سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

حزبی که باید ساخت (۴)
نگاهی به مشخصه های اساسی حزبی که پاسخگویی به الزامات امر "خود رهانی کارگران" را هدف خود دارد


اسماعیل سپهر


• حزب و جریان کارگری برای بازنمایندن وابستگی ها و دلبستگی های طبقاتی خود و برای استواری در دفاع از منافع کارگران و زحمتکشان، البته به ایدئولوژی و به مواجه ایدئولوژیک با دنیای خارج ناچار است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۹ آبان ۱٣۹۲ -  ٣۱ اکتبر ۲۰۱٣


- طرد الگوی حزب ایدئولوژیک در سامانه " حزب دفاع از خود رهانی کارگران"
حزب و جریان کارگری برای بازنمایندن وابستگی ها و دلبستگی های طبقاتی خود و برای استواری در دفاع از منافع کارگران و زحمتکشان، البته به ایدئولوژی و به مواجه ایدئولوژیک با دنیای خارج ناچار است. حزب و جریان کارگری برای ماندن در مسیر مبارزه برای الغاء نظام سرمایه داری و در مسیر پاسخگویی به الزامات و نیازهای مبارزه برای ایجاد نظام سوسیالیستی، البته به تجهیز به قطب نمای ایدئولوژیک و به داشتن منشور ایدئولوژیک نیازمند است. ریشه های ایدئولوژیک پر عمق و پر قدرت و تنه استوار و پر صلابت، اما ضرورتن داشتن شاخ و برگ های انبوه و گسترده ایدئولوژیک را اجتناب ناپذیر نمی سازد. شاخ و برگ دادن به گستره اصول و ارزشهای ایدئولوژیک و تبدیل سیاهه ای دراز از اصول، ارزش ها و ارزیابی های مربوط به عالم و آدم به مبنا و معیار صف کشی دوست و دشمنانه، در عمل به تضعیف نیروی طبقاتی حزب و به فرقه گرایی راه می برد و قدرت هماوردی و ماندگاری پیروزمند حزب در عرصه مبارزه طبقاتی را به تحلیل می برد.

آری، "حزب دفاع از خود رهانی کرگران" از ایدئولوژی و از سمت گیری ایدئولوژیک تهی نیست. در دستگاه اندیشه گی این حزب منظرگاه ایدئولوزیک از جایگاه مهم و از ثقل و سنگینی خود ویژه ای برخوردار است. سامانه فکری این حزب از ریشه های ایدئولوژیک قطور و مستحکمی آب می خورد. مبانی برنامه ای آن بروشنی سمت گیری طبقاتی آنرا باز می نمایاند و بر مرزهای دوست و دشمنیش با دیگران روشنی می افکند. این حزب، اما نه خود را در قالب یک "حزب ایدئولوژیک" تعریف می کند و نه در هیئت چنین حزبی، ظاهر می شود.

"حزب ایدئولوژیک" حزبی است که بیش و پیش از هر چیز با مشخصه ها و تعلقات ایدئولوژیک، با سیاهه ایی بی پایان از اصول، ارزشها و ارزیابی های ایدئولوژیک و با خط و مرزبندی های دوست و دشمنانه پرشمار در هر مقطع و در هر پهنه به تصویر درمی آید. در دستگاه اندیشه گی "حزب ایدئولوژیک" همه چیز کم وبیش از منشور دوست و دشمنی می گذرد و همه چیز کم و بیش در قالب های دوست و دشمنانه طبقه بندی و داوری می شود. در نگاه "حزب ایدئولوژیک" همه چیز یا بورژوایی و یا پرولتری، یا خوب و مورد دفاع و یا بد و موضوع تخریب و انکار به فهم می آید. در نگاه "حزب ایدئولوژیک" محدودیتی برای اعلام موضع و داوری حزبی پیرامون عالم و آدم، قابل تصور نیست. در قاموس اینچنین حزبی خط قرمزهای ایدئولوژیک گاه چنان وسعت می یابد که جز فعالان و هواداران حزبی، همه در صف دشمنان جای می گیرند. "حزب ایدئولوژیک" تحلیل علمی و بی طرفانه هیچ مشکل و معضلی را بر نمی تابد و بر هیچ تحلیل و ارزیابی ای که به تقویت موقعیت و اقتدار آن، و مهمتر از آن، به تضعیف موقعیت دشمنانش راه نبرد، معترف نمی شود. در حزب ایدئولوژیک فرجام هر تحلیل و ارزیابی با ترسیم آینده ای تیره برای دشمنان حزب و چشم اندازی قرین با پیروزی و موفقیت برای حزب و دوستان آن همراه می شود.

"حزب ایدئولوژیک" تنوع و تخالف آراء در صفوف خود را براحتی بر نمی تابد و رفقای دیروز را نیز به آسان، در صف دشمنان امروز قرار می دهد. در "حزب ایدئولوژیک" انشعابات زنجیره ای سنت جا افتاده و دست به نقد در برخورد به هر اختلاف سیاسی، تشکیلاتی جدی و گاه نه چندان جدی است. روانشناسی "دشمن پروری" و" دشمن هراسی" از ثقل و سنگینی ویژه ای در دستگاه فکری "حزب ایدئولوژیک" برخوردار است. روانشناسی حاکم بر فضای گفتمانی "حزب ایدئولوژیک"، روانشناسی "دشمن پروری" و دشمن هراسی" است.    در دستگاه فکری "حزب ایدئولوژیک" صف دوستان و دشمنان غالبن با نبرد مرگ و زندگی، با جنگی تمام عیار برای نابودی و اسارت طرف مقابل و با توسل به ابعاد گسترده ای از خشونت قابل تداعی است.

"حزب ایدئولوژیک" خود را و اصول و ارزشها و ارزیابیهای خود را برخوردار از حقانیت تاریخی و همه اغیار را کم و بیش عاری از هرگونه مشروعیت و حقانیتی قلمداد می کند. "حزب ایدئولوژیک"، قدرت خود را قدرت طبقه و حاکمیت خود را مترادف با حاکمیت طبقه می پندارد. این چنین حزبی قدرت سیاسی را برای خود و در خدمت اهداف و امیال خویش می خواهد. "حزب ایدئولوژیک" آزادی، دمکراسی و پلورالیسم را برنمی تابد و چه در درون و چه در بیرون، افق خود را در فرقه گرایی و تمامیت خواهی می جوید. "حزب ایدئولوژیک" بنا به سرشت خود، حزبی بسته، فرقه ای و طالب قدرت برای خود است.

در "حزب ایدئولوژیک" دستگاه سازمانی حزب با سانترالیسم بیشتر، با تمرکز هر چه بیشتر و کاراتر اراده سیاسی حزبی، با نخبه گرایی، نخبه پروری و جولان داری رهبران و نخبگان حزبی در سیاست گذاری ها و هدایت و رهبری همه عرصه های فعالیت حزبی و با دمکراسی کمتر و نقش صوری تر توده حزبی در مدیریت و سیاست گذاری های حزبی، چهره می نمایاند. ایده آل سوسیالیستی "حزب ایدئولوژیک" نیز با اعمال سلطه بلامنازع حزب خودی بر همه عرصه های حیات جامعه، با به انقیاد کشیدن دشمنان، با محرومیت مخالفان و غیر خودی ها از حقوق شهروندی و با تبدیل زور و سرکوب و توتالیتریسم به پیش شرط بازتولید نظام سیاسی، اجتماعی، اقتصادی حاکم، به تصویر در می آید

تا آنجا که به طبقه کارگر بمثابه طبقه ای پر کثرت و برخوردار از تلون و طیف بندی های پرشمار و بمثابه طبقه ای که آماج خود را در سوسیالیسم، در برافکندن نظام طبقاتی، در خشکاندن ریشه تمامی مظاهر از خود بیگانگی، در پی افکندن ساختار سیاسی مبتنی بر وجود وسیعترین آزادیهای فردی، اجتماعی، سیاسی و ساختار سیاسی و مبتنی بر قدرت ورزی تودها در قالب ارگانهای خود مدیریتی و خود حکومتی می جوید، مربوط است، الگوی "حزب ایدئولوژیک" بی تردید الگویی بیگانه با سرشت اهداف و آماج های آن و الگویی نامناسب و ناکارمد برای دست یابی به چنین آماج واهدافی است. افق طبقاتی، منافع عمومی و ایده آل های کارگران و زحمتکشان در قالب هیچ شکلی از اشکال "حزب ایدئولوژیک" جا نمی گیرد. تا آنجا که به طبقه کارگر و منافع عمومی این طبقه مربوط است، مرزهای واقعی دوستی و دشمنی های این طبقه جز در دفاع از چند اصل مهم و اساسی که به نحو مستقیم و غیر مستقیم بر شرایط رهایی کارگران و زحمتکشان از اسارت زنجیرهای طبقاتی و بر مولفه های اساسی معطوف به ایجاد دمکراسی و سوسیالیسم نوع مشارکتی ناظر است - و در محور آن پایان هرگونه بهره کشی انسان از انسان، پایان هرگونه از خود بیگانگی انسان در محیط کار و زندگی، ایجاد محیط آزاد و انسانی که "شکوفایی آزاد هر فرد شرط شکوفایی آزاد همگان باشد"، ایجاد شرایطی که خود مدیریتی و خود حکومتی توده ای به شکل غالب ساماندهی عرصه های حیات اجتماعی بشر فرا بروید - به بیان نمی آید. شاخ و برگ دادن به این اصول کلی و برساختن سیاهه ای از اصول و ارزشهایی که از اصول و اعتقادات فلسفی معین ( مثلا اصول ماتریالیسم دیالکتیک ) آغاز و گاه تا تبعیت از الگوی ویژه در امر دوست یابی و ازدواج و حتی لباس و پوشش پیش می تازد، هر نفع و وابستگی و دلبستگی را که بازبنمایاند، قطعن منافع، وابستگی ها و دلبستگی های عمومی آحاد طبقه ای به شمار و به تلون و گونه گونی طیف بندی های درونی طبقه کارگر را بازنمی نمایاند.

تبدیل پاره ای از اصول و اعتقادات فلسفی و یا برخی تحلیل ها و ارزیابی های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و یا جزئیات مربوط به طرح های برنامه ای و غیره، به مبنا و معیار صف کشی های دوست و دشمنانه، قطعا از تعهد به منافع و دلبستگی های عمومی کارگران و زحمتکشان حکایت ندارد. اعلام ماتریالیسم دیالکتیک بمثابه جزء مهمی از ایدئولوژی طبقه کارگر نه تنها به سوء استفاده بورژوازی از نفوذ مذهب در بین توده ها و بهرگیری از نهادهای مذهبی علیه جنبش سوسیالیستی و کمونیستی راه برد، که راه را برای برساختن انواع و اقسام طریقت های شبه مذهبی تحت عنوان ایدئولوژی طبقه کارگر هموار نمود. اعلام مارکسیسم – لنینیسم، تروتسکیسم، مائوئیسم و غیره - با انبوهی از ایده ها و تئوری های درست و نادرست و بعضا برگرفته شده از تجربه یک یا چند کشور خاص - بمثابه ایدئولوژی طبقه کارگر و مبنا قرار دادن بسیاری از اصول و ایده هایی که به هیچ وجه در شمار عناصر اساسی بازنمایی سرشت و هویت طبقاتی کارگران قرار ندارند ( و این البته نه درستی و نه حتی اهمیت این ایده ها را مورد سوال قرار نمی دهد ) بی تردید جز به طریقت سازی و خط و خط کشی های شبه مذهبی و جز به ایجاد شکاف خرد کننده در صفوف طبقاتی کارگران راه نبرده است.

تا آنجا که به چپ رادیکال نوین و "حزب دفاع از خود رهانی کارگران" مربوط است، اصول و پرنسیپ های ایدئولوژیک آن جز به محوری ترین و پایه ای ترین مطالبات طبقاتی کارگران و زحمتکشان و در اساس به مخالفت با هر شکلی از استثمار و بهره کشی فرد از فرد و مخالفت با هر شکلی از نابرابری حقوق انسانی، مخالفت با هر شکلی از توتالیتریسم و هر شکلی از حبس و حصر آزادی های فردی و آزادی های اجتماعی و به دفاع از برقراری نظام اجتماعی – اقتصادی سوسیالیستی و دفاع از آزادی های بی حد و استثنا و دفاع ازدمکراسی شورایی و مبتنی بر خود مدیریتی و خود حکومتی وسیع همه آحاد جامعه، مقید نیست. در این چهارچوب به طور اصولی هیچ دیدگاه فلسفی – اعتقادی معین و بطریق اولی هیچ اصل و ارزش و ارزیابی سیاسی ای فراتر از این اصول پایه ای، ترسیم بخش مرزهای ایدئولوژیک حزب کارگری نیست.

در "حزب دفاع از خود رهانی کارگران " مرز های هویتی – ایدئولوژیک آن نه در قالب اصول و مفاد طرح و برنامه حزب، که اساسن در چند اصل محدود در مبانی برنامه ای بازتاب خواهد یافت. در این حزب همه اصول، همه ارزش ها و همه مواضع رسمی و مورد تائید اکثریت حزب در شمار اصول، ارزش ها و مواضع ایدئولوزیک حزب و مبنا و معیار صف کشی های دوست و دشمنانه قرار نخواهد داشت. در حریم این حزب نه تنها باور به اصول و ارزشها و ارزیابی های متفاوت و بعضا متضاد در موضوعات مختلف معمول و مقبول است، که وجود طرح و برنامه های چندگانه و متفاوت نیز ( اعم از طرح و برنامه رسمی و مورد تائید اکثریت و یا طرح و برنامه های مورد دفاع طیف های مختلف اقلیت ) از مشروعیت برخوردار است. در این حزب اصول ایدئولوژیک ناظر بر هویت حزبی – و به تعبیر دیگر اصول ناظر بر صف کشی های دوست و دشمنانه - بطور اصولی به مفاد مطروحه در مبانی برنامه ای حزب محدود است. در این حزب، همه مواضع و ارزیابی هایی که به شکل سیستماتیک و آشکار به انکار مفاد مندرج در مبانی برنامه ای حزب راه نبرد و در تخالف و در تضاد با اصول و ارزشهای پایه ای حزب قرار نگیرد، در چهارچوب حزب از مشروعیت و حق تبلیغ آزاد برخوردار است.

" حزب دفاع از خود رهانی کارگران "، در گسست کامل از الگوی "حزب ایدئولوژیک"، منظر گاه ایدئولوژیک را تنها منظرگاه خود در مواجه با دنیای خارج نمی جوید. این حزب نگاه دوست و دشمنانه را مبنای همه ارزیابی ها و همه داوری های خود قرار نمی دهد. در ارزیابی ها و داوری های این حزب نگاه علمی و کارشناسانه، نگاه انسان شمول و نگاه زیبا شناسانه و غیره غایب نیست و جای این نگاه ها با حجم غلیظی از نگاه ایدئولوویک و نگاه دوست و دشمنانه پر نمی شود. این حزب ورود به پهنه ای بی انتها از مسائل مربوط به عالم و آدم را وظیفه و رسالت خود تلقی نمی کند. این حزب به همه چیز مهر پرولتری و بورژوایی نمی زند و هر ایده و ارزیابی خود را به مبنا و معیار نوینی برای ترسیم خط و مرز دوست و دشمنی های بی پایان، تبدیل نمی کند.

در گفتمان این حزب تحلیل پدیده های اجتماعی اسیر "شعارگرایی" و "ساده نمایی" دوست و دشمنانه نمی شود. در گفتمان این حزب، دشمنان منشاء همه فلاکت و عقب مانده گی وپلیدی ها و همیشه در حال مرگ و احتضار به تصویر در نمی آیند. در این حزب سیاه نمایی، یک سویه نگری، اجتناب از تحلیل علمی و واقع بینانه پدیده ها و وعده های عوام فریبانه و ادعاهای پوشالی، سبک و سیاق رایج در مسیر غلبه بر دشمنان و در جلب آراء عمومی نخواهد بود. این حزب ایجاد بهشتی عاری از هر بحران، هر ناهنجاری، هر تناقض و هر پلشتی در فردای سرنگونی دولت بورژوایی و در فردای درهم شکستن بنیانهای نظام سرمایه داری را وعده نخواهد داد.

روانشناسی "دشمن پروری" و " دشمن هراسی" بر فضای گفتمانی این حزب مسلط نیست. در دستگاه فکری این حزب خشونت تقدیس نمی شود و توسل به خشونت بمثابه آخرین ابزار و اساسن در مقام دفاع موجه و مشروع است. صف کشی دوست و دشمنانه در این حزب ضرورتن و همیشه با صحنه جنگ تمام عیار و توسل به خشونت آشکار، تداعی نمی شود. در نگاه این حزب ضرورت مبارزه با دشمنان طبقاتی تمسک به هر ابزار و هر وسیله دفاع و حمله را مجاز و موجه نمی سازد. در نگاه این حزب مسیر پیروزی کارگران و زحمتکشان بر دشمنان طبقاتیشان با به انقیاد کشیدن این دشمنان، با اعدام و زندان تعداد پر شماری از آنها و با محروم کردن آنها از حقوق انسانی و حقوق شهروندی به ترسیم در نخواهد آمد. در این حزب مسیر پیروزی کارگران و زحمتکشان بر دشمنان طبقاتیشان بیش و پیش از هر چیز با بسط آگاهی طبقاتی در صفوف کارگران و زحمتکشان، با عمومی شدن و مقبولیت عمومی گفتمان طبقاتی کارگران در سطح جامعه – و به این اعتبار در بین بخش بزرگی از اقشار میانی - و با پذیرش الگوها و راهکارهای کارگران توسط اکثریت قاطع مردم، به تصویر در خواهد آمد.

در سوسیالیسم این حزب قرار نیست بورژواها و خرده بورژواها و حاملان و عاملان افکار و تمایلات بورژوایی و خرده بورژوایی به شکل فیزیکی و به هر طریق ممکن از صحنه اجتماع محو و نابود شوند. در سوسیالیسم مطلوب و مطبوع این حزب، جولان داری حس انتقام، محروم کردن بخش کوچک و بزرگی از افراد از حقوق شهروندی و آزادی های فردی، سیاسی، اجتماعی ( حتی بورژواها )، تقسیم مردمان به خودی و غیر خودی و اعطاء حق ویژه و نابرابر به شمار کوچک و بزرگی از افراد ( اعم از نخبگان و یا حتی توده کارگر و زحمتکش ) جزء مهمی از شرایط بازتولید این نظام نخواهد بود. در الگوی سوسیالیستی ایده آل این حزب محو دشمنی ها نیز نه با پایان هرگونه اختلاف و تفاوت خواهی در میان مردمان و نه با همسان اندیشی و همسان خواهی همه طیف های اجتماع، که با تلاش برای پی افکندن بسترهای مناسب برای فرارویی اختلافات بشر در قالب های غیر دشمنانه، رنگ واقعیت بخود خواهد گرفت.

مشخصه بارز و ممتاز ساختار سیاسی آلترناتیو این حزب و وعده اصلی آن برساختن نظام نوینی است که آحاد مردم حقیقتن بر سرنوشت و مقدرات خود حاکم اند و از انتخاب واقعی برای اجرایی کردن راهبردها و راهکارهای مورد نظر خود در تمامی عرصه های حیات اجتمای، برخوردارند. در این نظام اراده و اختیار مردم تابع هیچ اصل و فرمان از پیش تعیین شده ای نیست و مرزهای قدرت ورزی آحاد مردم جز به پاسداری از قوانین مربوط به قدرت ورزی گسترده و عمومی همه آحاد مردم - و در حقیقت اصول اساسی دمکراسی مشارکتی و دمکراسی فربه و نهادی شده در همه عرصه های حیات اجتماعی و از جمله دمکراسی در حوزه اقتصاد - محدود و محصور نیست.

در بیش از یک قرن اخیر در حالیکه جنبش سوسیالیستی مدام و به نحو گسترده ای از تسلط و اقتدار ایدئولوژی های فرقه گرایانه و معطوف به بازنمایی وابستگی ها و دلبستگی های فرقه ای زیان دیده است، بورژوازی تجربه موفقی از شکل بخشی و اقتدار بخشی به ایدئولوژی های معطوف به تامین منافع عمومی بورژوازی را، به منصه ظهور رسانده است. در این راستا بسیاری از احزاب بورژوایی با حذف و حرس شاخ و برگ های ایدئولوژیک خود، موفق شده اند چتر بزرگی برای اعمال هژمونی سیاسی – گفتمانی بورژوازی تدارک ببینند. این احزاب نه تنها در گردآوردن نیروی اجتماعی بورژوازی زیر چند سقف بزرگ موفق عمل کرده اند، که در جلب و جذب طیف بزرگی از نیروی اجتماعی طبقه متوسط و گسترش چتر گفتمانی خود به توده وسیعی از اقشار طبقه کارگر نیز، سخت موفق ظاهر شده اند.

این در حالی استکه بازنمایی منافع عمومی طبقه کارگر و درک دینامیسم درونی نظام سوسیالیستی - بمثابه نظامی که رسالت خود را از میان برداشتن اساسی ترین ریشه ها و مظاهر تخاصم و دشمنی و از خودبیگانگی در میان مردمان می جوید و از ظرفیت های بی بدیلی برای جهت دادن اختلافات بشر به قالب های غیر دوست و دشمنانه برخوردار است - می توانست جهت گیری های روشن و شفاف ایدئولوژیک احزاب و نهادهای سیاسی چپ و سوسیالیست را در قالب های ایدئولوژیک برخوردار از ریشه های پر استحکام، اما کم شاخ و برگ، تعین بخشد. امری که می توانست در خدمت بسط گفتمان سوسیالیستی به گفتمان اقشار وسیعی از مردمان قرار گیرد.

در این ناکامی بزرگ الگوبرداری نیروهای چپ و سوسیالیست از نمونه ساختار و استراتژی احزاب بورژوایی - و بویژه تعیین تسخیر و تملک دستگاه قدرت دولتی توسط حزب بعنوان هدف مقدم - بی تردید نقش تعیین کننده ای را بعهده داشته است. با فرض گرفتن نقش بی بدیل حزب در تسخیر و فرمان رانی بر اهرم های قدرت دولتی، ایده های آغازین درباره شکل کمونی نظام سیاسی و الگوی حکومت شورایی، یا به انحاء مختلف مسخ و یا به عنوان پروژه ای ایده آلیستی، رسمن کنار نهاده شد. باور به نمایندگی خود خوانده و صاحب حق آحاد طبقه و تعیین تسخیر و حفظ قدرت دولتی به آماج اصلی حزب، متاسفانه پاسخگویی به الزامات و نیازهای دست یابی به چنین آماجی را به متغییر اصلی در سمت دهی به مختصات دستگاه اندیشه گی نیروهای چپ و سوسیالیت تبدیل کرد.

حرکت از موضع کسب قدرت دولتی توسط حزب، در عمل بخش مهمی از نیروهای چپ و سوسیالیست را به ورطه رفرمیسم و حذف و حرس آماج های سوسیالیستی سوق داد و زمینه ساز استحاله سیاسی – طبقاتی این احزاب گردید. در این میان، اما طیف های رادیکال چپ، شاخ و برگ رویاندن بر سامانه ایدئولوژیک خود را به شاخص ترین ابزار و سنگر پایبندی خود به آرمانهای سوسیالیستی و ضد سرمایه دارانه در میدان رقابت برای فراچنگ آوردن اهرمهای قدرت دولتی، مبدل ساختند. طیف های عمده چپ رادیکال اگرچه از ارضاء حرص و آز قدرت طلبی خود از طریق دست شستن از آرمانهای ضد سرمایه دارنه و برابر طلبانه امتناع جستند، اما پاسخگویی به نیازها و الزمات فراچنگ آوردن و حفظ قدرت دولتی را با برساختن برج و بارویی بلند از مصالح ایدئولوژیک و سمت گیری فرقه گرایانه پی گرفتند. امری که به نحو اجتناب ناپذیری به درک انحرافی از مشخصه ها و الزامات برپایی نظام سوسیالیستی راه برد و بخش عظیمی از نیروی چپ رادیکال را به دفاع آشکار و پنهان از الگوی سوسیالیسم بوروکراتیک و تمامیت گرا و به آزادی ستیزی و دمکراسی ستیزی آشکار و پنهان، رهنمون گشت.

حقیقت آنستکه بدون وجود برج و بارویی عظیم از مصالح ایدئولوژیک و در فقدان سنگرهای مستحکمی از فرقه گرایی و سکتاریسم، آماج کسب و حفظ قدرت دولتی توسط حزب، دیر و زود هر حزب و جریان چپ و سوسیالیست را بسمت گیری پراگماتیستی و پناه بردن در دامان رفرمیسم متقاعد خواهد ساخت. تاریخ صد و چند ساله احزاب چپ و سوسیالیست نیز بخوبی بر تقدیر دو سویه همه احزاب و گروه های سیاسی چپ و سوسیالیست طالب قدرت، روشنی می افکند. تاریخ پیروزی و شکست احزاب چپ و سوسیالیست مدعی قدرت نیز جز بر این بن بست خود ساخته - یعنی برساختن برج و باروهایی بزرگ از ایدئولوژی ها و فرقه های تمامیت خواه و آزادی ستیز از یک سو و سر سائیدن به دامان رفرمیسم و حذف و حرس آماج های ضد سرمایه دارانه و سوسیالیستی از برنامه و مبانی برنامه ای حزب، از سوی دیگر- حکایت ندارد. ریشه و علت و علل این بن بست و ناکامی تاریخی در سرشت سوسیالیسم نهفته است؛ سوسیالیسم با حکومت نخبگان، با سیستم مبتنی بر اقتدار و فرمان رانی احزاب سیاسی بر اهرم های قدرت دولتی و با خلع قدرتی توده مردم، قوام و بلوغ را تجربه نمی کند. سوسیالیسم با هیچ شکلی از حکومت نخبگان از بحرانهای درونی خود به سلامتی در نمی گذرد و به قله های تعالی و تکامل، به پایان نابرابری ها و از خود بیگانگی ها، به شرایطی که "شکوفایی آزاد هر فرد شرط شکوفایی آزاد همگان باشد" و به آستانه حذف و محو دستگاه دولت نزدیک نمی شود.(۱)

هم ازاینرو هر پروژه ای که ساخت و ساز سوسیالیسم را در قالب شکلی از حکومت نخبه ها و رهبری و سروری سازمانی و تشکیلاتی حزب باصطلاح " کارگری" ( و نه بر پایه قدرت و اقتدار نهادهای خود مدیریتی و خود حکوومتی توده ها ) تدارک ببیند، از همان آغاز سرنوشت خود را به بن بست دو سو یه ای گره خواهد زد؛ ایدئولوژیک گرایی، فرقه گرایی، آزادی ستیزی و توتالیتریسم در یک سو و پراگماتیسم، رفرمیسم و ماندن در مدار سرمایه داری در سوی دیگر. هیچ حزب چپ و سوسیالیست مدعی قدرت دولتی را فرجام دیگری نیست. برای گریز از چنین فرجامی باید در را بر پاشنه دیگر چرخاند؛ تسخیر و حفظ قدرت دولتی را از اهداف و آماج های حزب و سازمان سیاسی کارگری حذف و شاکله فکری، سیاسی، سازمانی حزب را بر بنیاد مبارزه برای حکومت نوع شورایی و دمکراسی نوع مشارکتی بنیان نهاد.

حقیقت اینستکه که با فروپاشی " اردوگاه کشورهای سوسیالیستی " و احتضار شگفت آور احزاب ایدئولوژیک حاکم بر این کشورها، الگوی "حزب ایدئولوژیک" به نحو غیر قابل جبرانی از سکه و اعتبار ساقط گردیده و بسیاری از احزاب ایدئولوژیک سابق، کم وبیش از این الگو فاصله گرفته اند. بااینهمه، باید اعتراف کرد که متاسفانه هنوز بخش عمده ای از احزاب و گروه های سیاسی چپ رادیکال همچنان بر حفظ و پاسداری از پاره ای مهم از سنت حزب ایدئولوژیک پای می فشارند؛ و متاسفانه تر اینکه دوری بسیاری از احزاب و گروه های سیاسی طیف چپ رادیکال از شکل تیپیکال الگوی "حزب ایدئولوژیک"، غالبن با تقویت رگه های لیبرالی و رفرمیستی در دستگاه اندیشه گی این احزاب ( البته اگر هنوز به تمامی به دامن سوسیال-دمکراسی و رفرمیسم سقوط نکرده باشند ) همراه شده و سویه اصلی تغییرات فکری در این احزاب و گروه ها، به تحکیم و بسط گرایش لیبرالی و رفرمیستی در جنبش چپ و سوسیالیستی راه برده است.

۱. نظام سرمایه داری نه تنها با اشکال متعددی از حکومت نخبگان سلوک و سازگاری دارد، بلکه ماندگاری و بازتولید شرایط حیات خود را، اساسن در وجود شکلی از حکومت نخبگان می جوید. اشکال معینی از حکومت نخبگان ( یه ویژه حکومت مبتنی بر دمکراسی لیبرال ) به بورژوازی این فرصت را می دهد که حکومت خود را بمثابه حکومت اکثریت مردم بازبنمایاند. بورژوازی به اعتبار ثروت و مکنت خویش نه تنها از شرایط و از ابزارهای قابل توجهی برای قدرت ورزی گسترده و کنترل و به خط کردن نخبگان سیاسی مدافع منافع طبقاتی خود برخوردار است که از اهرمهای موثری جهت تعدیل و تغییر آراء و جهت گیری های سیاسی بخش مهمی از نخبگان سیاسی مدافع منافع طبقه کارگر برخوردار است. هم از اینرو، بورژوازی ایده آل حکومت خود را هماره در شکلی از حکومت نخبگان سراغ می گیرد.
این در حالیستکه در چهارچوب حکومت نخبگان ( و اساسن در چهارچوب هیچ شکلی از سازماندهی مبتنی بر جولان داری و اقتدار نخبگان و از جمله در چهارچوب حزب نخبه محور ) طبقه کارگر از ابزارهای قابل اتکایی برای کنترل و مهار نخبگان خود و تضمین ماندگاری آنها در مدار دفاع از منافع خویش برخوردار نیست.   تجربه تلخ شکست همه جنبشهای سوسیالیستی معطوف به کسب قدرت دولتی نیز تردیدی بجای نمی گذارد که سوسیالیسم جز با طرد همه اشکال حکومت نخبگان بلوغ و تعالی لازم را تجربه نخواهد کرد و از شرایط لازم برای بازتولید عناصر حیاتی ماندگاری خود برخوردار نخواهد شد.

ismailsepehr@yahoo.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست