سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

نگاهی تحلیلی به
انتخابات ریاست جمهوری نود و دو - پرسش و پاسخ


محمدرضا قاسمپور


• سعی کردم با دست چین آن دسته از پرسش های جامع تر و عام تر و ادغام برخی از آنها و چینش آنها در در دستگاه تحلیلی واحد، پاسخی برای ابهامات بیابم تا با شناخت علل پدیداری این حرکت، به چشم اندازی از آینده دست یافت و طرحی برای دست یابی به انسجام اندیشه و عمل در همراهی با مبارزه مردم ارائه داد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ٣۱ تير ۱٣۹۲ -  ۲۲ ژوئيه ۲۰۱٣


درآمد:
تردیدها، گمانه زنی ها وتلاش های چند ماهه به پایان رسید .سه هفته ازانتخابات ریاست جمهوری و اعلام نتایج آن سپری شد. شور و اشتیاق اولیه حاصل از کسب پیروزی فرو نشست. تحلیل ها و تفسیرهای موافق و مخالف، توجیه گر و تخطئه کننده تولید شد و آرامش نسبی بر فضا حاکم گردید.حالا دوره کوتاه مدت انتظار، مشاهده و لمس اولین آثار تاثیر حرکت جدید در تغییر شرایط اقتصادی و سیاسی کشور است و چشمها بدنبال تشکیل کابینه جدید که اولین نشانه عزم و امکان تغییر است. اما هنوز در کلیه سطوح جامعه ابهامات و سئوالات بسیاری از چرائی و چگونگی پدیداری این موج وجود دارد. بدون پاسخ روشن به آنها نمی توان برآینده سوار شد و به اجبار در گذشته باقی خواهیم ماند. این متن نه حاصل یک پرسش و پاسخ رودررو است و نه یک مناظره سمبلیک و دست ساز، تلفیقی است از هر دو سنت اشاعه نظرات سیاسی. بدین شکل که پاره ای از دوستان با جستجو در جامعه و تماس رودر رو با اقشار مختلف به جمع آوری حدود صد پرسش و ابهام مطرح شده در حین یا پس از انتخابات پرداختند. در همراهی با دوستان من هم سعی کردم با دست چین آن دسته از پرسش های جامع تر و عام تر و ادغام برخی از آنها و چینش آنها در در دستگاه تحلیلی واحد، پاسخی برای ابهامات بیابم تا با شناخت علل پدیداری این حرکت، به چشم اندازی از آینده دست یافت و طرحی برای دست یابی به انسجام اندیشه و عمل در همراهی با مبارزه مردم ارائه داد.

۱- بعد از انتخابات سئوالی که بین اکثر مردم و نیروهای سیاسی بطور مشترک مطرح شده است این است که آیا نظام خودش نیاز به تغییر را حس کرده بود و این انتخابات برنامه از قبل تدوین شده بود؟ اگر اینطور است علت تغییر موضع نظام چیست؟ ضمن اینکه برخی از نیروهای سیاسی مخالف نظام پس از مشخص شدن نتیجه بویژه پس از اطمینان از درستی شمارش آرا با تعابیر و الفاظ مختلف در مجموع انتخابات را یک مهندسی ذهنی یا مهندسی افکار عمومی لقب دادند. حتی این برداشت بین برخی از نیروهای راست مدافع نظام هم که دست در پشت پرده ندارند بطور جدی مطرح است. اگرچه در بحث های حضوری با بدنه این نیروها به سهولت و با تائید خود آنها می توان دریافت که این بدنه تقریبا منسجم نیز هنوز در شُک قرار دارد و بازیگردانان آنها تحلیل شفافی از جریانات ارائه نداده اند.
- از محتوای سئوال مشخص است که طرح کننده گروه یا فعالان سیاسی ای هستند که یا از سازمان مرجع خود پاسخ مستدلی دریافت نکرده اند و یا فاقد سازمان سیاسی مرجع هستند والا رابطه تشکیلاتی با سازمانی خاص که اساسا مطرح نیست. در هر صورت این مسئله از یک سو متاسفانه ضعف سازمان های سیاسی را در تحلیل رخدادهای اجتماعی نشان میدهد و از سوی دیگر نشان میدهد که خوشبختانه جوانان به آنچنان رشد فکری رسیده اند که دیگر چشم بسته رهنمود هیچ مرجعی را نمی پذیرند و خود در جستجوی پاسخ سئوالات و حل مسائل هستند. و اما در پاسخ به سئوال ابتدا باید به این نکته کلیدی تاکید کرد که هنوز هیچ اتفاقی نیافتاده و هیچ اثر مشخص و قابل استنادی از این تغییر فرضی چه در حوزه نظر و چه درحوزه عمل ازسوی نظام مشاهده نشده است. سپس باید تصویری از آن چند روز ارائه داد تا بهتر بتوان به نتیجه گیری رسید.
تا روز پایانی فرصت ثبت نام نامزدها اگرچه دربین نیروهای راست و وابسته به حاکمیت شوق و اطمینان از کسب پیروزی بادآورده موج می زند اما تعمدی برای انتقال آن به سطح جامعه به چشم نمی خورد، در فضای عمومی رخوت حاکم است و در بین نیروهای معترض ناامیدی و حس قوی تحریم. ورود رفسنجانی و مشائی از یک سو نیروهای راست را به جنبش وامیدارد و از سوی دیگر امید به پیروزی و تغییر را به فضای عمومی انتقال میدهد. در این هنگامه و حتی پس از رد صلاحیت رفسنجانی یعنی تا مقطع اعلام پیروزی روحانی نه بین مردم و نه بین نیروهای سیاسی بحث عامی درباره مواردی چون: نقشه از قبل تدوین شده نظام – توافق رفسنجانی با رهبری – گفت وگوهای پشت پرده گروه های مرجع با نظام برای به میدان آوردن مردم. هدف از قبل تعیین شده رهبری نظام – توافق قبلی اصلاح طلبان و رفسنجانی و ... که همه را می توان زیر مجموعه مقوله مهندسی افکار عمومی فرض کرد – مشاهده نمی شود. این مقطع کوتاه خود به سه دوره تقسیم می گردد. ورود رفسنجانی، رد صلاحیت او و پیروزی روحانی. در دوره اول شور و شوق در سطح جامعه و احزاب و گروه های اصلاح طلب و معترض موج می زند و حمله توپخانه ای راست گرایان به رفسنجانی فتنه گر به اشتیاق مردم دامن زده و اراده آنها را تقویت می کند. احزاب سیاسی مخالف نظام در تنگنای تصمیم گیری قرار گرفته اند. از یک سوی موج ایجاد شده در جامعه آنها را به فکر واداشته و تشویق به ورود به میدان می کند و از سوی دیگر با مواضع تحریمی خود درگیر شده اند بناچار کج دار و مریض به دوگانه موضع گیری خوش امد به رفسنجانی و سکوتِ انتظاری، پناه می برند. در دوره دوم رد صلاحیت رفسنجانی و شُک وارده به مردم و اصلاح طلبان در ظاهر چند روزی فضا را ساکن می کند و یاس را باز می گرداند. راست گرایان بشکن می زنند و مخالفان نظام آسوده خاطر از رفع تکلیف، مشتاقانه به موضع سرسخت تحریم باز می گردند. دوره سوم بسیار کوتاه مدت است مناظره های تلویزیونی و هراس از تجدید دوره احمدی نژاد یاس ظاهری مردم را پس می زند. اصلاح طلبان و جنبش سبزی های سرخورده وارد مذاکره و یا معامله با بزرگ فتنه گر پشت پرده میشوند. جلیلی بخت برگشته، آگاهانه و نا آگانه آس این بازی پوکر می شود و با کوبیدن خود بر روی میز قمار، مردم را وادار به ریختن همه ژتون های خود به روی صفحه می کند. در چشم بهم زدنی فضا تغییر می کند. با دامن زدن آگاهانه به بختک جلیلی که دقیقا مشخص نیست چه دستی پشت آن است مردم پایشان را توی یک کفش می کنند که از انتخاب او جلوگیری کنند. در این فضا فقط دو گزینه مطرح است عارف و روحانی در این میان هرچند مردم پس ازمناظره ها انتخاب ضمنی خود را کرده اند اما هم چنان چشم به پایان مذاکرات گروه های مرجع و انتخاب نهائی دارند. پس از اعلام رسمی انتخاب روحانی از سوی گروه های مرجع است که احزاب و سازمان های اصلاح طلب داخل و گروه های وابسته در خارج یکی پس از دیگری به حمایت برمی خیزند. این موج حمایت است که برخی سازمان های مردد خارج از کشور را نیز به حمایت از روحانی وامیدارد. اما احزاب و سازمان های تحریم کننده تسلیم فضا نمی شوند و علیرغم ایجاد موج حمایت از روحانی هم چنان به تحریم وفادار می مانند. تاکید می کنم نباید القا کرد که این فضا، فضای جدیدی است. چرا که با تفاوت هائی درشکل، عمق نفوذ و گستره پوشش دهنده گی، از انتخابات مجلس پنجم تاکنون پیوسته تکرارشده و در هر انتخاباتی وابسته به شرایط و مقتضیات روز بازسازی شده است. در این رابطه باید گفت: متاسفانه بدلیل عدم شناخت درست ازجامعه ایران وفقدان تحلیل جامعه شناختنانه از جامعه (یعنی ازعمق این گستره چند فرهنگی که درطول تاریخ همیشه درانتها به یک نقطه تعامل رسیده است.) نیروهای سیاسی دگر اندیش به تنها استنتاجی که دست یافته اند کشف ویژه گی فرهنگی تصمیم گیری ملت ایران درلحظه آخراست. کشف سخیفی که باعث شده است بیست سال آزگار چوب تکرار آنرا خورده و هربار انگشت به دهان وخشم در چشم به انتظار تکراری دیگر بنشینند.
خب حالا با این تصویر سازی فشرده و چند خطی، می توان به سئوال پاسخ گفت سه پرسش کلیدی در این سئوال نهفته است که سعی می کنم آنها را پاسخ دهم.
پاسخ به پرسش خواست نظام به تغییر قطعا مثبت است، اما باید دید نظام دراثرچه شرایطی وتحت چه فشاری ضرورت تغییررا درک کرده است که پاسخ سئوال دیگر یعنی علت این تغییر را هم توضیح می دهد. باید گفت جرقه لزوم تغییر در سیاست گذاری تقریبا دوسال پیش یعنی از هنگام آشکارشدن تفاوت نگرش احمدی نژاد با رهبری زده می شود. احمدی نژاد با حمایت قاطع رهبری ومهندسی نیروهای سپاهی وامنیتی وباهدفی خاص درراس قوه مجریه قرارمی گیرد. ولی آنگاه که نظام با شکست دراستراتژی روبرومی گردد، بین دو نگاه حاکم برنظام شکافی ایجاد می گردد که باعث می شود احمدی نژاد هرروز بیشتر ازروز قبل ازرهبری فاصله بگیرد. ریشه این اختلاف وضرورت نیازبه تغییر،درتردیددرموفقیت ویادرواقع شکست استراتژی نظامی کردن اقتصاد ایران نهفته است. یعنی استراتژی که احمدی نژاد و بخشی ازنیروهای سپاه هنوز نسبت به اجرای آن پا فشاری می کنند. اما رهبری بدلیل تعیمق و گسترش نارضایتی مردم، تحت فشارجناح های مختلف ازجمله سرمایه داری تجاری ریشه دار، توصیه نظریه پردازان و مشاوران سیاسی - نظامی واعلام خطر نیروهای امنیتی مبتنی برضرورت جلوگیری از طغیان توده ها و احتمال فروپاشی نظام، بااکراه وبه مروردرحال پذیرش شکست آن است.باید گفت به موازات تاثیرقطعی شرایط داخلی بایدعواقب شکست این استراتژی درعرصه خارجی را نیز که بنیان و ماندگاری نظام را با تهدید جدی روبرو ساخته بود عامل بسیار تعیین کننده ای در تغییر تصمیم رهبری دانست.
همانطوریکه گفته شد این جزوه بدلیل داشتن مخاطبان عام فضای مناسبی برای ورود به حوزه تئوریک وارائه تحلیل طبقاتی نیست. اما ضرورتا باید گفت نباید احمدی نژاد و دارو دسته اورا درقالب یک جناح سیاسی که از خواستگاه طبقاتی متفاوتی برخورداراند ودرواقع نمایندگی طبقه یاشبه طبقه دیگری رابرعهده دارند طبقه بندی کرد.این طبقه بندی نادرست برتحلیل نادرست ازطبقات اجتماعی ایران ونمایندگان سیاسی آنهامتکی است.اختلاف این دو گروه را حتی نمی توان اختلافی درون طبقاتی دانست.اختلاف احمدی نژادبا رهبری اختلاف درنگرش و یا ایدئولوژی سیاسی است، البته نه ایده ئولوژی با مفهوم چهارچوب عملیاتی یک جهان بینی.در واقع همانطور که بارها از سوی رهبری نظام اعلام و تاکید شده است یک اختلاف سلیقه سیاسی است.
ساختاراجتماعی جامعه ایران بدلیل اختلاط طبقاتی، درهم آمیختگی ومرز ناشناسی طبقات اجتماعی، ازپیچیدگی بسیاری برخوردار است. به خدمت گرفتن مذهب در روبنای سیاسی آن ونا پایداری آرایش سیاسی نمایندگان طبقات تشکیل دهنده آن خود به خود به این پیچیدگی افزوده است. درتشریح فرایند تعریف شده درعبارت "انقلاب فرزندان خودرا می خورد" که دردوره زمانی مشخص ودررابطه با روند تثبیت ساختاری وتعیین جهت گیری انقلاب ها قابل تعریف است.باید گفت این جا یعنی درایران بدلیل عدم تثبیت طبقاتی و باز آفرینی های طبقاتی از فراز روند طبیعی تکامل اجتماعی، این نظام است که فرزندان خودرا می خورد.این فرایندکمتر رابطه ای بافرایند تثبیت وتعیین سمت گیری انقلاب دارد وریشه آنرابایددر روبنای سیاسی وآرایش نیروهای دخیل در حاکمیت و ورود وخروج ازاین دایره جستجو کرد. دراین انقلاب دیده ایم که حتی افراطیون خط امامی که خواستگاه طبقاتی همسانی با منتظری دارند بدلیل خروج سیاسی اوازدایره نگرش امام علیه او برمی خیزند، نه دربرابر تغییر مواضع طبقاتی اش. جبهه گیری رهبری دربرابر احمدی نژاد نیز از این زاویه باید مورد بررسی قرارگیرد. حال با گذرازاین توضیح نا خواسته که فکرمی کنم بدلیل اختصارو فشردن آن درچند جمله قدری پیچیده وگنگ بنظر آید ،به موضع پرسش برمی گردم و بحث را ادامه میدهم. فرایند رسیدن به تصمیم گیری نظام به سه مرحله زیرقابل تفکیک است.
از هنگام درک ضرورت چرخش دراستراتژی ولزوم تغییر درسیاست گذاری ها تا رسیدن به اجماع حد اکثری و پذیرش رهبری، فراز و نشیب های بسیاری درمواضع نظام و حلقه های واسط مشاهده می شود.اما ازآنگاه که احمدی نژاد باباصطلاح قهریازده روز خودتیرخلاص رامی زند،مشاهده می شودکه به نسبت نزدیکی به زمان انتخابات،مواضع حلقه های اصلی میل به یکدستی دارد،هرچند هنوزاختلافات بین این حلقه ها ورهبری عمیق است وبازتابی بیرونی نیزدارد.حمایت ضمنی عسگراولادی پدرخوانده بورژوازی سنتی ازاصلاح طلبان وجداسازی زیرجلدی رهبران جنبش سبزازفتنه گران، به موازات تهدید های جناح تند روسپا ه وروحانیت مصباح زده، نشانه های دوخط موازی است که به مرورباید به یک دیگرنزدیک شوند. این نبرد چند صباحی ادامه می یابد تا رهبری کاملابه دست کشیدن ازاستراتژی مشترک با احمدی نژاد قانع شود.با قطع کامل کانال های امنیتی و قضائی احمدی نژاد- کنارگزاردن اوازمذاکرات هسته ای، دورکردن سپاه ازاو،اخراج حقیرانه ازمجلس ودفاع ضمنی رهبری ازلاریجانی ها، فضائی حاکم می گردد که نمایش ها و هیاهو های بی پشتوانه وگاه و بیگاه احمدی نژادِ بی یاور مانده تاثیری درتغییر آن ندارد.
ازاین مرحله که ازنظرزمانی تقریبا مصادف با اواخرزمستان است، وارد فضای دیگری می شویم یعنی فضای که رهبری به درک وضرورت تغییردرسیاست گذاری ها رسیده واستراتژی خودرا تدوین کرده است واجماع نسبی بین حلقه های اصلی صورت گرفته است.درچنین فضائی درتقابل باهیاهوی تبلیغاتی وفراربه جلوی احمدی نژاد که برخلاف گذشته تحریم هاراعامل اصلی نابسامانی ها قلمدادمی کند، کلیه حامیان رهبری ازمجلس و سپاه گرفته تا روحانیت تندرو ومتحجر،با فراموش کردن حمایت های سرسختانه هفت ساله وپوشش دادن به ندانم کاریها وخرابکاریهای صورت گرفته،حمله به دولت وناتوانی آن دراداره کشور را به اوج می رسانند تابه ذم خودبا تخریب احمدی نژادمردم را امیدواربه بهبود شرایط کنند.رهبری نیزاندک اندک به میدان می آید وباتا کید ضمنی برنا کارآمدی دولت والقای امکان تغییر شرایط ،باآغازسال جدید واعلام راهبردحماسه سیاسی واقتصادی رسما عملیاتی کردن استراتژی خودرا کلیدمیزند تادرچند نطق پیاپی درسال نو،هم همه جناح ها را به شرکت درانتخابات دعوت کند وهم بطور ضمنی ننگ مذاکره با امریکا رابزداید وضریح آنراغبارروبی کند ومردم را ازهردو جهت امید وارسازد. دراین مرحله هنوز نیازی به فضا سازی نیست زیرا رهبری باهراس ازورود اصلاح طلبان به عرصه و تکرارگذشته،هنوزامیدواراست که با این ترفندها بتواند درانتخاباتی مقبول و بدون تنش یکی از مهره های شناخته شده خود را مستقیم وغیرمستقیم از صندوق بیرون آورده و کار را فیصله دهد .
اما با آغازمرحله سوم که شاید بتوان آنرا با نیمه اول بهار تطبیق داد، رهبری که درموجی از نگرانی های چند سویه داخلی و خارجی دست وپامی زند، مجبوربه اخذ تصمیم نهائی واصلاح روش می گردد.دربعد داخلی هیاهوی بلند شده تحریم که ازسوی اصلاح طلبان نیزپیام آن ارسال شده است، کشمکش درون گروهی جناح های حاکمیت برای سهم خواهی وگزینش فردمورد نظر، بویژه توسط جناح تند روکه تغییردراموررا مترادف باازدست رفتن امتیازهای کسب کرده می داند،اوج گیری نارضایتی مردم وهراس ازطغیان وهمراهی باتحریم کننده گان،ودرابعادخارجی تنگنای روابط ومعادلات جهانی، فشارکمرشکن شده تحریم ها،خطرشکست درجنگ سوریه ونگرانی ازاحتمال انتقال تجربه سوریه به ایران وبه خطرافتادن قطعی پایه های حاکمیت، از جمله مسائلی است که اورا واداربه پذیرش توصیه ها میکندتا نیازبه تغییردرسیاست گذاری واصلاح روش ها را اعلام کند. درذهن دشمن ساز رهبری،غرب درانتظارانتخابات بی پشتوانه مردمی است تا هجوم سازمان یافته خود را آغاز کند و حماسه سیاسی بهترین تاکتیک برای مقابله با این خطر است. او می اندیشد با عملیاتی کردن این استراتژی می تواند با بستن دهان بیرون و رفع خطر احتمالی، اوضاع داخل را سروسامان دهد واز مخمصه خود ساخته رهائی یابد. از این مقطع است که با تشویق و هل دادن شخصیت های مقبول ترو یا کمتر مورد نفرت برای شرکت درانتخابات ودستوربه شورای نگهبان برای آغاز بازی گل چین کردن داوطلبان، فضاسازی تشریح شده با قدرت وشدت آغازمی شود . بطوریکه رهبری حتی حاضر می شود به نمایندگان اصلاح طلبان نیز بار عام داده و آنها را وارد بازی تردید درآمدن و نیامدن کند.

۲- آیا این انتخابات را می توان مهندسی افکار عمومی لقب داد.
این یکی ازاصلی ترین پرسش های مشترک حین انتخاباتی است که بلافاصله پس از پیروزی روحانی بین کلیه مخالفان گسترش می یابد و گاه با تردید وگاه با قطعیت مبنای بسیاری ازتحلیل ها قرارمی گیرد اما نمی تواند بین عامه مردم و رای دهنده گان به روحانی جای خودرا بازکند. به همین دلیل باید قدری مفصل تربه آن پرداخت.
حتی بدون درنظرگرفتن پیچیده گی های جامعه ایران نیز نمی توان به تحلیل تک بعدی این انتخابات نشست و آن رادرمهندسی افکار عمومی خلاصه کرد.دررابطه با چرائی و چگونگی این انتخابات و فرایند شکل گیری آن،مناسبات مفقوده ویا کمتردیده شده فی مابین جناح های حاکم، وتوازن و تناسب قوای مردم ونیروهای حاکم،نکات بسیارکلیدی و روشن نشده ای وجود داردکه درحدامکان درسایر پاسخ ها مطرح می شود.اما بایک نگاه کلان درپاسخ به این سئوال می توان گفت بله،به یقین شکلی ازمهندسی افکارعمومی بوقوع پیوسته است!ابتداباید بگویم نکته قابل تعمق دراین جستجوی دوستان برای جمع آوری سئوالات مطرح درسطح جامعه که شاید بتوان آنرا گونه ای نظر سنجی قلمداد کرد،تشابه بیش ازنیمی ازابهامات وسئوالات مطرح شده درپس ازانتخابات است ( سئوالاتی که انگیزه طرح آنها یافتن پاسخ چرائی وچگونگی وقایع هفته آخرمبارزات انتخاباتی است)که حتی درجمله سازیها وعبارت پردازیهاهم ازیکسانی کامل برخورداراند.بطوریکه گوئی منبع واحدی درتولیدوتزریق آنها به جامعه نقش داشته است.باید گفت هرچند نظرسازی درجامعه سنتی ایران- یعنی جامعه ای بدون مجاری نوین ارتباطی وسیستم تولیدنظرجمعی وهدایت کننده افکارعمومی- نیزرایج بوده وبویژه درعرصه های اجتماعی و فرهنگی کارکردداشته است.اما ازهنگامه انقلاب مشروطیت است که این مقوله با تغییری ماهوی به عرصه سیاسی سرایت می کند وبعنوان ساز وکاری سیاسی مورد بهره برداری قرارمی گیرد. بطوریکه به مرور و درگذر زمان دردوران رویا روئی مردم با سلطنت پهلوی می تواند با تغذیه مستقیم ازمذهب وکانال های ارتباطی آن به شکل خارق العاده ای قدرت، دامنه نفوذوکارکردسیاسی خودرادر جامعه ایران به نمایش بگذاردتا برای غصب حکومت مورا از قرآن بیرون بکشند وخمینی را درماه بنشانند. باید درنظر داشت روحانیون و به تبع آن دستگاه حکومتی آنها در این زمینه ازمهارت، تجربه تاریخی وخلاقیت فوق العاده ای برخوردارند. تجربه ای که بادر اختیار گرفتن سیستم های نوین ارتباطی ومتخصصان علوم ارتباطات،انها را قادرمی سازد طی این سی سال با وجود مقاومت های ضمنی در مجموع موفق شوند با کم ترین تنش هامردم را به مسیر دلخواه خود هدایت کنند.حتی درمواقع نه چندان کم شمارنیز توانسته اند اپوزیسیون دگر اندیش را در فریب تنگنائی قراردهند تا غیرمستقیم به مسیر طراحی شده هدایت شوند. این انتخابات تازه ترین و زنده ترین دستاورد نظام در این زمینه است. زیرا می تواند به گونه ای فضا سازی کند که تحریم کنندگانی را که از نظر آماری تعداد آنها فقط چهارمیلیون یعنی حدود یک پنجم کمتراز رای دهندگان به روحانی است مجبورسازد بدون هیچ دلیل منطقی وفرصتی برای اقناع دیگران به گناه عدم همراهی بامردم سر به زیرداشته باشند.این جا بطورقطع بحث درستی یا نادرستی تصمیم وعمل تحریم کنندگان نیست. بحث برسرفضائی است که نظام حتی با توسل به این اختلاف آماری نا چیز توانسته است بوجود بیاورد تا جائیکه همان تحریم کنندگان را واداربه تبریک به مردم کند. این پدیده نادری درعرصه سیاسی است که درکشوری تحریم کنندگان انتخابات که تمام نیروی خود را برای جلوگیری ازرفتن مردم به پای صندوق های رای بکاربرده اند، این چنین عمل کنند وخود را درفضائی قراردهند که انگاردرمبارزه انتخاباتی کاملا دموکراتیک شکست خورده وحالا با احترام به اصول دموکراسی وتمکین ازقواعد،موطف به تبریک گفتن به حریف پیروزهستند وازخودنپرسند اگراین یک پیروزی تحسین برانگیزمردمی است چرا ازشرکت درانتخابات وهمراهی با مردم خوداری کرده اند.آیا کسی می تواندمعادله این تحمیق اپوزیسیونی را حل کند؟ وقتی برای تثبیت طرح اخراج رئیس جمهوری که نه تنها دوره اوبسررسیده وخواه وناخواه رفتنی است،بلکه حتی کاندید شناخته شده اوهم درصف نیست،می توانندجوانان را به خیابان کشانده تا آزادانه ومسرورانه بای بای بگویند، بایدعمق فاجعه را شناخت. اگربه جای روحانی مردم قالیباف راانتخاب می کردند این پایکوبی وبای بای بازی صورت داده می شد؟ یا شعار موسوی رایتوپس گرفتیم. معلوم نیست رای رهبرزندانی جبنش ازچه کسی پس گرفته شده است؟اگر منظوراحمدی نژاد است که اوچهارسال است رای را خورده ویک آب هم رویش. اگرمنظورخامنه ایست که اوته مانده رای موسوی راهم گرفت و به جیب وردست خود گذاشت. البته اگربرخی معتقد نباشند که مردم را قانع کرد که اصلا موسوی رای چندانی نداشته است که قابل بردن وخوردن باشد.امیدوارم این سوء برداشت صورت نگیردکه این زاویه نگرش،خواست مردم برای تغییررا نادیده می گیرد. شخصا" نه تنها مخاف همراهی با دولت روحانی برای انجام تغییرات نیستم، بلکه معتقدم با تکیه براستراتژی ای تدوین شده، درشرایط فعلی باید کاری کرد که این دولت بتواند کشور را از بحران نجات دهد تا مردم امکانی برای زندگی، فضائی برای تنفس وفرصتی برای اندیشیدن بدست آورند.این ضرورت را درپاسخ به سئوالات دیگرمفصلا شرح می دهم. اینجابحث برسرجهت گیری سیاسی نیست بحث درعرصه اجتماعی،فرهنگی بویژه فرهنگ سیاسی است.برسرواگذاری داوطلبانه قدرت وامکان به نظام برای فضاسازی وتحمیقی است که حتی احزاب سیاسی برانداز راهم درحیطه نفوذ خود قرارداده است.آنچنان که نتوانند بدون سفسطه گری حتی چند روزبردرستی تحلیل خود پای فشارند. یا به صراحت اشتباه استراتژیک خود را اصلاح کنند وبه بازیگران سناریوتدوین کرده نظام تبدیل نشوند. اگر به فضای توهم و توطئه وارد نشویم و با تمسک به جناح حامی ودلایل ورود شخصیتی چون جلیلی به انتخابات( که مشخصا"موردحمایت جناح تندرو ومتحجرعلاقه مند به مصباح وطیف امام زمانی سپاه است.) توهم سازی نکنیم.بایدپرسید چه تشکیلاتِ نظرسازوبقولی مهندسی کننده افکارعمومی پشت قضیه است.که به محض ورود اورا نامزد رهبری وفرد منتحبی که قراراست ازصندوق بیرون بیاید معرفی می کند.درحالیکه برخلاف دوره های قبل یعنی از انتخابات ۷۶تا ٨٨ هیچ نشان مستقیمی ازحمایت رهبری وحلقه های اصلی وابسته به اواز جلیلی مشاهده نمی شود واوجایگزین نامزد مصباح یزدی فرد شناخته شده ایست که اگر نه مردم، اما روحانیت شناخت دقیقی از او دارد. ورود جلیلی عاملی جدی است برای ورود جدی بخش قابل توجه ای ازمردم به انتخابات که به قصد جلوگیری ازانتخاب اوبه میدان می آیند. باتکیه بر حضوردربطن جامعه ادعا می کنم ودراین ادعا خود را محق می دانم که بخش قابل توجه ای از رای دهنده گان به روحانی را همین هراس از جلیلی به پای صندوق رای کشانده است.به ویژه آنکه دستگاه نظرسازی کم توان دیگری که دقیقا نمی توان منبع آنرا مشخص کرد و تصورمی شود به جناحی ازاصلاح طلبان تعلق دارد، به حمایت سیستم نظرسازی نظام برمی خیزد. درحالیکه روحانیت مبارز و ودار ودسته پیروان ولایت که همیشه یکی از شاخصه ها و نورافکن های روشن کننده چهره فرد مورد نظررهبری بوده اند ازولایتی حمایت می کنند.همین شخص است که درمناظره آخر که از نظرروانی ماندگار ترین تاثیر را برمردم می گذارد.اجازه ورود به حریم ممنوعه هسته ای را صادرمی کند تادست دردست روحانی به افشای نمایشی ناگفته ها بپردازند وبرای اثبات صحت گفته های خودهمدیگررا به شهادت گیرند. ورود نمایشی رفسنجانی به عرصه انتخابات که اعلام کرده فقط با موافقت رهبری به میدان می آید وقبل ازورود شخصا"با اذعان صریح به عدم توانائی جسمی انجام کار،کلید رد صلاحیت اش را به شورای نگهبان داده است، نیزجزئی ازاین مهندسی افکارعمومی است.تاکیدچندباره براین ادعا که وزارت اطلاعات باعث رد صلاحیت اوشده است نیزشورکردن آش است وتحریک مردم. جالب آنست که پس ازانتخابات همین فردِ رد صلاحیت شده انتخابات این دوره را دموکراتیک ترین انتخابات نظام می خواند تادرعرصه جهانی مرهمی باشد برضد انتخابات غیردموکراتیک گذشته. دراین باره بیشتر توضیح خواهم داد.سئوال این است آیا ورودخاتمی که ردصلاحیت ۹۹درصدی اش برای عموم مردم قابل پیشی بینی بود،میتوانست این چنین شوقی برای شرکت درانتخابات ایجادکند؟جالب ترآنکه آنست که بلافاصله پس ازانتخابات باهدف اثبات علاقه مندی ونظرمستقیم رهبری به انجام انتخاباتی دموکراتیک که درواقع ثابت کننده غیردموکرا تیک بودن انتخابات گذشته است، افشا گری های دست اولی صورت می گیردکه رهبری کتبا سپاه ونیروهای امنیتی را ازدخالت درانتخابات برحذرداشته است.کسی نمی پرسد آن چهارمیلیون آرای وابستگان سپاهی وامنیتی وبسیجی به جلیلی چرابه امررهبری بسوی دیگری سوق نیافت تاروحانی باضعیت ترین نسبت آرا ی ممکن پیروز نگردد؟ مگرنه آنست که باید فضا طبیعی جلوه شود ودرعرصه جهانی دموکراتیک بودن انتخابات و دموکراسی ایرانی کاملا جا بیافتد. ودرآینده نیز نه روحانی دچارتوهم موروثی رئیس جمهوران ایرانی شود ونه مردم را به توهم اندازد. همین تبلیغ دموکراتیک بودن انتخابات ازسوی کلیه جناح های شرکت کننده و حتی شخص خاتمی وبرخی از زندانیان سیاسی است که پس ازرسوائی تعیین تکلیف شورای نگهبان فضائی بوجودمی آوردتا مردم کل فرایند غیردموکراتیک انتخابات را به فراموشی بسپارند. درپایان بازهم تاکید می کنم تشخیص نظام به ضرورت ایجاد تغییر وفضا سازی پس ازآن،ردیه ای برواقعیت خواست تغییرازسوی مردم نیست، بلکه ترفند ویا تلاش سازمان یافته ایست که موفق شد خواست مردم را به کانال مورد نظر هدایت کند.
حالا که نوعی ازمهندسی افکارعمومی را پذیرفته وبطورمختصرروند شکل دهی آنرا تشریح کردیم باید پرسید چرااین قدربرروی مهندسی افکارعمومی درانتخابات اخیر تاکید می شود. جزاین است که تلاش می شود بر ضعف تئوریک و بی ثباتی اندیشه سرپوش گذاشته شود وعدم ارائه تحلیل مشخص ازشرایط مشخص و بی ارتباطی با مردم را پوشش دهند.مقوله انتخابات ماهیتا با مهندسی افکارعمومی گره خورده است و دردموکراتیک ترین کشورها نیزشرط پیروزی درانتخابات موفقیت در جهت دهی به افکار عمومی است. اساسا مگر سیاست ورزی را می توان ازجهت دهی به افکار جمعی منفک کرد. این مقوله جزء جدائی ناپذیری از کارکرد احزاب سیاسی است. بنظرمی رسد بخشی از اپوزیسیون هنوزبا اصول مقدماتی سیاست آشنا نیستند.فلسفه وجودی احزاب ایجاب می کند به هر طریق ممکن تلاش کنند تا با تاثیرگذاری برذهن و اندیشه مردم آنها را به سمت دلخواه هدایت کنند ؟ مگر نه آنکه کل تشکیلات حزبی درخدمت همین هدف یعنی شکل دادن به افکارجمعی وهدایت آن به کانال مورد نظر است.در این انتخابات احزاب تحریم کننده نیز دقیقاهمین هدف یعنی جهت دهی به افکارعمومی را دنبال کرده اند. پس چه می شود اگر حزب ،سازمان یا حتی نظام و حکومتی همین کاررا کند جرم تلقی می کنیم ؟ مگر احزاب کشورهای دموکراتیک برای فضاسازی ازهرسازوکاری استفاده نمی کنند. ازسردمداران یک نظام سیاسی چه انتظاری باید داشت؟ دستشان را در جیبشان بگذارند و برو بر نگاه کنند که چه پیش خواهد آمد؟.مهندسی افکارعمومی وجهت دهی به جمع یک واقعیت وابزارسیاسی است. این اصلی ترین وظیفه یک فعال سیاسی است. برنامه ریزی وسازماندهی با هدف مهندسی افکارعمومی جرم نیست، سیاست ورزی است .مهم هدف و پاسخی است که جامعه به ما میدهد ودرصد موفقیت مارا تعیین می کند.سلطه گرِان ِمسلط برجامعه رخوت زده وساکن،هیچ احتیاجی به مهندسی افکارعمومی ندارند.اگر انتخابات دوران تمدن بزرگ آریامهری را فراموش کرده ایم درهمین سی سال اخیر،عراقِ ِصدام زده، سوریه حافظ اسدی، مصر ساداتی ، بشار،مبارک و... زیرگوش ماانتخابات بسیاری برگذارکرده اند. مهندسی افکارعمومی در این شکل محیر العقول باصطلاح جهان سومی اش که بر ترفند،دروغ وزد وبندهای پشت پرده استواراست، ویژه نظام سیاسی سلطه خواهِ بی سلطه ایست که بریک جامعه پویا، زنده و کنشگر حکم می راند. درفرایند انتخابات اخیراگر پاسخ مردم به نظام ِعامل این مهندسی مثبت است، حاصل حماقت و یا توهم مردم نیست! بازتاب کنش جامعه ایست که می خواهد زنده و پیروز باشد. جامعه ای که آگاهانه ازهر فرصتی بهره می گیردتا نشان دهدشکست را نمی پذیرد وتمنای پیروزی دارد. حتی اگرنا چارباشد احساس پیروزی را به خود تلقین کند واز ورزش کمک بگیرد.این سستی احزاب سیاسی و مجموعه اپوزیسیون است که توانائی به کارگیری این پتانسیل عظیم را ندارند.

٣- طرح مسئله انژری هسته ای درمناظره های تلویزونی سئوال برانگیزاست. آیا فقط برای گرم شدن تنور انتخابات است؟      
-- این سئوال را از تلفیق سه سئوال دیگر بوجود آورده ام، زیرا معتقدم به این موضع بایدموشکافانه تربرخورد کرد.درپاسخ بگویم بله دقیقا برای گرم کردن تنورانتخابات است، اما نباید فقط به همین سادگی برخوردکرد وپرونده اش را بست. تصورنمی کنم برای هیچ کس قابل قبول باشد که اشخاصی مانند ولایتی وروحانی بدون اذن رهبری به این مسئله ورود کرده باشند تا برای کسب رای بیشتر جلیلی بخت برگشته وظاهراازهمه جا بی خبررا در موقعیت آچمز قراردهند. طرح این مسئله از سوی یاران غار رهبری- که بی خبران تند رو را به واکنش واداشت که به جرم فاش ساختن اسرار حکومتی حتی تا درخواست رد صلاحیت روحانی نیز پیش روند.- چند هدف توامان را دنبال می کرد. که هیجان زائی انتخاباتی درعرصه داخلی بخش کوچکی ازآن شمرده می شود. دراین نمایش آنچه درعرصه داخلی برای رهبری حائزاهمیت است، تست دوگانه ویاسنجش واکنش نیروهای تندرو ومردم است.رهبری قصد داشت بفهمددرصورت عقب نشینی ازموضع سرسختانه خود تبلیغ کرده، واجبارمصالحه باغرب با چه واکنشی ازسوی مردم روبرو خواهد شد و در برابر نیروهای تند روچه موضعی باید اتخاذ کند. یعنی همان تلاشی که با آغازسال جدید شروع کرد وبه دلیل بسته و فاسد بودن سیستم اطلاعاتی خود،به بازخورد قابل تحلیلی دست نیافته بود.هرچند قطعا واکنش مثبت وخواهنده مردم رهبری راآسوده خاطر کرده است، اما برای قضاوت درباره واکنش نیروهای تند روهیچ اطلاعات مستندی دردست نیست. تنها حرکتی که می تواند ارتباط معنائی با این موضوع داشته باشد، اقدام پیش گیرانه ی کلید خوردن پروسه طرد یا مطیع سازی مصباح یزدی است.
واما قبل ازورود به حوزه روابط بین المللی ابتدا لازم است درحاشیه بگویم که باید توجه داشت عرصه سیاست بین المللی عرصه داد وستد شفاف ویک سویه نیست.این عرصه بسیارشبیه فضای عاشقانه دوعاشق ومعشوقی است که درجمع بزرگی بایدعشق مخفی خودرا به رخ یکدیگر بکشند. دراین فضا جائی برای غمزه عیان نیست، مگر پستوئی یافت ودل به دریا زد.
در ارتباط با موضوع هسته ای رهبری بدنبال سخنرانی های اخیرخود، قصد دارد با بهره برداری ازعرصه انتخاباتی که همه جهانیان درحال رصدآن هستند پیام خود راعرضه کرده وسیاست دولت آینده خود را بشناساند و نشان دهد که حاضربه مصالحه وعقب نشینی شرافتمندانه است. پیام بسیار شفاف است! قطع سیاست تهاجمی، بازگشت به عقب و پذیرش توافق انجام شده با شیراک فرانسوی. پیامی که روحانی و ولایتی با پاسکاری ظریف داخل هیجده قدم آنرا به اوبامای ایستاده در آستانه دروازه میسپارند. و روحانی در اولین مصاحبه مطبوعاتی شتابزده خود مشخصا برآن تاکید می کند. دقیقا بهمین دلیل است که رهبری دربرابرُِشک وارده به تندروها وهراس از واکنش اعتراضی آنها بلافاصله وارد میدان می شود وبا این دستور که خودم بعدا صحبت خواهم کرد،آنها را وادار به سکوت می کند تا از اقدام تخریبی و به هم ریختن برنامه اش جلوگیری کند.
برای اولین بار در ایران دراین انتخابات عرصه سیاست خارجی از آنچنان اهمیتی برخوردارمی گردد که به بکی ازمعیارهای اصلی گزینش مردم تبدیل می شود و مردم نسبت به دیدگاه های نامزدها حساس می شوند. آنچه نگاه مردم را به خود جلب کرده و نسبت به آن واکنش نشان می دهند، اولویت دادن به مسئله تحریم ها و انرژی هسته ای است و در انتظار دریافت پاسخ روشنی هستند که به اقدامی قاطع و عملی منتهی گردد. اما سرنوشت سوریه و نگرانی از نحوه دخالت ایران در جنگ داخلی آن که می تواند تبعات بسیار ناخوشایندی به دنبال داشته باشدنیزذهن بسیاری را به خود مشغول داشته است. لذا دستورکاررئیس جمهورآینده ایران بایددربرگیرنده هردو پارادایمی باشد که کلید آنها دردست رهبری است. هرچند رهبری درارتباط با مسئله هسته ای دست دونامزد مورد وثوق خود را باز می گذارد که پیام اورا ابلاغ کنند.اما درمورد سوریه از چنین ظرافتی برخوردار نیست. چرا که خود به تصمیم قطعی نرسیده و دخالت توام با موفقیت نسبی حزب الله درسوریه و باز گرداندن امید به بشار اسد، اورا نیز نسبت به شکست قطعی بشار اسد به تردید انداخته است. به همین دلیل است که دیگران بوِیژه رفسنجانی وظیفه اورا بر دوش می گیرند. رفسنجانی که هنوزبه تغییر موضع رهبری امیدوار نیست چاره ای ندارد که پیام غیر مستقیمی به غرب ارسال کرده تا شاید بتواند از اقدام شتابزده وتخریبی احتمالی جلوگیری کند. این جاست که باید توجه کرد ذوق زده گی رفسنجانی از استقبال مردم ازانتخابات و پیروزی روحانی که بلافاصله اورا به واکنش وا میدارد تا این انتخابات را دموکراتیک ترین انتخابات ایران لقب دهد و بسیاری از شخصیت های سیاسی و شاخص تر از همه خاتمی را هم دنبال خود بکشاند، فقط مصرف داخلی ندارد و پیام مستقیمی است به غرب که با یک حکومت کاملا دموکراتیک که از پشتوانه عظیم مردمی برخوردار است و کلیه جناح ها و شخصیت های کلیدی بر آن صحه می گذارند، نمی توان همانند سوریه برخورد کرد. باید توجه کرد که رفسنجانی به بدلیل سوابق ،ارتباطات ومهمتر ازهمه جایگاه حاکمیتی اش درصدر مجمع تشخیص مصلحت، که رابطه دوستانه اش با عربستان و جهان عرب را نیز بایدبه آن افزود، مطلع ترین فرد دراین زمینه است و تنها کسی است که در جریان انتخابات به صراحت بر روی خطر تجزیه کشور انگشت می گذارد و انتخابات با پشتوانه را مفر فرار از این معضل می داند.

۴ - آیا مردم در سمت گیری نظام برای ایجاد تغییر موثر بودند.
قطعا پاسخ این پرسش مثبت است.اما نباید تصور کرد که این تاثیرحاصل فشاراز پائین یک گفتمان سیاسی مدون، فعالیت سازمان یافته احزاب وسازمان های سیاسی ویاحتی جنبش اجتماعی خود جوش مردمی است.درواقع درخلا همه این پارامتر ها، این نارضایتی مردم از وضع موجود و ظهور شاخص و عیان اعتراض آنها در رفتار اجتماعی و زندگی روزمره بوده است که بیشترین و قاطع ترین تاثیررا داشته است.میدانیم که رفتاراجتماعی وواکنش اعتراضی مردم نسبت به وضع موجود پیوسته مورد رصد جدی و پیگیرانه سازمانهای اطلاعاتی وامنیتی نظام است.اینکه چراتا کنون خواست مردم درحاکمیتی این چنین جدی دررصد رفتاراجتماعی، نتوانسته است درتغییرو یااصلاح مواضع نظام تاثیری داشته باشد، به عوامل بسیاری بستگی داردکه جدای از تحلیل ویژه آنها از شرایط ، به درصداطمینان به اعمال قدرت ، توان تسلط خود برجامعه و کنترل ارکان حاکمیتی، ولگام زدن به احتلافات درونی وابسته است .اما این بار تشدید تضاد های درونی وضعف راس نظام درمدیریت تنش های پی درپی و ازپرده برون افتاده آنها – پوسیدگی و از کارافتادگی گفتمان یا ایده ئولوژی حاکمیتی - هراس فلج کننده ازبروز فاجعه غیرقابل کنترل ناشی از شکست فاحش اقتصادی، و در نهایت گسترش و تعمیق بحران درروابط بین المللی است که نظام را واداربه جدی گرفتن نتیجه رصد اجتماعی نیروی های امنیتی می کند. دراین شرایط نظام شدیدا"نیازمندساخت گفتمان جدید ورهاننده ایست که او را ازبحران دوسویه داخلی و خارجی درامان دارد. ازاینرو با بررسی کلیه جوانب وبا اطمینان ازدو واقعیت یعنی شکست گفتمان خودی وخطر گفتمان اصلاح طلبی، با غلبه برتردید های آزار دهنده به ناچار به گفتمان گارد گرفته درکنج ،اما ریشه دارو خواهنده در جامعه، یعنی گفتمان اعتدال پناه می برد. یعنی بازگشت به همان گفتمانی که یک بارپس ازشکست درجنگ توانست به یاریش آید وازسقوط نجاتش دهد . گفتمانی که عین الدوله نظام اسلامی یک سالی است آنرا ازصندوق خانه بیرون آورده و مقابل چشم مردم ورهبری بادمی دهد .در ضرورت این گفتمان سازی همه ارگان نظام متفق و متحد القولند.حتی آنهائی که گام هایشان مردد و دل هایشان لرزان است.ازرهبری نظام که ملتمسانه حتی مخالفان نظام را نیزبه شراکت فرامی خواند تا سپاه، مجموعه روحانیت، مصالحه گران بازاری وحتی اعجوزه ای چون مصباح که دیرهنگام به صف موافقان ظاهری پیوسته است. اینکه افرادی چون شریعتمداری و احمد خاتمی هنوز از پیروزی گفتمان اصول گرائی دم می زنند نه برای اثبات حضوراین گفتمان دربین مردم ، بلکه برای دادن اعتماد به نفس به خودی های خود باخته و منگ شده است تااز نگرانی خارج شوند و اطمینان یابند، ترفند است و چون گذشته بازخواهند گشت! ما هم در پاسخ به سئوالات بعد به این مسئله باز خواهیم گشت.

۵- آیا اجبار یا تمایل نظام به تغییر را می توان یک سمت گیری جدید اقتصادی دانست.
اقتصاد ایران جدای ازجهان نیست. آنچه امروز در جهان جاری است قطعا سمت گیری اقتصادی با تعریف مارکسیستی نیست، بلکه جهت گیری هایی متفاوت در چهارچوب نظام سرمایه داری است که در حال حاضر نئولیبرالیزم وجه مسلط آنست. در ابتدا باید گفت نه این فضا مناسب بحث تئوریک است و نه الزامی وجود دارد مانند برخی ازدوستان با تمسک به هردستاویزی به صحرای کربلا زد و مغول واروارداین حوزه شد.هر ورود جدی ای به حوزه تئوریک و انتظار تاثیرگذاری آن (حتی در بین پیروان اندیشه سوسیالیسم) مستلزم شناخت شرایط زمان و مخاطبان است و نباید برای اثبات عدم تخطی از جهان بینی و ثبات در اندیشه از هر موقعیت گذرا و متزلزلی بهره جست. موقعیتی که نه تنها تاثیرگذار نیست، بلکه می تواند لوث کننده هم باشد. بدون نیاز به پزبی جا وبی پشتوانه تئوریسین بودن، مخاطبان خوداز بطن تحلیل به عمق اندیشه تحلیل گر پی خواهند برد. در این جا به اشاره باید گفت آنچه مسلم است نظام جمهوری اسلامی درنیمه اول دهه شصت بویژه پس ازپایان جنگ یعنی آنگاه که هنوز سوسیالیسم واقعا موجود به بخش بزرگی ازجهان حکمفرمائی می کرد سمت گیری اقتصادی خود را انتخاب کرده است. بنا براین برخلاف بسیاری ازکشورهای جهیده از اقصاد سوسیالیستی، روند تحولات دو دهه اخیر و سلطه عیان نئولیبرالیزم برجهان نقشی در انتخاب این سمت گیری نداشته است، بلکه فقط به تثبیت ساختاری و قوام یابی آن یاری رسانده است. اگر درابتدا سیاست تعدیل اقتصادی به کمک تحمیل این سمت گیری برمی خیزد، درادامه ودقیقا بر خلاف قانون اساسی وبا حکم فرا قانونی رهبری، این ترفند بازنگری دراصل ۴۴ قانون اساسی است که بر پیکره اقتصاد ایران فرود می آید وآنرا به جلو میراند. با ابلاغیه رسمی و اجرائی این اصل در زمان احمدی نژاد، اقتصاد ایران ازبنیان با اقتصاد جهانی درمی آمیزد و علیرغم همه هارت و پورت های عدالت طلبانه با اجرای شجاعانه تر و ابلهانه تر دستور المعل های بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، نه مانند چند کشور الگو شده به جزئی ازاین نظام، بلکه به فرا خور نظام اسلامی به زائیده سرمایه داری نئولیبرالیزم تبدیل می گردد.
نه شرایط داخلی و نه مقتضیات جهانی به گونه ای نیست که ایران قادر باشد به تنهائی و در انزوا به سمت گیری اقتصادی مستقل ازنظام حاکم جهانی دست زند. از اینرو بهتر است دوستان حداقل دراین شرایط نه تنها رویای سوسیالیزه کردن اقتصاد ایران، بلکه سوسیال دموکراسی عقب نشسته کینزی را نیز از ذهن خارج کرده و به واقعیت های موجود بپردازند. با درک شرایط و شناخت وضع موجود است که شاید بتوان با تکیه بر پتانسیل بالقوه جنبش عدالت خواهی در جامعه ازدرهم ریخته گی ساختار اقتصادی و عدم مشروعیت بین المللی بهره جست وبرخی از دستاورد های اقتصادی – اجتماعی هنوز محو نشده در موج نئو لیبرالیزم را حفظ کرد، در برابر هجوم عنان گسیخته آن به داخل ایستاد وبا کمک به روند بهبود شرایط اقتصادی و سیاسی و استقرار دموکراسی امیدوارانه به انتظار تحولی اجتماعی نشست.

۶- آیا جنبش سبز پیروز شد
   جدای از آنکه به باور برخی از تحلیلگران اساسا جنبش سبز نتوانست گفتمانی ویژه ابداع نماید، باید گفت بدلیل سکون و خفقان حاکم وپس ازفرونشستن شور اولیه هرچند جنبش در عمق به جوشش خود ادامه می دهد اما در عرصه جامعه حضور شاخصی ندارد. حتی در میدان بازی و دوره ای انتخابات نیز نشان روشنی ازطرح گفتمان این جنبش درفضای عمومی مشاهده نشده است تا بتوان پذیرفت مردم حول محور آن به اندیشه نشسته باشند. یعنی اینکه گفتمان جنبش سبز در این انتخابات حضوری جدی نداشته است اما نمی توان حضور در عمق آنرا نپذیرفت و تاثیرش را برآرای مردم نادیده گرفت. واقعیت آنست که عواملی چون غیبت نیروهای شاخص و در زندان مانده، عدم انسجام نیروهای باقی مانده و تردید شخصیت های شناخته شده از ورود به عرصه انتخابات، هراس ازدفاع علنی از جنبش سبز و بیان صریح خواسته های سرکوب شده، سرگردانی نیروهای میدانی، زخم چرکین و سربازمانده از انتخابات قبل، و تاثیرگذارتر از همه تغییر پیاپی تحلیلها و صدور پیام های متناقض ازسوی گروه های مرجع از جمله عواملی است که در کنار مدیریت روانی و امنیتی فضای پیشاانتخاباتی توسط حاکمیت، شرایطی بوجودمی آورد که تا قبل از ورود رسمی رفسنجانی به عرصه انتخابات یاسی عمومی برجامعه مستولی گردد. فضائی که گفتمان انتخابات آزاد وتبلیغ اپوزیسیون به تحریم وبی حاصلی شرکت درانتخابات نظام بردامنه وقوام آن می افزاید و باعث می شود بخش عموما سکولار و مخالف نظام ِ جنبش سبز از حضور در میدان خوداری کنند اما بخش دیگری ازجنبش سبز یعنی اصلاح طلبان هنوز درانتظارند تا تکلیف نهائی روشن شود. برخلاف نظربسیاری که رد صلاحیت رفسنجانی را بازگشت یاس به جامعه دانسته ودرتبیین شوروشوق روزهای آخردرماندند ،باید گفت دقیقا این رد صلاحیت رفسنجانی بود که درآن چند روزه فاصله تا انتخابات، عامه مردم و حتی بخشی ازموافقان سرسخت تحریم را به هراس انداخت تا با تعمق بیشتر بیاندیشند و راهی برای غلبه بر وضع موجود بیابند. چند روزی که با تعقیب مناظره های انتخاباتی و کناره گیری عارف باعث شد مردم تصمیم نهائی خود را گرفته و به آن عمل نمایند. باید متذکر شد که مردم بدنبال نتیجه گیری خود از وضع موجود عموما خواهان و در انتظار این کناره گیری بودند به همین دلیل است که بلافاصله ازآن استقبال کرده و با شوق آنرا مورد تائید قرارمیدهند. در ادامه در این مورد بیشتر خواهم گفت.

۷- نقش گفتمان اصلاح طلبی در انتخابات چه بود آیا عمر این گفتمان تمام شده است؟
اصلاح طلبی درمفهوم کلی خود گفتمان تاریخ مصرف داری نیست که عمری برای آن در نظر گرفت. چرا که در سراسر تاریخ اجتماعی بشر گرایش به اصلاح وجود داشته و خواهد داشت، اما اگر منظورهمان گفتمانی است که با دوم خرداد پدیدار شد و به جنبش سبز عروج کرد، قطعا بشکل بسیار نیرومندی در جامعه وجود دارد و درحال حاضر نماینده سمبلیک آن هنوز هم خاتمی است و طیف فکری وابسته به او رهبری آن را بر عهده دارند. برخلاف تبلیغات رسمی و پرهزینه نظام نه تنها نیروهای محافظه کار نظام، بلکه حتی چهره های شاخص راست نیزبه حضور پررنگ این گفتمان در جامعه و برتری آن نسبت به دیگر گفتمان های موجود اذعان دارند. خطاب حداد عادل به عارف در مناظره تلویزیونی که نام بردن ازخاتمی و موسوی را ترفندی برای جلب آرا قلمداد می کرد، اعتراف صریحی است براین باور مخفی نگاهداشته راست گرایان.

٨- ایا رای دهنده گان به دنبال تغییر بودند
وقتی گفته می شود رای دهنده گان خواهان تغییر بوده و هستند. باید به این نکته نیز توجه کردکه مفهوم تغییر در نزد طبقات و اقشار مختلف جامعه ازتعبیر یکسانی برخوردارنیست. جدای از دو صف کاملا قابل تفکیک یعنی شرکت کنندگان و تحریم کنندگان (یا کناره جویان) بین شرکت کنندگان در انتخابات نیز تعابیر کاملا متفاوتی وجود دارد که به خواستگاه طبقاتی، نگرش سیاسی و فرهنگی و میزان انتظارات آنها ازبرآورده شدن خواست هایشان مرتبط است. که این نیز مستقیما به عمق شناخت آنها ازشرایط و تحلیل آنها ازامکان دست یابی به توقعات وابسته است. نمی توان خواست یک کارگربیکار شده را که فقط آرزوی دریافت اجازه ای دوباره برای رنج کشیدن در ظلم کده هائی بنام کارخانه را دارد با سرمایه داری دلال که در انتظار افزایش نرخ ارز برای سودآوری بیشتر از صادرات منابع کشور است یکی دانست و یا در کنار کارخانه داری قرار داد که خواهان دریافت ارز دولتی ارزان برای واردات مواد اولیه است. نمی توان درخواست انحلال معدود سندیکاهای موجود و سرکوب تشکل های هنوز قوام نیافته از سوی صاحبان صنایع را با خواست آزادی بیان، اجتماعات و فعالیت های سیاسی فعالان جامعه مدنی یکی دانست. آنچه از گفتگو های رو در رو با مردم می توان نتیجه گرفت آنست که اکثریت مطلق شرکت کنندگان فازغ ازخواستگاه طبقاتی و گرایش سیاسی و بدون نظر مشخص نسبت به عوامل ریشه ای شکل گیری وضع موجود، هریک از دیدگاه خود خواهان بهبود شرایط اقتصادی می باشند و از انجا که اکثریت مطلق شرکت کنندگان متعلق به طبقات مادون اجتماعی یعنی کارگران، زحمتکشان و طبقه مشهور به متوسط هستند، مقابله با بحران بیکاری و تورم اولین خواست آنهاست. بحرانی که عموما علت پدیداری آنرا در تحریم ها و افزایش نرخ دلار می بینند و بدینسان آنرا با رابطه با آمریکا ربط می دهند. یعنی اینکه رای دهندگان به تغییر اولین گام عملی را تغییر در سیاست خارجی بوِیژه رابطه با آمریکا می بینند و تغییر در سیاست گذاری های داخلی را بدون حل این مشکل چندان اساسی و پایدار تشخیص نمی دهند. در واقع این رای نشان دهنده مخالفت بخش وسیعی از مردم با سیاست خارجی ومواضع سرسختانه هسته ای است. پیامی که نظام خود تمایل به دریافت آن داشت تا بتواند بر امواج آن سوار شود. چرا که پیروزی هر یک ازکاندیدهای مطرح اصلاح طلب در هر دو عرصه داخلی و خارجی تعبییری دو گانه داشت. مخالفت با نظام و مخالفت با سیاست هسته ای.

۹- چرا در اجماع صورت گرفته روحانی انتخاب شد نه عارف:
درخواستگاه طبقاتی این دو و طبقات حامی آنها تفاوت چندانی نیست! چرا که درحال حاضر هر دو در چمبره سرمایه داری نئولیبرال دست و پا می زنند و مدت هاست که دیگر از سوسیالیست نمائی و عدالت محور کینزی اصلاح طلبان اولیه مشهور به خط امامی ها نشان مشخصی به چشم نمی خورد. دراین رابطه آنچه بود در فرایند صعود به جایگاه دولت و دراختیار گرفتن هشت ساله سکان اقتصادی کشور محو شد و آنچه جاری است اندک آثار باقیمانده از کاریکاتور عدالت سیاسی و گرایش بازاری به جامعه مدنی است که بنظرمی رسد با این انتخابات رنگ باخته تر هم شده است. بنا براین به این مسئله فقط باید از زاویه سیاسی یعنی مناسبات موجود بین جناح های نظام و افکار عمومی نگریست. ابتدا باید گفت که علیرغم پذیرش پاک دستی و سلامت نفس عارف مردم عملا او را فاقد توانائی رودرروئی با نظامی قالتاق می دانستند. بر خلاف ممر فرار از نداشتن تحلیل درست ازشرایط و عدم شناخت مردم، یعنی نسبت دادن نداشتن حافظه تاریخی به مردم. باید گفت که مردم دقیقا با شناخت کلی از شخصیت روحانی او را آخوندی هم جنس نظام میدانستند که از توانائی نسبی رودرروئی برخوردار است. خشم گرفتن به مجریان تلویزونی و برخورد تند و مسلط با سایر کاندیداها به ویژه جلیلی و قالیباف به خوبی این روحیه سکتاریستی و پرخاشجویانه روحانی را نشان داد. روحیه ای که همیشه برای مردم آرزومند مقابله با نظام، لذت بخش است و بسیار بیشتر از حمایت های محتاطانه و از موضع ضعف عارف از موسوی و خاتمی تاثیرگذار بود. دیده ایم که مردم زخم خورده و متنفر از احمدی نژاد، برای برخوردهای تحقیرآمیز او با نظام هورا می کشند و او را به جلو هل می دهند و در واقع در شرایطی حتی حاضر می شوند از او نیز در برابر نظام دفاع کنند، کاری که بارها با شخص رفسنجانی کرده اند. واقعیت آن است که برای گروه های مرجع اصلاح طلب نیز که خواهان گرفتن امتیاز از حاکمیت هستند شیوه برخورد روحانی و قدرت تعامل گری او قابل پذیرش تر و دستاورد آن قابل دسترس تر بود. علیرغم احترام به شخصیت عارف، اصلاح طلبان مطرح نیز هم رای با مردم تمایلی نسبت به حمایت از او که گفته می شد کاملا غیرتشکیلاتی خود را نامزد کرده است نشان نمیدادند. به همین دلیل بود که با انصراف عارف که (آنها را ازیک رو در وایسی بزرگ و خطر آفرین سیاسی نجات می دهد) چنین شوق زده به تحسین این طفل معصوم می پردازند. طیف وابستگان اقتصادی و سیاسی به رفسنجانی ازجمله گروه کارگزاران نیز حاضر به حمایت از عارف نبودند و شخص رفسنجانی برای عمل به برنامه از قبل پیش بینی شده ی حمایت از روحانی، انصراف بازهم پیش بینی شده ی عارف را لحظه شماری می کرد. چرا که اساسا بنا نبود روحانی بنفع عارف کناره گیری کند و رهبری را در تنگنای احتمالی استفاده مجدد از ماشین تقلب خود قرار دهد. علت ایجاد هیجان و شوق روزهای آخر را باید در همین رفع بلاتکلیفی انتخاب آخر اصلاح طلبان دانست. با توجه به شرایط حاکم و فضای موجود مردم می دانستند از مجموع کاندیدا های تحمیل شده تنها کسی که می تواند به پشتوانه حمایت جناح ها با تقسیم غنائم و کاهش تنش ها لقمه نانی برساند همین آخوند امنیتی است.

۱۰- پس تکلیف آنهائی که رای ندادند چیست؟ باید به موج رقصنده های خیابان بپیوندند!
پاسخ این پرسش را به دو بخش تقسیم می کنم.
۱- هرچند درهنگامه های انتخاباتی تکیه بر آمارها روشنگرانه و بیانگر تناسب نیروهای اجتماعی است. اما بدلیل بسیاری از جمله فقدان احزاب سیاسی و سازمان های صنفی، اختلاط طبقاتی و گنگی آرایش طبقاتی، نبود استراتژی مبارزاتی و چشم انداز آتی و فقدان گفتمان غالب در جامعه،این حکم درجامعه ایران نمی تواند قطعی باشد. آنچه از آمارهای اعلام شده برمیاید حدود چهارده میلیون نفر از واجدان شرایط از شرکت در انتخابات خودداری کرده اند. که اساسا مبانی اندیشه، مرجع تصمیم گیری و علل امتناع آنها نه مشخص و نه قابل تفکیک است. آنچه با قاطعیت می توان گفت مخالفت یا عدم گرایش جدی آنها به نظام جمهوری اسلامی است. اگر بخواهیم فقط به آمارها بسنده کنیم و آن گروه اندکی را که تحت هیچ شرایطی حتی در هنگامه های اشتیاق جمعی مانند دوم خرداد و جنبش سبز نیز از شرکت در انتخابات خودداری می کنند و رای اولی ها را که تاثیر قابل توجه ای در تغییر تناسب آرا نداشته اند (هر چند مشاهدات میدانی نشان داده درصد قابل توجه ای از آنها در انتخابات شرکت کرده اند) کنار بگذاریم، می توان نتیجه گرفت که تقریبا متناسب با آمار رسمی اعلام شده در انتخابات قبلی، هواداران جنبش سبز از شرکت در این انتخابات خوداری کرده اند. اما آیا می توان اینرا بعنوان یک واقعیت اجتماعی پذیرفت؟ یعنی بپذیریم که جنبش سبز این انتخابات را تحریم کرده است. قطعا نه! چرا که هر کدام از ما مستقیما برخی از هواداران جنبش سبز را می شناسیم که هر چند با اکراه اما با تغییر تصمیم در هفته آخر در انتخابات شرکت کرده اند. اما در رابطه با پاسخ مشخص به سئوال هر چند با قاطعیت می گویم که نمی توان مرجع تصمیمی گیری این طیف (تحریم کننده گان) را احزاب و سازمان های اپوزیسیون دانست اما انتظار معقول آنست که این گروه مرجع ضرورتا" باید تکلیف دعوت شده گان به تحریم را مشخص و برنامه پیش روی آنها را تدوین کرده باشد. اما نه عملا"، بلکه ظاهرا" نیز در آن هنگامه هیاهوی تحریم جز ترویج و تقویت نفرت از نظام، اصرار بدون پشتوانه بر انتخابات آزاد و طرح شعارهای تکراری نشانی از چنین برنامه ای موجود نبوده و نیست. متاسفانه این احزاب و سازمان ها پس از انتخابات نیز با اتخاذ مواضع کجدار و مریض، پذیرش ضمنی پیروزی و تبریک های مستقیم و غیرمستقیم به مردم به معنی حامیان روحانی. گروه عظیم تحریم کننده را که برخلاف شرکت کنندگان از تحلیل ویژه، استقلال رای و ثبات در عقیده برخوردارند در بلاتکلیفی باقی می گذارند و با مواضع دو پهلو ناخواسته زمینه ایجاد یک دو گانگی نامطلوب در جامعه را نیز فراهم می آورند.
درحاشیه بگویم اولین عبارت شوخی – جدی ای که در اولین تماس تلفنی با جوان تحصیلکرده جنبش سبزی که در انتخاب به حمایت از روحانی وارد کارزارشده بود شنیدم "با مشت محکم زدیم بر دهن تحریمی ها" بود و روزهای بعد هم چه در مواجهه حضوری و چه درفضای مجازی به عینه مشاهده کردم که گونه هائی گاه دیپلماتیک و گاه توهین آمیز از این عبارت رد و بدل می گردد. هرچند با قاطعیت می گویم عوامل اطلاعاتی و امنیتی نظام سرسختانه به این دو گانگی دامن می زنند، اما باید گفت آنها مشتاقانه بر بستری می دوند که ما هموار کرده ایم.

۲- نه من ونه هیچ شخص دیگری نمی تواند به تنهائی برای سیزده میلیون جمعیت آگاه ودارای استقلال فکری تعیین تکلیف کند و رهنمودهای ذهنی ارائه دهد. انچه درحال حاضر مهم است دادن فرصت تفکر به این خیل عظیم برای خارج شدن از بهت اولیه است. هر چند این طیف خود قبل ازانتخابات نیز می دانستند که گروه بسیار بزرگی را تشکیل میدهند و نتیجه انتخابات نیز درستی نظر آنها را ثابت کرد اما بدنبال عملی نشدن انتظار غیرمنطقی و ذهنی شان از پیوستن اکثریت به موضع تحریم فعلا در خلا فکری ای بسر می برند که می تواند خروجی کاملا متناقضی داشته باشد، یعنی از طغیان تا یاس. بنابراین در وحله اول باید تلاش کرد با بیان واقعیت و ارائه تحلیل علمی از شرایط موجود واقناع این طیف اجازه نداد که تلخی احساس شکست آنها به واکنشی احساسی واداشته تا به سوی یکی از دو قطب متناقض کشیده شوند. پس از گذر ازاین مرحله بغرنج ذهنی تنها چاره را باید سازمان دهی حول استراتژی ای دانست که ظرفیت عملیاتی شدن داشته باشد. هرچند نگارنده به نوبه خود چند سالی است که پیرامون این موضع تلاش می کند و اولین گام های عملیاتی شدن آنرا در قالب راهکارهائی چون انتخاب رئیس جمهور مستقل از نظام و تشکیل مجلس شورای ملی تدوین و ارائه کرده است، اما معتقد است تا احزاب و سازمان های سیاسی ازتکرارخارج نشده و ذهنا وعملا با اعتقاد راسخ به حضور در میدان و استمرار درمبارزه درازمدت مدنی، ابتکارعمل را دردست نگیرند. نمی توانند بین خود و مردم رابطه تعریف شده ای برقرار نمایند تا با تکیه بر آن به سازماندهی جمعی پرداخت. آنچه در عرصه جامعه شهودی آشکار دارد و تجربه جنبش سبزنیز برآن صحه گذاشت قطع ارتباط جامعه، بویژه جوانان با احزاب و سازمانهای سیاسی است. درحال حاضر آنچه به عینه به چشم می خورد ناامیدی جوانان از گروه های مرجع و تلاش آنها برای خود سامان یابی مستقل از احزاب است. این پدیده اجتماعی نوین که ابتدا با جنبش سبز ایران شعله ور شد و سپس به منطقه سرایت کرد و اکنون در مصر و به نوعی در ترکیه حضوری دوباره یافته و توانسته است نه تنها احزاب و سازمان های سیاسی، بلکه کلیت جامه را نیز بدنبال خود بکشاند، پدیده ایست دو ماهیتی. از سوی محرک است و پیش رونده و تغییر دهنده با این ویژه گی که می تواند در سطح موجب تغییرات خلق الساعه و گسترده گردد و ازسوی دیگر مخرب است و بازدارنده یعنی بدلیل همان ویژه گی می تواند از عمق یافتگی مبارزه جلوگیری کرده و خود را تکرار کند. در آینده نزدیک یعنی پس از گذر از این مرحله دشوار و بازگشت آرامش ذهنی این طیف، حرف های گفتنی را می توان زد فعلا باید به همان موارد ذکر شده بسنده کرد.
دیگر اینکه نباید فقط چشم به طیف تحریم کننده گان دوخت چرا که جدای از رای دهنده گان به روحانی باید گفت غالب رای دهنده گان به دیگر کاندیدا ها نیز اگرچه نه لزوما" از نظام اما دقیقا از وضع موجود ناراضی و خواهان تغییر اند وازآنجا که متعلق به همین سرزمین و برخواسته ازعمق همین جامعه اند، درصورت عمل به عقلانیت، ترک تحلیل انتزاعی از جامعه و صف بندی های ذهنی ازسوی اپوزیسیونِ ِمخالف نظام، این طیف نه تنها دافعانه عمل نمی کنند، بلکه به تناسب و ظرایفی حداقل بخشی از آنها قادربه همراهی با اکثریت می باشند. گروه قابل توجه ای که به جای هل دادن آنها به موضع مخالف و تبدیل کردن آنها به نحله ای با مواضع قیاسی اخوان المسلمین در برابر سکولاریسم، می توان آنها را به درون کشاند و بارور کرد تا جامعه را از شکل گیری اخوان والمسلمین مصری، طالبان افغانی و حجیته ای ایرانی در امان نگاه داشت و با راندن سازماندهندگان آنها به گوشه انزوا و طرد همیشگی از جامعه، کشور را نجات داد.

۱۱- تشریح مواضع اپوزیسیون در هنگامه انتخابات:
این طبیعی است که اپوزیسیون سرکوب شده و تجربه اندوخته از وقایع انتخاباتی گذشته که با شوق و امید مردم را به شرکت در آن فراخوانده بود. این بار دربرخورد با تشدید تهدیدها ، فشارها و اختناق سیاسی نسبت به شرکت درانتخابات با تردید جدی روبرو گردد. درواقع اگر غیر از این بود باید آنرا غیرطبیعی دانست. بیان جملات صریحی چون "اجازه ورود نمیدهند – اگر اجازه دهند باید به میزان مشخصی رای بیاوریم." از سوی شناخته شده و مقبولترین چهره اصلاح طلبان یعنی خاتمی نشان دهنده نگرش غالب این جریان سیاسی است که در هنگامه تصمیم گیری برای شرکت در انتخابات بر آنها حاکم است. اما در مجموعه نیروهای مخالف نظام که خود به دو طیف اصلی یعنی طیف مشهورشده به براندازان و طیف معتدل تری چون تحول خواهان تقسیم می گردند، نگرش دیگری غالب است که کمتر نشانی از تردید دارد و تحریم و عدم شرکت وجه مسلط آنست .هرچند دیدگاه ها و نظراتی چون مهندسی انتخابات، تقلب درانتخابات، بی حاصلی در انتخابات و.... در بین این دو طیف و اصلاح طلبان و حتی عامه مردم مشترک است اما تفاوت های نسبتا عمیقی نیز حاکم است.
در رابطه با نگاه مجموعه دو طیف مخالف نظام به انتخابات، باید گفت هر چند در نظر آنها مشروعیت بخشی به نظام تابوئی است سد کننده. اما دراین مورد از یگانگی درنگرش برخوردار نیستند. برخی هر همسوئی با نظام حتی دفاع مشترک از کشور را مشروعیت بخشیدن به نظام تلقی می کنند و از شرکت در هر انتخابات برگذار شده توسط نظام خودداری می کنند. برای برخی این تابو به شرایط و زمان وابسته است گاه در انتخابات شرکت می کنند و گاه به تحریم متوسل شده و پس از انتخابات با جنبش مردم همراه می گردند. برخی در پاره ای مواقع درانتخابات شرکت کرده و درپاره ای دیگر بدون تحریم عقب می نشینند. برخی برای جلوگیری از مشروعیت بخشی به نظام از شرکت درانتخابات خوداری کرده اما برای فاصله نگرفتن از صحنه و دور افتادن از مردم به طرح مطالبات پرداخته و می کوشند آنرا دربدنه جامعه تززیق نمایند. همه این تفاوت ها نه در نتیجه اختلاف در جهان بینی، خواستگاه طبقاتی، سمت گیری اقتصادی و نگرش سیاسی است بلکه عموما حاصل عدم تبیین مقوله مشروعیت، برداشت متفاوت و متناقض از این مفهوم گنگ و ارائه تعاریف متغیر و وابسته به زمان و شرایط از این مقوله اند. هر چنددرانتخابات اخیر اکثریت مطلق شکل دهنده گان این طیف گسترده و نامنسجم به تحریم انتخابات پرداختند، اما همین تزلزل در اندیشه و عدم تبیین نهائی مقوله مشروعیت است که به تزلزل در مواضع می انجامد تا بسیاری از آنها پس از مشاهده استقبال عمومی و پذیرش نتیجه انتخابات از سوی مردم، انتخاب مردم را پاس داشته و تبریک گویند. حزب توده ایران – فدائیان اکثریت – اتحاد جمهوری خواهان و.... از این شمارند.
برای مخالفان مطالبه محور شرکت درانتخابات تابو نیست. این طیف که با جنبش دوم خرداد جوانه زده و با جنبش سبز به خود رسمیت داد تا قبل از انتخابات اخیر هر چند در مواقعی با اکراه اما پیوسته با طرح مطالبات در انتخابات شرکت کرده اند وحتی انتخابات اخیر نیز نتوانسته است شکاف جدی وعمیقی در این نگرش ایجاد کند. علیرغم این تفاوت نگرش در دو طیف مذکور، شعار به استراتژی تبدیل شده "انتخابات آزاد" را می توان محور غیرعملیاتی مشترک بین این دو طیف گسترده دانست. نمایندگان اداور تحکیم و برخی از گروه های دانشجویی و ملی مذهبی های داخلی از این جمله اند.
اما طیف اصلاح طلبان داخل و برخی ازنمایندگان خوانده و ناخوانده آنها در خارج که مجموعا بر خواسته از بطن نظام اند، مقوله مشروعیت نظام مسئله ایست فرعی و تبلیغی. چرا که در واقع آنان مشروعیت سیاسی خود را از موجودیت نظام کسب می کنند و بدون این نظام با ماهیت شناخته شده اش، آنان نیز فاقد مهر اپوزیسیونی می باشند. درغیر این صورت شاید بیراه نباشد اگر بگوئیم بخش اصیل تر آنان باید به صف مخالفان برانداز نظام حاکم برکشور می پیوستند. (هم چنان که اسلاف اولیه و جده آنها در زمان شاه این چنین نقشی برای خود قائل بودند.) برای این طیف مهم مشروعیت بخشی به نظام نیست، مهم کسب مشروعیت خود و یا مشروعیت بخشی به خود است. چرا که خروج از نظام را به معنای خروج از دایره مشروع سیاسی می دانند.

۱۲- آیا مردم با شرکت در انتخابات به نظام مشروعیت می بخشند
این انتخابات یک بار دیگر نشان داد که برخلاف نیرو های اپوزیسیون مشهور به اپوزیسیون خارج برای مردم اساسا مقوله ای بنام مشروعیت نظام مطرح نیست. مردم درقلب ودرون چهار چوبی زندگی می کنند که همین نظام تبیین و تعیین کرده است. پذیرش عملی قواعد ودستور العمل های آن خود به معنای پذیرش مشروعیت آنست. این مشروعیت لزوما نباید پذیرش مشروعیت سیاسی با تعبیرمخالفان باشد.چرا که مردم عملا وبالاحبار به نوعی مشروعیت حقوقی، اداری، قضائی،اجرائی و حتی نظامی نظام را پذیرفته اند. ازپرداخت مالیات گرفته تا دریافت یارانه وتمکین به قوانین جاریه از سوی اکثریت مطلق مردم ، نشانه های عینی این پذیرش ضمنی است .این تعریف با تعریف مخالفی که هیچ شقی ازمشروعیت این نظام را نمی پذیرد وحتی از مراجعه به سفارت خانه های ایران نیز خود داری می کند بسیارمتفاوت است. در ین جا نکته کلیدی که شدیدا برآن تاکید دارم و درپزوهش "شیوه مبارزه مردم" به تفصیل به آن پرداخته ام عدم درک و شناخت اپوزیسیون از واکنشی است که تحت مقوله رفتار جمعی مردم قابل تیبین است. واقعیت آنست که اساسا"مردم با شرکت در انتخابات بدنبال سلب مشروعیت و یا اهدای مشروعیت به نظام نیستند. این تعبیر از مشروعیت خود حاصل نگرش متفاوت اپوزیسیون با مردم و نا آگاهانه تلاشی است مخرب برای جدا سازی خود از مردم. درپژوهش ذکر شده ،علت تعجب سی ساله اپوزیسیون ازچرائی شرکت مردم در فراخوان های مختلف نظام ازجمله راهپیمائی های ۲۲ بهمن و انتخابات بسته و مهندسی شده، تشریح شده است .دراین جا فقط به این مختصر بسنده می کنم . که انقلاب بهمن فصلی نوین وامکانی جدید فراروی مردم گشود که تاریخا ازآن محروم بودند..احساس زیبا ، محرک و بقولی فطری بشربه مشارکت درسرنوشت جمعی، اهدائی انقلاب بهمن به مردم است. گشودن یکباره و چهارتاق این دروازه بر روی جامعه ای که فقط هر نسل یکبار باز شدن دریچه های کوچکی از آن را به چشم برهم زدنی مزه مزه می کند، بسیار دلچسب و دل نکندنی است. این فرصت ارمغانی را مردم زخم خورده ازعقب مانده گی تمدنی،اختناق سیاسی، ضعف فرهنگ سیاسی ومحروم مانده از احزاب سیاسی، به سهولت از دست نمی دهند. دریک کلام این گرایش به مشارکت به مفهوم مقاومت برای از دست ندان تنها امکان باقی مانده و قابل دسترس برای حضوردرعرصه است.این برداشت است که مانع می شود مردم به توصیه خشک معدودی جدای مانده از جامعه لبیک گویند. بی اعتنائی به اصرار اولیه اکثریت احزاب و سازمان های مخالف نظام به تحریم انتخابات (هرچند اکثریت آنها خود به صف مردم می پیوندند) واستقبال چشمگیر مردم برای شرکت در انتخابات دوم خرداد ۷۶ جنبش سبز ٨٨ و تغییر۹۲ گویای همین واقعیت است.این ظراقت غاصبان انقلاب بهمن است که برخلاف اسلاف خوددرجنبش مشروطه ونهضت ملی شدن نفت بسیارآگاهانه وزیرکانه به دلایل متقن بویژه ماهیت توده ای انقلاب وشاخصه پوپولیستی مجموعه رهبری آن، به این امکان استمرارمی بخشید.همین استمراربخشی آگاهانه است(هرچقدرهم که فرصت طلبانه،عوامفریبانه ودروغین و یا کنترل شده باشد) که مردم را به شرکت داوطلبانه درجنگ، تحمل کمبودها، سهم پذیری درسرکوب مخالفان نظام تحریک می کند. آنها را به شرکت در انتخابات و راهپمیائی ها ی حکومتی ترغیب می کشاند. ویا به محض گشودن اندک منفذی برای فعالیت های اجتماعی جوانان را به سوی سازمان های غیر دولتی رهسپارمی سازد. و درنهایت با داشتن فقط یک امنیت یک روزه، مردم را به خیابان ها می ریزد و جنبش سبز را پدید می آورد.باید این زاویه نگاه را درک کرد و در جهت سازماندهی مردم از آن بهره جست نه آنکه با تخطئه آن بر توهمات خود از جامعه دامن زد.

۱٣- تغییر چه اهدافی را دنبال می کند آیا می توان آنرا یک سمت گیری اقتصادی دانست. یا بیشتر درعرصه سیاسی و اجتماعی مصداق دارد.
قبلا گفته ام سمت گیری اقتصادی جمهوری اسلامی بیش از دو دهه قبل تعیین شده و تا کنون تغییری در آن داده نشده است . با توجه به شرایط جهانی وگره خوردن اقتصاد ایران بااقتصاد جهانی نبایدانتظاردیگری را بپرورانیم.دراین شرایط نه این دولت ونه هیچ دولت دیگری حتی پس ازسرنگونی نظام نیزنمی تواند درسمت گیری اقتصادی به تعبیرمارکسیستی آن تغییری ایجاد کند،مگر آنکه حزب کمونیست کلاسیکی براریکه قدرت بنشیند.که درآن صورت نیزسمت گیری آن درتعامل بااقتصادجهانی قابل پیش بینی نیست.اما همانطورکه گفته ام درجهت گیریهای امکان بروزتغییرات بسیاراست، بویژه درعرصه های سیاسی واجتماعی که درشرایطی این تغییرات می تواند بسیارمعنا دارباشد. بنا براین بهتراست دوستان این بحث را ببندند و با شناخت وضع موجودوشرایط حاکم به تحلیل وارائه نظر بپردازند. چرا که مهمترین وظیفه یک اندیشه ورز وفعال سیاسی شناخت واقعیت هاست نه تصویر سازی ازرویاها وایده های خود. درانطباق ایده ها بر واقعیات موجود و نزدیک کردن آنها به یک دیگرست که می توانیم حرکتی پیش رونده داشته باشیم.

۱۴- دشواری های اقتصادی پیش روی روحانی چیست ؟ آیا می تواند بر اوضاع مسلط شود؟
وضعیت کنونی اقتصاد ایران با تفاوت هائی در توسعه اقتصادی،سرمایه ای وتکنولوژیکی که حاصل گذر زمان درازی قریب ۲۵سال است،بسیارشبیه وضعیت اقصادی پس ازجنگ است. یعنی شرایطی که رفسنجانی سکان اجرائی کشور را دردست گرفت. با این تفاوت منفی که درآن دوران کشوربا اغتشاش ودرهم ریخته گی اموراقتصادی مواجه نبود وساختار اقتصادی ایران علیرغم گذرازانقلاب تخریب گروجنگ ویرانگراز نظم درونی قابل اتکائی برخوردار بود. با تکیه برهمین نظم درون ساختاری است که رفسنجانی توانست تحول اقتصادی وسمت گیری جدید راعملیاتی سازد وعلیرغم شکست دربسیاری ازبرنامه ها وخلق تورم کمرشکن کشور چهار چوب اقتصادی و چشم اندازی ترسیم شده ای را تحویل اصلاح طلبان دهد تا بتوانند درهمان مسیرادامه دهند. اما براقتصادکنونی ایران بجز شارلاتانتاریسم هیچ نظمی حاکم نیست وساختار اقتصادی باعدم انسجام ارگانیک روبروست و بهتر است بگوئیم فاقد سیستم ارگانیک ورکن های بهم پیوسته است.اگر دولت رفسنجانی می توانست تا ایجاد بسترهای لازمه تحول درنظرگرفته به سیستم کوپنی تکیه کند ویا امکانات انباشه شده درجبهه را بسمت جامعه سوق دهد.دولت جدید ازاین امتیازها محروم است ونه تنها نقطه قابل اتکائی ندارد، بلکه با معضل پرداخت نقدی یارانه ها نیزروبروست.این دولت حتی مجبوربه احیا، بازسازی وترمیم رکن های ساختاری از هم پاشیده و مهمتر از همه رکن های اقتصادی نظیرسازمان برنامه، شورای پول و اعتبار و... می باشد. اگر این تنگناهای ساختاری را درکنار تورم ، بیکاری، از هم پاشیدگی صنایع بویژه صنایع کوچک و متوسط، کمبود ذخایرغذایئ، حجم عظیم نقدینگی بویژه،نقدینگی سرگردان و... بگذاریم متوجه عمق فاجعه و تخریب صورت گرفته و انباشت معضلات و دشوارهای پیش روی دولت آینده خواهیم شد.باتوجه به این وضعیت قول صد روزه روحانی برای اصلاح امور قطعا قولی است خلاف که دل در آن نتوان بست! برای آشنائی بیشتر با معضلات پیش روی دولت روحانی توصیه می کنم گزارش هشدار دهنده عیسی کلانتری عضو گروه مشاوران روحانی را که در روز تدوین نهائی این جزوه منتشر شده مطالعه کنید. و اما در باره صنایع نفت یعنی شاه کلید اقتصاد ایران و تنها نقطه اتکا مطمئن دولت، باید گفت وضعیت بسیار وخیم تر آن است که به تحریم های اخیر و کاهش فروش مرتبط باشد. حتی اگرمسئله تحریم را ازمعادله کنار بگذاریم. همه مستندات و گزارشات منتشره که قطعا نشانگر نیمی ازواقعیت های موجود هم نیست، حکایت از بحران عمیقی در این صنعت استراتژیک دارد. بحرانی که نه در قیاس با دوران محمد رضا شاه، بلکه با دوران جنگ نیز قابل مقایسه نیست. اگردرآغازدولت رفسنجانی این صنعت باکاهش تولید، تخریب وآسیب دیده گی آنهم در بخش هائی از حطوط مقدم جبهه مواجه بود، در حال حاضردرهردو زمینه سخت افزاری و نرم افزاری ودر کلیت خود و در گستره ایران با آنچنان بیماری مزمنی زمین گیر شده که بسهولت قابل برخواستن نیست .برداشت از سفره های نفتی و منابع گازی مشتر ک توسط کشور های حاشیه خلیخ فارس پیشکش. اگر برداشت بیش از ظرفیت و غیر صیانتی از منابع، فرسودگی ماشین آلات و تجهیزات، ترک کارشناسان و متحصصان مطرح و با دانش- باز نشسته گی اجباری فوج عظیم تجربه اندوخته ها- به روز نبودن دانش فنی – و پایان یافتن ، یا غیراقتصادی شدن بهره برداری از بسیاری از منابع را در یک دستگاه تحلیلی وضعیت سنجی اقتصادی قرار دهیم به عمق فاجعه رخ داده در صنعت نفت طی این هشت ساله اخیر که سکان برنامه ریزی و هدایتی آن به بی کفایت ترین ها و نظامیان رسید پی خواهیم برد. حالا اینکه آیا دولت روحانی می تواند با غلبه بر مشکلات تغییری در وضع موجود بوجود آورد به عوامل داخلی و خارجی بسیاری وابسته است که تشریح می شود.

۱۵- در مبارزات انتخاباتی موضع روحانی نسبت به پرداخت یارانه های نقدی روشن نیست . آیا امکان توقف آن وجود دارد؟
این مسئله ایست که ذهن بخش عظیمی از مردم بویژه اقشارکم درآمد وزیر خط فقر را به خود مشغول کرده زیرا در شرایط تحمیلی فعلی این دریافت را غنیمت شمرده و نگران از دست رفتن آب باریکه خود هستند. در چنین شرایطی طبیعی است این وظیفه نیروهای سیاسی است که با تحلیل شرایط و پیش بینی جهت گیر ی آتی دولت این فرصت را برای مردم فراهم آورند تا بتواند با اخذ تصمیم و شیوه انتخاب مقابله، خود را آماده رویا روئی با شرایط کنند.اما این هم یک واقعیت است که پیش بینی مواردی این چنینی برای نیروهای سیاسی محروم ازآمار واطلاعات اولیه و وقایع پشت پرده، بسیار دشوارو گاه مغالطه آمیز است . در این شرایط تنها با نگاه به چشم انداز آتی اقتصادی کشور و سمت گیری آن است که می توان حدس هائی قریب به یقین زد.
همانطوریکه گفته شد دولت جدید نه تنها نقطه اتکائی درگذشته ندارد، بلکه با معضلی بنام پرداخت یارانه های نقدی نیز دست به گریبان است. معضلی که به خودی خود قادربه ساقط کردن هر دولت دموکراتیکی است که از یک انتخابات آزاد بر خواسته است.اما   آزاد سازی قیمت ها وسپردن اقتصاد به بازار رکن اصلی اقتصاد نئولیبرالیستی است که سمت گیری حال و آینده اقتصادی ایران است. بنابراین افزایش حامل های انرژی در این دولت نیز چون دولت احمدی نژاد یک فریضه است که باید بنا بر فتوای بانک جهانی و صندوق بین المللی پول ادا گردد.با این نگاه می توان گفت در نظامی که درساختار سیاسی آن دادن و گرفتن ،بویژه گرفتن امتیاز های سیاسی و اقتصادی نابع هیچ برنامه از قبل تدوین شده و سیستم دموکراتیکی نیست ،انتظارمیرود که این دولت نه صرفا دراولین گام، بلکه درگام های بعد با بهره گیری ازسنن گذشته یعنی اعمال زور نا محسوس وفریب اقتصادی ودرنهایت با دادن امتیاز های زود گذردیگری به حل این معضل بپردازد ویارانه های نقدی را به کانال دیگری هدایت کند. هر چند درمجموع اگردولت بتواند با کاهش تورم وافزایش وگسترش خدمات اجتماعی به قطع یارانه ها بپردازدگام موفقیت آمیزی بسوی اصلاح اموروساختارمندی نظام اقتصادی برداشته است. درآینده مشخص خواهد شد که دراین رویاروئی مردم پیروز خواهند شد یا نظام به تبعیت از اقتصاد جهانی آنچه را هم که موجود است از چنگ مردم خارج خواهد کرد.

۱۶- آینده اقتصاد ایران :
اقتصادایران با اقتصاد جهانی گره خورده است و برخلاف تصویر سازی نظام، تلاش برای خود کفائی دافع این اصل نیست.اگردر دوره پهلوی این ارتباط بیشتر یک سویه وکمترآسیب رسان است. طی این سی سال بدلیل سلطه نئولیرالیزم براقتصاد جهانی و توسعه و گسترش بخش های مختلف اقتصادی کشور این ارتباط دو سویه و گره آن محکم تر وباز نشدنی ترشده است. این را باصطلاح مردم کوچه و بازار نیز با پوست وگوشت خود حس می کنند و نیازی به ترویج تحلیل گران نئولیبرال نیست. چشم انداز اقتصاد ایران بدون تعیین تکلیف اقتصاد جهانی و بحران زدائی از آن قابل ترسیم نیست حتی اکر ایران درداخل برنا بسامانی های اقتصادی حاصل ازهم گسیخته گی سیستم مدیریت اقتصاد خود فائق آید و به انسجام درونی دست یابد، باید قادر باشد با پیامد های بحران اقتصاد جهانی مقابله کند و به سر نوشت کشور های حاشیه ای تحت فشار دچار نگردد. در این میان نفت تنها ابزار مقابله با بحران است که می تواند در تعدیل وضعیت، کاهش فشار بیرونی و جلوگیری از ورود بحران به کشور بسیار موثر باشد.اگرچه از زاویه ای دیگر خود می تواند بحران ساز باشد و یا به تشدید بحران کمک کند.
در ساختار اقتصادی ایران به هنگام ورود به عصر مدرن و مدرنیزاسیون رضا شاهی اثری از وابستگی به نفت نیست و اندک درآمد آن به جیب حاکم می رود.این بختکی است که محمد رضا شاه به مرور و بویژه ازسال ۴۲ به بعد بر پیکر اقتصاد ایران تحمیل می کند تا پس از افزایش درآمدآن سرتا پای اقتصاد را فرا گیرد. فرایندی که نظام اسلامی هم ازهمان گام نخست شوق زده وآرزومندانه به آن تداوم می بخشد. متاسفانه دربرابر نظریه اقتصادانان حکومتی مبنی بر هزینه کردن نفت، عموم تئوری ها و نظریه های صاجب نظران فقط بر کاهش وابستگی به نفت متمرکزاست. آنچنان که در خلاقانه ترین استراتژی اقصادی خود فقط می توانند آن را به تامین کننده صندوق ذخیره ارزی تبدیل کنند.این نگرش به نفت صرفا یک نگرش سیاسی است نه اقتصادی وعموما ریشه گرفته ازنظریه استبداد نفتی است که در آن نفت عامل عدم تمکین حکومت از مردم است.برخلاف دیگرکشورهای نفت خیز حوزه خلیج فارس که نفت صندوق سوپرمارکت آنهاست .درساختار اقتصادی ایران نقش نفت صرفا نقش یک منبع حمایتی برداشت وتزریق نیست. دراین ساختارعلیرغم گذشت سالها نفت هنوزگرداننده وروان کننده چرخ های اقتصادی است. بحث برسر وابستگی اقتصاد ی به نفت نیست . بحث برسر تدوین اقتصاد نفتی است که ماهیتا مقوله ایست متمایز وازآغاز پیدایش این صنعت در ایران به دلیل در ک نا روشن آن ازسوی صاحب نظران اقتصادی نادیده گرفته شده است، اما تاهنگامی که ایران از این خوان نعمت بر خوردار است تنها تدوین اقتصاد نفتی است که می تواند جهشی در توسعه اجتماعی اقتصادی ایران ایجاد کند و بستر اقتصاد بدون نفت را فراهم سازد. میدانم که جای طرح این مقوله این جا نیست ،اما این اشاره به آن جهت است که در پاسخ به پرسش مطرح شده در باره چشم انداز دور ترو فارع ازنظام اسلامی بگویم، بلی! درصورت استقرار یک دولت ملی که قطعا با بهره گیری از صاحبان اندیشه داخل و خارج توام است، این چشم انداز می تواند بسیار خوشایند باشد.

۱۷- فضای عمومی را چگونه باید دید آیا گفتمان غالبی بر این فضا حاکم است؟
- با اشاره به اینکه اصطلاح گفتمان، یعنی اصطلاح مفهوم پردازی نشده ای که همزاد جنبش دوم خرداد توسط روشنفکران اصلاح طلب به فرهنگ سیاسی کشورراه یافته است، جای بحث دارد.اما بدلیل جا فتادگی درعرصه عمومی همین اصطلاح را مورد استفاده قرارداده وبحث را آغاز می کنم.
اگرازاین عمق نگری برخوردار باشیم که بتوانیم اراده سیاسی جریان های سیاسی برای مبارزه واز کارانداختن چرخ های دولت را از تصویرسازی آنها ازخط مشی دولت تفکیک کنیم، مشاهده خواهیم کرد که برای اولین باردر دو دهه اخیرشرایطی بوجود آمده که یک نگاه غالب در فضای عمومی شکل گرفته و جامعه ازیک دستی در خور تعمقی برخوردار است. مخالف و موافق از تصویر سازی ذهنی مستقل از مردم دور ی کرده و حد اقل در این مورد به یک نگاه مشترک رسیده اند جدای از چند دستگی در باره میزان ، نوع ، و زمان طرح وعملیاتی شدن مطالبات از سوی رای دهنده گان به روحانی و مقاومت دربرابر تحقق مطالبات ازسوی عناصرتند رو. درابعاد کلان تصویرسازی خلاف واقعی ازخط مشی دولت آتی صورت نمی گیرد. صفت اعتدالی دولت پذیرفته می شود ومخالفت یا موافقت با خط مشی دولت و یا تردید درموفقیت آن ، باعث نمی شود دولت با صفت دیگری وصف شود .
اغلب تحلیل گران سیاسی مخالف و موافق روند انتخابات ودولت آتی روحانی. براین نظراند که دولت روحانی درکلیه سطوح اجتماعی سیاسی اقتصادی ادامه دهنده راه دولت رفسنجانی است. درستی این نظر با توجه به شواهد و قراین موجود با درصد بسیار بالائی قابل تائید و تاکید می باشد. جناح میانه راست گرایان ومخالفان اصلاحات تا انجا پیش میروند که اساسا علت گرایش مردم به روحانی را نه عدم حضور شاخص اصلاح طلبان درعرصه انتخابات، بلکه خواست اعتدال می دانند وبخش توپخانه ای تندروها اعتدال را به مفهوم طرد جنبش سبز تبلیغ می کنند. برخوردها نشان از این واقعیت دارد که بخش عمده ای ازرای دهنده گان به روحانی نیزاگرنه در ابتدا حداقل درحال حاضر یعنی درفضای پس از انتخابات چنین می پندارند و نه تنها نگاه خود را با آن تطبیق داده اند، بلکه به نوعی آنرا مورد حمایت قرار داده ومایل به عملیاتی کردن آن هستند. مردم با نادیده گرفتن تحمل فشار حاصل از سیاست های دولت هاشمی بخصوص دولت دوم آن که به نسبت فشارغیر قابل تحمل دولت احمدی نژاد آنرا یک نعمت برد باد رفته تلقی می کنند، این امید را به خود تزریق می کنند که با سیاست اعتدال و دوری جستن از تند روی دو سویه می توان آرامش و ثبات اقتصادی را به کشور باز گرداند وباخروج از شرایط بحرانی به آینده امید وارترشد. این امید ضمنی را می توان همسو با نظریه باز سازی تاریخی ای دانست که بخشی از روشنفکران اصلاح طلب و تحول خواه در صدد تزریق آن به بدنه جامعه و جامعه سیاسی کشورهستند وامید وارند ازدل دولت دنباله رورفسنجانی، همانند دولت خود او جریان اصلاح طلبی عروجی دو باره یابد. بنظر می رسد در بین نیرو های اپوزیسیون بخش همراه شده با مردم کاملا از این نطر پیروی می کنند و بخشی از تحریم کنندگان نیز چندان مخالفتی با این فضا سازی ابراز نمی کنند. از اینروهر دو طیف یاد شده با اهداف مختلف در حال آماده سازی خود برای ورود فعال به عرصه می باشند. طیف اول برای همراهی منتقدانه وکمک به دولت بمنظورغلبه بر مشکلات ورفع بحران وطیف دوم برای طرح مطالبات از کف رفته مردم،عمق بخشیدن به آنها واوج دهی به مبارزات اجتماعی. بدون اظهار نظر قطعی و ورود به چرائی این دیدگاه ها باید برای درستی و درصد به واقعیت پیوستن این نگاه مثبت عمومیت یافته به بررسی تحلیلی دولت هاشمی نشست وعلل موفقیت وشکست آن را بازشناخت تا دریافت درصورت استمرار چنین فضائی طی ماه های آتی، آیا دولت روحانی می تواند پاسخ گوی خواست عمومی مردم باشد و برمشکلات فائق آید؟ یا زیر بارسنگینی آن زانوخواهد زد! واز سوی دیگر آیا فضای گفتمانی دولت جدیداجازه حضور به گفتمان های فرعی خواهد داد یا چون دولت رفسنجانی نفیا" با مطالبه کنندگان به شدت بر خورد و منتقدان همراه را در حاشیه قرار خواهد داد.

۱٨-- آیا روحانی می تواند یک دولت وحدت ملی بر اساس آنچه رفسنجانی پیشنهاد داده است تشکیل دهد.
-- بارها تاکید کرده ام ساختار اجتماعی ایران بسیاردرهم تنیده وبه تبع آن ساختار اقتصادی - سیاسی پیچیده و تبیین روشن آن با دشواری هائی خاص روبرواست که جای طرح مجدد آن نیست.اما دراین جا به ضرورت تبیین موقعیت و جایگاه آتی دولت روحانی در این ساختار واستناج نهائی درحد امکان وتا انجا که به خلط مقولات و لوث شدن مفاهیم منتهی نگردد، سعی خواهم کرد مختصر و ساده به تشریح این مسئله بپردازم .
درکشورهای دموکرات جهان بویژه آنان که ازساختار سیاسی چند حزبی برخوردارند نه آنان که صرفا بردوحزب اتکا دارند و پیوسته جایگزینی دوره ای صورت می گیرد، ائتلاف احزاب سیاسی وتشکیل دولت ائتلافی یک پدیده رایج است که گاه در مواقع بروز بحران های ملی این ائتلاف می تواند به به تشکیل دولت وحدت ملی نیز بیانجامد. درروند تشکیل دولت های ائتلافی حتی ممکن است احزاب کارگری مستقیم وغیرمستقیم با احزاب بورژوازی به ائتلاف دست زنند ویا خارج از ائتلاف اما آشکارا به حمایت ازبرنامه های اعلام شده است بپردازند. اما ازآنجا که این پدیده درجوامعی باساختارسیاسی غیردموکراتیک( که درآن ائتلاف بارمفهومی دیگری می یابد) امکان بروزپیدا نمی کند، ائتلاف احزاب وسازمان سیاسی به روش معول آن عملاغیرقابل تحقق است.درایران بدلیل ساختاراجتماعی مختلط وساختار سیاسی غیردموکراتیک این پدیده نه رایج ونه قابل تعریف است.آنچه در ایران ازآن بعنوان دولت وحدت ملی نام برده می شود به صراحت اکثریت مطلق شخصیت ها و تئوریسین های طرح کننده، دولتی است فرا طبقاتی که برای پرهیز از لفظ مزموم طبقه آنرا فراجناحی می نامند. ایران با ساختار اجتماعی مختلط که شاخصه آن احتلاط طبقاتی ، ناپداری طبقات اجتماعی وعروج و نزول شبه طبقات است،اساسا فاقد شرایط شکل گیری دولت ائتلافی است. دراین ساختار احزاب فاقدهویت طبقاتی اند وعملا هیچ حزبی( باستثنای موتلفه) با منشا طبقاتی مشخص در جریان سیاسی حضور ندارد. هرچند گروه های متشکل شده در یک حزب نامی ( یعنی جمعی غیر تشکیلاتی و حلقه زده پیرامون شخص یا اشخاص معدود که فقط نام حزب را یدک می کشد) درعمل بدنبال منافعی هستند که در طیفی از طیف های متنوع بورژوازی ایران قابل تعریف است.اماماهیت این احزاب که از تبیین مواضع طبقاتی خودسرباز می زنند درهاله ای ازابهام قرار دارد. حاکمیت مذهب برکلیه ارکان جامعه وتسلط ایده ئولوژی مذهبی یا در واقع مذهب سیاسی بر فضای سیاسی کشورمانع اصلی این ابهام زدائی است. در این میدان گرایش سیاسی و برداشت متفاوت ازمذهب تعیین کننده است و تنها از زاویه این نگرش است که می توان به مواضع طبقاتی آنها پی برد.   از اینرو در جامعه ایران درکنار پایگاه طبقاتی، وزن و پایگاه اجتماعی احزاب سیاسی نیز قابل تشخیص نیست. آرای انتخاباتی غیرقابل تفکیک و فاقد شفافیت است ومعیاری علمی برای سنجش پایگاه اجتماعی احزاب نیست..
درکشورهایی باساختاراجتماعی قوام یافته،هیچ دولتی فراطبقاتی نیست.دولتِ فراطبقاتی شاخصه نظام های دیکتاتوری است. که نه با توسل به سازوکارهای سیاسی،اقتصادی واجتماعی، بلکه با بهره گیری از ابزاردیکتاتوری برکلیه طبقات اجتماعی حکم می راند. باید پرسیدآیا ساختاراجتماعی جامعه کنونی ایران می تواند پذیرای چنین دولتی باشد؟ قطعا پاسخ منفی است و باید گفت بر خلاف نظر برخی ازاحزاب چپ، نظام حکومتی ایران یک نظام دیکتاتوری به تعریف علمی آن نیست. استبداد و دیکتاتوری دو مقوله کاملا متمایزاند که هرچند درابعادی مشترک وهمسان هستنداما ازتبیین یکسانی برخوردار نیستند. نظام کنونی ایران فاقد مشخصه های یک حکومت دیکتاتوری وابزار و سازوکارهای اعمال سلطه برطبقات اجتماعی است.اعمال قدرت فردی، ایجاداختناق سیاسی وپرکردن زندانها را نمی توان تنها شاخصه یک حکومتی دیکتاتوری دانست و ازآن برای یکسان مفهومی این دو مقوله متفاوت بهره جست. تفاوت این حکومت با حکومت دیکتاتوری محمد رضا شاه درگروه تبیین دقیق و روشن این دومقوله کاملا متمایز است و شیوه برگزاری انتخابات دردو نظام گویای تمایزماهوی آنهاست. حتی درزمان خمینی که بر ویرانه های ساختار اجتماعی ازهم پاشیده قبلی ساختار اجتماعی نوینی درحال تکوین است و استبداد با عریانی تمام بر کلیه عرصه ها و ارکان جامعه جاری است ،اعمال دیکتاتوری بر طبقات اجتماعی امکان پذیرنمی گردد. به همین دلیل است که بلافاصله پس ازوفات او نبرد طبقاتی پنهان به عرصه عمومی انتقال می یابد و درنتیجه همین نبرداست که با تقسیم وظایف وتشکیل دولت رفسنجانی که آنرا دولتی فرا جناحی یا ائتلافی نامیده اند،سمت گیری اقتصادی کشور تعیین می شود و جهت گیری های سیاسی آن تغییر می کند. دراین مقطع یعنی با تشکیل دولت ائتلافی است که هیئت حاکمه وشاخص ترین مهره آن یعنی رفسنجانی به سمت شکل دهی به نظام دیکتاتوری میل پیدا می کنند. به خاطر داشته باشید که فجیع ترین جنایات سازمان یافته نظام درداخل و خارج کشوردراین مقطع صورت می گیرد. شکست اولین اقدام سیاسی برای شکل دادن به نظامی دیکتاتوری در قالب دولت اول رفسنجانی،خروجی ساختار اجتماعی دگرگون شده ایست که دیکتاتوری طبقاتی را پذیرا نیست. همین ویژه گی است که باعث توقف ضمنی دولت رفسنجانی و خروج جریان اصلاح طلبی از درون آن می شود. ازاینروست که فرایند شکل گیری،عروج ونزول این دولت ائتلافی که شخص رفسنجانی سخت در پی احیای آنست، دقیقا باید مورد بررسی وتحلیل جامعه شناختانه قرارگیرد. ازدل این تحلیل است که می توان آینده دولت روحانی و عروج و سقوط آن را پیش بینی کرد.

۱۹- آینده دولت روحانی را چگونه باید ارزیابی کرد:
دولت روحانی برای غلبه بر موانع موجوددرعرصه اقتصادی با پیچیدگی های بسیاری روبروست. این نه از آن جهت است که در صورت خواست جدی دولت به عملیاتی کردن راهکارهای برون رفت از بحران،صرفا با کمبود منابع و امکانات سخت افزاری ونرم افزاری روبروست. بلکه بیشترازآن جهت است که شاید بتوان با کم ترین میزان اغراق اقتصاد ایران را سیاسی ترین اقتصاد جهان نام گذاری کرد.رابطه اقتصاد باسیاست رابطه ایست درهم آمیخته،اقتصاد داخلی کاملا" مرتبط با اقتصاد جهانی است .قدرت، پویائی و جهت گیری سیاست یبن المللی دولت ها منعکس کننده قدرت،پویائی وجهت گیری اقتصادداخلی است.این گزاره ها مفاهیم پذیرفته شده اقتصادی است، اماعرصه اقتصاد ایران فراتراز قوانین عام و قواعد رایج ازویژه گی منحصر بفردی نیزبرخورداراست که به سیاسی بودن آن مرتبط است.اما اینرا نباید به اشتباه با نگرش سیاسی به اقتصاد که ریشه درایران باستان واندیشه سیاسی ای که پدید آورنده تمدن های درخشان ومتضمن شکوه،عظمت وماندگاری آنهاست یکسان دانست.سلطه دولت براقتصاد درسده های میانه بوِیژه از دوران صفویه به نوعی در قالب استبداد تاریخی کارکرد داشته است اما درعصرمعاصر این پهلوی اول بود که کوشید آنرا تئوریزه کرده و در قالب دولت مدرن زیر لوای نظامی دیکتاتوری باز آفرینی کند. اما باید گفت نگرشی که در دیکتاتوری پهلوی دوم نیز ادامه یافت وبا انقلاب بهمن شکست خوردوعقب نشست،در نظام اسلامی اساسا قادربه بازسازی خود نیست. برعرصه کنونی اقتصاد ایران علیرغم وجود ثبات امنیتی،آرامش اجتماعی ونبود تنش جدی سیاسی که معرفه نظام های دیکتاتوری است (ونظام اسلامی درآن مشترک است)عدم تمرکز، تنش مستمر وتضاد درتصمیم گیری حکم می راند. این وضعیت که ازعدم تمرکز وتوازن در تصممیات سیاسی نشئات می گیرد،اساسا ریشه درساختاراجتماعی مختلط وسامان نیافته کشوردارد.درایران نگاه سیاست به اقتصاد نیست،اقتصاد چشم به سیاست دارد! امااین سنت موجودیت حفظ کرده درساختار مختلط پدید آمده ازانقلاب، ازمحرکه اصلی خود یعنی تمرکزسیاسی و ثبات درتصمیم گیریهای کلان که شاخصه نظام های دیکتاتوری است محروم است.ازاینروامکان بهره گیری هدفمندانه وتحت چهارچوب معین ازمنابع،امکانات ونیروی انسانی توانمند کشوروجود ندارد.این جای تعجب نیست که نه تنها برنامه ایران ۱۴۰۴ رفسنجانی وبه اصطلاح برنامه چشم اندازبیست ساله حاکمیت، مفری برای عملیاتی کردن پیدا نمی کند،بلکه عدم متابعت ازبرنامه های چند ساله تدوین شده نیزبه یک سنت نظام اسلامی تبدیل می گردد. حتی به ندرت می توان یقین کرد که جدای ازعلمی بودن یا نبودن برنامه های یک ساله ،دولتی که خود اقدام به تهیه برنامه کرده است. به دلیل مسائل سیاسی تمایلی به عملیاتی کردن کامل آن داشته باشد.بازتاب این درهم آمیختگی ساختاری درشاه کلید منابع و صنعت کشور یعنی صنعت نفت که به زمین گیرشدن آن منتهی شده است، بسیارشفاف و حتی برای مردم عادی قابل لمس است. درنظام های دیکتاتوری چون رژیم پهلوی، نفت ابزاری است برای اعمال قدرت حاکم یا هیئت حاکمه ی متجلی شده درشخص حاکم. که اگرچه تعلق طبقاتی به سرمایه داری وبوِیژه سرمایه داری وابسته شاخصه آنهاست،اما ازاین ویژه گی نیزبرخوردارندکه درجامعه خود نهادی فراطبقاتی شمرده شوندکه برکلیه طبقات اجتماعی حکم میرانندوازکسی فرمان نمی برند.درچنین ساختاری درتقسیم غنائیم تنشی صورت نمی گیرد واعطاگری عموما طبقاتی نیست. هرچندپروژه های حکومتی دریک سنت سیستماتیک به ترتیب سلسله مراتب طبقاتی،لایه های بالائی سرمایه داری ودرراس همه خانواده حاکم را بهره مند می سازد وگاه آجرپاره های آن به طیف مادون این طبقه هم می رسد.اماعطا گری شخصی است وبستگی به دوری ونزدیک ازمرکزیت دارد،که نوکرصفتی، چابلوسی وگاه زیرکی دراین نصیب مندی نقشی اساسی بازی می کنند.اما درایران اسلامی این چپاولی عمومی بین گروه های حاکم است.که هریک به میزان قدرت سیاسی ومدت زمان حفظ موقعیت کسب کرده ازخوان آن بهره مند می شوند.دراین نظام نفت به نیروی محرکه طبقات جدید تبدیل می گردد ودرواقع باقدرت سیاسی وبهره برداری ازثروت نفت است که می توان درفرازروند طبیعی تکامل اجتماعی به طبقه سازی دست ساز اقدام کرد.هم چنان که پدیداری سرمایه داری نظامی وسرمایه داری مالی خروجی این وضعیت هستند.این چپاول مقطعی انبوه گروهای به قدرت رسیده است که باهرزمنابع سرمایه ای وسرریزآن به عرصه دلالی،مانع تمرکزوهدایت سرمایه درامورتوسعه اقتصادی اجتماعی کشورمی شود.تعیین تکلیف نهائی اقتصادایران درگروتعیین تکلیف سیاسی آن است که بازتاکیدمی کنم ریشه درساختاراجتماعی داردوتا جدال درجریان به نتیجه نرسد وتناقض ساختاری تعیین تکلیف نشود،گره این معضل نیزگشوده نخواهد شد.ازاینروماهم درتبیین دولت رفسنجانی با تمرکزبراین مسئله به بحث می پردازیم.نگاه مجدد به دولت هاشمی از این جهت اهمیت دارد که بخشی از اصلاح طلبان و روشنفکران سیاسی مصر به باز سازی ذهنی آن دوران دارند تا از رحم آن بار دیگر جنبشی اصلاح طلبی را زنده و جان گرفته بیرون بکشند. این نگرش نه تنها از بنیان غلط ، بلکه فاجعه بار است زیرا از یک سو توان سازمان دهی نیروها را کاهش داده ومیدان مبارزه ومقابله با نظام حاکم را محدود می کند و از سوی دیگر با محروم کردن مردم از درک واقعیت ها ، جنبش را از پشتوانه مردمی تهی می سازد.

تبیین دولت هاشمی :
اینکه نتیجه سیاست گذاریهای دولت رفسنجانی درمجموع بنفع مردم و توسعه یافتگی جامعه ایران بوده یانه، یک بحث است و اینکه رفسنجانی توانست نگرش وسیاست گذاری خودرا طی دوران هشت ساله اش عملیاتی کند بحث دیگر. در تحلیل های ارائه شده از سوی هواداران خط مشی رفسنجانی برخی دولت اول او را موفق و دولت دوم را ناموفق و برخی دولت اول را موفق و دولت دوم را شکست خورده می دانند. دراین تحلیل آنچه بیش از همه برای ما اولویت دارد تبیین شرایط شکل گیری موفقیت وشکست دولت هاشمی است. با بررسی تطبیقی شرایط آنروز وامروزکشور،جایگاه فردی این دو درساخت قدرت وتاثیر شخصیت وارتباطات آنها در تحقق برنامه ها، شاید بتوان به پیش بینی نزدیک به واقعی دست زد ومردم را برای رویاروئی باشرایط آتی آماده ساخت.
ابتدا ناچاربه تکرارهستم که درسمت گیری اقتصادی دولت رفسنجانی ودودولت بعدهیچ گونه تعارض بنیانی به چشم نمی خورد.ازاین گذشته نه دراعتقاد راسخ آنها به حفظ نظام و تسلط مذهب برجامعه اختلافی می بینیم و نه در جهت گیری های کلان اقتصادی آنها تقاوت بنیانی به چشم می خورد. آنچه متفاوت است جهت گیری های سیاسی اجتماعی، سوء گیری های اقتصادی، نگرش متفاوت نسبت به سیاست بین المللی و جایگاه ایران در این عرضه، و در نهایت تعیین الگوی توسعه اجتماعی است. البته این به هیچ وجه به معنای آن نیست که تاثیرشیوه دولتمداری آنها بر جامعه یکسان بوده و مردم در این سه مقطع از شرایط اقتصادی . اجتماعی یکسانی برخوردار بوده اند. بدیهی است که درمقایسه ای تطبیقی در مجموع شرایط مردم دردوران اصلاحات با هیچ یک از آن دو قابل مقایسه نیست.
موقعیت دولت وشخص رفسنجانی را بایداز سه زاویه بررسی کرد تا بتوان با وضع موجودو موقعیت روحانی قیاسی تطبیقی انجام داد.
الف) ساختار طبقاتی:
رفسنجانی ازاین اقبال برخورداراست که دربهترین واستثنائی ترین شرایط تاریخ سیاسی جمهوری اسلامی سکان دولت وامور اجرائی را دردست گیرد.این استثنائی بودن نه اززاویه شرایط اقتصادی است .بدیهی است پس ازجنگی به این وسعت و مدت هر کشوری با دشواری های بسیارروبرواست که از این جهت ایران انقلاب زده بار مضاعفی دارد . پس از جنگ هشت ساله دولت تازه استقرار یافته درابعاد کلان با مسائل زیرروبروست: ازبین رفتن و ضربه خوردن کلیه زیرساخت های باقی مانده ازحکومت پهلوی- نابودی و فرسودگی صنایع -افزایش جمعیت -جبهه گیری جامعه جهانی- بی تجربه گی ونا کارآمدی نیروهای سیاسی واجرائی که بدلیل پیروی ازیک سیاست خطی فرصت وامکان بازآموزی وآشنائی با نحله ها و جهت گیری های دیگر اقتصادی را نداشته اند واز شناخت روابط پیچیده اقتصاد بین الملل وشیوه برقراری ارتباط والزامات تعامل باآن محروم بوده اند.اما درعین حال رفسنجانی و دولت اوباساختاراجتماعی نه چندان پیچیده ای روبروست که ویژگی آن عدم مقاومت ساختاری است .جامعه ایران پس ازگذرازانفلاب وجنگ هشت ساله فارغ بال ازنابودی وازهم پاشیدگی کلیه طبقات اجتماعی ساختارسابق، ازسرمایه داری وابسته گرفته تا بورژوازی ملی ولیبرال وحتی طبقه متوسط رشد یافته دردوران پهلوی دوم، با یک توده بی طبقه وگم کرده هویت، سرمایه داری سنتی زیر ضرب وبقایای بزرگ مالکان مسلمان شده روبروست.این ترکیب ساختاری است که برای رفسنجانی مسلط بر اوضاع وبرخواسته و نیرو گرفته ازبطن انقلاب و جنگ، شرایطی استثنائی وبستری دلخواه فراهم می سازد که بتواند براموراجرائی کشور نیزمسلط گردد.باید دید آیا شرایط کنونی می تواند چنین بستر ایده آلی فراهم آورد تا دولت روحانی بتواند حد اقل برای چهار سال اول بر اوضاع مسلط باشد و برنامه های نا داشته خود را محقق سازد.
ب) پیشینه سیاسی وداشته های شخصیتی:
رفسنجانی بدلیل سوابق وشخصیت فردی ازجایگاهی استثنائی درنظام جمهوری اسلامی برخورداراست. جایگاهی که علیرغم فرازونشیب های بسیارتاامروزحافظ اوبوده واورادرعرصه سیاسی نگاه داشته است. رفسنجانی در هنگام در دست گرفتن دولت از چنین اندوخته ای برخورداراست: اتوریته کسب کرده درجوارخمینی،احاطه برکلیه جناح های کم توان نظام، تقسیم وظایف بارهبرتازه به کرسی نشسته،موافقت وذوق زدگی اولیه سرمایه داری سنتی ازفراهم شدن امکان چپاول سیستماتیک. مطیع بودن سپاه ازجنگ برگشته،درمانده وسرگردان دربودونبود،که برخی ازکادرهای بالای آن دست دردست هاشمی پایان دهنده جنگ دارند،.(هرچندهنوز نه بدنه ونه کادرهای میانی آن، نتوانسته اند شُک حاصل از پذیرش قطعنامه راهضم کرده وخودرا باجامعه انطباق دهند.) درواقع در سلسله مراتب نظام رفسنجانی تنها شخصیتی است که چنین اندوخته ای درانبان دارد.ازسوی دیگر پایگاه اجتماعی گسترده،نفوذ قابل توجه درروحانیت،اشراف کامل به تاریخ وپشت پرده های روحانیت شیعه،حافظ اسرارخمینی وکلیددارمخزن اطلاعات فاش نشده نظام،از عوامل اقتدارفردی اوست که برقدرت تصمیم گیری شخصی اومی افزاید .
ج ) وضعیت اجتماعی. جامعه مدنی
رفسنجانی درشرایطی سکان اداره کشوررا بدست می گیرد که: مردم درحداقل سطح توقعات ودر نهایت پایان جنگ و برگشت آرامش را آرزوداشته اند. جامعه مدنی عینیت ندارد- هم پیوندی اجتماعی به سطح جوامع بدوی نزدیک شده است – همبستگی مردم در جنگ به گسیخته گی وبی سازمانی تبدیل شده است -هیچ حزب وسازمان سیاسی مردمی درعرصه اجتماعی حضورندارد- رابطه اپوزیسیون خارج از کشور نه تنها از نظر تشکیلاتی، بلکه ازجنبه معنوی و احساسی نیزکاملا قطع است – اطلاع رسانی به شیوه سنتی دهان به دهان است که با دهان های بسته به گوش همراه شانه به شانه هم نمی رسد.طوری که فجیع ترین کشتار انسانی تاریخ معاصر کشور بازتابی در جامعه ندارد و حتی همسایه ازداغ شهید بردل نشسته همسایه خود بی خبراست- تنها جریان بالقوه مخالفِ سمت گیری جدید، یعنی پیروان خط امام به مرزمخالفت عینی نرسیده اند ودر قالب مجلس سوم هنوز چشم به ادامه راه امام توسط یارنزدیک اودارند. مجموعه این عوامل است که دست رفسنجانی را برای اعمال دیکتاتوری فردی وتلاش برای سوق دادن نظام به سوی حکومتی دیکتاتوری باز می گذارد تا بدون کمترین مخالفت از سوی جامعه سمت گیری اقتصادی جدید را عملیاتی کند.
د) دولت دوم رفسنجانی و تحولات طبقاتی جامعه:
   پس ازگذرازدوره سکون طبقاتی، متاثر ازتصاحب منابع سرمایه ای بلا صاحب،سود انباشت شده ازجنگ وحرکت بطئی وجابه جائی زیرجلدی طبقاتی پس ازمرگ خمینی، آغاز دولت دوم رفسنجانی را باید مترادف با آغاز دوره جدیدی در روند تحولات اجتماعی ایران دانست. دوره ای که درآن جدال طبقاتی دامنه گسترده تری می یابد وبه عرصه عمومی منتقل می گردد.دراین مقطع ساختار اجتماعی ایران با تغییرات بنیانی ای مواجهه است که روند طبیعی خودرا پی نمی گیرد.دراثراخلال درروند تکاملی ودرهم تنیدن طبقات اجتماعی وظهورپدیده نادر اختلاط طبقاتی،ساختاراجتماعی کشور با تناقض و پیچیدگی های بسیاری روبرو می گردد که تاامروز ادامه می یابد و چون سیستمی هوشمند و خود درمان، با ایجاد بحران های ادواری نظام و جامعه را در گیرمی کند. این بحث تئوریک بسیار پیچیده ایست که جای طرح آن این دفتر نیست. شاید در پاسخی دیگر محملی پیدا شود که اشاره ای به آن داشت. اما برای روشن تر شدن اذهان عمومی چاره ای نیست با پرهیز از ورود به عمق تئوریک مسئله و با استفاده از اصطلاحات رایج و جا افتاده در فرهنگ سیاسی، تصویری عام ازشکل طبقات اجتماعی در این مقطع و نبردی که درعرصه سیاسی نمود یافت، ترسیم گردد. از اینرو بشکل فشرده و روزنامه ای به آن خواهم پرداخت.
جناح چپ جمهوری اسلامی یا نیروهای خط امامی که هفت سال سکان اجرائی و هدایت عمومی اقتصاد کشور را در دست داشته اند و با برخورداری از رانت های حاکمیتی و تفاوت نرخ ارز به انباشت سرمایه پرداخته و مقدمات ارتقای طبقاتی خود را فراهم ساخته اند، با کنار گذاشته شدن از عرصه سیاسی و فرو رفتن در جامعه و در بستر فراهم شده دوران تعدیل، به مرور دچار استحاله طبقاتی شده وبه طبقات بالار میل می کنند.هرچند هنوز اصرار به حفظ هویت سیاسی وایده ئولوژیکی خط امامی خود دارند.( دراشاره بگویم تغییردرنگرش اجتماعی واندیشه سیاسی با خواندن چند ترجمه از فیلسوفان وجامعه شناسان تازه کشف کرده غربی رخ نمیدهد.این تغییر پایگاه طبقاتی است که بانی خیر رجوع به نظریه پردازان نظام سرمایه داری است تا توجیه کننده و خط دهنده باشند ).
تکنوکرات ها و بوروکرات های دست پرورده،بازسازی شده و آموزش یافته در دولت گذار به سرمایه د اری، با بهره برداری از دست ودل بازی حاصل ازسمت گیری جدید نظام و عملیاتی کردن سیاست تعدیل اقتصادی میدان را مستعد می بینند تا خود را در قالب یک طبقه اجتماعی فرو برده و به دفاع از منافع و هویت طبقاتی تازه کسب کرده خود بپردازند.
سپاه اقتصادی شده و به منابع و ثروت دسترسی یافته، میل به طبقه سازی دارد و در حال تدارک سخت افزاری و نرم افزاری نظامی کردن اقتصاد است
بورزوازی مالی به یمن سیاست تعدیل اقتصادی و خصوصی سازی متولد می شود وبه شکل دادن نهاد های ساختاری خود می پردازد.
درکناراین نوپدید آمده گان بورژوازی سنتی درخطرافتاده ،عمیقا خطر حذف طبقاتی را حس کرده و برای دفاع از منافع تاریخی و جلوگیری از انهدام آستین های خود را بالا زده است.
این جدال طبقاتی درون ساختاری جامعه درحال تحول است که رفسنجانی را که آرشه سازکوک نشده ای را دردست گرفته ودرصحنه نمایش میدهد، مجبوربه عقب نشینی ضمنی از سیاست تعدیل و درپرده بردن آن می کند، تا درفرصتی مناسب به مدد گروه کارگزارانی خود پرورانده پایگاه طبقاتی اش را استحکام بخشد و در آینده در قالب نئولیبرالیزم وطنی فرو رود.
دربلوای این نو یدید آمده گان قوام نیافته است که بورژوازی سنتی به موازات خط امامی های تغییر ماهیت داده ودر تناقض گیر کرده، به دولت رفسنجانی فشارمیاوردواورا ازجایگاه جانشین پیغمبر( که باشعارانتخاباتی "حمایت ازهاشمی حمایت ازپیغمبراست" علم کرده) به زیربکشد و برای انتخابات دوره بعد ناطق نوری را درشفته خاک وآهک ورزدهد. به خاطر بیاورید که دراین هنگامه شدید ترین حملات تبلیغاتی علیه سیاست اقتصادی رفسنجانی ازسوی خط امامی های جمع شده درروزنامه سلام صورت می گیرد تا در به زیرکشیدن رفسنجانی با بورژوازی سنتی ای همراه گردد که نه نگران فشارسیاست تعدیل بر مردم ، بلکه هراسناک ازپدیداری طبقات نوینی است که در فرایند تکامل او را محوخواهند کرد. با انتخابات مجلس پنجم ودرجریان دعوای سیاسی برای کسب قدرت است که گوشه هائی ازاین جدال طبقاتی آشکارمیشودتامردم چشم گشوده باشرکت آگاهانه تروجهت گیرانه تر،خودرابرای صف آرائی های آینده آماده کنند.هرچند مردم واکثریت مطلق فعال شده های سیاسی درجریان انتخابات مجلس پنجم، درک روشنی ازماهیت جدال طبقاتی شکل گرفته ندارند وحتی نیروهای اپوزیسیون خارج ازکشورنیز به عمق آن پی نبرده اند.اما درچهار چوب فرهنگ سیاسی برساخته جمهوری اسلامی وخط امامی های ارتقا یافته به روشنفکران دینی( که با وام گرفتن از اصطلاحات نظام، فشار، ظلم و تعدی به حقوق انسانی را به واژه هائی چون راست گرایان، اصولگرایان،سنت گرایان ترجمه کرده اند وجامعه روحانیت، نیروهای امنیتی وسرمایه داری سنتی را بعنوان سردمداران آن شناسانده اند.) فضائی بوجود می آید تا مردم بتوانند به سوی جبهه ای که خودرا متحول شده ومدرن جلوه میدهد روی آورند و مخالفت خودرا با اقتدارگرائی به نمایش گذارند.هرچند کارزار طبقاتی نهفته درپس پرده انتخابات مجلس پنجم بازتاب گسترده ای درجامعه پیدا نمی کند وبه بخش کوچکی ازجامعه روشنفکری تهران محدودمی ماند،اما آنچه ازچشم ها دورمی ماند واکثریت مطلق نیروهای سیاسی داخل و خارج ازدرک عمق آن بازمی مانند تا دربرابررخداد دوم خرداد خلع سلاح شوند،آن است که این انتخابات طلیعه ورود آگاهانه وجهت دهنده مردم به میدان مبارزات انتخاباتی است وتلنگری جدی است به نظام اسلامی که همواره صحنه انتخابات را عرصه بلا منازع نمایش قدرت خود فرض کرده است .
متاثرازسمت گیری جدید اقتصادی به تناسب عمیق تروعیان ترشدن جدال طبقاتی شبه طبقات درحال تکوین،و به موازات ورود نیروهای جدیدبه عرصه مبارزه وتغییرآرایش سیاسی، تحولات عمیقی در بطن جامعه درحال شکل گیری است.درچنین شرایطی جامعه باهم پیوندی اجتماعی بی سابقه درحال پوست اندازی وخود یافتگی است، طبقه متوسط گسترده و نیرومندی درسطح جامعه جولان میدهد که پس ازسال ها سکوت وسکون ازدرون می جوشد وخواهان سهم ازمنابع ومشارکت درتعیین سرنوشت کشوراست. خروجی این تحولات جبهه بندی سیاسی جدیدی است که روبسوی جامعه دارد.اگرچه بسیاری ازنیروهای تشکیل دهنده دوجبهه ازمواضع طبقاتی یکسان ومنافع مشترک برخوردارند وهنوزازیک کانون قدرت وثروت بهره می گیرند، اما برای افزایش وتثبیت سهم خودچاره ای جز یاری طلبیدن از جامعه ندارند. دراثراین فراینداست که جامعه به دو قطب سیاسی کاملا متعارض تفکیک می شود و درعین نا باوری نظام، راست گرایان وحتی نیروی خط امام شکل دهنده به بازی،مردم مسیر خود را انتخاب می کنند وبا طرد گفتمان و ایده ئولوژی منسوخ شده حاکم، دموکراسی خواهی، آزادی طلبی،عدالت محوری ومشارکت جوئی را به گفتمان غالب کشور تبدیل می کنند.مردم با تکیه برهمین گفتمان است که درانتخابات دوم خرداد با شکل دادن به جنبشی خود ساخته ودست رد زدن به سینه نظام، ترکیبی از طبقات مدرن و خط امامی های استحاله شده را هشت سال بر کرسی هدایت کشور می نشانند.

شرایط و موقعیت موجود و شخص روحانی:
الف)عرصه سیاست بین الملل:
در باره شرایط اقتصادی کشوری که قرار است روحانی سکان هدایت اجرائی آنرا در دست گیرد بحث های مفصل وهمه روزه ای در جریان است ونیازبه تکرارنیست. اما در باره سیاست خارجی باید گفت :سیاست خارجی و روابط بین المللی نظام نقطه بحران را گذرکرده وبه مرزفاجعه رسیده است.اگر وضعیت هجومی آمریکا یعنی آماده گی برای دخالت مستقیم نظامی باساقط کردن هواپیمای مسافربری به پایان جنگ انجامید و رفسنجانی آسوده خاطر دولت را دردست گرفت.در حال حاضر وضعیت قرمزسال هاست که روی میزاست وهنوزنشانه قابل اتکائی ازتغییروضعیت دیده نمی شودوهرخبط آخوندی تندرومی توانداوضاع رابه وضعیت قزمزبازگرداند. با این تفاوت که اگرایران درآن هنگام حمایت برخی از دولت های عرب و مسلمان و بخش وسیعی ازملت های مسلمان وجوامع دیگر را همراه داشت و به همیاری و همکاری مطمئن کشورهای اردوگاه سوسیالیستی امیدوار بود. دراین موقعیت، تک کشور حامی او در آتش و خون دست و پا می زند و روسیه و چین ناز پرورده، بهائی برای خطر آفرینی پرداخت نمی کنند.

ب) وضعیت اجتماعی:
در بعد اجتماعی جامعه دربالاترین سطح توقعات ومطالبات خود در تاریخ جمهوری اسلامی قراردارد- هم پیوندی اجتماعی گسترده، عمق یافته وخودسامان یاب است- احزاب وسازمان های معترض (هرچند با حداقل امکانات وفعالیت ) حضوری فعال در جامعه دارند- احزاب وسازمان های اپوزیسیون خارج ازکشوردر بهترین شرایط تاریخی خود ازنظر ارتباطی، احساسی وعاطفی با مردم قراردارند. تبادل اطلاعاتی به ثانیه رسیده ومجاری ارتباط غیرقابل انسداداند- جامعه جوان وتحصیل کرده پیوند خودرا با گذشته نظام قطع کرده، هراس ورخوت را پس زده و خودسامان یافته چشم به آینده دارد- سازمان های کارگری پس ازسکونی سی ساله درحال باز آفرینی خودهستند – درچنین شرایطی سعی براعمال دیکتاتوری عملا بیهوده وغیرممکن است،حتی اگربه تهدید، تروروسرکوب جمعی متوسل گردند. جامعه جوان دیکتاتوری را پذیرا نیست!حتی اگرمدتی درمقابل آن دست به عقب نشینی بزند.پایداری دراندیشه واستقامت دربرابر فشاراز سوی جوانانِ ِتشکیلات ندیده، در واکنش به سرکوب لجگام گسیخته جنبش سبز ثابت کننده این واقعیت است.این جامعه زنده، پویا وجوشان، بری از گذشته تاریک،ازدرون می جوشد وجوشان چشم به آینده دارد.دولت روحانی قطعا ازهیچ زاویه ای ازابزار،اختیارات وقدرت والزاماتی برخوردارنیست که قادر باشد مدل توسعه یافته وبه روز شده ی دیکتاتوری رفسنجانی را برارکان جامعه حاکم گرداند به نقل ازرئیس جمهوری امام زمانی شان ،آن ممه را لو لو برد!
نظام که پس از شکست دراستراتژی نظامی کردن اقتصاد دگر باره به الگوی چینی توسعه - اقتصاد بدون دموکراسی و یا در واقع حبس دموکراسی و حقوق بشر و باز کردن دروازه ها به روی اقتصاد آزاد و سرمایه داران جهانی- چشم دارد. به گمراه می رود. جامعه ایران جامعه چین نیست. جامعه چند صدائی وچند فرهنگی ایران بیش از یکصد سال است که برای آزادی و دموکراسی جنگیده و از مبارزه دست نکشیده است حتی اگر به جبر زمان و زورحاکم گاه عقب نشیند وانتظار کشد. مردم توسعه را با دموکراسی می خواهند. سرمایه گذاری سیاسی بر روی رفع عسر و حرج کنونی مردم پاسخگو نیست.دولت جدیداگر فریب راهکار پائین کشیدن فتیله توقعات اجتماعر را بخوردباد درو خواهد کرد.این نگرش به جامعه قطعا حاصلی جزشکست دربرنخواهد داشت. شرایط اجتماعی به گونه ای نیست که با این نوع سرمایه گذاری ها بتوان به نتیجه رسید.دولت روحانی درعرصه اجتماعی به سرمایه گذاری های پایدار فراوانی نیاز دارد.

ج) سوابق وداشته های شخصی:
روحانی ازهیچ یک ازامتیازهای شخصیتی واجتماعی رفسنجانی برخوردارنیست وفاقد نقش اول و جایگاه فردی قابل اتکادرساخت قدرت ونظام است. تنها امتیازی تبلیغ شده برای اودبیری چند ساله شورای امنیت ملی است که هم سنگ جلیلی بی پشتوانه ولاریجانی طردشده ازسمت است. جایگاه فاقد اعتباری که دربرابر نظام حتی قدرت امان دادن به معاون خود راهم ندارد.کلیه رئیس جمهوری های نظام از بنی صدرتا احمدی نژاد ریاست چنین شورای را برعهده داشته اند و طرفی نبسته اند. روحانی همیشه در نقش دوم و زیرسایه نفراول خدمت گذار نظام بوده است که بنظر می رسد دراین انتخابات نیز اگرچه نه اسما، اما رسما چنین نقشی را متقبل شده است. دراین صورت درنظامی که ریاست قوه مجریه خود نقش دست چندمی است! تکلیف رئیسی که خود می خواهد نقش دوم را بازی کند از قبل مشخص است.

۲۰- آینده دولت روحانی را چگونه باید دید اصلا ازچه زاویه ای باید به بررسی این دولت پرداخت.دیگر اینکه وظیفه نیرو های سیاسی درتحکیم وزنده نگه داشتن جنبش اجتماعی ایران چیست؟ آیا می توان قبول کرد که باید جنبش سبزرا به تاریخ سپرد وجنبش دیگری آغاز کرد.
ما با چند مشکل مواجهه ایم اول اینکه تصورمی کنیم وظیفه یک فعال ویا حزب سیاسی پیش گوئی وذهن خوانی است به همین دلیل است که اگرحزبی از بد حادثه گوشه ای از آینده نگری اش به واقعیت بپوندد،آنرا بزرگ کرده وسال ها برفرق دیگران می کوبد.دیگر اینکه برای ما فرهنگ شده است که گمانه زنی و تفسیرسیاسی رخدادها را به جای تحلیل اجتماعی قراردهیم. حتی دراین نوع تفسیر ها نیزبه جای ورودبه عمق وکشف چرائی وچگونگی وقوع رخدادها،فقط به گفته ها و نشانه ها تاکید می کنیم. به زبان ساده ساختار تحلیل از کنارهم قراردادن ده ها ویا شاید صدها عامل طبقاتی،فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، مذهبی و...شکل می گیرد که گاه نادیدن تنها چند پارامتر کوچک می تواند بنیان تحلیل را دگرگون سازد. دقیقاهمان اشتباه تاریخی نظریه پردازان اتحادشوروی که با طرح نظریه راه رشد سرمایه داری،خرده بورژوازی انقلابی یا دموکرات های انقلابی را محورنظریه خود قرارداد ند ( همان نظریه ای که جوامعی مانند ما سال ها چوب آنرا خوردند وصدایشان درنیامد.) بدون توجه به این اصل بدیهی که خرده بورژازی ماهیتا میل به سرمایه داری داردآنهم سرمایه دای مدرن ونباید با نا دیدن اصول وصدورحکم برفرازآن به تئوری سازی پرداخت. این مغلطه تا آن جا استمرار یافت که تجربه بازگشت کشورهائی چون مصروالجزایروسومالی وحتی شکست تئوریک شان درانقلاب ایران هم نتوانست آنهارا درچند صباح باقی مانده واداربه تغییر موضع کند وهم چنان با تکیه برموفقیت معدود پایلوت های هنوز شکست نخورده برنظریه خود پافشاری کردند.
بگذریم! درنگاه به دولت روحانی و جایگاه آن درروند تحولات آتی نباید دچار خطای استراتژیک فاحش شد.اینکه ایا این دولت اصلاح طلب است یانه؟اعضای کابینه آنرا چه طیف ها و شخصیت هائی تشکیل میدهند؟ رابطه آن با رهبری، مجلس ودر کل طیف مشهوربه راست گرایان چیست؟وتندروها درتخریب این رابطه چه نقشی ایفاخواهند کرد هرچند درجای خود دارای اهمیت و دقت نظر بسیاراست اما نباید مبنای یک تحلیل علمی ازروند تحولات قرارگیرد.همه این ها می تواند نشانه هائی باشد برای دریافت اصلی ازعمق جامعه در حال تحول ایران. واقعیت آن است که نه تنها سرنوشت دولت روحانی، بلکه سرنوشت کشوردرگروه تعیین تکلیف جدال طبقاتی ای است که درعمق جامعه درجریان است. واقعیت دیگرآنست که دولت روحانی یک گام به پیش است نه اینکه می خواهدیا می تواند مشکل کشوررا حل کند ومردم را به سعادت رساند، بلکه ازآن جهت که گامی است بسوی تعیین تکلیف نهائی جدال طبقاتی موجود. نمی توان کاملا این امید واری را رد کرد که دولت بتواند رابطه با آمریکا را تعدیل وبا حل بحران هسته ای ورفع یا کاهش تحریم ها بحران اقتصادی را کنترل کند.این بستگی به شرایط وخواست وتناسب نیروهای دارد که هرچنددرجدالی تنگاتنگ قراردارند،اما تجربه نشان داده است در شرایط بحرانی برای حفظ موجودیت نظام قادربه همراهی موقت با یکدیگرهستند.اما اینکه این دولت بتواند معضل ساختاری جامعه ایران را حل کرده وگره های اقتصادی - اجتماعی را یکی پس ازدیگری بگشاید تا جامعه به توسعه ای پایداردست یابد، شدیدا مورد تردید است. برای روشن تر شدن موضوع بهتر است مروری بردو دوره گذشته داشته باشیم.

دوره اصلاحات:
تغییرات ترکیب طبقاتی جامعه دردوره اصلاحات ادامه تغییرات دوره رفسنجانی است.درواقع شبه طبقات پدیدارشده دردوران تعدیل به دلیل ادامه مسیروحفظ سمت گیری اقتصادی،درفضای مستعد فراهم شده دربسترتوسعه سیاسی خاتمی، به تقویت بنیان ها و اصلاح ساختارهای تشکیلاتی وسیاسی خودمی پردازند وخودرا برای آغاز دوره بعد مهیا می کنند.با این تفاوت که جبهه اصلاحات بدلیل هدایت دولت ودرگیر شدن با مشکلات فراهم شده توسط راست گرایان،علیرغم دردست داشتن امکانات مادی ومعنوی به درستی ازعهده کاربرنمی آیند وبه جدالی درون تشکیلاتی مشغول می شوند.دراین دوره سرمایه داری نظامی رسما اعلام موجودیت می کند، اعلام موجودیت خودرا بابیانیه ای علیه خاتمی به عرصه عمومی می کشاند ومستقیما خواهان نقش رسمی دراقتصاد کشورمی شود. بورژوازی سنتی چاره ای جزجلد عوض کردن و پوست اندازی بیرونی ندارد وبا ارتقاسازمانی وتشکیل حزب بخش هائی ازبدنه خود را به سرمایه داری مدرن وصل می نماید واز کانال های آن بویژه دربخش تجاری استفاده می کند. سرمایه داری مالی با چنگ انداختن بر روی بورس وایجاد شرکت های سرمایه گذاری به قلب صنعت حمله کند وبه سلطه کامل بر اقتصاد کشور بیاندیشد. بورکرات ها و تکنوکرات های پرورش یافته در دامان سیاست تعدیل اقتصادی با شفافیت بخشی به مواضع طبقاتی خود درعین حفظ ائتلاف با جبهه اصلاحات هویت مستقل خودرااعلام وبه جناح باثبات سرمایه داری مدرن تبدیل می شوند. خط امامی های استحاله شده با استفاده ازرانت ها و دولتمداری خود،تولد بورژوازی نوپایی را اعلام میکنند که درصنعت،خدمات وتجارت کشورشعبه دارد.رهبری بابهره برداری ازثروت واختیارات وبه کمک نهادهای اقتصادی زیرمجموعه، طبقات ضربه خورده بویژه بورژوازی سنتی، سپاهیان وزائده های طبقات مخالف، درقامت بیتِ معظم، دست به تشکیل دولت فرا طبقاتی درسایه می زند و خود وکشور را آماده فرو رفتن در قالب یک نظام دیکتاتوری می کند. این نصویری ازساختار طبقاتی جامعه ایران است. جامعه ای که درآن کشاورزان ، کارگران و زحمتکشان هیچ نقش سیاسی ای ندارند و از نمایندگان صنفی و سیاسی آنها امکان فعالیت سلب شده است.

دوره کودتائی احمدی نژاد.
دراین دوره اختلاط طبقاتی افزون تروجامعه از پیچیدگی وتناقض بیشتری برخودارمی گردد. دولت مهر ورز و ولی فقیه حامی اش نه می توانستند طیف گسترده اصلاح طلبان وجناح رفسنجانی را ازجامعه حذف کنند ونه بورژوازی سنتی فرمانبر رابه اطاعت صرف وادارند.زیرااین طبقات وشبه طبقات دیگرریشه درجامعه دارند وبا زندان وتخریب وتشرولی فقیه مابانه ازمیدان خارج نمی شوند. دولت وحامی اش تنها کاری که توانستند انجام دهند آن بود که طیف دیگری ازبورژوازی بوروکراتیک ایجاد کنند.سرمایه داری نظامی را قوام بخشند که برارکان اصلی اقصاد کشورچمبره زند. با باز گذاشتن دست بورژوازی مالی و اهدای سیستم بانکی به آها یاری کنند که ریشه های خود را بر کلیه ارکان اقتصادی کشور بدوانند وصنایع را بنیان کن کنند. ضمن آنکه سازمان مخوف وچند هویتی حجتیه را ازآن چنان قدرتی بر خوردار کنند که به تصاحب کشور بیاندیشد .

و در نهایت دولت روحانی.
روحانی بااین ساختارطبقاتی وطبقات اجتماعی هویت نا یافته ای روبروست که با کلیه توان ونیروهای خود درعرصه حضور دارند. درچنین میدانی است که روحانی باید به مبارزه برخیزد. دراین میان برخی از این طبقات و نیروها درابتدا دوش به دوش او حرکت می کنند وبرخی مانند سازمان حجتیه وجناح تند رو ازهم اکنون شمشیر کشیده اند. شاید تعیین کننده ترین نیروی این نبردغیر مردمی سرمایه داری نظامی باشد که از شکست سیاست خودغمگین ودل در گروه حفظ منافع و ارتقا خود دارد.
جدال طبقاتی تعیین تکلیف نشده ای که سال هاست با سرایت به سطح جامعه و تولید بحران دولت ها را زمین گیرمی کند، قطعا دولت روحانی رانیزدرگیرکرده وآنراماننددولتهای دیگرزمین گیرخواهد کرد.این به یکی ازشاخصه های دولت های ایران پس ازتغییرقانون اساسی تبدیل شده است که هررئیس جمهوری دردولت اول تا حدودی موفق به اجرای استراتژی خودمی شود،وبا آغازدولت دوم کلنگ زوال آن به زمین خورده وموتورسقوط سیاسی وحیثیتی اش روشن می شود.حتی دولت اصلاحات نیزکه ازبالاترین پشتوانه مردمی وعلمی ترین وعلاقه مند ترین کادرانسانی نظام برخورداراست وآگاهانه ومصرانه سعی می کند خودرا ازاین چرخه خارج سازد.دردولت دوم خودعملا درگرداب آن فرومی رود.اگر فقط به درصد بالای آمارچک های برگشتی نسبت به دوره قبل وورشکستگی صنایع کوچک ومتوسط، زندانیان مالی ونرخ صعودی تورم نگاه کنیم به روشنی بیانگراین وضعیت است.این پدیده ابتدا درعرصه اقتصادی رخ می دهد وسپس به عرصه سیاسی سرایت می کند.با این تفاوت که دردولت اصلاحات بدلیل مخالفت های پیگیرانه رهبری درهردو عرصه اقتصادی وسیاسی به موازات هم پیش می رود اما عرصه سیاسی صحنه تاخت و تازی علنی می گردد. اما دراین میدان طبقه متوسط تاثیرگذار ونیروی تعیین کننده جنبش سبز، کارگران و زحمتکشان از ابتدا چشم در چشم دولت دارند. آیا دولت از این توان سیاسی بر خوردار است که برای برون رفت از وضع موجود آنها را به یاری طلبد؟ و یا چون دولت اصلاحات باچشم بستن به جدال طبقاتی و هیاهو برای هیچ در گرداب آن فرو می رود.
باتاکید دوباره براینکه این بحث تئوریک بسیار پیچیده ایست که جای طرح آن این دفتر نیست.همین قدربگویم جامعه ایران جامعه پیچیده ایست، ساختار اجتماعی ایران با شاخصه اختلاط طبقاتی خود به دلایل رو بنائی ناشی ازحاکمیت مذهب،محرکی برای خود پالایشی ندارد.ازاینرودرارتباط دیالکتیکی باعوامل رو بنائی دربرابرروند تحولات اجتماعی دست به آفرینش های ناساختارمند می زند وبراختلاط وتناقض درونی خودمی افزاید.شاخصه این ساختارنوظهور مقاومت دربرابر تحولات بیرونی است،درروند این تحولات است که آنقدربه بازآفرینی کاذب طبقاتی دست می زند تا از درون متلاشی شود وساختار نوینی بنیان گردد. شرایط به گونه ای روشن درحال تغییر است بنظرمی رسد این ساختار دیگر ظرفیت باز آفرینی مجدد ندارد.ازاینرودولت روحانی یک دولت انتقالی است به صراحت می گویم این آخرین فرصت نظام اسلامی برای رهائی ازسقوط است. پایان دولت روحانی حتی اگر بتواند دو دوره مقاومت کند پایان نظامی است که با صفت اسلامی ،ساختار موجود وکارکرد کنونی بر ایران حکم می راند. حطاب من به نیروهای اپوزیسیون و فعالان سیاسی است ،این مردم اند که می توانند زمان انتقال را آگاهانه کوتاه کنند واین شمائید که می توانید این آگاهی را انتقال دهید. بازبه اشاره میگویم وموضوع را به بحث دیگری وامی گذارم.سمت گیری اقتصادی کاملا آشکار نظام ودولت گره اصلی نیست. نه مشت ها راگره کنیم ونه خودرا با الفاظ سرگرم نمائیم.در برابر ما سه مقوله کلیدی قرار دارد تعیین تکلیف با این سه مقوله است که نیرویی را به صفت پیشتاز ملقب می کند نه داد و هوار راه انداختن روشنفکرانه.
۱- سمت گیری،سمت گیری سرمایه داری است ودر شرایط کنونی جهان انتظاربرای برقراری حکومت زحمتکشان و سوسیال کمونیستی سرابی بیش نیست.
۲- اگر قرار است تحول جهان شمولی رخ دهد از دل جوامعی چون ایران بر نمی خیزد. نطفه آن دربطن بحران جهانی سرمایه داری کاشته می شود و نوزاد از آن جا برمی خیزد.
٣- جامعه ایران فقط با تعیین تکلیف ساختار طبقاتی خود به آرامش می رسد. از درون این آرامش است که می توان هم پای جامعه جهانی به روند تحولات آتی جهان پیوست.

*** در روزهای آخر تدوین این جزوه سئوالاتی از سوی برخی از دوستان بدستم رسید که تصورمی کنم پاسخ اکثرآنها در لابلای همین متن وجودداشته باشد.اما پاسخ جداگانه به دو سئوال ادغام شده دریک سئوال زیرا را ازآن جهت ضروری میدانم که امیدوارم این نگاه به ساختار اجتماعی جامعه وتعیین تناسب و توازن نیروها تغییر یابد وازسطح به عمق رود. سئوال این است:

۲۱– چرا در این انتخابات آرای روستائی مشابه آرای شهر و به نفع روحانی بود.
درابتدا بگویم درهیچ یک ازانتخابات ریاست جمهوری هیچ، کاندیدی بطورمشخص جامعه هدف خود را انتخاب نکرده است.تابتواند با اطمینان ازکسب آرای ذخیره کرده به جمع آوری سایر آرای جامعه و گروه های فرعی بپردازد. همانطورکه بارها تاکید کرده ام ریشه این مسئله رابا یددراختلاط طبقاتی جامعه ایران وبی هویتی احزاب سیاسی جستجو کرد. به زبان ساده برای مردم مشخص نیست کدام حزب از منافع کدام طبقه دفاع می کند. درعرصه سیاسی ایران بویژه درانتخابات جدال طبقاتی همیشه درخفا ودورازچشم جامعه در جریان است. جدالی که نه احزاب سیاسی، بلکه گروه ها ی ذی نفوذ واشخاص متنفذ بیشترین نقش رادر کنترل و هدایت آن داشته اند. درارتباط با جامعه هدف انتخاباتی می توان گفت احمدی نژادیک استثنا است که جدای ازپذیرش زیرکی او، بایدگفت علت اصلی این انتخاب آنست که در شرایط اجتماعی وزمانی احمدی نژاد پوپولیسم بیشتر درروستا ها و مهاجران روستائی هنوز شهر نشین نشده کاربرد دارد. با این توضیح که جامعه هدف وآرای آنرا نباید با آنچه آرای ثابت اصولگرایان لقب گرفته اشتباه کرد واین دو مقوله کاملا متمایزاند، بحث را ادامه میدهم. دراین دوره برخلاف دوره قبل هیچ کاندیدائی برروی جامعه روستائی متمرکز نشده ودرجایگاه سخنگوی آنها قرار نگرفته است. طبیعی است که دراین شرایط جامعه روستائی نیزکه طی هشت ساله اخیر با دگرگونی های ساختاری و تغییر بافت جمعیتی مواجه شده وبا ارتباط گسترده تربا جامعه شهری به دردهای مشترک با این جامعه یعنی بیکاری، تورم و بی آینده گی دچار شده است ،دراین انتخابات دنباله رو شهروجوغالب آن باشد واز بین کاندیدا های موجود به شخصی گرایش پیدا کند که توان اجرائی کردن خواست های اورا داشته باشد. دیگرآنکه بر خلاف نگاه غالب درجامعه شهری بویژه درجوانان که نسبت به گرایش مذهبی نامزدها نگاهی است سکولار وخنثی، بدلیل حضور قدرتمند مذهب درروستاها ،امتیاز شاخص معنوی روحانی، یعنی مذهب ومسلک روحانیت باعث می شود که اورا برنامزدهای دیگر ترجیح دهند.
در جای دیگرگفته ام که آرای انتخاباتی احزاب درایران اساسا فاقد منشا طبقاتی مشخص است. نا پایداری طبقاتی عامل اصلی بی هویتی احزاب و سازمان های سیاسی است. چرخش مدام مواضع احزاب و شخصیت های سیاسی مانع از آنست که مردم با مواضع طبقاتی آنها آشنا شده و دوری و نزدیکی خود به آنها را با این معیار تعیین کنند. بازی در این میدان که اساسا بازی ابداعی نظام است، بازی یک اندیشه ورز و فعال سیاسی تحول خواه نیست. این فضائی است که متاسفانه توسط تحلیل گران ، جامعه شناسان و نظریه پردازان پرورش یافته در ساختار آموزشی و فرهنگ سیاسی زاینده نظام به آن دامن زده اند.
تعریفی این چنینی ازسبدآرا نیزمانند نگاه کاملا ذهن گرایانه به جامعه وتقسیم بندی نمایندگان سیاسی طبقات اجتماعی آن، حاصل همان روشنفکران و تحلیل گران خط امامی ارتقا یافته به اصلاح طلب است که ازهنگامه انتخابات مجلس پنجم تاعروج جنبش خرداد باکشف ذهنی وغیرمستقیم جامعه شناسان وفیلسوفان جهانی،مقولات وام گرفته ازآنهارا پخته ونا پخته باخلط مفاهیم وایرانی ومذهبی کردن آن به خورد جامعه سیاسی جوان وتازه شکفته کشورداده اند.تا صرفا براساس زاویه نگرش احزاب وشخصیت ها به مذهب ومفاهیم خلط شده چون سنت،مدرنیته، حقوق شهروندی، جامعه مدنی ازعناوینی چون خط امامی ها ،سنت گرایان، به دوقطب اصول گرایان واصلاح طلبان برسندودرنهایت علیرغم خلق طیف های متنوع درون این دوقطب،بدلیل عدم پاسخ گوئی به نیازها ازدوسرقطب نیزگذرکنند وازیک سو راست گرایان افراطی وتند روها بیرون بزند وازسوی دیگر تحول هواهان و براندازان . ازآنجا که ورود کامل به این مبحث بسیار وقت گیرو نیازبه تحلیل چگونگی و علل شکل گیری این نگرش وبازگشت به گذشته به ویزه مقطع تاریخی وفات خمینی و انتخابات مجلس پنجم دارد تنها می توان تاکید کرد که این زاویه نگرش به جامعه قادر به تبیین روند تحولات اجتماعی نیست. نه آن چهار پنج میلیون شمار تندروهاست، که اگر این چنین بود الان کشور باید زیر چرخ آنها له شده باشد. و نه آرای روحانی را می توان بعنوان حنبش سبز و اصلاح طلبان قالب کرد.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۵)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست