با جمله " شما می توانید این را متوقف کنید!" نشان می داد. کنگره ملی آفریقا رسما اعلام کرد که اگر اجازه شرکت داشت رای مثبت می داد، چون رای منفی، مذاکرات را به خطر انداخته و به هرج و مرج دامن می زند.

جناح دکلرک در پی آن بود که رهبران جریانات سازشکار سیاه پوست را در حکومتی که تحت رهبری سفید پوستان باشد سهیم کند و به همین دلیل از سیاست "چماق و هویج" : مذاکره و سرکوب، استفاده می کرد. در اردیبهشت ۱٣۷۱ مذاکرات (کودسا ۲) آغاز گشت اما یکماه بعد چماقدارانِ «حزب آزادی آفریکان» با حمایت نیروهای نظامی- امنیتی حکومت به شهرک «بویپاتونگ»، محل سکونت کارگران سیاه پوست صنعت فولاد، حمله ور شده ۴۷ تن را قتل عام کرده و تعداد زیادی را به شدت مجروح نمودند.

ماندلا برای جلوگیری از تضعیف موقعیتش، کنگره ملی آفریقا را از مذاکرات بیرون کشید و به استفاده ابزاری بیشتر از جنبش مردم از طریق سازماندهی تظاهرات خیابانی پرداخت. این تاکتیک که "حرکت غلطان توده ای" نامیده شد با سرکوب وحشیانه مردم در شهریور ۱٣۷۱ در «بیشو» توسط ارتش روبرو شد که منجر به کشته شدن ۲٨ نفر گردید. اما دو طرف اصلی مذاکرات (حکومت و کنگره ملی آفریقا) از شدت مبارزات مردم و درجه تقابلاتشان با حکومت به وحشت افتاده و پس از کشتار در بیشو، بی وقفه مذاکرات را از سر گرفتند.   

در این دوره از مذاکرات، دکلرک در پی انتقال مسالمت آمیز دو مرحله ای و انتصاب دولتهای متناوب بود. در حالیکه هدف کنگره ملی آفریقا، انتقال مسالمت آمیز قدرت از سفید پوستان حاکم به طبقات مرفه سیاه پوست تحت لوای "حاکمیت اکثریت" بود. نگرانی های اقلیت نژاد پرست حاکم به ویژه؛ حقوق اقلیت، مالکیت سفید پوستان و مصونیت آنان از پیگرد قانونی بخاطر جنایاتشان با انگیزه سیاسی، مورد مذاکره قرار گرفت و جملگی توسط کنگره ملی آفریقا برطرف شدند. در واقع، «جو اسلووُ» رهبر حزب "کمونیست" آفریقای جنوبی و طرح او : انتخابات و تشکیل یک دولت ائتلافی به مدت ۵ سال، نقشی کلیدی برای حل اختلافات در این مذاکرات ایفاء نمود.   

در فروردین ۱٣۷۲ اولین گردهمایی تمام احزاب مهم کشور صورت گرفت. اما برخی از احزاب به تبانی کنگره ملی آفریقا و حزب حاکم پیش از گردهمایی اعتراض نموده و در آن شرکت نکردند. سرانجام، پس از مذاکرات متعدد بین نمایندگان کنگره و حزب حاکم با نمایندگان این احزاب و البته با وساطت قدرتهای امپریالیستی، توافق حاصل شد. بعنوان مثال، بوتولیزی زمانی دست از تحریم برداشت که ماندلا پذیرفت یک موقعیت استثنایی برای «گودویل زوِلیتنی کابهوکوزولو» پادشاه زولو تضمین شود و یک هیئت خارجی تحت رهبری «هنری کیسینجر» و «پیتر کارینگتون» وزرای اسبق امور خارجه آمریکا و انگلیس به مسئله خود مختاری زولو رسیدگی کند.

با وجود این توافقات، تقابل بین جناحهای درون حکومت آپارتاید بر سر حفظ یا انتقال قدرت ادامه یافت. نیروهای امنیتی- نظامی که خواهان تداوم حکومت بودند «کریس هانی» از رهبران حزب "کمونیست" و کنگره ملی آفریقا را ترور کردند. در این دوره، آنها در نقاط مختلف کشور به اجتماعات مردم حمله ور شدند و حتی در خرداد ۱٣۷۲ ساختمان مرکز تجارت جهانی را اشغال نموده و گردهمایی احزاب را مختل کردند. اما دیر شده بود و توازن قوا بنفع نیروهای خواهان تغییر مسالمت آمیزِ شکل حکومت آپارتاید چرخیده بود.

گردهمایی احزاب در آبان ۱٣۷۲ پیش نویس قانون اساسی موقت را تصویب نمود و «شورای اجرایی انتقال» مسئول برگزاری انتخابات گردید. در انتخابات اردیبهشت ۱٣۷٣ کنگره ملی آفریقا با ۶۲% آرا برنده شد و ماندلا رئیس جمهور و دکلرک معاون رئیس جمهور شدند. با وجود تمام صحنه سازیها و دستکاری آمارها حتی این رقم قلابی نیز نشان می دهد که ٣٨% از واجدین شرایط رای که حدود ۹۰% از آنان سیاه پوست بودند در انتخابات شرکت نکردند. در واقع، دست ماندلا و همدستانش به میزان قابل توجهی برای مردم رو شده بود.

ستایش ماندلا توسط سران حکومتها

چرا سران همه حکومتها؛ آمریکا، انگلیس، روسیه، چین ... از ماندلا ستایش کرده و او را یک قهرمان ملی و بین المللی می خوانند؟

«اف دبلیو دکلرک» آخرین رئیس جمهور حکومت آپارتاید (۱٣۷٣- ۱٣۶٨) در مراسم بزرگداشت ماندلا گفت : "من بسیار غمگینم، اما سپاسگزارم که ملت به این طریق شگفت انگیز بهم می پیوندند. من فکر می کنم این همان چیزی است که او می خواست." دکلرک، رهبر حکومت نژاد پرست آفریقای جنوبی مدیون ماندلا و "سپاسگزار" اوست، زیرا «کنگره ملی آفریقا» تحت رهبری ماندلا جنایتکاران حاکم را از خطر سیل خروشان مبارزات مردم نجات داد و با وعده های دروغین آنرا به شنزار رهنمون نمود.

در همین مراسم اوباما گفت : " نلسون ماندلا به ما یاد آوری می کند آنچه که غیر ممکن بنظر می رسد انجام شدنی است." یعنی حکومت نژاد پرست آفریقای جنوبی در جلوگیری از رشد مبارزات مردم مستاصل شد، اما ماندلا با سازش و فریب نشان داد که تغییر شکل این حکومت به صورت مسالمت آمیز که "غیر ممکن بنظر" می رسید "انجام شدنی است". اوباما گفت : " آفریقای جنوبی به ما نشان می دهد که ما می توانیم تغییر کنیم." یعنی در کشورهای دیگر نیز حکومتهای مرتجع با کمک اصلاح طلبان خارج از حکومت می توانند همچون آفریقای جنوبی، تغییر شکل قلابی حکومت را به مردم تحمیل کرده و منافع طبقاتی خود را حفظ کنند.

اوباما در ادامه گفت : " ما می توانیم انتخاب کنیم که در دنیایی زندگی کنیم که نه با تفاوتهای ما بلکه با امیدهای مشترکمان تعریف می شود. ما می توانیم دنیایی را انتخاب کنیم که نه با جنگ، بلکه با صلح و عدالت و فرصت مناسب تعریف می شود." اما در واقع، مردم در دنیایی زندگی می کنند که با استثمار، ستم، فقر، سرکوب دائم، بی عدالتی، آوارگی و به یک کلام: جنگ حکومت با مردم، تعریف می شود. سلطه حاکمان ستمگر بر ستمدیدگان با وعدهای پوشالی اصلاح طلبان به "امیدهای مشترک" تبدیل می شود. انتخابی در کار نیست، اما انتخاب کنید!

«دیوید کامرون» نخست وزیر انگلیس پس از انتشار خبر مرگ ماندلا گفت : "امشب یکی از درخشانترین نورهای جهان ما خاموش شد." چرا که ماندلا "یکی از درخشانترین نورهای جهان" برای حفظ منافع طبقات ستمگر حاکم و حامیان بین المللی اش بود. او در مراسم بزرگداشت ماندلا گفت : "نه فقط یک قهرمان دوران ما، بلکه قهرمان تمام دورانها. اولین رئیس جمهور آفریقای جنوبیِ آزاد." زیرا ماندلا با خوشخدمتی به قدرتهای بزرگ، برای امپریالیستها یک "قهرمان تمام دورانها"ست. ماندلا اولین رئیس جمهور آفریقای جنوبی بود که نژاد پرستان حاکم را در پستوی حکومت تازه به قدرت رسیده نهان کرد تا در نظام استثمار و ستم آفریقای جنوبی، سرمایه داران و مالکان سفید و سیاه آزاد باشند.

کامرون گفت : "من فکر می کنم این بخشش نمونه ای ایجاد کرد که تعداد اندکی از سیاستمداران قادر به دنبال کردنِ آنند. من فکر می کنم این از جمله درسهایی است که ما نیاز داریم که فرا گیریم و با خودمان ببریم." منظور کامرون از "بخشش"؛ ایجاد، عملکرد و نتایج کار "کمیسیون حقیقت و آشتی" است که در سال ۱٣۷۵ و در آغاز دوران ریاست جمهوری ماندلا شروع بکار کرد. دولت ماندلا بجای تشکیل دادگاه و به محاکمه کشیدن آمرین و عاملین جنایتکاری که در طی ۴۷ سال پس از برقراری رسمی حکومت آپارتاید مردم و آزادیخواهان را زندانی، شکنجه و کشتار کرده بودند، بر طبق توافقات قبلی با حکومت آپارتاید، این کمیسیون را تشکیل داد تا جنایات ضد بشری آنان را ماستمالی کند.

این کمیسیون تحت ریاست «اُسقُف دزموند توتو» و نمایندگان سفید و سیاه طبقات حاکم تشکیل شد. توتو اسقف لسوتو بود و از سال ۱٣۵۵ که دبیرکل «شورای کلیساهای آفریقای جنوبی» شد از آشتی بین تمام احزاب در حکومت آپارتاید پیگیرانه حمایت می کرد. او با وجود ژستهای عوامفریبانه ضد حکومت نژاد پرست، در میان احزاب حاکم محبوبیت و نفود قابل توجهی پیدا نمود. بنابراین، پس از تغییر شکل حکومت، مورد اعتماد حاکمان قدیم و جدید قرار داشت و بهترین کاندیدا برای قِسِر در دادن سران حکومت آیارتاید بود.

دولت ماندلا به این کمیسیون اختیار تام داد که : "هر کسی در دوران آپارتاید به حقوق دیگران تجاوز کرده است، تا زمانیکه جرایم انگیزه سیاسی داشته، در حد بوده و شخص خواستار عفو، اطلاعات کامل را ارائه دهد، بخشوده خواهد شد. همچنین، برای اینکه کار کمیسیون یک طرفه نباشد [!] هیچ طرفی، از حکومت آپارتاید گرفته تا نیروهای آزادیخواه از جمله «کنگره ملی آفریقا» از حضور در مقابل کمیسیون معاف نخواهد بود." البته «پی دبلیو بوتا» رئیس جمهور حکومت آیارتاید (۶٨-۱٣۶٣) حکم احضار را رد کرد و کمیسیون را یک "سیرک" خواند.

«کمیسیون سازش و حقیقت» یک طرح فریب مردم توسط دار و دسته ماندلا و طبقات حاکم بود تا ماموران امنیتی- نظامی، شکنجه گران و سران حکومت آپارتاید از جمله « دکلرک» که دستانشان به خون مردم آغشته بود قسر در بروند. این کمیسیون،"حقیقت" جنایات بیشمار حکوت را وارونه کرد و تحت لوای "سازش"، سلطه و مالکیت سفید پوستان بر زمینها، معادن و کارخانجات را حفظ نمود. بسیاری از آزادیخواهان و مردم، قلابی بودن عملکرد کمیسیون را به باد انتقاد گرفتند. بعنوان مثال، خانواده «استیو بیکو» آزادیخواهی که در سال ۱٣۵۶ توسط پلیس امنیتی به قتل رسید و فیلم زندگی او «فریاد آزادی» شهرت بین المللی یافت به دادگاه شکایت کردند که البته به جایی نرسید.

ستایش ماندلا توسط سران ولایت فقیه

بجز ولی فقیه، سرکردگان جناحهای اصلی حکومت در پیامهای تسلیت خود از ماندلا ستایش کردند. حسن روحانی نوشت : "نلسون ماندلا به آزادی و برابری انسان‌ها نه تنها در کشورش آفریقای جنوبی بلکه در پهنه جهان، باور شک‌ ناپذیری داشت و در این باور راستین هیچگاه به خود تردید راه نداد." چرا رئیس جمهور منتخب ولی فقیه که فقط در طی عمر چند ماهه دولتش صدها تن از جوانان ایران را اعدام کرده است ماندلا را نمونه ی برجسته مبارزی معتقد به "آزادی و برابری انسانها نه تنها در کشورش ... بلکه در پهنه جهان" می خواند؟ زیرا از نظر او، خمینی و خامنه ای جلاد نیز نمونه های برجسته رهبرانِ معتقد به آزادی و برابری مردم در ایران و در پهنه جهان می باشند.

در ادامه این پیام روحانی می گوید : " او بی‌تردید شخصیت ممتازی بود که پس از پیروزی و به بار نشستن مبارزات، با پیوند اخلاق و سیاست، شیرینی بخشش در عین فراموش نکردن را حتی به زندانبانان و به بند کشندگان خود چشانید و از خود خاطره کم‌ نظیری برای جهان بشریت به جا گذاشت. شگفتی زندگی او در آن بود که می‌دانست چگونه زندگی کند." در اینجا روحانی می گوید: مردم ایران شما نیز شکنجه و قتل عام ده ها هزار تن از فرزندان خود را ببخشید ولی فراموش نکنید، "شگفتی زندگی" ماندلا در آن بود که می دانست چگونه با جلادان حاکم سازش کند، آنها را از زیر ضرب مبارزات مردم عاصی بیرون کشد و خون فرزندان مردم را پایمال نماید.

و در پایان پیام می گوید : " امروز ما نه فقط شاهد نتایج سیاست‌های خردمندانه او در یکدلی نژادها و یکرنگی رنگهای مختلف در تلاش برای ساختن آفریقای جنوبی هستیم، بلکه آثار گرانسنگ این زندگی پرامید ونشاط را در کل قاره آفریقا برای کسب آزادی و برابری و زدودن آثار شوم به جا مانده از دوران استعمار و استثمار و دمیدن تدبیر در حیات مردم می توان نظاره کرد." در اینجا، روحانیِ وجود استثمار و ستم در آفریقای جنوبی و کُل قاره آفریقا را که با افزایش غارت منابع طبیعی، دخالت مستقیم نظامی (نمونه های لیبی و مآلی) دامن زدن به جنگهای داخلی (نمونه قتل عام مردم در رواندا) توسط امپریالیستها و حکومتهای وابسته به آنان بمراتب تشدید یافته است را وارونه می کند.

هدف روحانی از قلب واقعیت و با به عرش اعلی رساندن ماندلا در جملات پایانی پیام تسلیت او روشن می گردد. روحانی چون دیگر سران حکومتها "نتایج سیاست های خردمندانه" ماندلا را "یکدلی" طبقات ستمگر و ستمدیده، "زندگی پُر امید و نشاط" و "دمیدن تدبیر در حیات مردم" جا می زند و "به در می گوید که دیوار گوش کند". در واقع، روحانی می خواهد به مردم ایران قالب کند که سیاست "امید و تدبیر" دولت او نیز به خواسته "آزادی و برابری" مردم پاسخ خواهد داد. سالی که نکوست از بهارش پیداست!   
      
رفسنجانی با تشخیص مصلحت نظام ولایت فقیه در پیام تسلیت خود می گوید : "مطمئناً راهی که ایشان برای مبارزه با نژاد پرستی پیموده است ریشه در ادیان آسمانی دارد، که هیچ وقت قومیت و نژاد را باعث برتری انسان ها نسبت به همدیگر نمی داند." درحالیکه ماندلا و دار و دسته اش حاکمان نژاد پرست را از گزند مبارزات مردم آفریقای جنوبی حفظ کردند و حکومت زن ستیز و نژاد پرست جمهوری اسلامی نه تنها حقوق زنان و ملیتهای مختلف در ایران را برسمیت نشناخته است، بلکه دسته دسته جوانان کُرد و عرب و بلوچ را اعدام می کند.

محمد خاتمی در پیام تسلیت خود گفت : "ماندلا نمی میرد ... او زنده است تا آنگاه که انسان هست و برای آزادی و سربلندی تلاش می کند." خاتمی نیز ماندلا را به عرش اعلی می برد چون دار و دسته او نیز قادر شدند با اشاعه ایده اصلاح پذیر بودن نظام ولایت فقیه، پیاده کردن پروژه دوم خرداد در سال ۱٣۷۶، حکومت جمهوری اسلامی را از زیر ضرب ۴ سال شورش مردم (از مشهد تا اسلامشهر) بیرون کشند. خاتمی و باند اصلاح طلب همانند ماندلا و یارانش با شعار "آشتی ملی" سر کار آمدند و بدین ترتیب هر دو نقش منحرف کننده جنبش مردم را بازی کرده و با وعده های دروغین توانستند آب بر آتش خشم مردم عاصی بپاشند و حکومت طبقات ارتجاعی حاکم را حفظ کنند.

خاتمی می گوید : "«نلسون ماندلا» بزرگ مردی است از تبار آزادگی و انصاف که پربارترین دوران عمر خود را در زندان به سر برد تا انسانیت اسیر بیداد و تبعیض را در هر کجای زمین از زندان برهاند". در اینجا، زندانی شدن ماندلا تبدیل به یک سرمایه شده و دلیل توجیح اعمال بعدی او می شود، در حالیکه زندانی سیاسی بودن لزوما دال بر صحت فکر و عملِ آن زندانی نیست. بسیاری از سران اصلی حکومت جمهوری اسلامی در دوران حکومت شاه زندانی و تبعیدی بودند، اما پس از کسب قدرت و تحمیل حکومت خود به مردم، دستگاه نظامی- امنیتی، سازمان زندانها، خوفناکترین روشهای شکنجه و ماشین کشتار آزادیخواهان و مردم در زمان شاه را در ابعاد بیسابقه ای گسترش دادند.

خاتمی در ادامه می گوید : "آنگاه که در میان شور بی همانند هموطنانش و هلهله شادمانی همه آزادیخواهان بر مسند قدرت رسمی جا گرفت حتی از دشمنان خویش که نماینده پلیدترین شکل ستم یعنی تبعیض نژادی بودند انتقام نگرفت و حتی آنان را نیز از مهربانی و رأفت و گذشت خود بی نصیب نگذاشت." در واقع، خاتمی خطاب به مردم ایران می گوید : همانند ماندلا جنایات حکومت ما را با "مهربانی و رافت و گذشت" ببخشید و به فکر انتقام نیافتید. اما نمی گوید که پلیدترین شکل ستم؛ زندانی، شکنجه کردن و کشتار فرزندان مردم است و ماستمالی کردن این جنایات نه تنها "رافت و گذشت" نیست، بلکه شنیعترین نوع ستم به خانواده های زندانیان سیاسی و تضمین تداوم نظام ستمگر است.

ستایش ماندلا توسط اصلاح طلبانِ مذهبی

ماندلا برای طبقات ارتجاعی برجسته ترین حافظ حکومت به مخاطره افتاده آنان و برای اصلاح طلبان غیرحکومتی یک پیامبر است. زیرا با وجود تنفر شدید مردم کشور و جهان از حکومت نژاد پرست آفریقای جنوبی او توانست ایده اصلاح پذیر بودن نظام آیارتاید را به اجرا درآورد. طیف سران اصلاح طلب غیرحکومتی ایرانی بسیار گسترده است که شامل عمال امپریالیستها و حکومت جمهوری اسلامی، شارلاتانها، فرصت طلبان و کاسبکاران سیاسی است. در منتهی الیه طیف اصلاح طلبان، سازمانها و افراد به اصطلاح چپ وجود دارند که بدنبال حفظ ولایت فقیه نیستند اما همواره در جهت باد خَم می شوند. در اینجا به دو نمونه از مواضع اصلاح طلبان مذهبی پرداخته می شود.

نهضت آزادی نوشت : " تجلیل فوق العاده مردم جهان از ماندلا، بیش ازمجاهدت ها و مقاومت های ۲۷ ساله او در زندان ، شگفتی های انسانی اوست، آنچه دنیا را به ادای احترام کم نظیردر برابر این مرد واداشت، نجات کشورش از فروپاشی از طریق همبستگی ملی میان سیاه و سفید، دوست و دشمن، موافق و مخالف ... بود." «نهضت آزادی» تلاش می کند گنجشک را رنگ کرده و بجای قناری قالب کند، چون با مخدوش کردن مرز میان دوستان و دشمنان مردم بود که ماندلا قادر شد نظام طبقات ستمگر حاکم را رنگ کرده و از گزند شورش مردم حفظ کند.   

در عالم واقعیت، حتی اکثر مردم ستمدیده آفریقای جنوبی از ماندلا تجلیل نکردند و ستایش او فقط توسط حکومتهای امپریالیستی و مرتجعین و همچنین سازشکاران انجام گرفت. کارنامه سران «نهضت آزادی» در خدمت به مرتجعین درخشان است. در انقلاب ۱٣۵۷ به کمک دار و دسته خمینی شتافتند و با سازشهای مخفیانه با حکومتهای امپریالیستی در کسب قدرت با خمینی شریک شدند. «نهضت آزادی» اولین دولت حکومت جمهوری اسلامی را تشکیل داد و وظیفه سرکوب انقلاب مردم و تحمیل خونین دار و دسته خمینی به مردم ایران را بعهده گرفت.

در "پیام پنج فعال ملی ـ مذهبی به مناسبت درگذشت ماندلا" در سایت جرس آمده است : "درس‌های ماندلا برای همهٔ سیاست‌ ورزان آزادیخواه، همانا کوشش امیدوارانه برای تحقق دمکراسی و آزادی، مبارزه بدون خشونت و کین‌ خواهی و ترویج دوستی بین ملل و از بین بردن شکاف ملت ـ دولت بود. سالهاست که آزادیخواهان ایرانی، همچون دیگر آزادیخواهان جهان، با نشان دادن تجربه موفق او در «همساز کردن اخلاق و سیاست» به آینده‌ای بهتر نوید می‌دهند." اما آیا ماندلا در آفریقای جنوبی و اصلاح طلبان در ایران نوید آینده بهتری دادند؟

اصلاح طلبان که هم و غمشان حفظ نظام استبدادی جمهوری اسلامی است ماندلا را یک "آزادیخواه" می خوانند تا خود را نیز آزادیخواه جا بزنند. بی تردید، ماندلا برای اصلاح طلبان آموزگار خوبی است. زیرا او به اصلاح طلبان آموخت که ماهیت درّنده طبقات حاکم که "خشونت و کین خواهی" بر علیه مردم جزء لاینفک ذات طبقاتی شان می باشد را پنهان کنند. ماندلا نمونه برجسته ماستمالی کردن شکاف بین ملت ستمدیده و دولت ستمگر بود. او به اصلاح طلبان یاد داد که تحت لوای «همساز کردن اخلاق و سیاست» و ایجاد امید واهی "آینده ای بهتر"، شورش مردم همچون در سال ۱٣٨٨ را با ترفند مسالمت به شکست کشانده و دستان خونین جنایت پیشه گان حاکم را برای تداوم کشتار باز گذارند.

ستایش ماندلا توسط اصلاح طلبانِ چپ

حزب توده در پیام خود (نامه مردم، شماره ۹٣۶، ۲۵ آذر ۱٣۹۲) از مراسم یاد بود ماندلا آغاز نموده و می گوید : " ... این مراسم در عین حالی که منعکس کننده غم و اندوه جهانی از درگذشت این مبارزه نستوه بود در عین حال بازتابی بود از ویژگی های شخصی نلسون ماندلا و میراث انقلابی و ارزشمند این مبارز و آرمان گرای تاریخ معاصر جهان. هیچ رهبر سیاسی در تاریخ معاصر چنین خالصانه و واقعی توسط چنین طیف وسیعی از مردم در اقصی نقاط جهان مورد ستایش و حمایت قرار نگرفته است."

در اینجا، حزب توده نیز حقه امپریالستها، حکومتهای ارتجاعی و تبلیغات رسانه هایشان را بکار برده و تصویری کاذب از "غم و اندوه جهانی از درگذشت این مبارز نستوه" ارائه می دهد. اما برای حزب توده که میراثی جز خدمت به حکومتهای ستمگر ندارد این دغلکاری کافی نیست و باید ماندلا را به سطح یک انقلابی با آرمان والا ارتقاء دهد و به دروغ بگوید که "طیف وسیعی از مردم در اقصی نقاط جهان" ماندلا را ستایش می کنند. اما ماندلا "مورد حمایت و ستایش" وسیع ترین طیف از سران مرتجع حکومتها در اقصی نقاط جهان بود و نه مردم.

میلیونها تن در جهان به چشم خود دیدند که چگونه این دشمنان اصلی مردم در مراسم یاد بود ماندلا گرد آمده و از او تجلیل کردند ولی حزب توده برای پنهان کردن دُم خروس در ادامه می گوید : "اینکه رهبران کشورهای امپریالیستی، و از جمله چهار رئیس جمهور دو دهه اخیر ایالات متحده، در کنار سران کشورهای گوناگون جهان خود را ملزم به شرکت در مراسم یادبود ماندلا می دیدند، اثبات حقانیت تاریخی چهره ای بود که جهان به انسانیتش، به مبارزه گری اش، به انقلابی گری او، به انعطاف اصولی اش بارها رای تائید و تحسین داده بود."

در کجای تاریخ بشر سراغ دارید که سران چنین حکومتهایی در مراسم یادبود کسی که مبارز، انقلابی و در خدمت مردم بوده شرکت کرده باشند؟ آیا می توان تصور کرد که رضا شاه در مراسم یادبود تقی ارانی، محمدرضا شاه در مراسم یادبود صمد بهرنگی، خمینی در مراسم یادبود فواد سلطانی و خامنه ای در مراسم یاد بود احمد شاملو شرکت کند؟! سران چنین حکومتهایی و نیروهای نظامی- امنیتی آنان مصرّانه تلاش می کنند که سر به تن انقلابیون و آزادیخواهان نباشد. سران حکومتها فقط در مراسم یادبود کسانی شرکت می کنند که به بهترین نحو در خدمت منافع طبقاتی آنان و بر خلاف منافع مردم حرکت کرده باشند و کارنامه واقعی ماندلا نشان می دهد که او در خدمت مرتجعین عمل کرد.

در این پیام، حزب توده می خواهد ثابت کند که ماندلا یک کمونیست، انقلابی، آزادیخواه و عدالتجو بوده و جزو هم مسلکان این حزب است و به همین دلیل می گوید : " گفته می شود که شاید دلیل اینکه نلسون ماندلا با در نظر گرفتن شرایط حساس مبارزه ”کنگره ملی آفریقای جنوبی“ هیچگاه این راز را که او در زمان دستگیری خود، در سال ۱۹۶۲، عضو برجسته کمیته مرکزی حزب کمونیست افریقای جنوبی بوده است را آشکار نکرد، این نشانگر اوج ملاحظه سیاسی و وفاداری به جنبشی بود که او وجود خود را وقف آن کرده بود. و این فقط پس از درگذشت او بود که حزب کمونیست همزمان با کنگره ملی آفریقا این حقیقت تاریخی را اعلام کردند." عجب! شاید در نماز جمعه هم باید شرکت می کرد!

کمونیستها، انقلابیون و آزادیخواهانِ راستین همواره به مردم حقیقت را می گویند. آنها بر عکس ماندلا و حزب توده، دلیرانه ماهیت طبقات ارتجاعی و سیاستهای ضد مردمیِ حکومت را برای مردم افشا کرده و برای سرنگون کردن این حکومت تلاش می کنند. آنها خود را قطره ای از دریای بیکران مردم ستمدیده دانسته، با جان و دل از مبارزات مردم حمایت کرده و آنان را برای تغییر اساسی جامعه سازماندهی می کنند. نه همانند ماندلا و هم مسلکش حزب توده که از مردم بعنوان ابزار سازش با طبقات حاکم استفاده کرده اند. تفاوت ایندو جریان از زمین تا آسمان است؛ یکی بدنبال رهایی مردم از حکومت طبقات ستمگر و دیگری بدنبال تداوم این حکومت است.   

همچنین، تاریخ جنبش مردم نشان می دهد که طبقات ارتجاعی به هیچوجه فعالیتهای جدی بر علیه حکومتشان را تحمل نمی کنند. دستگاه های عریض و طویل نظامی- امنیتی، شبکه وسیع زندانها مملو از زندانیان سیاسی، شکنجه و اعدام گسترده جملگی برای سرکوب مبارزات مردم است و در نتیجه، برای مبارزه جدی نباید آرمان و اهداف سیاسی افراد را در مقابل حکومت رو کرد. از اینرو، صحیح بود که ماندلا در سال ۱٣۴۱ فعالیت سیاسی- تشکیلاتی خود را آشکار نکند. اما ماندلا در انتخابات سال ۱٣۷٣ شرکت کرد و رئیس جمهور کشور شد.

حال این سئوال مطرح است که چرا ماندلا در سال ۱٣۷٣ و پس از آن آرمان خود را آشکار نکرد؟ و "فقط پس از درگذشت او بود که حزب کمونیست همزمان با کنگره ملی آفریقا این حقیقت تاریخی را اعلام کردند." یا ماندلا همانند حزب توده مدعی قلابی این آرمان بود و یا اصلا چنین آرمانی نداشت و از سال ۱٣۷٣ تا مرگش (۱۹ سال) که می توانست حقیقت را به مردم بگوید، دروغ گفت. بنابراین، ادعای حزب توده که در پیام خود "میراث انقلابی و ارزشمند این مبارز و آرمان گرای تاریخ معاصر جهان" را مطرح می کند، دروغ بزرگی بیش نیست.

حزب توده در قسمت پایانی پیام خود سنگ تمام می گذارد : " جامعه آفریقای جنوبی به شهادت آمارهای بین المللی در دهه های اخیر تغییرهای مهم اقتصادی و سیاسی ای را شاهد بوده است که زندگی مردم و به ویژه اکثریت سیاهپوست را دگرگون کرده است. دولت های پیشین این کشور در ۲۰ سال گذشته با رهبری ماندلا و جانشینان او تابو امبکی و ژاکوب زوما در کنار سهیم کردن اکثریت سیاهپوست در قدرت سیاسی با تامین مسکن، آب آشامیدنی و برق برای میلیون تن دستاردهای مهمی را به مردم ارائه کرده اند. روند انقلاب ملی و دموکراتیکی که به رهبری نلسون ماندلا (مادیبا) در این کشور آغاز شد، مطمئناٌ در آینده عرصه های بیشتری از پیشرفت را برای مردم خواهد گشود."
   
در صورتیکه، در آفریقای جنوبی "تغییرهای مهم اقتصادی و سیاسی" حتی بر مبنای "آمارهای بین المللی" بدتر شدن اوضاع به ویژه "وضعیت زندگی مردم" که اکثریت آنان طبقات زحمتکش سیاهپوست محلی و مهاجر می باشند را نشان می دهد. همچنین در ۲۰ سال گذشته، قشر بسیار نازکی از طبقات مرفه و میانی سیاه پوست که مخالف حکومت آیارتاید بودند تحت "رهبری ماندلا و جانشینان او تابو امبکی و ژاکوب زوما" به ثروتهای کلان دست یافتند. امری که در مورد سران حکومت در ایران از انقلاب ۱٣۵۷ تاکنون می توان مشاهده نمود.

در اینجا، حزب توده تغییر رنگ پوستِ حکومت طبقات ارتجاعی در آفریقای جنوبی را "انقلاب ملی و دمکراتیک" جا می زند. زیرا این حزب در طی ۷۰ سال گذشته؛ سازش با طبقات ارتجاعی حاکم، منحرف کردن فعالین سیاسی و خیانت به منافع مردم ایران را "انقلاب ملی و دمکراتیک" جا زده است. بی تردید، رهبران حزب توده، کنگره ملی آفریقا و حزب به اصطلاح کمونیست آفریقای جنوبی هم مسلکند، اما تقاوت اصلی آنان در اینست که حزب توده هیچگاه به هدف خود در گرفتن سهمی از قدرت سیاسی نرسید ولی آنان موفق شدند.

در بُرشهای تاریخی متعدد، رهبران حزب توده با گفتار چپ و ماهیت راست، از درون به جنبش مردم ایران ضربات مُهلکی زده اند. رهبری این حزب هیچگاه مستقلانه عمل نکرد و با اعتقاد به تئوری "گذار مسالمت آمیز" همواره جزو نیروهای بازدارنده رشد مبارزات مردم برای تحول اساسی در جامعه بوده است. شناخت از نظریات و عملکرد این حزب بسیار مهم است، زیرا بخاطر کارکشتگی رهبران، همسویی با حکومت ایران و حمایت بین المللی هم مسلکان، ایده های مُخرّب این حزب حتی در میان مخالفان چپِ این حزب نفوذ بسیاری داشته و دارند.

نمونه های برجسته عملکرد این حزب قبل از انقلاب ۱٣۵۷ شامل : فعالیت در چهار چوب قانون اساسی مشروطه سلطنتی در سالهای ٣۲-۱٣۲۰در زمانی که این حزب بزرگترین تشکیلات سیاسی در ایران بود؛ فرار سر بزنگاه رهبران این حزب از ایران در برش کودتای ۲٨ مرداد ۱٣٣۲؛ حمایت از انقلاب سفید شاه؛ تبلیغ و ترویج ایده اصلاح پذیر بودن نظام استبدادی سلطنتی؛ کشف جناحهای مترقی در حکومت شاه؛ تلاش جهت نفوذ در سازمانهای سیاسی مخالف به ویژه «سازمان چریکهای فدایی خلق ایران» با هدف از هم پاشیدن آنها می باشند.

همچنین از انقلاب ۱٣۵۷ تا کنون شامل : حمایت از دار و دسته خمینی و همدستی با حکومت جمهوری اسلامی برای سرکوب انقلاب مردم؛ نفوذ در سازمانهای سیاسی جهت از هم پاشاندن آنها در سالهای ۶۰-۱٣۵۷چون انشعاب سازمان چریکهای فدایی خلق ایران به اکثریت و اقلیت و ضربه به شاخه تبریز "سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر»؛ تبلیغ و ترویج ایده اصلاح پذیر بودن نظام ولایت فقیه؛ حمایت ازخاتمی و دولت او؛ پشتیبانی از جریان اصلاح طلب حکومتی به رهبری موسوی- کروبی؛ و حمایت از انتصاب حسن روحانی و دولت اوست.

نتیجه گیری

درسهای تحولات در آفریقای جنوبی بسیار ارزشمندند و مهمترین درس اینست که فقط مبارزات مردم ستمدیده می تواند راه را برای تغییر وضعیت ناهنجار موجود بگشاید. حکومت با یورش از بیرون و اصلاح طلبان با مسالمت از درون، هر ترفندی را بکار می برند تا جنبش مردم را سرکوب و منحرف کرده و بخوابانند. جناحهایی از حکومت و سازشکاران همواره وعده اصلاحات می دهند که در این نظام امکان پذیر نیست. اما آنها تحت فشار مبارزات مردم عقب نشینی کرده و در تبانی با یکدیگر حتی شکل حکومت را تغییر می دهند تا محتوای آن (حاکمیت طبقات ارتجاعی) محفوظ بماند. در نَبَرد بین حکومت و مردم، حکومت و سازشکاران از پشتیبانی همه جانبه امپریالیستها برخوردارند.

پس از انقلاب ۱٣۵۷ در ایران و جمعبندی امپریالیستها از عدم موفقیتشان در تقویت یک جریان قدرتمند سازشکار جهت جلوگیری از سرنگونی نظام سلطنتی، آنها به صرافت افتاده و طرح به سازش کشاندن کنگره ملی آفریقا را اجرا نمودند. تاخیر در پیاده کردن چنین طرحی در ایران آنان را مجبور کرد که از طریق مذاکرات پنهانی با دار و دست خمینی تلاش کنند تا زمینه گذار مسالمت آمیز از حکومت سلطنتی به جمهوری اسلامی فراهم شود. از درون این روند، حکومتی مدعی و نوکری چموش بیرون آمد که مایه درد سر آمریکا گردید.

همچنین، قیام مسلحانه مردم در بهمن ۱٣۵۷ طرح امپریالیستها و خمینی را برای انتقال مسالمت آمیز قدرت برهم زد. در نتیجه، حکومت جمهوری اسلامی در سالهای ۶۰- ۱٣۵۷ بی ثبات و مشغول سرکوب خونین مردم و تدارک برای شکست نهایی انقلاب مردم ایران بود. در حالیکه در آفریقای جنوبی طرح به سازش کشیدن کنگره ملی آفریقا گام به گام جلو رفت و با حل مشکلات متعدد آن در دوره های مختلف، امپریالیستها قادر شدند توسط جریان تحت رهبری ماندلا حکومتی تشکیل دهند که در کنار سرکوب مردم نوکر مطیع آنان باشد.
   
در دوره بعد، حکومت جمهوری اسلامی تجربه آفریقای جنوبی را بکار گرفت و کادرهای متعددی را برای ایجاد یک جریان اصلاح طلب حکومتی پرورش داد. علاوه بر این، دست جریانات سازشکار بیرون از حکومت به میزان قابل توجهی باز گذاشته شد تا ایده اصلاح پذیر بودن نظام ولایت فقیه را در جامعه اشاعه دهند. پروژه دوم خرداد ۱٣۷۶ و جریانات موسوی- کروبی در سال ۱٣٨٨ با تکیه بر این ایده مُخرّب سر بزنگاه به کمک حفظ نظام شتافتند و با ایجاد شکاف در جنبش مردم از پیشروی آن جلوگیری بعمل آوردند.

اکنون جریان اصلاح طلب حکومتی رمق پیشین را ندارد و پوشالی بودن وعده هایش بدرجاتی رو شده است. اما فقط طیف وسیع اصلاح طلبان و سازشکاران غیرحکومتی اجازه فعالیت و اشاعه افکار خود را دارند. اوضاع جامعه بحرانی است و افزایش اعدامها توسط دولت روحانی و سازش خیانتبار حکومت جمهوری اسلامی با آمریکا، با وجود تاثیرات موقت، قادر به جلوگیری از تعمیق این بحران نیست. مبارزات مردم آتش زیر خاکستر است و نباید اجازه داد که اصلاح طلبان وسازشکاران (همانند ماندلا) جنبش مردم را به قهقرا ببرند.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست