سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

کمیسیون مرگ


مهدی حسین زاده


• تقدیم به پرگشودگان عاشقی که نگاهشان به مرگ، زندگی، دشمن و دوست، راست بود.
تقدیم به شیدا و شیوا هایی که با شیدایی بر مرگ پرگشودند.
جمعه دهم شهریور به یادشان شمعی بیافروزیم. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۶ شهريور ۱٣٨۵ -  ۲٨ اوت ۲۰۰۶


تقدیم به پرگشودگان عاشقی که نگاهشان به مرگ، زندگی، دشمن و دوست، راست بود .
تقدیم به شیدا و شیوا هایی که با شیدایی بر مرگ پرگشودند .
جمعه دهم شهریور به یادشان شمعی بیافروزیم .
 
" عشق غزل نیست که حماسه ای است، هرچیزرا صورت حال باژگونه خواهد بود
آنجا که عشق غزل نیست که حماسه ای است، هرچیزرا صورت حال باژگونه خواهد بود
زندان باغ آزاد مردم است و شکنجه و تازیانه و زنجیر، نه وهنی به ساحت آدمی، که معیارارزشهای اوست
کشتارتقدس و زهد است و مرگ، زندگی است وآنکه چوبه دار را بیالاید، بامرگی شایسته پاکان به جاودانگان پیوسته است
آنجا که عشق غزل نه حماسه است، هرچیزرا صورت حال باژگونه خواهد بود
رسوایی شهامت است وسکوت وتحمل، ناتوانی
ازشهری سخن می گویم که درآن شهرخدایید
دیری با من سخن به درشتی گفته اید
خدایا به دوحرف تابتان هست "
 
به دنبال فتوایی دیگر از بیت کمیسیونی شکل می گیرد که اعضای آن هفته ای دوبار بین زندان گوهردشت و اوین با هلیکوپتر آمد ورفت می کنند، نشسته بر پرنده مرگ احکام مرگ را باخود بدین سو و آنسو می کشند. اپوزیسیون این گروه را "کمیسیون مرگ" یا "کمیسیون هوابرد مرگ" می نامد. از نظرعملی خیلی ناگهانی آغاز شد و زندانیان به هیچ وجه از جزییات آن خبر نداشتند، به طورکلی اعدام ها دوماه طول کشید، در ماه مرداد زندانیان مجاهد (طرفداران سازمان مجاهدین خلق) اعدام شدند و در ماه شهریور زندانیان کمونیست و چپ .
قریب به اکثر مورخین اوایل مرداد ماه را آغاز اعدامها می دانند و برخی اواخر تیر ماه را آغاز این روند می دانند. اگرچه برخی تئوریسین های سابق و کنونی جبهه دوم خرداد که از پایه گذاران وزارت اطلاعات و امنیت کشور (واواک) پس از انقلاب، هنوز در قید حیات اند و با یدک کشیدن نام جانباز اصلاحات بر این حمام خون چشم می پوشند و مهر سکوت بر دهانشان می زنند ولی کمی پایین تر در قاعده هرم اجتماع، پاکبازانی را شاهدیم که هر سال به شهریور، به گلستان خاوران می روند و یاد آن بزرگان مظلوم را زنده می دارند، اینان حتی بر گورهایی می گریند که هیچ نمی دانند عزیز کدامیک در آن بخش خفته است، یاد دارم چگونه بر آن مادر پیری که نهالی در گلزار خاوران می کاشت تا از خون آن جوانان نضج یابد هم رحم نکردند و نهالش شکستند .
بدنبال سرکشیدن جام زهر و پذیرش قطعنامه ۵۹٨   "عملیات مرصاد" در پاسخ آفند "فروغ جاویدان" سازمان مجاهدین رخ داد و سپاه اسلام که به نوعی دور خورده بود و احتمال کودتا در کشورمی رفت ناغافل متحمل خسارت مادی و معنوی می شود ولی در سه مرحله کمین، یگانهای مجاهدین به کلی منهدم می شود، این واقعه بهانه ای شد برای گرفتن تایید روح الله خمینی تا پاکسازی زندانها با اعدام هواداران تمام گروههای سیاسی انجام پذیرد و هم امکان تحقق گشودن درب زندانها پس از جنگ، بر روی بازرسان سازمان ملل فراهم شود. فقدان تعریف جرم سیاسی و رو به پایان بودن مدت محکومیت اکثر محکومین و بازگشت این هسته ها به جامعه و احتمال تشکیل اپوزیسون های داخلی توانمند پس از شرایط پایان جنگ و بازگشت به وضعیت عادی جامعه و پایان عمر عنصر اتحادی در گروههای سیاسی که همان جنگ بود را می توان دلیل اصلی ارتکاب شتابزده به این جنایت بشری دانست، که سال ۶۰ آغاز و از سال ۶۴-۶٣ تقریباً کم فروغ ترشده بود. چرا که هیچ گاه عقل سلیم نمی پذیرد با انجام تکِ سران مجاهدینِ خلق پاتکِ سران جمهوری اسلامی سپردن هواداران به جوخه های مرگ باشد و حتی این آتش دامان چپ ها را نیز بگیرد، در متن فتوی نیز این تناقضات هویداست، به مضمون آن مثل که: به بلخ گنه کرد آهنگری به شوش زدند گردن مسگری !
در این محدوده زمانی روح الله خمینی به عنوان فرمانده کل قوا فتوایی بدین مضمون صادر می کند:
" از آنجا که منافقینِ خائن به هیچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه می‌گویند از روی حیله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پیدا کرده‌اند، با توجه به محارب بودن آنها و جنگ کلاسیک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور با همکاری‌های حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنها برای صدام علیه ملت مسلمان ما و با توجه به ارتباط آنان با استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانه‍ی آنان از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی تا کنون، کسانی که در زندان‌های سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می‌کنند، محارب و محکوم به اعدام می‌‌باشند ."
رئیس وقت دفتر خمینی (سید احمد خمینی) به پیشنهاد اکبر هاشمی رفسنجانی و علی خامنه ای در نامه‌ای در مورد جزییات این اعدام‌ها می‌پرسد و منجمله در مورد این‌که آیا این حکم شامل کسانی که محاکمه شده‌اند و دوران زندان‌شان به زودی تمام می‌شود هم هست یا نه؟ و در مورد محکومان از شهرستان‌هایی که استقلال قضایی هم دارند چطور؟ (پرواضح است پرسش چنین سوالاتی جهت گسترش دامنه این جنایت صورت پذیرفته است .)
پاسخ خمینی بدین گونه است :
" بسمه تعالی .
  در تمام موارد فوق هر کس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حکمش اعدام است. سریعا دشمنان اسلام را نابود کنید. درمورد رسیدگی به وضع پرونده ها در هر صورت که حکم سریعتر اجرا گردد همان مورد نظر است." (دست نویس فتوای خون و جنون در تصویر مشهود است .)
بدنبال این فتوی کمیسیونی متشکل از نماینده وزارت اطلاعات، قاضی شرع و دادستان کل کشور تشکیل و در راس این گروه قاضی شرع جعفر نیری می نشیند. از روز شنبه ٨ مرداد ماه کمیسیون مرگ در ساختمان دادگاه واقع در طبقه اول زندان گوهردشت مستقر می گردد و کشتار را با "محاکمه مجدد" مجاهدین آنهم از زنان مجاهد آغاز می کند .
به گواه اکثر مورخین و شاهدین ماجرا، ابتدا از هر یک از مجاهدین گرایش سیاسی شان سوال می شود، اگر کسی می گفت"مجاهدین" درجا به اعدام محکوم می شد. (رژیم جمهوری اسلامی مجاهدین را با نام منافقین می شناسد و ذکر نام مجاهدین به معنای موافقت با سران مجاهدین و "پافشاری بر نفاق" محسوب می گردید.) و کسانی که پاسخ داده بودند منافقین با سوالات دیگری روبرو می شدند .
- آیا حاضرید در مصاحبه تلویزیونی منافقین را محکوم کنید؟ (این روش هنوز در بند ۲۰۹ اوین اجرا می شود، برنامه های هویت و چراغ نمونه بارز آن است، و هم اکنون نیز برای رامین جهانبگلو این سناریو اجرا شده است .)
- آیاحاضرید طناب دار را برگردن یک عضو فعال منافقین بیاندازید؟ (این روش هم اکنون در بخش ضداطلاعات وزارت اطلاعات به روشی نوین نسبت به سایر اعضا اجرا می شود که نمونه بارز آن در قتل متهم رده پایین پرونده موسوم به "قتلهای زنجیره ای" شخصی موسوم به سعید امامی اجرا شد تا سلسله زنجیری که به رأس مخوف خانه این فتاوی منتهی می گشت پاره شود، این موضوع درجزوهای موسوم به "جزوه ٨۰ صفحه ای" قابل دسترسی است .)
- آیا حاضرید میدانهای مین گذاری شده را برای سپاه اسلام پاکسازی کنید؟
پاسخ منفی به هر یک از سوالات فوق در حکم محکومیت به اعدام بود! این پروسه از چند روز قبل در زندان اوین شروع شده بود، با این تفاوت که در زندان گوهردشت این محاکمه ۲ الی ٣ دقیقه ای با مشاهده چهره بازجو صورت می پذیرد ولی درزندان اوین متهمین را با چشم بسته به بازجویی می بردند! و همان لحظه حتی فیمابین سوالات با یک اشتباه کوچک باقی سوالات از گردونه خارج و قرائت رای به اعدام می شد !
هم اکنون وجدان خود گرو گیریم و تنها به این سوال پاسخ دهیم، بیش از چهارده قرن از برپا شدن نردبان یکسویه اسلام می گذرد، دراین دوره کدام مدعی حکومت اسلامی متهمی که فقط چند روز مانده به آزادیش را با چشم بند به محکمه ای می برد که احکامش هم از پیش صادرشده است. کدام مرجع تقلیدی پس از ارتکاب به این نسل کشی و جنایت علیه بشریت هنوز مرجع تقلید است، چنین شخصی از مرجعیت که ساقط است هیچ بایدش به مجنون گاه تاریخ سپرد .
کسانیکه پاسخهای نامساعد می دادند، یا حاضر به زبان آوردن "منافقین" نبودند، بیدرنگ به اتاق ویژه ای هدایت می شدند. در آنجا انگشترها و عینکهایشان ضبط و به آنها گفته می شد که وصیت نامه نهایی خود را بنویسید. آنگاه آنها را به سوی چوبه های دار که پنهانی، هم در تالار سخنرانی گوهردشت و هم در حسینیه اوین برپا شده بود می بردند و در گروههای ۶ نفری به دار می آویختند. جان کندن بعضی از آنها تا ١۵ دقیقه به طول می انجامید چون بجای اینکه دریچه ای پنهانی از زیر پایشان در رود و به پایین بیفتد به همان شیوه قدیمی حلق آویز می شدند. پس از گذشت چند روز، مأموران اعدام که بیش از حد خسته شده بودند تقاضا کردند که محکومین تیرباران شوند ولی با این تقاضا، به این عنوان که طبق حکم شرع مرتدین و دشمنان خدا باید حلق آویز شوند مخالفت بعمل آمد. البته این بهانه ای بیش نبود. چون طی یک دهه محکومین به "فساد فی الارض" بوسیله جوخه های آتش اعدام شده بودند. دلیل اصلی استفاده از طناب حفظ سکوت و پنهانکاری کامل، هم در قبال دنیای خارج و هم در برابر بخشهای دیگر همان زندان بود. به چپ گرایان گفته شد که مجاهدین به زندانهای دیگر انتقال یافته اند، اما بعضی از زندانیان با مشاهده کامیونهای مجهز به سردخانه و پاسداران ماسک به صورت که به آمفی تئاتر رفت و آمد داشتند جریانات مشکوکی را حدس زدند. با وجود این آنها نمی دانستند که علت استفاده از ماسک توسط پاسداران این است که دستگاههای "فریزر" در مرده شویخانه زندان از کار افتاده است .
عمق فاجعه را دراین دو خاطره بخوانید، زنی از گروههای چپ گرا می نویسد که هیچیک از ۵۰ مجاهدی که با او در یک بخش گوهردشت زندانی بودند به بندهای خود باز نگشتند، و مردی چپ گرا می نویسد هیچ یک از ۱۹۵ تن از ۲۰۰ مجاهدی که دریک بخش زندان گوهردشت نگهداری می شدند هیچگاه بازنگشتند .
شهریور ماه کمیسیون مرگ محاکمه و اعدام زندانیان کمونیست و چپ را که عمدتا تعلق سازمانی به یکی از سازمان‌های مخالف جمهوری اسلامی داشتند و از انشعابات مختلف چریک‌های فدایی خلق، سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)، حزب توده ایران، سازمان انقلابی کارگران ایران (راه کارگر)، سازمان پیکار، کومه‌له، حزب کمونیست ایران و دیگر سازمان‌های کوچک چپی بودند آغاز می کند .
" آیا شما مسلمانید؟"، "آیا به خدا اعتقاد دارید؟"، "آیا به بهشت و جهنم معتقد هستید؟"، "آیا محمد را بعنوان خاتم انبیاء قبول دارید؟"، "آیا در ماه رمضان روزه می گیرید؟"، "آیا قرآن می خوانید؟"، "آیا هر روز نماز می خوانید؟"، "آیا ترجیح می دهید با یک مسلمان هم بند شوید و یا یک غیرمسلمان؟"، "آیا حاضرید زیر ورقه ای را دایر بر اینکه به خدا، به پیغمبر، به قرآن و به روز رستاخیز ایمان دارید امضا کنید؟ "
و پر معناتر از همه: "آیا در خانواده ای بزرگ شده اید که پدر در آن نماز می خواند، روزه می گرفت و قرآن می خواند؟ "
این سوال نهایت خدعه را می رساند، چرا که کسانی دراین موقعیت اگر به فکر تقیه نیز برآیند تا از این بیدادگاه جان به در برند درپاسخ به این سوال زمین گیر می شدند، منطقاً پاسخ این سوال را مثبت باید داد ولی پاسخ مثبت یعنی مرگ !
در آیین فقه و شریعت اسلام اگر شخصی در چنین خانواده ای رشد و نمو یابد و پس ازآن ترک آیین نماید، مرتد است. ولی اگر پاسخ منفی مثلاً به هر دو سوال نماز و روزه و این سوال می دادند مرتد محسوب نمی شدند .
اگر کسی بر مسلمانی خود تاکید می کرد و نماز نخوانده بود برای هر وعده ۱۰ ضربه شلاق و روزی حداکثر ۵۰ ضربه محکوم می شد .
رفتاری که در مورد زنان چپ صورت گرفت تا اندازه ای پیچیده تر بود. در حالی که زنان مجاهد به عنوان "محارب خدا" به دار آویخته شدند، به زنهای متعلق به سازمانهای چپ، حتی اگر در خانواده های مذهبی هم پرورش یافته بودند، فرصت دیگری ارزانی شد چون آنها بعنوان زن بطور کامل مسئول اعمال خود شناخته نمی شدند. آنها در قبال هر نوبت نمازی که نخوانده بودند، ۵ ضربه شلاق "تعزیر" می شدند. این فاجعه را تصور کنید، یک زن چپی پس از ٣٣ روز اعتصاب غذای تر و تحمل ۵۵۰ ضربه شلاق درگذشت، مقامات زندان گواهی مرگ خودکشی صادر کردند! چون او بود که تصمیم مربوط به خودداری از گزاردن نماز اتخاذ کرده بود !
برخی جان به در بردگان که دلیل آنرا ازدحام بیش از حد درحسینیه اوین و هدایت شدن به سمت دربی که نمی بایست هدایت می شدند عنوان می کنند! در خاطراتشان می آورند که چگونه صحبت مربوط به نوشتن وصیت نامه را شوخی می پنداشتند، چون نمی توانستند تصور کنند که چنان پرسشهایی سرنوشت مرگ و زندگی را برایشان رقم زند .
شهادت می دهم در واقعه ۱٨ تیرسال ۷٨ در بازداشتگاه توحید تهران (که پیش از برچیده شدن اکثر فعالین سیاسی طعمش چشیده اند) و بدنبال آن در قرارگاه ۲۷ محمد رسول الله واقع درشرق تهران که بازوی اجرایی اطلاعات بیت رهبری است، در بازجویی ها نماینده وزارت اطلاعات و دادستانی پاسخ مشابه چنین سوالاتی و بلکه بیشتر را بر برگه هایی مکتوب می کردند که بر سر برگ آن آیه ای به مضمون "قولاً لینا" نیز مزین بود و هنگامیکه با مقاومت بر امضای آن مواجه می شدند به ضرب باتوم اثر انگشتمان را بر پایش با کَتِ بسته می انداختند و یا با تهدید با کلتی که مدعی بودند تک تیری در آن است شقیقه را هدف می رفتند، و چون ماجرای آن حمام خون را آگاه بودیم تنها منتظر اجرای حکم بسر می بردیم، که در نهایت به انقلاب فرهنگی خزنده رضایت دادند، و امروز هم هنوز بدان روشها در پس پرده اقدام می کنند .
بدنبال صدور فتوی آیت الله خمینی که آغاز اعدامها را کلید زد، آیت الله منتظری که در آن زمان قائم مقام رهبری بود در نامه ای خطاب به آیت الله خمینی وی را مسوول اصلی این اعدام ها دانست و برخی معتقدند به دنبال این نامه بود که عزل شد، وی چنین در خاطراتش می آورد: "اول محرم شد، من آقای نیری که قاضی شرع اوین و آقای اشراقی که دادستان بود و آقای رییسی معاون دادستان و آقای پورمحمدی که نماینده وزارت اطلاعات بود را خواستم و گفتم الان محرم است، حداقل در محرم از اعدام ها دست نگه دارید، آقای نیری گفت: ما تا الان هفتصد و پنجاه نفر را در تهران اعدام کرده ایم، دویست نفر را هم به عنوان سر موضع از بقیه جدا کرده ایم، کلک اینها را هم بکنیم ... ."
البته که چنین اعترافی عذر بدتر از گناه است چرا که وی با آگاهی از این جنایت و نظر به جایگاه قدرتمند سیاسی اش در آن برهه زمانی به جای اعلان عمومی و سعی در جلوگیری اعدام نفر بعد تنها به تاخیر این جنایت راضی بوده اند !
تاریخ مهمترین مسئولان اجرایی این جنایت علیه بشریت را بدنبال نامبردگان فوق به عنوان آمرین چنین عنوان می کند :
• محمد ری شهری، وزیر اطلاعات وقت
• علی فلاحیان، قائم مقام وقت وزیر اطلاعات
• موسوی اردبیلی، رئیس وقت شورای عالی قضایی
• جعفر نیری، رئیس کمیسیون مرگ
• مرتضی اشراقی، دادستان کمیسیون مرگ
• ابراهیم رئیسی، معاون دادستان و عضو کمیسیون مرگ
• مبشری، حاکم شرع زندان اوین و عضو کمیسیون مرگ
• اسماعیل شوشتری، رئیس وقت سازمان زندان‌ها (بعدها وزیر دادگستری در کابینهٔ رفسنجانی و خاتمی )
• محمد مغیثه‌ای (معروف به ناصریان)، رئیس وقت زندان گوهردشت
• داوود لشگری، مسئول انتظامی و امنیتی گوهردشت
• حسین مرتضوی، رئیس وقت زندان اوین
• مصطفی پور محمدی، نمایندهٔ وزارت اطلاعات در کمیسیون مرگ (وزیر کشور در کابینهٔ احمدی‌نژاد)، نامبرده از سال ۱۹۹۹-۱۹۹۰ رییس اطلاعات خارجی، معاون و قائم مقام وزرت اطلاعات بوده است و مأموران تحت امر وی جنایات مقدس مأبانه ای درقالب ترور ناراضیان رژیم، در خارج کشور ترتیب دادند و قتل چهار فعال سیاسی و نویسنده ناراضی ایران به دست مأموران وزارت اطلاعات که در پاییز ۱۹۹٨ انجام گرفت دردوران مسوولیت وی روی داده است .
عمق فاجعه اینجا نمودار است که تا چند ماه پس از این کشتار خانواده ها ناآگاهند و در احضارهای تلفنی به کمیته ها وصیت نامه هایی را که بی ضرر تشخیص داده می شدند به خانواده ها تحویل و به بستگان اعدام شدگان صریحاً اعلام می شد که حق برگزاری مراسم چهلمین روز درگذشت آنها و گردآمدن در بهشت زهرا و گلزار خاوران را ندارند و در این گورستانها مارکسیست ها را به عنوان اینکه "نجس" هستند جداگانه از سایر مردگان به خاک سپردند. وااسفاها، که در این رژیم احکام مربوط به ارتداد درباره مردگان نیزبه مرحله اجرا گذاشته شد .
و هم اکنون با بازگشت مسئولان پیشین وقت آن جنایات بر اریکه قدرت و نظر به اینکه یک سال گذشته جهت بازتولید سازمانی- تشکیلاتی کافی است بیم آن می رود ترورهای خارج از مرزها در قالب "جنایت مقدس" باری دگر از سر گرفته شود، و چه نیکو سران غرب به سران جمهوری اسلامی پیام دادند، تجهیز اتمی رژیم ایران غیرقابل قبول است، چرا که وقتی اسلحه ژ- ٣ داشتند به یک ناراضی داخلی حکومت حتی خارج از مرزهایش رحم نکردند وای برروزی که به سلاح اتمی مجهز شوند! آن روز وحشی ها جهان را نابود خواهند کرد .
 
و پیش ا زبررسی سال شصت بخوانید خمینی ولی امرمسلمین جهان به مرداد ۵٨ چه گفت :
... اگر ما از اول که رژیم فاسد را شکستیم و این سد بسیار فاسد را خراب کردیم به طور انقلابی عمل کرده بودیم و قلم تمام مطبوعات مزدور را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد را تعطیل کرده بودیم و روسای آنها را به محاکمه کشیده بودیم و حزبهای فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم و روسای آنها را به جزای خودشان رسانده بودیم، چوبه های دار در میدانهای بزرگ بر پا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم این زحمتها پیش نمی آمد. من از پیشگاه خدای متعال و ملت عزیز عذر می خواهم... دولت ما انقلابی نیست، ارتش ما انقلابی نیست، ژاندارمری ما انقلابی نیست، شهربانی ما انقلابی نیست پاسداران ما هم انقلابی نیستند، من هم انقلابی نیستم. اگر ما انقلابی بودیم اجازه نمی دادیم اینها اظهار وجود کننند. تمام احزاب را ممنوع اعلام می کردیم، تمام جبهه ها را ممنوع اعلام می کردیم و یک حزب و آن حزب الله، حزب مستضعفین تشکیل می دادیم و من توبه می کنم از این اشتباهی که کردم و من اعلام می کنم به این قشرهای فاسد در سرتاسر ایران که اگر سر جای خود ننشینند ما به طور انقلابی با آنها عمل می کنیم. مولای ما امیرالمومنین سلام الله علیه، مرد نمونهً عالم، آن انسان به تمام معنا، ...در عبادت آنطور بود، در برابر مستکبرین و کسانی که توطئه می کردند شمشیر را می کشید و هفتصد نفر را در یک روز چنانکه نقل می کنند از یهود بنی قریظه که نظیر اسرائیلیها بودند و شاید اینها از نسل انها باشند، از دم شمشیر می گذراند ما نمی خواهیم در ایران، در دنیای اسلام و در خارج کشور، وجاهت پیدا کنیم ما می خواهیم به امر خدا عمل کنیم و خواهیم کرد. «اشدا علی الکفار و رحمابینهم ».
 
واما سال شصت چه گذشت؟
سال دفن بی کفن ها! سالی که سپید نپوشاندشان و در خاک افکندند! سال پرپرشدن شکوفه ها! سالی که حرمت بردختر باکره دریدند، غرورش شکستند و خاک بر رخش کشیدند! باری دگر گرفتند و بستند و شکستند و حبس کردند و به جوخه های تیرشان سپردند !
تاریخ می گوید، متوسط سن بازداشت شدگان شانزده الی هجده سال بوده است، وعده ای از سال ۶۰ تا ۶۷ در زندان ماندند و در آن سال نحس سربه دار شدند .
سال شصت خواهر را گروگان برادر و زن را گروگان مردش بردند، سال شصت زن باردار را هم به بند کشیدند، سال شصت فرزندان اوین چشم بر جهان گشودند ولی هیچگاه بر شناسنامه هاشان ننگاشتند محل تولد: اوین، سال شصت مادر و فرزند شیرخوارش را با هم به بند کشیدند و سلولهای تنگ و متعفن اوین خانه هایشان شد، سال شصت فرزندان اعدام چشم بر جهان گشودند .
آن سالها اوین پرورشگاه آنانی گشت که این سالها دانشگاهشان شده است، دیروز از خانه به اوین بردند و امروز از سر کلاس درس به اوین می برند !
آن روزها آینه هامان شکستند تا واقعیت را کتمان کنند، آن روز آینه هامان شکستند تا در آن نبینیم چگونه بی کفن را دفن کردند، آن روز آینه هامان شکستند تا در آن ننگریم خاوران این مدفن بی نام و نشان اعدامیان چگونه متولد گشت؟ ولی امروز آینه هامان را به هم می چسبانیم برای تصویر کامل حقیقت، و دگر بر تکه های شکسته آینه هامان در گوشه ای اشک نمی ریزیم، هر چند سالها جلادان سنگ آوردند و آینه بردند .
آن روزها هرکس انشایی را که سالها پیش سر کلاس خوانده بود بازی می کرد، یکی زنگ انشا نوشته بود می خواهد افسر شود یکی قاضی، یکی دکتر و آن یکی مهندس، ولی هیچگاه آن دو فکر نکردند توسط آن دو بر دار شوند. چقدر انشاهاشان بد بازی کردند، کاش هیچگاه آن زنگ انشا را نداشتیم .
آن روزها هم بندان می بردند و فردایش هم بندان نامشان در روزنامه ها می خواندند که در خونشان غلتیده اند.
به خاطرات یکی شان خواندم، یکی از همبندانش حکم می گیرد: اعدام پس از تعزیر، و چون اسامی اعدامیان به محض صدور حکم، به روزنامه ها می رفت نام او هم در روزنامه درج می شود، ولی چون هنوز تعزیر (شلاق) نخورده بود اعدامش به تاخیر می افتد، روز پیش عاقبت فردایش دیده بود، فردایش او را برای اجرای هر دو حکم از زندان می برند .
دیگری را هزار شلاق زدند و وقتی فهمیدند بی گناه است از او دلجویی هم کردند و گفتند شلاق را بگذارد به پای کفاره گناهانی که در زندگی مرتکب شده است .
در قوانین فقه آمده است، دختر باکره در صورت مرگ بهشت می رود، از آن روی پیش از اعدامِ دختران باکره، حرمتش دریدند و به جوخه های اعدام سپردند (این موضوع در کتاب خاطرات آیت الله منتظری آمده است.)، و سپس به هنگام تحویل جنازه بسته ای شیرینی هم تحویل خانواده می شده است (گواه شاهدان از زندانهای شیراز و مازندران موید این مطلب است .).
به خاطرات دیگری آمده بود، روزی دربند زنان صدای فریاد شنیده می شود، بعد از دقایقی صدای آژیر بر می خیزد. بلندگو همه را به ترک محوطه هواخوری فرا می خواند. همه چیز عجیب به نظر می رسد. اعتراض دربند زنان آن هم در شرایطی که رژیم تحمل هیچ اعتراضی نداشت، چگونه ممکن بود؟ آری، باری دگر در آن کوس لعنتی دمیدند و هیولای اوین از پشت کوه برخاسته بود می خواهد شیردلی دگر به کام کشد. می خواستند یکی از دختران سیاسی را برای اعدام ببرند که زنان مانع می شوند. بین ماموران و زندانیان کشمکش رخ می دهد و بعد غائله سر می گیرد. محکوم به مرگ "شیوا مهربان" دانشجوی هوادار سازمان مجاهدین بود. هم بندانش نتوانسته بودند مرگ او را بپذیرند و به اعتراض در آمده بودند. پدر پیر شیوا در بند سیاسی مردان است. حتی توابین او را پدر می خوانند و احترامش دارند. فردایش نام شیوا هم در روزنامه نقش بست. آه چه ظالمانه است دل پیر بند را شکستن و چه دشوار است خبر شوم بردن. شنید، نَگریست، فقط لبانش لرزید. دو روز بعد شیدا خواهرزاده نوزده ساله شیوا را به تیر بستند. زندگی شیدا هم چون شیوا در بهار به پاییز نشست .
سالها گذشت، کسی از خانواده های اعدام سراغ نگرفت، همه این نسل سوخته را فراموش کردند، امروز روشنفکرنماها از آنان می خواهند ببخشند و فراموش نکنند! اما صریح نمی گویند چه را؟ زندگانیشان را؟ سالهای سوخته شان را؟ عزیزان رفته شان را؟ فرمول دهید، چگونه؟ چه را؟
و امروز نه دیگر به عنوان خانواده آن ناپدیدشدگان بلکه به عنوان وجدان آگاه بشری سوال می کنیم :
ما سئوال می کنیم: اگر اقدامات مقامات قانونی بوده است، چرا اعدامها از چشم همگان پنهان نگاهداشته شد؟
ما سئوال می کنیم: اگر این اقدامات موجه بوده چرا صریحا اعلام نمی گردد، چرا باید ملاقاتها که حق طبیعی هر فرد زندانی است قطع شود؟ چرا فرزندان ما را در حصاری که حتی بسیاری از مسئولین نیز به عنوان "نامحرم" در آنجا تلقی گردیدند، گروه گروه به جوخه های اعدام سپرده اند؟
ما سئوال می کنیم: چرا مقامات با بازدید یک هیئت بی طرف بین المللی از زندانها و مذاکره با زندانیان و خانواده های زندانیان و قربانیان مخالفت نمود؟
ما سئوال می کنیم: کدام اصل قانون اساسی به مقامات این اجازه را داده است که چه در گذشته و چه در حال حاضر محاکمات خود را در پشت درهای بسته و آنهم در شرایطی که زندانی حق حتی یک کلام دفاع از خود را ندارد، انجام دهند؟
ما سئوال می کنیم: کدام محکمه، به چه اتهامی، در چه تاریخی، حکم اعدام عزیزان ما را صادر کرده است؟  
ما سئوال می کنیم: کدام قانون اجازه داده است که حکم اعدام دسته جمعی صادر کنند؟
چرا ایرانیان فقط باید این جنایت راببخشند و فراموشش نکنند، مگرجنایت علیه بشریت را می توان فقط بخشید و فراموش نکرد؟ آقای رامین جهانبگلو که این را عنوان می نمایند باید بدانند تجربه آفریقای جنوبی پس از آپارتاید را نمی توان با دستگاه آپارتاید قضایی جمهوری اسلامی بر قربانیان تحمیل کرد، وقتی "مصونیت از مجازات" برای جلادان زاهد پیشه موجود است نباید تئوری های انفعالی ارایه نمود بلکه باید براین مصونیت تاخت.
و در پایان باید به این اندیشید که چگونه پروژه اعدامهای وحشیانه زندانیان سیاسی در دهه ۶۰ و پرونده کشتار تابستان ۶۷   گشوده خواهد شد و آیا مرجعی بین المللی صلاحیت رسیدگی به دادخواهی بازماندگان را دارد؟
دو روش جهت اتخاذ موجود است:
- دادگاه یا نهادی از سوی مردم از پایین شکل گیرد، به سان تریبونال راسل یا تریبونال باسو
- کمیته ای حقیقت یاب شکل گیرد و شکایت به نزد دادگاه بین المللی جدیدالتاسیس یا دادگاه لاهه برد که با توجه به هزار توی حقوقی آن زمانبر است ولی درخواست تشکیل دادگاهی موقت جهت رسیدگی از سوی سازمان ملل به سان دادگاه میلوسویچ عملی است .
 
و متاسفانه امروز شاهدیم آنانکه جوایز صلح نوبل درو می کنند، از پس آن کنج عافیت می گزینند و حتی از اقدامی نمادین در این مورد فروگزارند، در همین جا من هم به خانم شیرین عبادی پیشنهاد می کنم از خانواده این ناپدیدشدگان بخواهد هر یک "نامه ای به ناپدیدشدگان"شان بنویسند تا شاید با این حرکت نمادین تعداد دقیقشان مشخص شود (مراجع مختلف بین ۴۰۰۰ تا ۱۲۰۰۰ نفردر زندانهای کل کشور تخمین زده اند) تا راه برای بازگشایی این پرونده ها گشوده شود .
 
مهدی حسین زاده – فعال سیاسی - دانشجویی – نیویورک


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست