سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

تنها یک شب خواب آسوده


علی اوحدی


• من هیچ استدلال دندان شکنی در نوشته ی آقای اشکوری نمی بینم و در نمی یابم چرا ایشان به چنین دفاع سستی از انتخابات مجلس اول پرداخته اند. اما خیال می کنم آقایان اشکوری و بنی صدر و همه ی ما سخت نیاز داریم سرانگشت های اشاره مان به "دیگران" را، برای یک بار هم شده بطرف خود بگردانیم، مدال ها و عنوان هایمان را پس بدهیم و یک شب آسوده بخوابیم! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۴ فروردين ۱٣۹۲ -  ۲۴ مارس ۲۰۱٣


در مدتی که نام "آرمسترانگ"، قهرمان دوچرخه سواری به دلیل "دوپینگ"، در اخبار رسانه ها و بر سر زبان ها بود، برای خیلی از ما این پرسش مطرح می شد که چگونه فدراسیون ورزش یک کشور خطای قهرمان خود (هم قبیله و هم خانواده) را نمی بخشد؟ چطور دستگاه ورزش یک کشور، از "خطا"ی ورزشکاری "دست می شوید" تا تشکیلات ورزش را از آلودگی دور نگهدارد! در کشور کوچکی مثل دانمارک هم چند تنی از قهرمانان ورزش از اتهامی مشابه تبرئه نشدند و مدال ها و عنوان هایشان پس گرفته شد. اتفاق جالب اما کار "رالف یوهانسن" یکی از قهرمانان دهه های هشتاد و نود دوچرخه سواری دانمارک است، که حالا مفسر ورزشی دومین شبکه ی سراسری تله ویزیون این مملکت است، و بسیار محبوب، و البته در انظار مردم "پاک". تا این که هفته ی پیش "رالف" داوطلبانه مدال ها و عنوان هایش را پس داد و گفت؛ با استانداردهایی که مطرح شده، من هم آدم "پاکی" نبوده ام! حیرت کردم که هیچ کس از این ورزشکار محبوب و محجوب نپرسید؛ آخر کجا و به چه دلیل تصور می کند خطا کرده، شاید اشتباه می کند و از این قبیل. حیرتم دو چندان شد وقتی بسیاری از ورزش دوستان و علاقمندان "رالف"، از او خواستند استعفا بدهد و برود، چرا که دیگر به او اعتماد ندارند! اعترافی در اوج محبوبیت، که با چرتکه ی ما باید بحساب درستکاری "رالف" گذاشته شود، نه تنها سبب از دست رفتن نشان و مدال و پیشینه ی او شده، بلکه حالا اعتماد مردم را هم از دست داده! نیازی نیست با صدای بلند چیزی بگوییم! کافی ست هرکس در خلوتش و بی صدا از خود بپرسد؛ اگر در شرایط این قهرمان ملی بود، چنین می کرد؟ "رالف" اما روز بعد گفت؛ دیشب بعد از ماه ها، خواب راحتی کرده است!
چند روز پیش آقای اشکوری که اگر اشتباه نکنم از جرگه ی "اصلاح طلبان" اند، و بابت همین گرایش، هزینه های بسیار پرداخته اند، در پاسخ به سخنان اقای بنی صدر جوابیه ای نوشتند. ظاهرن آقای بنی صدر گفته انتخابات مجلس اول تقلبی بود، و آقای اشکوری که یکی از نمایندگان آن مجلس بوده اند، چنین اعتقادی ندارند. سوای معضل پیچیده ی انتخابات در جمهوری اسلامی، صحبت دو انسان است، با دو گونه تاویل از یک مکتب. ایراد آقای اشکوری به آقای بنی صدر این است که چرا گفته انتخابات "با چراغ سبز آقای خمینی به حزب جمهوری اسلامی" صورت گرفته! در حالی که خود ایشان (اشکوری) آن به "بی شیله پیله" بودن آن انتخابات باور دارند؛ "ایشان (بنی صدر) مدعی است که ده هیئت بازرسی در این مورد رسیدگی کرده و فهرست تقلبات را تهیه کرده بودند... اما به دستور آقای خمینی مجلس تشکیل شد". آقای اشکوری می گوید "دعوی جناب ایشان (بنی صدر) از جهات مختلف کذب و تحریف تاریخ است". و در راستای این ادعا در پنج بند، دلایلی آورده اند؛
۱- "اسناد و شواهد و قراینی که مدعا را مدلل کند" کدام است؟ آقای اشکوری نوشته در آن زمان آقای بنی صدر "رئیس جمهور و رئیس شورای انقلاب و رئیس دولت و مجری انتخابات" بود و باید "مدارک کافی برای اثبات مدعای خود داشته باشد" و اگر اسناد مکتوب در اختیار نباشد، شواهدی باید باشد، مثلن نام اعضای زنده ی آن ده هیئت که فهرست آرای تقلبی را رسیدگی کرده اند، یا اشخاص مستقلی که با آقای بنی صدر در زمینه ی "تقلبی" بودن انتخابات هم رای باشند (از نهضت آزادی، جنبش مسلمانان مبارز، جاما، جنبش حاج سید جوادی، و غیره) و اضافه کرده اند که "قابل قبول نیست که از چنین رخداد مهمی، آن هم در فضای تقریبا باز و آزاد آن زمان، فقط یک نفر آگاه باشد". از بابت اسناد و شواهد، دست من از دست آقای بنی صدر هم تهی تر است. اما تصور می کنم آن زمان غیر از جبهه ی ملی و نهضت آزادی، آقای رجوی و فدائیان و حتی حزب توده هم در میان بخشی از شهرنشینان طرفدارانی داشتند، نداشتند؟ اگر اما تاکیدات مکرر آقای خمینی و تمامی نظام بر "به مسلمان معتقد به انقلاب رای بدهید" و از این قبیل، نبود، چند نفر به آقای اشکوری، که اتفاقن یکی از صادق ترین معممین بودند، رای می دادند؟ و اگر به فهرست نامزدهای "جمهوری اسلامی" نگاه کنیم، افرادی نظیر "آیت" با کدام آراء به مجلس راه یافتند؟ اگرچه نمی توانم "درصد"ی ارائه کنم اما تقریبن اکثریت قاطع مردم در آن دوره به "حرف امام" توجه داشتند، و بی تردید حضور حضرات بهشتی و رفسنجانی و.. در شورای انقلاب و در پس پنهان هر حرکت و نهاد و... کافی بود مردم مثل همیشه چشم ها را ببندند، و قلب ها را بگشایند! این "سوء استفاده" از "باور" مردم، اگر "تقلب" نیست، چیست؟ آیا نظر مردم به آقای بنی صدر، یا محبوبیت قطب زاده و یزدی و امثالهم، که هیچ کس نمی شناخت، ناشی از همین "تقلب" در باور مردم نبود؟ جملات معروف و مشهور "آقا" که از در و دیوار شهر بالا می رفت که یادتان هست؟ "من این آقای قطب زاده را بزرگ کرده ام"! "بزرگ کرده"ی دامان "آقا" که به فاصله ی کوتاهی از "چشم" آقا افتاد، و ظاهرن اعدام شد! می پرسم چند "اشتباه" از نوع این اظهار نظر کافی بود تا هر آدم صالح آزاده ای، عمامه و عبا را بردارد و برود به مسجد و بگوید توبه، اشتباه کردم! همین صحبت دیروز "آقا" در مشهد که من یک رای دارم و همه ازاد اند و هر گروهی که به جمهوری اسلامی معتقد است، می تواند در انتخابات شرکت کند و...، ریا و تظاهر و دروغ، و لاجرم از طایفه ی "تقلب" و "سوء استفاده" از "احساس مردم" نیست، که خود حضرت "رهبر" آن را "خیانت" قلمداد کرده اند؟ یا باز هم "سند و مدرک" لازم است؟
۲- "چرا پس از ۳۳ سال؟ چرا در همان زمان یعنی در مقطع برگزاری انتخابات نخستین دوره مجلس به عنوان عالی ترین مقام اجرایی کشور و مجری انتخابات، به چنین تقلب و خیانت بزرگی اعتراض نکرده اند؟" شرمنده ی آقای اشکوری ام اما در زمانی که فرمان "بشکنید این قلم ها را" صادر شده بود و دستجات اوباش به رهبری افرادی نظیر شیخ... در و پنجره می شکستند و دفتر تعطیل می کردند، می شد انتخابات را زیر سوال برد؟ و مگر آقای بنی صدر، حتی بعدتر هم که حرف هایی از جنس "کلوخ" زد، پاداشش "سنگ" نبود؟ آقای تاجزاده که خوشبختانه به اندازه ی آقای اشکوری صریح و روراست است، یک بار گفت (نقل به مضمون) اگر از آن اشتباهات کوچک چشم پوشی نکرده بودیم و لب به دندان نگزیده بودیم، فاجعه به این بزرگی نمی شد! فکر می کنم آقای اشکوری هم مثل خیلی های دیگر به چنین اعترافی نیازمندند، چرا که ایشان آن زمان درون "تابو" قرار داشتند و بهتر از چپ و راست نفرین شده و طرد شده، قادر به گفتن بودند، مضافن این که به امر به معروف و نهی از منکر هم معتقدند. که گفته اند "بنیاد ظلم در جهان اندک بود، هرکه آمد بر آن مزید کرد، تا بدین غایت رسید"! آقای اشکوری ادامه می دهند که چرا این تقلب در انتخابات "از سوی گروه های سیاسی فراوان و فعال در آن زمان که در انتخابات کاندیدا داشتند، مطرح و اعلام نشده"؟ یعنی یادمان رفته که آن زمان بسیاری با حرف هایی کمتر از "تقلب"، مطرود و متمرد و مرتد و ضد انقلاب و طرفدار دشمن و محکوم شده بودند؟ امثال آقایان خلخالی هم کم نبودند که به فرمان امام، "انگشت به در کرده بودند و قرمطی می جستند". با این همه بودند کسانی که چیزهایی گفتند و هزینه های گزافی هم پرداختند. آقای اشکوری در بند پنج اشاره کرده اند که "دعوی شگفتی که اگر در آن زمان مطرح می کرد (بنی صدر)، قانونا و عملا نمی توانست یک روز هم بر کرسی هوش ربای ریاست جمهوری تکیه زند". راستی چرا؟ چون انتخابات آزاد بود؟ یا چون "حرف زدن" گناه کبیره محسوب می شد؟
۳- "اصلا چرا به چنان انتخابات متقلبانه و مجلس قلابی و فرمایشی تن داده... و در همان مجلس سوگند خورده... به چه دلیلی چنان خیانتی را پذیرفته..."؟ پس با این حساب آقای بنی صدر هم "رییس جمهور غیر قانونی و نامشروع بوده...". تصور می کنم آقای بنی صدر هم در خلوت خود به این حرف حق معترف باشند. آقای بنی صدر هم مثل آقای اشکوری و خیلی های دیگر "به مصلحت" یا "از ترس" یا هر عذر و بهانه ی دیگر "تن به چنان تقلب و افتضاح بزرگ" دادند. با آقای اشکوری موافقم که "چنین خیانتی آن هم در آن زمان حساس و در آغاز شکل گیری نظام بر آمده از یک انقلاب بزرگ و آزادی خواهانه... با هیچ بهانه ای قابل قبول نیست". این در مورد همه صادق است و با مدعای "قانون گرایی و مبارزه با جبهه استبداد... در تعارض است". این حکم البته در مورد همه صادق است. اگرچه "ستیز با رقیبان" و "تخریب رقیبان" بخشی از "سیاست" است، این که آقای بنی صدر تمامی مبارزه با حزب جمهوری اسلامی و بهشتی و رجایی و آیت را به منظور "سیاسی" انجام می داد یا دلش برای مردم و آزادی می تپید، و اینها، قضاوتش با صالحان. این که اما به زعم آقای اشکوری "از این منظر ایشان سلف احمدی نژاد است" کمی کم لطفی ست. حتی اگر طبق نظرات امثال شریعتمداری، احمدی نژاد تالی بنی صدر باشد، میان خامنه ای تا خمینی، "تفاوت از زمین تا آسمان است". یادمان باشد که آن زمان گاو انقلاب و رهبرش، هنوز در چرم بود!
۴- "اگر قرار بوده رهبر انقلاب به کسی و جریانی اجازه تقلب در انتخابات مجلس را داده باشد، می بایست به آقای بنی صدر" بوده باشد نه حزب جمهوری اسلامی. "بر عالم و آدم آشکار بود که آیت الله خمینی مدافع و حامی جدی بنی صدر بود و... عقل و تدبیر حکم می کرد که آیت الله خمینی جانب رئیس جمهور محبوبش را بگیرد".(چرا "عقل و تدبیر" حکم می کند که "رهبر" طرف "محبوبش" را بگیرد؟) "وگرنه حسن حبیبی... انتخاب می شد". به عنوان شاهدی بی "سند و مدرک" تصور نمی کنم مردم آقای حبیبی را بیشتر از آقای بنی صدر می شناختند، و علتش هم "حمایت رهبر" نبود. آقای اشکوری سپس اشاره می کنند که آقای خمینی به دلیل علاقه به ثبات و استقرار "نظام"، به تعویض زود به زود مسئولان و مدیران کشور اعتقاد نداشت و از همین جهت "هم از بازرگان تا آخرین لحظه حمایت کرد و هم از بنی صدر و هم بعدها از میرحسین موسوی". شاید بشود حمایت "آقا" را از موسوی تا آخرین لحظه پذیرفت، اما حمایت از بازرگان؟ یا بنی صدر تا آخرین لحظه؟ حاشا!
۵- "اختلاف بنی صدر با رقیبانش حول قانون گرایی نبود"..."اسناد نشان می دهد (کدام اسناد؟!) و خود به عنوان گواه به یاد دارم که... حزب جمهوری اسلامی با بنی صدر اختلاف پیدا کرد" برای پیروزی در انتخابات تلاش فراوان کردند، "اما ناکام ماندند" پس برای تسخیر مجلس برنامه ریزی کردند و "این بار البته موفق شد با اکثریت مخالف بنی صدر در مجلس" روزگار ایشان برگشت! آقای بنی صدر "تصور می کردند از رقیب ... نفوذ و اعتبار بیشتری دارند... و حمایت های رهبری دایمی است... خود گواهم که در آن زمان هیچ یک از دو طرف برای حذف رقیب، هیچ فرصتی و بهانه ای را از دست نمی داد". حرف های آقای اشکوری گویاست، و چون می گویند "رهبری" هم از "رقیب" حمایت کرد، نیازی به تفسیر ندارد. این که اما می نویسند "انتخابات مجلس چند ماه پس از انتخابات ریاست جمهوری انجام شد" و می پرسند چگونه "انتخابات ریاست جمهوری آزاد بوده اما انتخابات مجلس پر از تقلب و قلابی؟" من این رابطه و نتیجه گیری را نمی فهمم! می گویند؛ "مجریان انتخابات یکی بودند"! می پرسم انتخابات ۱٣۷۲ را دولت آقای رفسنجانی برگزار کرد، و انتخابات ۱٣٨۴ را دولت آقای خاتمی. کدام یکی "ازادتر" و کم تقلب تر بود؟ ادامه می دهند؛ "آقای بنی صدر می خواهد مجلسی را که او را بی کفایت تشخیص داده از اعتبار بیندازد"! می گویم این ظن وجود دارد که شما هم می خواهید مجلسی را که نماینده اش بودید، معتبر نشان دهید! بعد می گویند "آقای بنی صدر عمدتا به انگیزه های پیروزی در جدال قدرت با رقیبان واقعی و یا توهمی جنگیده" اما "رقیب هوشمند بود که با استفاده از اشتباهات مهلک رئیس جمهور و جلب حمایت رهبری بر او چیره شد"! تصور می کنم بجای "هوشمند" بهتر باشد بگذاریم "زیرک" یا "حیله گر"، مضافن این که "رقیب" عبارت بود از آقایان بهشتی، رفسنجانی، موسوی اردبیلی و... بی "هوشمندی" هم از خیلی امتیازات، از جمله معمم بودن برای جلب "حمایت رهبری" برخوردار بودند. یادمان باشد که آقای موسوی اردبیلی مامور قضاوت شد، و در حق رقیبان آقای بنی صدر، سنگ تمام گذاشت. از بازی های روزگار نگوییم که بر سر خود آقای موسوی بعد از "امام"، چه رفت! آنچه در این سال ها "اصول گرایان" در حق آقای احمدی نژاد کردند، که ابتدا علم حضرت عباس بود و رییس دولت عدالتخواه، و چون روزگار برگشت...
آقای اشکوری آقای بنی صدر را متهم می کنند که "همواره تلاش می کرد (و می کند) بر امواج احساسات مردم سوار شود". می پرسم در آن "نظام" مبارک، چه کسی، حتی خود "امام" از این ابزار استفاده نکرد؟ "گاه از دروغ و تحریف هم پروایی نداشته (و ندارد)". آقای بنی صدر به روال همه ی روسای جمهور در جهان، از این ابزار استفاده کرد. رهبر و امام و پیشوای مذهبی اما چرا از هیچ دروغ و تحریفی پروا نداشتند، و ندارند؟ گناه کدام یک بزرگ تر است؟
اگرچه به حرفی که می زنم چندان مطمئن نیستم، اما گویا در آن انتخابات، کم نبودند نامزدهای "سازمان مجاهدین" و... که به تقلبی آشکار به رقبا باختند. اما نکته ی آخر مطلب آقای اشکوری؛ "قابل توجه جناب بنی صدر که من کاندیدای خط امامی هایی بودم که...حامی بنی صدر بودند و... به ایشان رأی داده بودند... و در مجلس از مدافعان آقای بنی صدر بودم ولی در نهایت به دلایلی به عدم صلاحیت ایشان...معتقد شدم... و رأی دادم... و با حوادث بعدی و رفتارهای آقای بنی صدر پس از برکناری (به ویژه اتحاد با سازمان مجاهدین) دانستم که در رأی خود صائب بوده ام". می بینم که نظر ایشان نسبت به "دگر اندیشان"، همان نظر "نظام" است! شاید من هم به اندازه ی آقای اشکوری با عقیده ی مجاهدین مخالف باشم اما در کار سیاست، ائتلاف حق هرکسی ست. مجاهدین به دلیل برگشت از "امام"شان تا آنجا رفتند که صدام را بغل کردند. این اگر مطابق میل من و آقای اشکوری و خیلی ها نیست، می توانیم به آنها رای ندهیم. در بازی دموکراسی اما حزب می تواند "فاشیست" باشد، یا "فالانژ"، کما این که احزاب دموکرات و کومله هم حق دارند در اساسنامه شان "جدایی طلب" باشند، یا موافق "فدراتیو" یا "خود مختاری" در چهارچوب ایران و... در رسیدن به هدفشان با هر حزب دیگری ائتلاف کنند. اگر به میل ما رفتار نمی کنند، یا نکرده اند، جذامی نیستند. کافی ست بدانیم که احزاب، تنها، و تنها نماینده ی اعضاء و هواداران حزب اند، و نه یک ملت! و تکلیف برخی از مسایل در "همه پرسی" تعیین می شود. تصور می کنم آقای تاجزاده هم پس از آن جمله که در بالا آوردم، و آقای شمس الواعظین که یک بار گفت؛ "امیدوارم مردم مرا ببخشند"، مثل "رالف یوهانسن" یک شب آسوده خوابیده باشند. خیال می کنم آقایان اشکوری و بنی صدر و همه ی ما، بجای اشاره به "دیگران"، نیاز داریم گاه سرانگشت های اتهام را به سوی خود بگردانیم، مدال ها و عنوان هایمان را پس بدهیم و یک شب آسوده بخوابیم!


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست