سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

تاکتیک واستراتژی
سوسیال دموکراسی در برابر جنبش ناسیونالیستی


برزویه طبیب


• در شرایط فعلی رویکرد سوسیال دموکراسی به جنبش ناسیونالیستی، ایرانی مرکزگرا و جنبش ناسیونالیستی ملیت های پیرامون، اهمیت اساسی پیدا کرده است. این اهمیت در عین حال ناشی از امکان بهره برداری غرب از منازعات قومی، به عنوان اهرم فشاری بر جمهوری اسلامی نیز هست. اهرمی که گرانیگاه آن گلوی تمام ساکنین این خطه را خواهد فشرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۰ اسفند ۱٣۹۱ -  ۱۰ مارس ۲۰۱٣


وجود عینی ملت ونقش جنبش ملی
پیش از هرچیز باید عنوان کنم که تمام جهد و گلو پاره کردن های نویسندگانی را که یا سعی در اثبات و یا سعی در انکار کثیرالمله بودن ایران را دارند ، و در این راه به تاریخ چندین هزار ساله رجوع میکنند ویا تعاریف رهبران و انذیشمندان چپ و راست را شاهد میگیرند ، آب در هاون کوبیدن میدانم . ملت ها وجود ندارند چون در گذشته ملتی و یا حکومتی و یا تمدنی بنام آنها وجود داشته است . ملت ها وجود ندارند ، چون میتوان فلان شماری از مردم را با فلان تعریف استالین ویا ارنست رنان ، بعنوان ملت خاص شناسایی کرد
ملت ها وجود ندارند چون زبان ها ، ادیان ، آداب و رسوم ، و محل های سکونت و هر معیار دیگری از این قبیل ، جمعی را از جمعی دیگر جدا میسازد . این شیوه برخورد با مسائل اجتماعی ، برخوردی ایده آلیستی به مفهوم فلسفی آن است . در برخورد فلسفی ماتریالیستی ، وجود عینی ، بر ایده ذهنی و ادراک ما از عین ، مقدم است . ماتریالیست ها تعاریف خود را بر واقعیت تحمیل نمی کنند ، بلکه واقعیت را علیرغم همخوانی و یا ناهمخوانی با هر تعریفی ، در شکل مشخص آن ، بررسی میکنند
بنابر این ملت ها وجود دارند ، چون جمع قابل ملاحظه ای از انسانها وجود دارند ، که خود را با آمال و آرزوهای متمایزی از جمع دیگر تعریف میکنند ، و حاضرند که در راه این آمال و آرزوها که معطوف به ارتقای سطح حاکمیت سیاسی خود در حدود جغرافیایی خاصی است ، جانفشانی کنند .این ارتقای حاکمیت سیاسی ، با دور نمای استقرار دولت ملی، ویا گسترش و یا تعمیق سیطره آن مشخص میگردد . این دولت ملی ، در عصر حاضر دولتی با سرشتی سرمایه داری است . این جمع باید به اندازه کافی بزرگ باشد که بتواند از نظرسیاسی و اجتماعی ، وزنه ای محسوب شود بنابراین دلیل عینی وجود ملت ها ، وجود جنبش ملی است
جنبش ملی ، نیازی ندارد که قبلا ملت بودن جماعتی را اثبات کند و سپس حقانیت وجود خود را به کرسی بنشاند . وجود آن ، خود دلیل وجود ملتی است که بنام آن برخاسته است . بنابراین تمام افاضات کسانی که سعی در انکار وجود مثلا ملت ترک در ایران را دارند ، جز تلاشی برای زدن سرنا از ته گشاد آن نیست . از طرف دیگر ، جمعی کثیر، که ملغمه ای از افرادی با تبار های گوناگون هستند ،در تمام اطراف و اکناف ایران ،نیز وجود دارند ، که بنام ملت ایران ، برخاسته اند . این نیز دلیل وجود ملتی بنام ملت ایران است .بنابر این تمام تلاش کسانی که با ابداع اسامی تحقیر آمیز ،آسیمیله شده وخائن و غیره ، سعی در انکار وجود ملت ایران دارند ، جز تلاشی برای برای اثبات حق خود ، از طریق پایمال کردن حق دیگری ، نیست . از نقطه نظر من تباینی بین پذیرش مثلا ملت کرد و در عین حال پذیرش وجود ملت ایران وجود ندارد آفتاب آمد دلیل آفتاب
رشد سرمایه داری در ایران ، مرزهای ملل گوناگون ساکن این سرزمین را چنان درهم کوبیده است که بخش به اصطلاح اسیمیله ، خود تبدیل به اکثریت شده است . بنابر این در کنار ملت فارس و ترک و عرب و غیره ، ملتی بنام ملت ایران که حاصل کمرنگ شدن تفاوت های ملل گوناگون و تقویت نقاط اشتراک آنها ست ، پدید آمده است .خون الود و مرارت بار بودن این پروسه ، از واقعی بودن نتایج ان ، نمیکاهد از طرف دیگر حدت موقتی و گذرای نفاق و دشمنی بین این ملل نیز ، مصنوعی و دسیسه دولت مرکزی برای حفظ قدرت و نیز دول خارجی برای ساقط کردن دولت مرکزی است.البته در این میان نباید از پدیدار شدن سرمایه تجاری وابسته به سرمایه داری کشورهای همجوار نیز،غافل شد .از جمله ، ان بوتیک دارانی که یک پایشان در ترکیه است و پای دیگرشان در، تبریز، و منافعشان ایجاب میکند که در سرنای ملت ترک و نه حتی آذربایجان ، بدمند. به عقیده من وظیفه سوسیال دموکراسی ، افشای این جریان و توهم زدایی از طبقه کارگر است ، نه امیدواری برای نزدیکی ایندو. زیرا تنها با ریزش پایگاه متوهم اجتماعی انها ، امکان جلوگیری از چرخش نهایی این جریان به شونیسم کامل وجود خواهد داشت .بدیهی است که در صورت امکانپذیری برقراری دولتی دموکراتیک در هر نقطه از ایران ، رای سوسیال دموکراسی به نفع جدایی کامل از دولت مرکزی غیر دموکرات خواهد بود . هرچه باشد تار مویی از خرس نیز غنیمت است .هرچند که در شرایط فعلی که ناسیونالیسم غیر دموکرات ، در جنبش ملی پیرامونی و نیز در مرکز ، روند صعودی دارد ، تاکید بر این امکان نا محتمل ، از نظر تاکتیکی صحیح نیست و جز سردرگمی حاصلی نخواهد داشت
خلاصه کنیم . بافت موزاییک ملی ایران ، محصول دوران پیشاسرمایه داری است که در نتیجه رشد تحمیلی سرمایه داری در ایران ، حامل تقابل های بالقوه است . ملت ایران ، محصول جدیدتری است که از طریق اینتگره شدن بخش عظیمی ازانسانهای با تاریخ و زبان وفرهنگ متفاوت ، به ضرب رشد سرمایه داری ، ایجاد شده و در حال شکل دادن به مختصات فرهنگی و زبانی و تاریخی خویش است . ناسیونالیسم افراطی پیرامونی ، محصول حتی جدیدتری ناشی از پیداشدن بورژوازی و خرده بورژوازی دلال و تجارت پیشه ای است که به سرمایه داری کشور های همجوار دلبسته است . و در نهایت ناسیونالیسم افراطی مرکز نیز محصول وحشت بورژوازی و خرده بورژوازی وابسته به بازار داخلی ، از خطر محدود شدن این بازار است

ماهیت قومی یا فرا قومی رژیم
اگر برای اجتناب از بغرنجی زود هنگام بحث ، ویژگی اسلامی این دولت را انتزاع کنیم ، خامنه ای و دیگران در این رژیم نه به عنوان فارس و یا ترک ، بلکه به عنوان ایرانی ، حضور دارند . سیاست های مرکز گرای این رژیم ناشی از فارس بنیاد بودن آن نیست ، بلکه رژیم سرمایه داری دولتی ، ماهیتا مرکز گرا است . حال اینکه این مرکز کجا قرار دارد ، علل دیگری دارد که از چارچوب این بحث خارج است . سیاست های بهره کشانه موجود ، که سرمایه گذاریها ی گوناگون را عمدتا به مرکز سوق میدهد ، ناشی از فارسگرا بودن سیستم نیست ، بلکه اصولا سرمایه به سوی مناطقی میرود که سودآوری بالاتر وثبات بیشتری داشته باشند . اما اینکه این روند ، نابرابری ها را بین مناطق ، تشدید میکند ، تا زمانیکه سود انگیزه اساسی فعالیت اقتصادی باشد ، ناگزیر خواهد بود . به سادگی میتوان دید که تبریز از مراغه ، پیشرفت سریعتری داشته و این روند رشد نامتوازن سرمایه داری ، حتی در درون مناطق پیرامونی جریان دارد بنابراین، هم کسانی که به استناد سیاست های مرکز گرای رژیم فعلی آنرا دولتی فارس بنیاد میدانند ، و هم آنهایی که به استناد شجره ترک خامنه ای و تنی چند ، آنرا دولتی کثیرالمله ارزیابی میکنند ، راه بحایی نمیبرند

نقش وخاستگاه ایدئولوژی اسلامی رژیم
در اینجا باید به نقش ایدئولوژی شیعی - اسلامی رژیم نیز اشاره ای گذرا داشته باشیم تا مطلب روشن تر شود . در جریان انقلاب ۵۷ مردم این مرز و بوم بر علیه رژیمی بپا خواستند که با سوء استفاده از ایدئولوژی نشات گرفته از اسطوره های کورش و داریوش ، بر این مردم فرمانروایی میکرد ومنافع آنها را قربانی منافع سرمایه امپریالیستی در ماورای بحار مینمود . در غیاب بدیلی آینده نگر ، مردم ایران از گذشته ، بدیلی دیگر استخراج کردند تا بیانگر ذهنی کوشش همگانی آنها بر علیه استیلای ایادی خارجی ، باشد . این بدیل از اسطوره های اسلامی فراهم شد . در حضور دستگاه روحانیت ، بعنوان تنها سازمان موجود غیر دولتی ، این قیام سازماندهی شد و به ثمر رسید . بنابراین ناسیونالیسم ایرانیان ، در تقابل با سرمایه داری غرب و ایادی آن ، به شکل ایدئولوژی اسلامی - شیعی بیان اجتماعی یافت ، و از طریق دستگاه روحانیت به قدرت رسید . بذینسان ، همانطور که زمانی ناسیونالیسم آلمانی به صورت جنبش فاشیستی با دیدگاهی فرامرزی متبلور شد ، ناسیونالیسم ایرانی نیز، به صورت جنبش اسلامی شیعی و با همان دیدگاه فرامرزی( نه انترناسیونالیستی ) تولد دوباره ای یافت . بنابر این ایذئولوژی اسلامی شیعی همان ناسیونالیسم مرکز گرای رضا خانی، و حتی با اندکی مسامحه قجری ، است که عبا و عمامه به تن کرده است . با این تفاوت که بدلیل نگرش سنتی خود ، به دلیل سابقه درافتادن با امپریالیسم و به دلیل نیاز به پیشبرد سیاستی پوپولیستی ،حمایت خارجی را نیز فدای حفظ پایگاه اجتماعی متزلزل داخلی کرده است . این ایدئولوژی دینی ، ایدئولوژی سرمایه داری بومی سنتی بود ، که ریشه در تولید سنتی و روستا داشت و بدینسان توانست در درجه اول مهاجرین تازه به شهر آمده را بسیج کند . سرمایه داری بومی جدید و شهری که خود را از طریق جبهه ملی و نهضت آزادی بیان میکرد و به پشتیبانی کارمندان وعناصر خرده کالایی شهری امیدوار بود ، سازمانی برای خود نداشت و مقهور بورژوازی سنتی شد . طبقه کارگر از این هم بی سازمان تر بود و جز به صورت زایده ایندو نیروی فوق ، انهم بسیار دیر ظاهر نشد . حقیقتی که خود را به صورت تبدیل بخش اعظم چپ ایران به زایده حکام جدید و یا رقبای ملی گرای آنها ، در سالهای اول انقلاب نشان داد . سرمایه داری بومی و جنبش دهقانی در کردستان و ترکمن صحرا ، قادر شدند تا مصون از سیطره دستگاه روحانیت شیعی ، خودی نشان بدهند ، ولی در برابر مرکز بسیار ضعیف بودند ، ومقهور دیدگاه فرامرزی ناسیونالیسم مرکز شدند . سرمایه داری بومی آذربایجان نیز که در جنبش خلق مسلمان خودنمایی میکرد ، سازمانی مستقل از دستگاه سراسری روحانیت نداشت و در عین حال ناتوان از چرخش ۱۸۰ درجه پایداری از مبانی اسلامی شیعی خود بود ، چرخشی که خطر دوران پیشه وری را در بطن خود داشت . بنابر این پیروزی جمهوری اسلامی بیش از آنکه ناشی از قدرت اسلامگرایان باشد ، نتیجه ضعف رقبای آنها بود

رویکرد سوسیال دموکراسی به جنبش ناسیونالیستی
در شرایط فعلی رویکرد سوسیال دموکراسی به جنبش ناسیونالیستی ،ایرانی مرکز گرا و جنبش ناسیونالیستی ملیت های پیرامون ، اهمیت اساسی پیدا کرده است .این اهمیت در عین حال ناشی از امکان بهره برداری غرب از منازعات قومی ، به عنوان اهرم فشاری بر جمهوری اسلامی نیز هست . اهرمی که گرانیگاه آن گلوی تمام ساکنین این خطه را خواهد فشرد
بخشی از این نیرو ( گروه اول ) به استناد ماهیت جهان وطن و غیر ناسیونالیستی جنبش کارگری ، و با تکیه بر این حقیقت که ناسیونالیسم ، صحنه مبارزه طبقاتی را مه آلود میکند ، و با عنوان اینکه جامعه فعلی ایران جامعه ای سرمایه داری است و نمو دولت ملی ، گرهی از معضلات طبقه کارگر نمیگشاید ، جنبش ملی مرکزگرا ونیز جنبش ملی پیرامونی را همزمان ارتجاعی ارزیابی میکند . این ایده ، ریشه در نظریات رزا لوکزامبورگ و ارزیابی مرحله سوسیالیستی از وظایف انقلاب آتی در ایران دارد
بخش دیگری از نیروی چپ ، اعتقاد عملی خود را به ماهیت اینترناسیونالیستی و غیر ملی گرای جنبش طبقه کارگر ، و التزام خود را به تشکیل صف ماهیتا مستقل اینترناسیونالیستی طبقه کارگر، فراموش کرده است و در منازعه ناسیونالیست های مرکز با ناسیونالیستهای ملیت های پیرامون ، یا به استناد خطر امپریالیسم و تجزیه ، به جانبداری از ناسیونالیسم مرکزگرا (گروه دوم ) ، و یا به استناد ستم ملی ومحدودیت های دموکراتیک در پیرامون ، به طرفداری از ناسیونالیسم ملیت های پیرامونی (گروه سوم )، برخاسته است
درمورد گروه اول باید گفت که تسلط فرضا کامل سرمایه داری در ایران ، به معنی تکمیل وظایف انقلاب دموکراتیک نیست . آنها خود قبول دارند که بورژوازی در دوران کنونی توان حل کامل وظایف دموکراتیک را ندارد و مسئله ستم ملی ، یکی از این گره های باز نشده است . البته من هم قبول دارم که دیوار چین بین انقلاب دموکراتیک و سوسیالیستی وجود ندارد ، ولی مشروط به اینکه طبقه کارگر منسجم ، پشتیبانی این طبقه توسط اکثریت قریب به اتفاق مردم و آمادگی مادی و ذهنی این طبقه برای کسب قدرت فراهم بوده و یا حداقل در افق نزدیکی قابل روئیت باشد ، که در ایران چنین نیست . فراخوان این گروه به آغاز نبرد نهایی ، فراخوان فرماندهی بی لشگر است که یورشی را بدنبال ندارد . من نیز قبول دارم که با دنباله روی از ناسیونالیست ها و هورا کشیدن برای آنها ، هرگز به تدارک لشگر پیکارگران رزم آخرین نخواهیم رسید ، ولی جواب این معما در اعلام آغاز جنگ بی لشگر وبی فرجام نیست.
گروه دوم همانا هوراکشان برای جنبش ناسیونالیستی هستند . این نظر ریشه در فورمولبندی استالینی دارد که زمانی به تایید امیر افغان ضد دموکراسی ، میپرداخت ، وزمانی از حل شدن حزب کمونیست چین در ناسیونالیسم چینی حمایت کرد . گروه دوم ، این حقیقت را که صرف مورد تهاجم امپریالیسم ، یا ناسیونالیسم مرکز گرا بودن ، کسی را مترقی و شایسته تایید ما نمی سازد ، فراموش میکنند
گروه اول ، مانند رزالوکزامبورگ ، امکان بروز نبرد های آزادی بخش ملی را در عصر کنونی ، نفی میکنند . گروه دوم در واقع امکان منازعات با ماهیت ارتحاعی بین قدرت مسلط و نیروهای تحت سلطه را انکار میکنند
مشکل این هردو سوی بحث ، همگون پنداری جنبش ناسیونالیستی است . جنبش ناسیونالیستی در هر لحظه از نیروهای متفاوت وحتی متضادی تشکیل شده است . معیار همراهی ( نه ادغام ) سوسیال دموکراسی با جنبش ناسیونالیستی ، براساس تحت سلطه بودن ملتی که این جنبش آنرا نمایندگی میکند ، تعیین نمیشود ، بلکه سمت سوی دموکراتیک این نیرو ، معیار این همراهی است ، و مهمترین معیار ماهیت دموکراتیک یک نیرو ، نحوه برخورد آن نیرو با مطالبات و خواسته های طبقه کارگر و در عین حال شیوه برخورد آن ، با دو مسئله زنان وناسیونالیسم ملیت های دیگر، از جمله با حقوق دموکراتیک بخش به اصطلاح آسیمیله شده خودی است
بدیهی است که ناسیونالیسم سلطه گر ، از همان آغاز فاقد جهت گیری دموکراتیک است . ولی این بدین معنی نیست که طرف دیگر این منازعه لزوما جریانی دموکراتیک باشد . در عین حال این بدین معنی نیست که ناسیونالیسم مرکز گرا نیز لزوما ناسیونالیسم سلطه گر و ارتجاعی است . کافی است تا ناسیونالیسم مرکز گرای آبراهام لینکن را با ناسیونالیسم پیرامونی ایالات جنوبی در جنگ های داخلی آمریکا مقایسه کنیم

معمای دوگانگی سرشت جنبش ملی
تمام جنبش های ناسیونالیستی ، علیرغم نیات عدالت جویانه و آزادیخواهانه رهبران و یا هواداران آنها ، سرشتی بورژوایی دارند . ناسیونالیسم ، نمیتواند تجلی ذات کارگری ، جنبشی باشد . جنبش کارگری مستلزم ویژگی اینترناسیونالیستی است . جنبش های بورژوایی ، از جمله جنبش ملی ، حتی رادیکال ترین آنها ، از تعمیق پیگیرانه مبارزه طبقاتی ، برای پیشبرد اهداف خود ، ناتوان هستند . بنابر این تمایل ذاتی جنبش های ملی ملیت های پیرامونی ، تکیه بر تضاد های بین المللی در جهت جبران ضعف خود در برابر ناسیونالیسم مرکز گرا ، در عین حال اجتناب از تعمیق مبارزه طبقاتی درونی است ، زیرا تعمیق نهایی مبارزه طبقاتی ، نافی وحدت ناسیونالیستی و غیر طبقاتی این جنبش ها است . در بهترین حالت ، این دلکرمی به تضاد های بین المللی شکل سیاست موازنه منفی مصدق ، و یا دلگرمی به پشتیبانی دولت مدعی منافع زحمتکشان ، را در مورد فرقه دموکرات ، بخود میگیرد . ولی در اولی مبارزه طبقاتی ، تحت الشعاع استقلال متزلزل ، و در دومی استقلال ، در زیر سایه مبارزه طبقاتی ناپیگیر ، قرار میگیرد . البته نمونه های سیاست موازنه مثبت ، مثلا مورد دولت فعلی عراق ، و نیز نمونه های دلگرمی به پشتیبانی دول ارتجاعی ، مثل مورد دولت تایوان کم نیست
این تراژدی ناسیونالیسم ملیت های تحت سلطه است ، که در عصر مرگ ناسیونالیسم ، و تولد اینتر ناسیونالیسم ، پا میگیرند . آنها شبح قهرمانان دورانی سپری شده هستند ، و ناگزیر، با آب سراب ستیزهای موقتی ابرقدرتمندان ، رفع تشنگی میکنند.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست