سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

رابطه ی احزاب سیاسی و مردم
۴. نهضت ملی شدن نفت


محمدرضا قاسمپور


• این درست که بلافاصله پس از سقوط رضاخان احزاب و سازمان های بسیاری وارد عرصه عمومی سیاست می شوند، اما تا قبل از اوج گیری مبارزات منتهی به ملی شدن نفت و تشکیل جبهه ای از احزاب ملی، حزب توده ایران تنها بازیگر واقعی جبهه مردمی است که بعنوان اولین حزب سراسری چپ میدان دار اصلی عرصه عمومی سیاست می گردد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۰ مرداد ۱٣۹۲ -  ۱۱ اوت ۲۰۱٣


درآمد:
گفته شدکه دهه بیست دهه رشد احزاب شناسنامه داروترویج فعالیت های سیاسی است.درواقع دراین دوره است که باپشت سر گذاردن اولین تجربه شکست خورده فعالیت احزاب دردوران مشروطیت ورخوت وسکون دوره استبداد رضاخانی،فعالیت سیاسی ازانحصار معدود وابستگان دولتی خارج می شود واحزاب مردمی می توانندبابرقراری ارتبا ط گسترده باجامعه،مردم رابا ضوابط وکارکردهای فعالیت سیاسی درچهارچوب حزب آشنا کرده وآنها راواردعرصه عمومی کنند.شوق والتهاب حاصل ازفضای آزادسیاسی که به یمن اشغال کشور توسط متفقین،سقوط رضاخان،ضعف نهاد سلطنت،بی ثباتی دولت هاوعدم تسلط دولت مرکزی براوضاع عمومی کشوربوجودآمده است، باعث می شودکه دراندک مدتی بیش ازده ها حزب کشوری،محلی ومنطقه ای متولد شوند(۱) وبه فعالیت پردازند.دراین شرایط دستگاه حاکمه پا درهواست،فضا آزاداست،مردم تشنه اند ومحمل های مبارزه بی نهایت!درنگاه اول بنظرمی رسد شرایط بگونه ایست که بااستفاده ازتجربه کهنه نشده دودهه پیش،این بارتاریخ ایران طوری ورق خواهد خوردکه تندباد حوادث نیزنتواند صفحات ورق خورده رابه جای خودبازگرداند واحزاب بعنوان نهادهای مردمی برخواسته ازبطن جامعه بتوانندمیخ خودرا کوفته وجایگاه خودرا درجامعه وساختارسیاسی کشورتثبیت نمایند.اما فقط چندحزب سراسری ودوحزب منطقه ای درآذربایجان وکردستان می توانند دراین میدان نقش بازی کنند به گونه ای که برخلاف اسلاف خود درنهضت مشروطه بتوانند حتی پس ازشکست جنبش، تحمل ضربات خرد کننده و رانده شدن اجباری ازعرصه عمومی نیز تصویری (هر چند گنگ و مخدوش شده) از خود در اذهان عمومی باقی گذارند. اینکه چرا احزاب در عین تداوم فضای سیاسی رضاخانی باتحمل فشارها،دستگیری، شکنجه واعدام های گسترده تردرطول سلطنت محمد رضا شاه،می توانند حتی با خروج ازعرصه عمومی نیزبه حیات سیاسی خود ادامه دهند،به عوامل بسیاری بستگی دارد.عواملی که باعث می شوند این احزاب بتوانند درانقلاب بهمن ظهوری دوباره یافته وبه اعمال نقش بپردازند.هرچندعلل بنیانی این ماندگاری رابایددرتحولات ساختاری یعنی قوام یافتگی طبقات اجتماعی وظهورطبقات جدید،رشدوتوسعه صنعتی وافزایش کمی طبقه کارگر،تغییرنسبت جمعیت شهروروستا،افزایش تعداد دانش آموختگان ،ارتباط گسترده تربا خارج و....جستجو کرداما اززاویه موضوع مورد مطالعه، تثبیت هویتی احزاب دراین مقطع تاریخی مستقیما به رابطه احزاب ومردم مرتبط است. دراین دوره برخلاف دوران مشروطیت رابطه احزاب ومردم از گسترده گی،عمق وشادابی بیشتری برخوردارمی گرددو احزاب موفق می شوند دربزنگاه هائی چند، مردم راحول اهدافی مشخص به میدان آورند. پیامدهمین رابطه یعنی احساس همبستگی وعمل مشترک بین مردم واحزاب است که آنها رااز شاخصه غالب دوران مشروطه یعنی جمع درخود( حزب برای حزب) خارج کرده وبعنوان نهادی برخواسته از بطن جامعه، هویتی اجتماعی می بخشد. اگرچه این تحول ماهیتی کمک می کند که احزاب بتوانند حتی پس ازپایان دهه طلائی ودورماندن ازعرصه عمومی هم چنان دراذهان بخشی ازمردم وکنشگران سهیم درمبارزاتِ میدانی، باقی بمانند،اما ازآنجاکه درشکل وماهیت رابطه احزاب بامردم تحولی جدی ای رخ نداده وهنوزریشه درگذشته دارد،این بارنیزموفق نمی شوند رابطه ای تعریف شده و پایدارباعامه مردم برقرارنمایندتابه پشتوانه آن بتواننددربرابربازگشت خودگامگی بایستند یادرصورتِ ضرورتِ عقب نشینی درمقاطع تاریخی بعد خودآغازگرویا هدایت گرجنبش اجتماعی جدیدی گردند و میدان را به پوپولیست های بهره بردار از عواطف مردم واگذار نکنند.

احزاب، مردم و باز هم فقدان اندیشه:
این درست که بلافاصله پس از سقوط رضاخان احزاب و سازمان های بسیاری وارد عرصه عمومی سیاست می شوند، اما تا قبل از اوج گیری مبارزات منتهی به ملی شدن نفت و تشکیل جبهه ای از احزاب ملی، حزب توده ایران تنها بازیگر واقعی جبهه مردمی است که بعنوان اولین حزب سراسری چپ میدان دار اصلی عرصه عمومی سیاست می گردد. بیش از یک دهه سیاست ورزی علنی و نیمه علنی حزب توده ایران را می توان به دو دوره قبل و بعد از رخدادهای آذربایجان و کردستان تقسیم کرد، زیرا نقش مستقیم و غیرمستقیم حزب در شکل گیری این جنبش ها و شرایط اجتماعی و فضای سیاسی تحمیل شده ی پس ازشکست آنها نه تنها حزب را با چالش عمیق تئوریک وتشکیلاتی روبرومی سازد،بلکه باایجاد اخلال در اساسِ ِرابطه آن با مردم ضمن طرح سئوالاتی جدی درانتخابِ شیوه برقراری ارتباط ،حزب را وارد دوره دیگری از فعالیت خود می کند که با تحمل فشار دو جانبه از سوی حاکمیت و احزاب مخالف وتردید مردم در مبانی ملی حزب همراه است .بطور کلی در این مقطع تاریخی روش حزب توده دربرقراری رابطه بامردم با تفاوت هائی درشکل که بیشتردرعرصه ارتباط عمومی جلوه گرمی شود، همان دوروش سنتی احزاب کمونیست بویژه حزب کمونیست ایران است.
الف) روش اول:حزب توده ایران دربکار گیری روش اول یعنی ارتباط باجامعه هدف،بسیارقوی تروروشمندانه ترازحزب کمونیست ایران عمل می کند تا بسیارفراترازآن به موفقیت نائل گردد.هرچند ازخروجی یک بررسی عملی می توان دلایل متعددی برای این تفاوت وموفقیت بسیار مطلوب ترحزب توده ایران استخراج کرد اما چند عامل زیر بیشتر از دیگر عوامل دراین موفقیت نقش داشته اند.
- تغییر ساختار اجتماعی. رشد کمی طبقه کارگر و کارگران صنعتی .
- ارتقاء فرهنگ عمومی وافزایش آگاهی اجتماعی .
- افزایش درخور توجه نسبت تحصیلات عالی و دانش سیاسی فعالان حزبی .
– تثبیت جهانی وعینیت یافتن سوسیالیسم بعنوان یک ایده ئولوژی رهاننده وعدالت خواهانه.
- تشکیل اردوگاه کشور های سوسیالیستی همراه با پایداری تحسین بر انگیزدربرابر فاشیسم و پیروزی درجنگ .
- ودر نهایت عامل کلیدی ای چون قوام تئوریک، یعنی قطع وابستگی طبقه کارگربه دهقانان درنظام ِتئوریکِ احزاب کمونیستی وعینیت یافتن آن درجامعه( حتی درجوامع توسعه نیافته ای چون ایران) .
باتوجه به مجموعه این شرایط است که حزب توده می تواند با متشکل کردن کارگران وسازماندهی بیش ازسیصدهزار عضو دربزرگترین وبی نظیرترین اتحادیه سراسری تاریخ ایران،برای اولین باردرکشوربه طبقه کارگررشدیافته هویت مستقلی داده وکارگران رابامنافع طبقاتی خودآشنا سازد.بدین سان نه تنها علیرغم همه فشارهای وارده طی سال های متمادی دستاورد های صنفی این اتحادیه آسیبی جدی نمی بینندوبعنوان بخشی ازحقوق خدشه ناپذیرکارگران تثبیت می شوند،بلکه موفقیت سیاسی ووزنه سنگین این تشکل کارگری درمبارزات ضد امپریالیستی دوران جنبش ملی شدن نفت باعث می شود اعتبار نمادین والگوی تشکیلاتی آن سال ها دیگر گروه های سیاسی رانیز به متابعت وتقلید وادارد.
   ب) روش دوم:دراین مرحله از فعالیت روش دوم روشی است تلفیقی،بدین شکل که حزب توده باتکیه برتجربه واندوخته حزب کمونیست ایران،دستاورد های جهانی احزاب کمونیست ورضایت کامل از کاربرد روش اول،می کوشدترکیب رقیق شده ای از روش اول را درعرصه عمومی نیزبکارگیرد. تلفیق دو روش کمک می کند که حزب درگام های اولیه به موفقیت نسبی دست یابد وبا ایستادن رویاروی نظام حاکم، گروه های فشار واحزاب دولت ساخته وایجادامید وخودباوری درمردم رها شده ازدیکتاتوری رضاخان،آنهارابه نقش داشتن درسرنوشت خودترغیب نماید. حزب که درگام اول با تکیه برهویت توده ای توانسته است بسیاری ازنخبگان،روشنفکران،هنرمندان،نویسندگان وحتی تنی چندازروحانیون راجلب کند،می کوشد بطورغیرمستقیم به پشتوانه نفوذ معنوی واجتماعی آنها با مردم ارتباط برقرارنماید وبه ترویج ضمنی ایده ئولوژی خودبپردازد.دراین مقطع حزب باایجادسازمان های جنبی مانند جمعیت هوداران صلح ویاانجمن های خبرنگاران، نویسندگان،هنرمندان (که آنها راباید تحت عنوان ان .جی .او. ها ئی با کارکرد دوگانه یعنی سازمان های غیردولتی که عملا کارکردی سیاسی دارند طبقه بندی کرد.) موفق می شود درقالب تشکیلاتی سازمان یافته، طیف های مختلفی از جامعه را بسوی خودجلب کند. درگام های بعد می تواند باایجاد تشکیلات عریان تری چون کانون ها وانجمن های دانش آموزی ودانشجوئی برای اولین باردرعرصه سیاسی کشوراین پاره های انژیک جامعه را سامان دهی کرده وبه صف نیروی های میدانی خواهان تحول درجامعه پیوند زندوبا تشکیلات زنان طیف متنوعی از زنان مهجور مانده از حقوق اجتماعی رابه مطالبه گری حقوق اولیه خود وادارد. دراثراین پلاتفروم سیاسی وسیاست گذاری عملیاتی است که بخش قابل ملاحظه ای ازجامعه شهری که دراثرتحولات اجتماعی عصررضاخان به هم پیوندی اجتماعی گسترده تری دست یافته بودند به هم پیوندان سیاسی نیزارتقا می یابند. درواقع باید گفت دراین دوره وبا شروع فعالیت علنی این حزب است که کنشگری اجتماعی ظهوری عام یافته وبرای اولین باردرتاریخ معاصر ایران درپروسه ای نه چندان طولانی طیفی از کنشگران به نگرشی سیاسی مستقل ازنظام حاکم دست می یابند تا به مرورخودبه اندیشه سیاسی ای ورای اندیشه سیاسی حاکم برجامعه ونظام حکومتی متکی گردند.حزب توده که در پایان این دوره حتی توانسته است به پشتوانه حمایت مردمی وامتیازحضورارتش سرخ هم به مجلس راه یابد وهم سه پست کابینه رابدست آورد؛درروند تحولات سیاسی پس ازوقایع آذربایجان بدلیل موضع گیری های ناهم خوان بااحساسات ملی و خدشه دارشدن وجهه ملی اش نزد افکارعمومی،نا چارمی شود با خروج از پوسته ظاهری و قرارگرفتن درجایگاه حزب کمونیست به دوگانگی ایجادکرده درنظام اندیشه خود پایان دهد تا به تبعیت ازآن درسطح جامعه نیز کنشگران صف های مستقل خودرا تشکیل دهند. با بارزتر شدن گرایش کمونیستی حزب ودوری جستن بخش قابل توجه ای ازشخصیت های شناخته شده ازسازمان های جانبی آن، بویژه پس از اوج گیری مبارزات ملی شدن صنعت نفت.حزب چاره ای نداردکه برای حفظ یا تقویت رابطه خود با مردم به روش دوم یعنی ارتباط عمومی باز گردد.اما بهره گیری ازاین روش تدوین نگردیده وتجربه نشده،هم چون حزب کمونیست ایران به نقطه ضعف اصلی این حزب نیز تبدیل می گرددو رابطه آنرا با مردم دچارچالش می کند. با آغاز این دوره حزب توده که به دلیل مواضع ناهمخوان خودبویژه موضع گیری شتابزده و ناشیانه درقبال مسئله نفت شمال ودر گیری درجنبش آذربایجان از یک سو با ضد تبلیغ، توطئه های سیاسی( ترور شاه و ممنوعیت فعالیت علنی) وهجوم خیابانی مجموعه نیروهای ضد کمونیسم روبروست وازسوی دیگرتحت فشاربخش عمده ای ازروشنفکران وکنشگران ملی است( که مواضع آن را حاصل وابستگی وفرمانبرداری ازاتحاد شوروی می دانند ) ودربرقراری ارتباط با مردم دچارمشکل شده است، در هنگامه اوج گیری جنبش ملی شدن نفت نیز با مانع بزرگ دیگری روبرو می گردد. تحلیل تئوریک حزب ازجنبش ملی شدن صنعت نفت که شرط موفقیت در آن را تغییر ساختارها و مبارزه با امپریالیسم می داند (۲) وموضع گیری آن نسبت به دولت ملی مصدق که به عینه ناهم خوان با افکارعمومی حامی نهضت است؛این فرصت را ازحزب می گیردکه بتواند رابطه صدمه دیده را ترمیم کرده واستحکام بخشد. بدین سان حزب دراین مقطع نیزبخش دیگری ازتحت تاثیرقرارگرفته شده گان را ازخود دورمی کند. اصلاح سیاست وتغییرموضع گیری درنیمه دوم ِدولت مصدق نیزنمی تواندبه بهبود این رابطه کمک چندانی کند.چراکه حزب دیگردراین مقطع تقریبا حلقه های ارتباط سیاسی- معنوی (غیر تشکیلاتی) خود رابا مردم قطع کرده است وقدرت آن معطوف به نیروهای تشکیلاتی وهواداران حرفه ایست.دراین ارتباط باید گفت هرچند حزب توده درچندمقطع حساس می تواند هم جهت با خواست مردم با دعوت عمومی وسازماندهی تظاهرات حمایتی سرنوشت سازی چون نهم اسفندوسی تیرباردیگربا مردم پیوند خورده وبه اعتبار حضورمیدانی خود به تبلیغ عام سیاست ها وترویج ایده ئولوزی خود بپردازد.اما واقعیت آنست که همین رابطه بظاهرموفقِ ِمقطعی نیزحاصل کارکرد موفق روش اول است.اسناد آماری قابل اعتباری دردست نیست اما در مجموع با تکیه براظهارات مختلف رهبران و مسئولان درجه اول، گفته های اعضا وهوداران ونقل شاهدانِ ِمیدانی غیرحزبی، می توان گفت که ازنظر تعداد،اکثریت غالب شرکت کنندگان دراین اجتماعات را اعضا وهودارانی تشکیل می دهندکه وابسته به یکی ازنهاد های حزبی مانند اتحادیه ها ویاسازمان های جوانان، دانشجویان وحتی زنان اند که نه با فراخوان عام ازجامعه،بلکه با فراخوان درون حزبی به میدان آمده اند. در واقع بی تفاوتی وعدم حمایت مردم از تلاش های وحدت طلبانه حزب بمنظور جلوگیری ازترفند جدا سازی نیرو های سیاسی و اصرارجبهه ملی به حفظ صف مستقل درهمه عرصه های سیاسی نشان ازاین واقعیت دارد.واقعیتی که حزب را وادارمی کند به تسلیم مصلحت جویانه دربرابرچماقداران درباری وجناح راست جبهه ملی تن دهدو جداسازی فیزیکی نیروها درعرصه خیابان را بپذیرد.تن دادن اجباری به خامی جبهه ملی وتلاش برای رفع شبهه ازمصدق وهراس اواز قدرت گیری حزب که به کاهش قدرت میدانی مردم می انجامد وجبهه نیروهای راست را تقویت می کند،خود نشان ازسستی رابطه حزب با مردم دارد. درچنین شرایطی بنظرمی رسد که حتی اگر حزب قادر بود دردفاع از دولت ملی مصدق ودرضدیت باکودتا به یک فراخوان عمومی دست زند دربهترین حالت فقط می توانست به نیروهای تشکیلاتی و هواداران حرفه ای اتکا داشته باشد نه نیروی مردمی. شاید برخی معتقد باشند همین نیروها نیز قادربه مقابله با کودتای درباری بوده اند. اگرچه توازن نیروها خلاف آنرا بیان می کند اما جدای ازدرستی یا نادرستی این نظر موضوع مورد مطالعه ، مقوله رابطه حزب با مردم است نه بررسی توان وقدرت تشکیلاتی حزب. واقعیت آنست که حزب توده ایران بعنوان متشکل ترین وسازمان یافته ترین حزب تاریخ معاصر ایران اساسا فاقد تحلیلی مشخص وکاربردی ازاین مقوله است.هر چند بر خلاف حزب کمونیست ایران حزب توده آگاهانه وبراساس دریافت های جدید ایده ئولوژیکی جامعه هدف خود را گسترش می دهد ومی تواند درچهار چوب سازمان های جنبی طیفی ازروشنفکران وطبقه متوسط جدید رانیز پوشش دهد اما هنوزبه آنچه می اندیشد جذب هرچه بیشتر اعضا وهوداران ایده ئولوزیکی از بین جامعه هدف انتخاب شده است. علیرغم ایجاد سازمان های جنبی پرقدرت نگاه غالب حزب بویژه پس از آغاز دوره دوم فعالیت (یعنی آنگاه که کاملا" در قالب یک حزب مارکسیستی فرو می رود،) برقراری رابطه با عامه مردم و جلب حمایت آنها از سیاست های عام خودنیست. درواقع فضای جهانی وشرایط اجتماعی وساختارسیاسی کشورهای توسعه نیافته ای چون ایران نیز به گونه ای نیست که حزبی کمونیست برای رسیدن به قدرت دراندیشه جلب آرای عمومی باشد.هرچند درگذرزمان وتحت تاثیر تحولات اجتماعی کشوروپروسه تغییرات جان افزای درونی،نگرش کلیشه ای حزب به جامعه و مردم به مرور چنان تعدیل می گردد که در آستانه انقلاب بهمن کمتر نشانی از آن به چشم آید، اما واقعیت آنست که زاویه این تعدیل بیشتر میل به حوزه نظر وسمت وسوئی سیاسی و تحلیلی دارد و تاثیرعمیق این نگرش بر ذهن و فرهنگ حزبی در حوزه عمل و دربرخوردبا مخالفان سیاسی حتی در انقلاب بهمن نیز نمودی آشکار دارد.(٣)البته ریشه اصلی این نگرش را باید درماهیت اندیشه سوسیالیستی وسیاست ایده ئولوژیکی احزاب کمونیست آن دوره جستجو کرد که بر مبنای پذیرش اتوریته طبقه کارگر و در حاشیه قراردادن سایر طبقات اجتماعی استوار است.

احزاب و سازمان های غیر چپ:
بدبختانه قرنی است عرصه سیاسی ایران به گونه ای رقم خورده است که حتی گروه ودسته های ساخته شده ازاراذل واوباش نیزمی توانندبرروند تحولات سیاسی آن تاثیرگذاربوده وگاه درتغییرمسیرآن نقش داشته باشند.اگرچه مانند اکثرپدیده های سیاسی شبه مدرنِ ِتاریخ معاصرایران باید رداین پدیده رانیزدرانقلاب مشروطیت یافت، امادرواقع ازاین مقطع است که اجیرکردن اراذل واوباش وسازماندهی آنها درحاشیه احزاب یا تشکیل گروه های مستقلِ ِموردِ حمایت دستگاه های حاکمیتی، به ابزاری تبدیل می گردد تا دشمنان آزادی و دموکراسی بوسیله آن باتحت فشارقراردادن مردم وشخصیت ها واحزاب سیاسی به اهداف خود دست یابند. کارکرد دوسویه این ابزارکه ازیک سومانع فعالیت احزاب وجریان های سیاسی شده وآنها را به انزوا یا انفعال وا میدارد واز سوی دیگر احزاب و سازمان های تند رو وبی تجربه را به واکنش متقابل وخودنابودی می کشاند، آنچنان وسوسه انگیزبوده است که نه تنهابه سرعت به بدنه تشکیلاتی سازمان های ضدمردمی افزوده می شود، بلکه به مرورزمان وبه یمن حضورآخوندیسم تبه کار(۴) درعرصه قدرت،به رکن ثابت وطلائی نظام اسلامی تبدیل می گردد.بااین پس زمینه بایدگفت هرچند پس ازتاسیس حزب توده ایران احزاب بسیاری به عرصه سیاست کشورقدم می گذارند که جدای ازفلسفه وجودی،مدت حیات وگستره فعالیت آنها هریک به نوعی توانسته اند برروند تحولات سیاسی تاثیرگذارباشند،اما بسیاری ازاحزاب وسازمان های تاسیس شده دراین دوران حتی احزابِ با پشتوانه و سازمان یافته ای چون حزب عدالت امامی - دشتی که بلافاصله بعد از تاسیس حزب توده اززمین می روید وموردحمایت همه جانبه عوامل درباروارتجاع قرارمی گیردیااحزاب اراده ملی سید ضیا، زحمتکشان بقائی ودرمقطعی حزب دموکرات قوام،به اشکال مختلف، کارکردی این چنینی داشته وفلسفه وجودی آنها مخالفت با موجودیت یا ممانعت از گسترش نفوذ احزاب وسازمان ها ی مردمی بویژه حزب توده ایران است.بنابراین باستثنای حزب دموکرات قوام که بعنوان حزب دولت ساخته درابتدا با هدف اعمال قدرت دربرابردرباروحفظ قدرت دولتی ایجاد می گردد وبسیار زود ازعرصه سیاسی خارج می شود ارتباط این احزاب با مردم صرفادراین چهارچوب قابل تبیین است.یعنی چهارچوبی که هرچند مدون وطراحی شده است اما برمبنای جمع آوری نیروی غیرتشکیلاتی جهت میدانداری وتنگ کردن عرصه فعالیت دیگرسازمان ها استواراست نه درراستای فعالیت سیستماتیک حزبی.
       دراین مقطع تاتشکیل جبهه ملی ایران باستثنای دوحزب منطقه ای فرقه دموکرات آذربایجان وحزب دموکرات کردستان که دربخشی مستقل مورد بررسی قرارگرفته اند، فقط تعداد انگشت شماری از احزاب مردمی مانند: حزب ایران، حزب ملت ایران ،حزب دموکرات قوام، حزب مهین،حزب جنگل اجتماعیون هستند که به نوعی دراندیشه برقراری رابطه هدفمندانه با مردم می باشند.درنگاه اول بنظرمی رسد این احزاب که برخلاف حزب توده ازیکسوازاین امتیازبرخوردارند که ازدوجهت درامنیت قرارداشته وآسوده خاطرباشند -یعنی نه مورد تهاجم کورنیروهای ضدکمونیست قراردارندونه باعناد مستقیم اسلام گرایان ومرتجعان مذهبی مواجهه اند- وازسوی دیگربه دلیل حضورشخصیت های مردمی وغیر ایده ئولوژیک وموضع گیری های سیاسی واجتماعی همراستا باباورها وفرهنگ عمومی،برای حضورآزادانه وشفاف درجامعه وبرقراری ارتباط با مردم با پیش داوری و واکنش منفی انسجام یافته ای روبرونیستند؛ قادرخواهند بود رابطه ای پویا با مردم برقرارنموده وآنها رابا خودهمراه سازند.امااین احزاب که بمنظورتاثیرگذاری بیشتربرروند تحولات حتی به تشکیل جبهه ای ائتلافی با احزاب چپ دست می زنند (۵)، ازاین توانائی برخوردارنیستند که بتوانندباترسیم چشم اندازی نودربرابرجامعه،رابطه ای تعریف شده بامردم برقرارنمایند.بابررسی اسناد ومستندات رسمی ودقت درشیوه فعالیت میدانی آنهادرخواهیم یافت که این احزاب اساسا" فاقد تبیینی ازاین مقوله بوده اند. دردستگاه اندیشه آنها جامعه ای بعنوان جامعه هدف تعریف نشده وازنظرتئوریک فاقد دریافتی این چنینی ازساختار اجتماعی هستند.دراین دستگاه آنها ظاهرا خودرانماینده وکارگزارهمه ملت می دانند وبا نگرشی یکسان دربرابرکلیه طبقات اجتماعی مسئولیتی یکسان احساس می کنند. درمجموع احزاب ملی بدون موضع گیری طبقاتی شفاف وقابل شناسائی برای مخاطبان عام، برمرام نامه هایی متکی اند که در ظاهرخواست های کلان ملی را پی می گیرد. یعنی درعین حمایت محسوس از نظام سرمایه داری و بزرگ مالکی ، با موضع گیری مخالف نسبت به فساد وبی لیاقتی حاکمیتی،طبقات فرودست را نیز مورد حمایت قرارمی دهند.همین یکسان نگری نظری که درعرصه عمل اجتماعی با تناقض روبروست ؛ اجازه نمی دهد که به تعریفی مشخص ازمقوله رابطه با مردم دست یابند تا بتوانندبا تفکیک نوع ،شکل وشیوه برقراری ارتباط با طبقات اجتماعی مختلف، استراتژی عملیاتی خودرا تدوین نمایند.
این تناقض ازآن جا ناشی می شود که برخلاف جوامع توسعه یافته،احزاب درایران با دوگانگی حاصل ازفقدان اندیشه سیاسی روبرواند.ازیک سو به آرزوی بزرگ ملی یعنی پیشرفت و توسعه ( البته با سمت گیری سرمایه داری ) می اندیشند وازسوی دیگربدلیل عدم شناختِ روندتحولات اجتماعی، قادربه درک رابطه دیالکتیکی توسعه اقتصادی- اجتماعی وساختارسیاسی نیستند وملزومات کسب استقلال سیاسی واقتصادی را فراهم نمی آورند.این احزاب که فاقد تحلیلی علمی ازجامعه اند وبدلیل عدم درک دقیق ازنظام طبقاتی،ساختار طبقاتی جامعه رابه رسمیت نمی شناسند.ازتبیین جایگاه خود دراین ساختارعا جزند وعلیرغم عریانی خواستگاه طبقاتی ازموضع گیری شفاف سربازمی زنند.حتی آنگاه که به مرورودرروند تحولات و برخورد با واقعیت های عینی جامعه به شناخت بهتری از طبقات اجتماعی دست می یابندنیز ازتبیین مواضع خود درمی مانند.به گونه ای که دراوج هراس خود ازقدرت گیری حزب توده ایران درجنبش ملی شدن نفت نیزمی کوشند با استتارریشه وعلت اصلی هراس خود ازنظام کمونیستی،مخالفت های نظری وسیاسی خودبا حزب توده را درعرصه عمومی به پارامترهائی چون استبداد،فقدان آزادی های سیاسی، دیکتاتوری پرولتاریا، وابستگی به شوروی ودرلفافی تلویحی،بی دینی معطوف کنند.هرچند بسیاری ازپژوهشگران این احزاب رادر زمره احزاب ملی باایده ائولوژی ناسیونالیستی طبقه بندی کرده اند،اما واقعیت آنست که ناسیونالیسم آنها نیزفاقد چهارچوب قابل تبیینی است که بتوان آنرا درقالب یک ایده ئولوژی با تعریف مرسوم آن طبقه بندی کرد،یعنی اصولی که راهکارهای مشخص براساس اهداف مشخص وازقبل تدوین شده ای را پی گیرد. دوران فعالیت سیاسی این طیف از احزاب و به تبع آن شیوه رابطه آنها با مردم را می توان مشخصا" به دو دوره قبل و بعد از تشکیل جبهه ملی تقسیم کرد.

دوره اول:
دردوره اول احزاب ملی که به نسبت ازاندیشه وساختارمدرن تری برخوردارشده وبرخلاف احزاب دوران مشروطیت به در ک درست تری ازماهیت و کارکرد احزاب سیاسی رسیده اند وبه صراحت دراندیشه تغییرو اصلاح امور می باشند،هنوز فاقد تحلیلی مشخص ازساختاراجتماعی،ساخت سیاسی وعلل بنیانی توسعه نیافتگی کشورهستند.این احزاب بدون ارائه تحلیلی مشخص ازشرایط ،بسان سایراحزاب حتی احزاب دولت ساخته، باتاکیدبربرخی آرزوهای ملی وطرح کلی مشکلات مردم،بدون اتکابراندیشه سیاسی مدون، استراتژی عملیاتی وراه برون رفت ازوضع موجود، درحالی که خودنسبت به لزوم کسب قدرت دولتی وتوانائی اداره آن عمیقا"تردید نشان می دهند(۶)بدون ارائه تبینی دقیق ازدولت ملی،نه تنها درمرامنامه اولیه،بلکه درغالب بیانیه های صادره،کلیه مشکلات کشوررا درنداشتن دولت ملی خلاصه کرده وحضوردولت ملی را تنها عامل رسیدن به ایران فردا می انگارند. دراین دوره هدف اصلی آنها - بویژه حزب ایران که با ادغام حزب میهن ازقدرت ودایره نفوذ بیشتری برخوردارشده است، ازبرقراری ارتباط با مردم عملا معطوف به عضو گیری تبلیغاتی برای کسب کرسی های مجلس است نه عضو گیری تشکیلاتی و گسترش سازمانی ویا جلب حمایت عمومی ازاندیشه سیاسی واستراتژی حزبی. از اینروبر خلاف احزاب راست و درباری که فعالانه به تشکیلات سازی دست زده وبرای مقابله بااحزاب مردمی و جلوگیری از گسترش نفوذآن ها حتی به تشکیل اتحادیه های کارگری زرد نیز می پردازند، احزاب ملی ازسازماندهی مردم حول برنامه ای مدون بازمی مانند.همین ضعف تشکیلاتی وسازمان دهی است که باعث می شود آنگاه که به جبرشرایط ودرهنگامه استقرار دولت ملی دردولت دکترمصدق حضورمی یابند،به دلایل مختلف از جمله خود کم بینی، فقدان اندیشه و برنامه کلان وچشم انداز قابل دسترس، قادربه مقابله با مشکلات نبوده و با شکست مواجه می گردند.

دوره دوم:
دوره دوم فعالیت این احزاب مصادف است با تشکیل جبهه ملی که هرچند محمل سیاسی تاسیس آن بازهم برمحوراعتراض به انتخابات مجلس دور می زند اما هویت وفلسفه وجودی آن به سرعت به ملی شدن صنعت نفت گره می خورد وجهت گیری سیاسی آن با اولویت تاکید بر مسئله نفت بر روی این مبارزات متمرکز می گردد.در این مقطع جبهه ملی به نوبه خود دو دوره زمانی متفاوت را پشت سرمی گذارد. قبل ازملی شدن صنعت نفت وبعد از ملی شدن صنعت نفت. در دوره اول ارتباط جبهه ملی با مردم معطوف به عرصه عمومی است که برتنهاهدف مشترک بامردم یعنی ملی شدن نفت متمرکز است، لذا رابطه ایست سیال و خودبارور که برموج ایجاد شده استواراست وحلقه ارتباطی آن خواست ملی شدن صنعت نفت وشخصیت ملی شده دکتر مصدق است. یعنی رابطه ای ماهیتا مقطعی ونا پایدار که نشانی ازسازماندهی وبرنامه ازقبل تدوین شده ندارد وبرتعریف قابل تبیینی استوارنیست.هرچند احزاب متشکله جبهه ملی ازخواستگاه طبقاتی و نگرش سیاسی متفاوتی برخورداراند اما بدلیل عدم شفافیت دربیان مواضع،مرزبندی درون جبهه ای آنها برای مردم قابل تشخیص نیست. بنابراین درحالیکه احزاب جناح راست آن درحال سازماندهی وتقویت مواضع حزبی خودهستند، احزاب ملی که با تمرکزبر مسئله نفت دربلا تکلیفی وبی تصمیمی سازمانی فرورفته اند،ازبرقراری ارتباط حزبی بامردم درمی مانند.پس ازتصویب قانون ملی شدن نفت واستقراردولت مصدق نه تنها این روند تصحیح نمی گردد، بلکه باستثنای داردسته های پان ایرانیستی وحزب زحمتکشان بقائی،سایر احزاب متشکله جبهه ملی هم چنان بابی هویتی سازمانی مواجهه اند. این احزاب با وجود حفظ سازمانِ ِحزبی خود عملا زیرسایه وجهه اجتماعی وهویت سیاسی جبهه ملی واتوریته شخصی دکتر مصدق قراردارند وبدلیل شرکت غیرسازمانی در دولت مصدق قادربه تکیه برهویت مستقل حزبی خود نیستند، ازاینرونه تنها ازدرون، بلکه ازبیرون ودرایجاد رابطه با مردم نیزبا تناقض روبرومی گردند.هویت سه گانه دولتی، جبهه ای وحزبی اجازه نمی دهداین احزاب شناختی درستی ازمطالبات عمومی بدست آورده وبا درک شیوه مبارزه مردم رابطه تعریف شده ای با آنها برقرارنمایند. با عدم درک ومقاومت ضمنی در برابرشیوه مبارزه مردم برای دفاع ازملی شدن نفت ودولت ملی مصدق- که با رخ داد هائی چون نهم اسفند، سی تیرو... آنرا نشان داده اند وخواستارلگام زدن به عوامل درباروارتجاع شده اند- به مروربا مردم زاویه پیداکرده وبه شکست می نشینند. دراین مقطع احزاب ملی با درک نا درست ازشرایط و ملزومات حفظ دولت ملی یعنی اصلاح ساختار حاکمیتی و تمرکز صرف برمسئله نفت وجدال با انگلیس،هویت مستقل حزبی وجبهه ای خودرا فقط درمرزبندی باحزب توده ایران ودرواقع فرارازانگ کمونیستی خلاصه می کنند.جبهه ملی ودولت دکترمصدق تحت تاثیرفضای تبلیغاتی ایجاد شده توسط دربار،عوامل ارتجاع و امپریالیسم آمریکا وهراس ازبه واقعیت پیوستن این تبلیغات با تسلیم شدن دربرابر جناح راست وآزاد گذاشتن دست آنها برای حملات اوباشانه به مردم واقدامات تخریبی سازمان یافته بمنظورجداسازی نیروها درعرصه خیابان،باعث می شوند تااکثریت نیروی درگیردرمبارزه یعنی کارگران،زحمتکشان وجوانان درتنگنا قرارگرفته ودچارتردید شوند.مهمترازآن بخش بزرگی ازمردم ِمشتاق وناظربرمبارزه که نیروی بالقوه هر جنبش ملی بشمارمی روند وجذب آنها اسلحه برنده وشرط اصلی پیروزی هرجنبش ملی است،ازورود به میدان مبارزه اهتراز کنند.عدم توجه جبهه ملی به این شرط اصلی سیاست ورزی درهنگامه عروج جنبش ها ورابطه سست وبی بنیان آن با مردم باعث می شود مردم گیرکرده درمنگنه تبلیغات دوسویه درچمبره تناقض عین وذهن گرفتار شده وبه انفعال کشیده شوند.با دورشدن مردم از صحنه و تردید نیروهای درگیر درمبارزه، دولت ملی درهنگامه لزوم تنها است.این تنهائی خود ساخته است که دست امپریالیسم را باز می گذارد تا با عاملیت نظامیان ومیدانداری مشتی اوباش با تسخیر خیابان دولت ملی رابه زانو درآورد و فصل سرد دیگری درتاریخ اجتماعی ایران آغاز گردد.

محمد رضا قاسمپور – مرداد نود و دو

زیر نویس:
۱- سازمان اسناد ملی - احزاب سیاسی ایران ۲۰ تا ٣۰ -– ۱٣۷٨- بهروز طیرانی
در دوجلد پژوهشی که بر اساس اسناد موجود سازمان اسناد ملی صورت گرفته با جدا سازی هائی از قبیل حزب توده ودو حزب بزرگ منطقه ای ، احزابی که بعد از سال بیست تاسیس شده اند و احزاب فاقد سند درسازمان فوق. ضمن تفکیک جمعیت ها، انجمن ها و گروه ها، نام ۶٨ تشکل که عنوان حزب رایدک می کشند قید شده است.
۲– برای آشنائی بیشتربا برخی از زوایای روش های برقراری ارتباط حزب توده با مردم ونتایج حاصل نگاه کنید به تجربه تاریخی ۲٨ مرداد محمدجواد میزانی( م. جوانشیر ) انتشارات حزب توده ایران ۱٣۵۹- خاطرات نورالدین کیانوری انتشارات اطلاعات . خاطرات ایرج اسکندری انتشارات علمی ۱٣۶٨
٣- جدای ازپذیرش یاعدم پذیرش نتایج سیاسی حاصل ازفعالیت وعملکرد حزب توده ایران ازابتدای تاسیس تا کودتای ۲٨مرداد، که متاسفانه فقط اززاویه نقد سیاسی جهت گیرانه به آن پرداخته شده است. باید گفت ضرورت شناخت نقش وتاثیرماندگار این حزب درعرصه عمومی کشور ایجاب می کند که در این ارتباط پژوهش جامعه شناختانه مستقلی صورت پذیرد چراکه بازتاب فعالیت های این حزب بعنوان اولین حاملان سراسری اندیشه سیاسی چپ در گستره کشور،درعرصه فرهنگی بویژه فرهنگ سیاسی کشورتاثیرعمیقی برجای گذاشته است که پیامدها آن درقالب هنجارهاوناهنجاری های کمترشناخته شده هنوزهم جاری است وگوشه هائی ازآن درذهن بخشی ازفعالان سیاسی واجتماعی کشورناروایانه به یک دگم تبدیل شده است.اگرچه تا کنون چندان به این موضوع پرداخته نشده است اما عجالتا باید گفت: حزب توده ایران بنیان گذارو ترویج دهنده فرهنگ سیاسی ای است که هرچند وجه مثبت آن کمرنگ شده است اما وجه منفی آن علیرغم تحولات اجتماعی بوقوع پیوسته وایجاد تغییرات ماهوی درکلیه سطوح اجتماعی، هنوز دربین بخشی ازفعالان چپ کارکرد دارد. اتخاذ مواضع متضاد با فرهنگ وباور های ملی مردم، سیاست های غیر منطبق بر شرایط اجتماعی وسیاسی که دررخدادهائی مانند نفت شمال، جنبش های   جدائی خواهانه آذربایجان و کردستان، انشعاب حزبی ودر نهایت دولت مصدق بروز می یابد، از یک سو توجیه گری، طرد بی رحمانه دیگر کنشگران سیاسی و اجتماعی، برچسب زنی و تخریب چهره ها و جناح های مخالف را به فرهنگ غالب کنشگران سیاسی تبدیل می کند و از سوی دیگر مخالف خوانی ،ضد تبلیغ و مبارزه طلبی کوربا حاکمیت( یا دولت) را به همزاد احزاب سیاسی پیشرو وتحول خواه مبدل می سازد. در فضای نبود کانون های اندیشه ساز قابل رقابت با ایده ئولوژی حزب، فرهنگ حزبی چنان با سرعت به فرهنگ سیاسی کنشگران تبدیل می گردد که در دراندک مدنی هیچ حزبی پیشرو ومبارز قلمداد نمی گردد اگر ازاین سه خصیصه برخوردارنباشد.هم چنان که شاخصه روشنفکری ایرانی نیزبدین راه می رود. دراین فرهنگ روشنفکر نه اندیشه ساز است، نه نقاد و نه روشنگر . در این فرهنگ روشنفکر مخالف است، مبارز است وناهم خوان بادولت وفقدان این سه خصیه مشترک با احزاب روشنفکررا ازمقام شامخ خود خلع می کند. به گونه ای که هرروشن اندیش عرصه های اجتماعی، فرهنگی و بویژه هنروادبیات که با هر خروجی دولت ازدرستیز برنخیزد و موضع خصمانه ای نگیرد،حتی اگردر زمینه سیاست گذاری های عام واجتماعی باشد، سزاوار این لقب نیست و درصف سخنگویان خلق زبان بریده سینه نمی زند. هرچندنهال این نگرش که بنظرمی رسد هم چنان برمدارخود می چرخد، در انقلاب مشروطیت کاشته می شود، اما درجنبش ملی شدن نفت است که به بار می نشیند تا دردوره حکومت کودتائی پهلوی دوم تئوریزه شود و شاخ وبرگ هایش حتی به عمق مذهب نیز رسوخ کند. همین فرهنگ سیاسی عقیم مانده است که در روند شکل گیری و به ثمر رسیدن انقلاب بهمن سایه تیره خود را بر پهنه ابرناک کشورمی گستراند و تاریکی را تداوم می بخشد.
۴- لقبی که گروه تروریستی و مشکوک الهویه فرقان در سال ۵٨ به هم سلک های به قدرت رسیده خود اعطا کرد.
۵- این جبهه که با حضور احزاب توده، دموکرات ایران، ایران، جنگل اجتماعیون، فرقه دموکرات آذربایجان و حزب دموکرات کردستان شکل می گیرد در کوتاه مدتی پس از تشکیل از هم گسیخته می شود.
۶- " اینکه بعضی ها می گویند این جانب تشکیل دولت بدهم، آیا دخالت ۵۰ ساله شرکت نفت در این مملکت اجازه خواهد داد که من و امثالم دولتی تشکیل دهند و موفقیتی درکار پیدا کنند ؟ اگر این کارشدنی بود دراین همه سال می شد." نطق مصدق در مجلس : باخترامروز ۲۲ فروردین ۱٣٣۰ هرچند عده ای می توانند پس از گذشت شش دهه این عبارت شفاف و توضیح دهنده شرایط را به یک ناز سیاسی نیز جخت کسب حمایت مجلس تعبیر کنند . اما واقعیت نهفته در این عبارت آنست که حتی خود دکتر مصدق نیز در این مقطع به این باور نرسیده است که امکان و توان تشکیل و اداره دولتی ملی وجود دارد.
- درحاشیه باید گفت: علیرغم تفاوت ماهوی در شرایط و زمان وجد ای از وابستگی اندیشه ای به مبانی فلسفی و سیاسی نظام حاکم و هراس ازخطرطغیان بنیان برافکن مردم که فارغ اززمان دربسیاری ازنخبگان سیاسی ایران مانند مصدق ،بازرگان، خاتمی و... حتی موسوی مشترک است. باید گفت یکسانی مفهومی این موضع گیری مصدق با مواضع خاتمی درقبال دعوت گروه ها و شخصیت های اصلاح طلب جهت شرکت درمبارزات انتخاباتی اخیر نشان از تداوم و استمرار اندیشه ای دارد که از عمق بی اعتقادی نخبگان سیاسی و اجتماعی کشور به پتانسیل بالقوه جامعه مدنی و نیروی مردم سر چشمه می گیرد که ریشه آنرا باید درسست بنیانی رابطه آنها با مردم و عدم درک شیوه مبارزه مردم جستجو کرد. در حالیکه صفحات هنوز ورق نخورده تاریخ مبارزات ملی کشورحد اقل در همین دو مصداق تطبیق داده شده ، به عینه نشان داده است که مردم تا پای جان نیز به حمایت از شخص و اندیشه نخبگان نشان کرده خود بر می خیزند.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست