سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

مصر، از اتوپیای دیروز تا واقعیت امروز


سلام اسماعیل پور


• اندیشه‏ای که سال‏ها اتوپیای بنیادگرایان اسلامی در سرتاسر جهان بود، به انحطاط و زوال خواهد گرایید، اتوپیایی که در دریای مواج و خروشان واقعیت‏های سیاست مصر، همچون کوه یخ سرگردانی به سرعت در حال ذوب شدن است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۵ مرداد ۱٣۹۲ -  ۶ اوت ۲۰۱٣


رویدادهای این روزهای مصر از بسیاری از جنبه‏ها تداعی‏گر روزهایی است که بسیاری از مردم ایران و چه بسا خاورمیانه در ماورای افق‏های سیاست روز جستجوگر آن هستند. این مقدمه‏ی کوتاه نه تأییدی بر خشونت عریان جاری در خیابان‏های قاهره و کشانده شدن مصر به آستانه‏ی جنگ داخلی و نه به معنای ترسیم فضایی آرمانی و مطلوب از جو تنش‎آلود و حساس حاکم بر روابط میان نیروهای سیاسی این کشور در برهه‏ی کنونی، بلکه به دلیل گام نهادن مصر در مسیر گذار از برزخ ابهامات ایدئولوژیک به تلاقی‎گاه بازیگران یک بازی سیاسی واقع‎گرایانه است.
واقعیت این است که جامعه‏ی مصر در فاصله‏ی زمانی کوتاهی پس از سرنگونی حسنی ‏مبارک توانست شوک ناشی از بنیادگرایی خزیده در زیر پوست انقلاب را از سرگذرانیده و قبل از آنکه توسط افراط‏گرایان مسلح به آرمان‎های سیاسی‎ـ‎مذهبی بلعیده شود، گاهشمار سیاسی جامعه را به نقطه‏ی پس از سرنگونی مبارک بازگرداند، با این تفاوت که مصر فعلی با تجاربی که از حکومت یک ساله‏ی محمد مرسی اندوخته است، تصویری عینی‏تر و واقعی‏تر از مقولاتی چون رابطه‏ی دین و سیاست، سکولاریسم، دمکراسی و اسلام سیاسی در هر دو بعد اخوانی و سلفی دارد.
از بدو ظهور و پیدایش ایدئولوژی اسلام سیاسی نوین که ریشه در تفکرات و آثار شخصیت‏هایی همچون سیدجمال‏الدین اسد‏آبادی، محمد عبده، حسن‏البنا، سیدقطب و پیروان و همفکران آنان در گوشه و کنار سرزمین‏های مسلمان‎نشین دارد، اندیشه‏ی موسوم به "بیداری اسلامی" و سازماندهی سیاسی و کار تشکیلاتی مدرن بر مبنای مذهبی تهاجمی، پیش‎رونده و به شدت سیاست‎زده که هیچ‏گاه به عنوان یک نیروی سیاسی زمینی و درگیر با واقعیت‏های روز آزموده نشده بود، مبنای ضدیت خود با سکولاریسم و جدایی دین از سیاست را بر نفی سیاست‏های ناصواب مستبدین سکولار منطقه استوار نموده و از همین زاویه نیز به تخطئه‏ی سکولاریسم و لائیسیته و حتی نکوهش دمکراسی و آزادی‏های فردی پرداختند.
پرچمداران این نهضت به اصطلاح "بیداری" ضمن نقد بیرحمانه‏ی تمامی مکاتب سیاسی مدرن و انگشت نهادن بر ضعف‏هایی که به علت اجرایی شدن این مکاتب بر روی زمین سفت سیاست و واقعیت، نمود پیدا می‎کرد، خود از موهبت مصونیت از نقد کارنامه‎ی عملی، دست‏کم در برابر افکار عمومی برخوردار بودند. دلیل این مصونیت نیز همانا انتزاعی بودن نظریات و عدم افشای کاستی‏ها و محدودیت‏های آن در تبدیل به طرحی عملی و میدان‎دیده بود، چرا که تا همین اواخر قرن بیستم و روی کار آمدن رژیم جمهوری اسلامی در ایران، اندیشه‏ی اسلام سیاسی جدید فاقد هرگونه کارنامه‏ی عملی و میراث قابل نقد در عرصه‏ی حکومت‏داری بود و همین فقر پشتوانه، نوعی معصومیت و کاریزمای خیالی برای تشکیلات اسلام سیاسی در میان تودهای مذهب‏زده ایجاد نموده بود. حتی کارنامه‏ی سیاه بنیادگرایی مذهبی حاکم بر ایران در خلال این همه سال نیز کافی نبود تا توده‏های مذهبی کشورهای مسلمان‎نشین، عطش سیری‎ناپذیر خود به نشاندن دینکاران متشکل و سازمان‎یافته بر اریکه‏ی زمامداری کشورهایشان را از دست بدهند.
این امر از یک سو متأثر از سیاست ریاکارانه‎ی سران جمهوری اسلامی در سپیدنمایی سیاهکاری‏های خود بود و از سوی دیگر، حضور دیکتاتورهای سکولار و رژیم‎های سرکوبگر غیر مذهبی در منطقه و صد البته حمایت‏های زمامداران مغرب زمین و رهبران جهان آزاد از چنین رژیم‏هایی در تقابل با توسعه‏طلبی کمونیسم شرق، این فرصت را برای سال‏های متمادی در اختیار واعظان منابر و ایدئولوگ‏های مذهبی قرار می‏داد که سکولاریسم، دیکتاتوری و دمکراسی غربی را یک‎کاسه نموده و همه را یکجا عامل بدبختی و استثمار توده‏های مسلمان معرفی کنند. زمانی که واقعیت‏های عرصه‏ی سیاست شواهدی دال بر صحت این ادعا به دست می‏داد، آن‏گاه گوش‏ها برای شنیدن پیام رهایی‎بخش! منادیان "بیداری" و سازمان‏های ریز و درشت سیاسی‎ـ‎مذهبی آماده شد.
ایدئولوگ‏های مذهبی مدرن! در تطبیق شعارهای اتوپیایی خود با سیاست‏ روز و سلیقه‏ی مخاطبان گوناگون خود موفق عمل کردند و این‏گونه بود که به جهان سرمایه‏داری چنین القا نمودند که آنان تنها گزینه برای جلوگیری از سقوط جهان اسلام به دامان کمونیست‏ها هستند، در مناسبات با بلوک شرق، چهره‏ای ضد امپریالیستی به خود گرفتند، در همپیالگی با دیکتاتورهای حاکم بر کشورهای خویش توانستند خود را گزینه‏ای معتدل‏تر و قابل تحمل‏تر از کمونیست‏های انقلابی و دمکراسی‎خواهان لیبرال جلوه دهند، در روابطشان با احزاب سکولار مخالف همین حکومت‏ها، خود را طرفدار آزادی، عدالت و ستیز با حکام جائر خواندند و بالاخره در منبرهای خطبه و وعظ برای توده‏های پابرهنه، خود را منادیان اسلام ناب رهایی‎بخش، عدالت‎گستر و شورآفرین جا زدند و این‏گونه بود که دام دلفریبی بر سر راه جوامع هدف نهادند و از دل خرقه‏ی سالوس آنان، شترگاوپلنگ‏هایی همچون جمهوری اسلامی، مردمسالاری دینی، روشنفکری دینی، چپ اسلامی، مارکسیسم شیعی و ... سر برآورد.
این ریاکاری‏ها در ایران تحت سلطه‏ی دستگاه دین چنان پا گرفت که سال‏هاست دو چهره‏ی دینی و دنیوی رژیم در لباس افراط‏گرایی و اعتدال ساختگی، رقابتی دروغین در درون رژیم تک‎ساخت ولایت فقیه را دامن زده‏اند، به گونه‏ای که رژیم توانسته است از همین به اصطلاح میانه‎روها و اصلاح‎طلبان خود، اپوزیسیونی قانونی بسازد که مردم مدام باید در دایره‏ی اجبار به انتخاب از میان آنان سرگردان باشند و رژیم نیز هرگونه اندیشه‏ی تغییرطلبی را به جناح ذخیره‎ی خود ارجاع داده و بلااثر نماید.
در مصر اما زمامداران اخوان‎المسلمین از همان طیف میانه‏روهایی بودند که خود را هوادار اسلام رحمانی معرفی می‏نمودند و سلفی‏های تندرو را صورت دیگر اسلام سیاسی در مصر اعلام کردند، لذا مردم مصر، به ویژه آنان که آرای خود را به سود اخوان در صندوق ریختند، جریان اسلامگرای مطلوب خود را همین گروه می‏دانستند. دهه‏ها فعالیت تشکیلاتی این سازمان و تقابل با رژیم سلطنتی، ناصریست‏ها و وارثان قرارداد کمپ دیوید، اعتباری مضاعف به آنان بخشیده بود و اینک به یمن انقلاب مصر این شانس را یافته‏ بودند که از دل صندوق‏های رأی برآمده و بر اریکه‏ی قدرت جلوس کنند.
اما همین منادیان میانه‏روی و اسلام رحمانی در خلال مدت کوتاهی که از زمامداری آنان گذشت، سیاست تسخیر تدریجی تمامی سنگرها و یک کاسه نمودن قدرت به نفع خویش را در پیش گرفتند و نتیجه آن شد که میلیون‏ها نفر از مردم مصر بسیار زودتر از همتایانشان در ایران، دست مدعیان میانه‏روی مذهبی را خواندند و پیش از آن که کار به جاهای باریکتر بکشد، در همگامی با ارتش، حکومت مرسی را سرنگون کردند.
آنچه که شاید بیش از سیاست‎های اخوان‏المسلمین در دوران زمامداری به آینده‏ی سیاسی آنان ضربه خواهد زد، تداوم سیاست کنونی آنان پس از سرنگونی مرسی است که مصر را در خشونتی فزاینده فرو برده و اخوان را از یک حزب منادی اسلام رحمانی و اعتدال و عقلانیت (که سال‏ها از خود به تصویر کشیده بود) به یک حزب جهادی ستیزه‏جوی مشابه حماس و حزب‏الله تبدیل نموده و اعتباری که دهه‏ها نه تنها در مصر بلکه در سراسر کشورهای مسلمان‎نشین نصیب آنان شده بود، در طرفه‏العینی دود شده و به آسمان خواهد رفت. نتیجه آن خواهد بود که نه تنها بازگشت آنان به قدرت، حتی از طریق صندوق‏های رأی دشوار و بلکه محال خواهد شد، بلکه اندیشه‏ای که سال‏ها اتوپیای بنیادگرایان اسلامی در سرتاسر جهان بود، به انحطاط و زوال خواهد گرایید، اتوپیایی که در دریای مواج و خروشان واقعیت‏های سیاست مصر، همچون کوه یخ سرگردانی به سرعت در حال ذوب شدن است.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۴)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست