سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

در این انتخابات، کار ولی فقیه ساخته است


محمدعلی اصفهانی


• پس از خمینی، آنچه تعیین کننده ی سیاست های نظام بود و هست، نه اراده ی بی چون و چرای ولی فقیه، بلکه کشاکش نیرو های درون این دم و دستگاه الیگارشی واره، و توازن مرتباً تغییر کننده ی قوا ست در هر مقطعی و هر مناسبتی ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۲ ارديبهشت ۱٣۹۲ -  ۱۲ می ۲۰۱٣


نیازی به تکرار آنچه پیش از این، در مورد«انتخابات» این دوره ی «ریاست جمهوری» نظام خلافت و ولایت نوشته بودم و در دسترس است نیست. (۱)
اما نخست، چند محور زیر را که در آن مقالات، مورد تأکید قرار داده شده بودند، با اختصار کامل، در اینجا یک بار دیگر مرور کنیم:

۱ ـ این انتخابات، به هر طرف که بچرخد، نتیجه اش به زیان خامنه ای است؛ و او تنها کاری که احتمالاً می تواند بکند این است که میزان این زیان را به حداقل برساند.

۲ ـ پس از خمینی، آنچه تعیین کننده ی سیاست های نظام بود و هست، نه اراده ی بی چون و چرای ولی فقیه، بلکه کشاکش نیرو های درون این دم و دستگاه الیگارشی واره، و توازن مرتباً تغییر کننده ی قوا ست در هر مقطعی و هر مناسبتی، در ارتباط با همان مقطع معین و همان مناسبت معین.

۳ ـ آنچه نگران کننده است (بود)، رد صلاحیت تقریباً غیر محتمل و غیر ممکن خاتمی از سوی شورای نگهبان نیست، بلکه شرکت او به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری، با عقب نشینی از مواضع جنبش سبز است. چرا که حضور او در آن صورت، چیزی به جز اعلام شکست جنبش سبز، و پذیرش رسمی این شکست نخواهد بود.

۴ ـ در صورتی که مشایی بتواند خود را بر ولی فقیه و شورای نگهبان تحمیل کند، آن که خواهد توانست حریف واقعی مشایی به حساب بیاید خاتمی است.
خاتمی، در چنان موقعیتی، برای خامنه ای و باند و باند های حامی او، همان انتخاب بد است به جای بدتر.

۵ ـ صحبت در باره ی کم و کیف انتخابات، از آنجا که انتخابات، طبق تعریف و کارکرد و ماهیت خود، تغییر نظام را نشانه نگرفته است، در کادر رفرم، معنا می یابد. چه کسانی که وارد این بحث می شوند رفرمگرا (اصلاح طلب) باشند، و چه خواهان تغییر کامل نظام، و جاگزین شدن یک نظام دیگر که ـ به تناسب نیات خود آن ها ـ مردمی، یا غیر مردمی، و یا ضد مردمی خواهد بود.

ــــــــــــــــــــ

خوشبختانه، خاتمی، در موضع گیری های تقریباً یک ماه اخیر خود، نشان داد که حاضر نیست تن به ذلت پذیرش شکست موهوم جنبش سبز بدهد، و بدون شرط و شروط لازم، خود را در این انتخابات، کاندیدا کند.
برخورد خاتمی در این ماجرا، اگرچه ـ بنا به طبیعت خود او ـ تهاجمی نبود، و انتظار هم نمی رفت که چنین باشد، روی هم رفته، در همان کادر «اصلاح طلبی»، برخوردی شایسته بود.
او بر ضرورت آزادی زندانیان سیاسی، به خصوص رهنورد و موسوی و کروبی تأکید کرد، بسته بودن فضای سیاسی، اختناق، سرکوب مطبوعات و رسانه های کم و بیش «مستقل»، مقابله ی بی رحمانه با مردم و جنبش سبز، دخالت نهاد های وابسته به خامنه ای، و از این قبیل موارد را بر شمرد.
و از آنجا که خود بر نقاط ضعف و قوت خود به اندازه ی کافی آگاه است، به طور ضمنی تأیید کرد که اهل چالش و درگیری فعال با ولی فقیه نیست، و حتی اگر انتخاب هم شود، نخواهد توانست کاری از پیش ببرد و انتظاراتی را که رأی دهندگان به او از او خواهند داشت برآورده سازد.

خاتمی، همچنین، هوشیارانه، رفسنجانی را به شرکت در انتخابات تشویق کرد. چرا که می دانست:
ـ رفسنجانی ، هیچ وقت، از طرف هیچ کس، به عنوان یک «اصلاح طلب»، شناخته نشده است، و در نتیجه: انتظارات مردم از او در حد انتظارات آن ها از خاتمی نخواهد بود.

ـ با ورود رفسنجانی به صحنه ی انتخابات، «اصلاح طلبان زرد»، که عملاً خائنان به جنبش سبز به حساب می آیند، خواهند سوخت..

ـ در صورت پیروزی رفسنجانی در انتخابات، به دلایل مختلف، از جمله پراگماتیسم شناخته شده ی او، و نیازش به تضعیف خامنه ای، فضایی برای تنفس «اصلاح طلبان» فراهم خواهد آمد، و ای بسا که خود خاتمی و یا یاران نزدیک او هم بتوانند در کابینه ی ی رفسنجانی حضور داشته باشد.

ـ رفسنجانی، قدرت به چالش کشیدن خامنه ای را دارد، و کسی نیست که بتوان او را به راحتی از آنچه تصمیم به اجرای آن بگیرد منصرف ساخت، و یا در طرح هایش کارشکنی هایی جدی کرد.

ــــــــــــــــــــ

تمام تهدید های مکرری که دار و دسته ی خامنه ای در هفته ها و روز های اخیر علیه رفسنجانی به کار بردند تا بلکه او را از حضور در انتخابات بترسانند بی نتیجه بود، و غیر از خودشان، همگان می دانستند که در صورتی که رفسنجانی واقعاً تصمیم به شرکت در انتخابات گرفته باشد بی نتیجه خواهد ماند.

رفسنجانی، با زرنگی خاص خود، چنین فضا سازی کرد که گویا بعد از کسب نظر خامنه ای وارد صحنه خواهد شد. معنای دیگر حرف او این بود که توافق هایی در پشت پرده با خامنه ای انجام داده است، و یا حتی مثلاً کاندیدای مورد تأیید اوست.
منابع غیر رسمی اما مطلعی گزارش کرده اند که تلاش رفسنجانی ، تا آخرین لحظات، برای دیدار با خامنه ای، و یا اقلاً کسب نظر موافق او بی نتیجه ماند، و ثبت نام رفسنجانی در آخرین روز ثبت نام کاندیدا ها، یک رویارویی پنهان اما قاطع با ولی فقیه بوده است.

اگر چنین باشد، رفسنجانی، شمشیر را از رو بسته است؛ و برای خامنه ای درگیر شدن با او، که عملاً اعلام جنگ کرده است کار آسانی نیست. خامنه ای، فروپاشیده تر، ضعیف تر، و خرد شده تر از آن است که بتواند با او درگیر شود.

اما اگر چنین نباشد، باید دستکم سه احتمال جدی زیر را در نظر گرفت:
احتمال اول:
رفسنجانی، که در هفتاد و نه سالگی، و در وضعیتی که هرچه را می شد از او بگیرند از او گرفته اند، چیز زیادی برای از دست دادن ندارد، توانسته است با تهدید کردن خامنه ای به رودررویی بی پرده و مستقیم با او، و افشای اسرار فی مابین، او را ناچار به اگر نه توافق، بلکه عدم مخالفت فعال با کاندیداتوری خود کند.

احتمال دوم:
رفسنجانی به خامنه ای تفهیم کرده است که تنها راه نجات خامنه ای از بن بست داخلی، و به خصوص خارجی یی که در آن گرفتار شده است، «کمی» کوتاه آمدن، و تقسیم قدرت با اوست که «کاردان» و معامله گر و سیّاس است و صد تا خامنه ای باید از او راه و چاه را یاد بگیرند. وگرنه از دو تا و نصفی بزمجه ی مفلوک که خامنه ای در دست خود داردشان، کاری بر نخواهد آمد مگر تسریع سقوط نظام.
(البته، در همینجا باید گفت که سقوط نظام، الزاماً به معنای به قدرت رسیدن مردم، و روی کار آمدن یک حکومت مردمی نیست؛ بلکه می تواند نتیجه ی دخالت فاجعه بار خارجی در شکل های مختلف باشد.)

احتمال سوم:
مشایی و باند او توانسته اند خود را در امر «انتخابات» نیز، مثل بسیاری امور دیگر، بر خامنه ای درهم شکسته تحمیل کنند.
در چنان صورت مفروضی، تنها کسی که خامنه ای در انتخاب میان بد و بد تر می تواند به ریاست جمهوری او رضایت دهد، در غیاب خاتمی که حاضر به بازی کردن نقش سمبل شکست موهوم جنبش سبز، و تبدیل شدن به یک «تدارکچی» بی اراده نشده است، و در ناتوانی حریفان دیگر، رفسنجانی خواهد بود.

ــــــــــــــــــــ

نمی دانم تا چه اندازه می توان روی احتمال سوم، حساب باز کرد. این چیزی است که بعد از اعلام نظر رسمی شورای نگهبان، معلوم خواهد شد.
اما شخصاً هنوز هم، همچنان که قبلاً نوشته بودم، معتقدم که در چنان صورت مفروضی، به جز خاتمی، آن هم با شانس نه واقعاً چندان زیاد، هیچ کس دیگری را (مگر در شرایطی خاص، و اجماع بزرگ نوشته یا نانوشته یی) یارای مقابله ی جدی با مشایی نخواهد بود. از جمله به دلایل زیر:

ـ در چنان صورت مفروضی، باند احمدی نژاد و مشایی، که برگزار کننده ی انتخابات هم هست و وزارت کشور و استانداری ها و نهاد های برگزار کنده ی انتخابات را در اختیار دارد، پیشاپیش، از چنان قدرتی برخوردار شده است که در صورت لزوم (و معلوم هم نیست که لازم باشد) «مهندسی انتخابات» را به صورتی از پیش ببرد که مشایی را از صندوق بیرون بیاورد.

ـ رفسنجانی را به هر حال، مردم به عنوان یک همدست دیرین خامنه ای، و نماینده ی وفادار همان نظامی می شناسند که دمار از روزگارشان در آورده است.

ـ اما مشایی، کسی است که در جهت منافع باند خطرناک و مرموز خود، نشان داده است که کوچک ترین وفاداری یی به خامنه ای ندارد؛ تا چه رسد که همدست او باشد.
مشایی، از سوی دیگر، با حرف هایی که در مورد ایران و اسلام و مدرنیته و نوعی سکولاریسم (سکولاریسم، به تنهایی، فاقد هرگونه بار مثبت یا منفی یی است) زده است، و با اعتقادی که به کوتاه کردن دست روحانیت از حکومت (در جهت منافع باند خود البته) دارد، برای تعداد نه چندان اندکی از مردم، به خصوص نسل جوان، که بیش از هفتاد درصد جمعیت ایران را تشکیل می دهد، نماینده ی نظم و نظامی دیگر است.
و این، همان نفطه ی قوت مشایی در برابر نقطه ی ضعف رفسنجانی است.

ــــــــــــــــــــ

تا جایی که به من و شما بر می گردد، شرکت یا عدم شرکت در انتخابات، «حق مسلم ماست». اما آنچه نه حق مسلم ما و نه حق غیر مسلم ماست، تعیین تکلیف برای توده هاست. کسانی که این را قبول ندارند، می توانند مثل دفعات متعدد پیشین، از حق ناداشته ی خود استفاده کنند، و باز هم مثل دفعات متعدد پیشین، پاسخ خود را از توده ها بگیرند.

حکم، صادر کردن البته کار دشواری نیست. مخصوصاً برای آن ها که دانسته هاشان آنقدر اندک است که پاسخ هر چیزی را در جیب خود دارند.
جایی نوشته بودم:
آن کسی برای هر چیزی، از جمله «چه باید کرد؟»، پاسخ های قطعی و ساده و محتوم و پیشاپش تعیین شده دارد که دانسته هایش بسیار کم است، و به اعتمادی به خویش رسیده است که محصول همین محدود بودن «هرچیزی»، از جمله «چه باید کرد؟» در ذهن اوست. (۲)

از زوایای مختلفی می توان به این تعیین کننده ترین انتخابات تاریخ نظام خلافت و ولایت، نگاه کرد، و به تناسب، نتیجه هایی گرفت و مواضعی داشت یا نداشت.
زوایای مربوط به نیرو های درونی نظام، و نتیجه گیری ها و مواضع آن ها را به خودشان وا بگذاریم.
اما در این سو، در صف نیرو های مخالف نظام، عمدتاً از سه زاویه، می توان با سه دید، به صحنه ی این «انتخابات» نگاه کرد:

زاویه ی اول:
کل این نظام باید سرنگون شود. پس بنابر این، شرکت در انتخابات، و یا بحث و گفتگو پیرامون آن بی معناست، و سگ زرد برادر شغال است.
این، یک نگاه کلی است، و درست به دلیل همین کلی بودنش، به تنهایی نمی تواند پاسخ مناسبی به مسأله باشد.
بدون وجود عینی ـ و نه ذهنی یا آرمانی ـ یک راه حل فوری برای سرنگونی نظام از طریق مبارزه ی توده یی و مردمی، دل خود را به چنین نگاهی خوش کردن، ما را از فراهم آوردن الزامات چنان سرنگونی یی غافل و ناتوان خواهد کرد.
آیا در حال حاضر، آن راه حل فوری، وجودی عینی دارد؟ اگر آری، یک نفر نشانی اش را به من بدهد.
نشانی یی که:
یک: فوراً دست یافتنی باشد.
دو: عینی باشد، نه انتزاعی یا آرمانی.
سه: به استقرار یک حاکمیت مردمی راه ببرد.

زاویه ی دوم:
از دست ما کاری بر نمی آید. ازما بهتران خودشان این ها را آورده اند، و خودشان هم باید این ها را ببرند.
این، بیانِ عامیانه ی همان چیزی است که منفعلین و بریدگان و وادادگان سیاسی، در پی درک ناتوانی خود و استراتژی ها و تاکتیک های خود، آن را به صورت «تئوریک» و غیر عامیانه، به بارگاه اربابان نفت و سلاح و خون می برند، و در محافل آن ها پشتک و وارو زنان جای دوست و دشمن را نشان می دهند، و می کوشند تا با دریافت گواهینامه ی عدم سوء پیشینه، و در صورت امکان نیز گواهینامه ی دارا بودن قابلیت های لازم، به ادارات کاریابی مربوطه مراجعه کنند.

زاویه ی سوم:
کل این نظام باید سرنگون شود، و جای خود را به یک نظام مردمی بدهد. ولی برای تحقق چنین امری، نمی توان سوار یک تریلی شد و سر خود را به زیر انداخت و چشم خود را بست، و به در و دیوار زد؛ و یا نمی توان با یک جَست نارزانی، از اولین شاخه ی جنگل به آخرین شاخه ی آن پرید.
و چون چنین است، باید نگاه کرد و دید کدام شرایط، فضا را برای رسیدن به هدف ما آماده تر می کند.

چنین نگاهی، اصولاً به دنبال عنصر پاک و پاکیزه در نظامی ناپاک و ناپاکیزه نمی گردد. انسان هایی همچون مهندس موسوی امروز را هم استثنا هایی می بیند که نمی توان آن ها را به دیگران تعمیم داد.
چنین نگاهی، به دنبال امکان هایی می گردد که هرچه افزون تر شدن تضاد های درون حاکمیت، و نیز هرچه بیشتر فراهم آمدن شرایط لازم (خارج از اراده ی نظام که طبعاً خواهان چنین چیزی نیست) برای حرکت های مردمی، از اشکال ساده تا پیشرفته ی آن، را تضمین می کند و یا نوید می دهد.

بنابر این، در چنین نگاهی، در آنچه به این «انتخابات» بر می گردد، مسائلی از این دست ـ هرچند کاملاً واقعی و بی چون و چرا ـ جای اول ندارند که:
ـ رفسنجانی، همان کسی است که تا مقطع کنار گذاشته شدن از هسته ی مرکزی قدرت، به همراه خمینی که مراد او بود، و خامنه ای که برکشیده ی او و همدست و همراز او و در آغاز کار خویش نوچه ی او بود، در کمتر جنایتی است که سهیم نبوده باشد.
ـ مشایی و باند احمدی نژاد، همان جنایتکارانی هستند که رأی مردم را دزدیدند و آنان را به جرم ساده ترین و ابتدایی ترین خواست خود به خاک و خون کشانیدند.
ـ و ...

ــــــــــــــــــــ

در این انتخابات، کار خامنه ای ساخته است:
او اگر نتواند مشایی را از صحنه حذف کند، خیلی شانس بیاورد باید ریاست جمهوری رفسنجانی را تحمل کند.
و اگر بتواند مشایی را از صحنه حذف کند هم باز راه چاره یی نخواهد داشت مگر تن دادن به ریاست جمهوری رفسنجانی!
چرا که چند اصلاح طلب زرد خائن به جنبش سبز، در صورتی که خودشان «آبرومندانه» به نفع رفسنجانی کناره گیری نکنند، منفور ترین کاندیدا ها به نزد مردم خواهند بود.
قاسم شعله سعدی ـ که البته با آن ها متفاوت است ـ به احتمال زیاد، رد صلاحیت می شود، و در غیر آن صورت هم رأی قابل اعتنایی به دست نخواهد آورد.
دو تا و نصفی کاندیدای مورد وثوق نسبی خامنه ای وزنه یی ناچیز تر از آن دارند که به حساب بیاید.
و خود او نیز دیگر ناتوان تر از آن است که بتواند این «انتخابات» را آنگونه که می خواهد، به نفع یکی از آن ها مهندسی کند. جنبش سبز، تتمه ی انسجام درونی نیرو های روزگاری متعلق به او را یا از میان برده است، و یا تا حدود زیادی ناکارآمد کرده است.

در این «انتخابات»، کار خامنه ای ساخته است. اما ساخته شدن کار خامنه ای به معنای پیروزی مردم، و اسقرار یک نظام مبتنی بر آزادی، استقلال، عدالت اجتماعی، عدالت اقتصادی، و ارزش های جهانشمول انسانی نخواهد بود مگر آن که...
و جای این سه نقطه را خرد جمعی ما باید پر کند. نه من و شما به تنهایی.

۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۲

ــــــــــــــــــــ

۱ ـ از جمله، به عنوان نمونه، مقالات زیر به همین قلم:

«انتخابات آزاد»، کلیدواژه ی ایستایی و فرصت سوزی جنبش است

www.ghoghnoos.org

اصلاح طلبان زرد، اصلاح طلبان سبز، خاتمی، و انتخابات

www.ghoghnoos.org

و همچنین به عنوان مکمل:
در باب همراهی سنجیده ی انقلاب گرایان با رفرم گرایان

www.ghoghnoos.org

۲ ـ جنبش خودمان را یکسره با وقایع اخیر تونس مقایسه کردن خطاست ـ ۲۵ دی ۱۳۸۹

www.ghoghnoos.org

٭ خوانندگان گرامی به یاد داشته باشند که اگر حتی ذره یی برای جان انسان ها و کرامت آن ها ارزش قائل باشیم، مسائل مربوط به انتخابات نباید ما را از فاجعه یی که با گروگان گیری هم میهنان ما در عراق، توسط یک ولی فقیه سواره ی ساکن ایران، و یک ولی فقیه پیاده ی ساکن ساحل امن و امان و عیش خود، هر لظه ابعاد وخیم تری پیدا می کند غافل سازد.
ما که بر کسانی که در ماجرای قتل عام سال ۱۳۶۷ سکوت کردند، حتی پس از ابراز ندامت آن ها از آن سکوت، خرده می گیریم، حق نداریم با سکوت و بی تفاوتی خود، شریک و مباشر قتل عامی دیگر باشیم که در برابر چشمان ما توسط این دو تن تدارک دیده شده است.
نشانی صفحات ویژه ی این موضوع در سایت ققنوس:

www.ghoghnoos.org


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۵)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست