سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

حرف تو حرف


علی اوحدی


• شما پس از "امام"تان وارث ارادت بی چون و چرای تمامی گله های "رانت خوار" بودید، از چپ ترین قبیله ی اصلاح طلبان تا راست ترین باند اصول گرایان. این که "مخلصین" دسته دسته رمیدند و کار جمهوری اسلامی از درون به "تقسیم سلولی" کشیده شد، همه از مواهب "رهبری" داهیانه ی شماست ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۹ بهمن ۱٣۹۱ -  ۷ فوريه ۲۰۱٣


تنها تنبلی و بی حوصلگی و غیرحرفه ای بودن من نیست، بلکه وقایع درونی و بیرونی جمهوری چنان به سرعت اتفاق می افتد و گسترده می شود که فرصت نشستن و نوشتن را از امثال من می گیرد. بعد از شهادت چند سوسک و جانواران و حشرات دیگر در تاریخ فضانوردی جمهوری، تا آمدیم دعا کنیم که میمون ارسالی سالم به "پایگاه" بازگردد، معلوم شد طرف به سلامتی به "خانواده" برگشته و جز یک "جت لک" مختصر، عیب و ایراد دیگری پیدا نکرده. اما پیش از خواندن خبر بعدی، ناگهان شوخی عجیبی از صفحه ی "توییتر" سناتور "مک کین" آمریکایی صفحات مجازی را پر کرد و "جاستین آماش" نماینده ی کنگره ی آمریکا، این شوخی را محکوم کرد و "مک کین" را به "نژادپرستی" متهم کرد و.. تازه ما دریافتیم که آقای احمدی نزاد اظهار تمایل کرده که به فضا برود. اما پیش از این که فرصت تفکر و تامل در این رشادت داوطلبانه ی رییس جمهور دست دهد، هم وطنان خوش ذوق بسرعت صفحه ای در "فیس بوک" در "حمایت" از ارسال آقای رییس جمهور به فضا تاسیس کردند و دنیای مجازی پر شد از کاریکاتور و شوخی و بد و بیراه به ساحت "انسانی" آقای رییس جمهور، که برخی از آنها به راستی نشان از نبوغ طنز این ملت دارد (کار دیگری که ظاهرن از دستش ساخته نیست!) و از شما چه پنهان خارج از موازین انسانی و اخلاقی و متمدنانه، این شوخی ها کلی سبب تفریح خاطر ما شد!
جدای از این مسایل "کوچک"، مسایل بزرگ تری هم در همین چند روزه اتفاق افتاده که مرا بیش تر از پیش به "کندی" درک خودم از وقایع غیرقابل پیش بینی در جمهوری، واقف کرد. از آن جمله نمایش "بقال بازی" روز یک شنبه در مجلس مبارکه و حواشی آن. این بار هم پیش از آن که ما به هضم درست وقایع بپردازیم، صفحات دنیای مجازی پر شد از اظهار نظر مفسرین "عکس دار" و "بی عکس"! هرچه تعمق کردیم، جایی برای اظهار لحیه ی آدم های کند و "دیرفهمی" چون من باقی نمانده بود. به راستی هم از این که با یک کامپیوتر جزو "فعالان اپوزیسیون مجازی" محسوب می شوم، از "بی عملی" خود شرمنده شدم. حالا که چند روزی از واقعه می گذرد و در اتوبوس و قطار و پیاده روی و غیره فرصت های تعمق بیشتری دست داده، می بینم برخی نکات ریز این "نمایش" و نمایشات مشابه، به دلیل عجله ی همکاران در ابراز نظر و گمانه زنی، از چشم تیز بینشان پنهان مانده، شاید هم بعمد خواسته اند چیزکی هم برای اظهار نظر امثال من باقی بگذارند. از جمله از قلم افتاده ها، "کالبد شکافی" فرمایشات ریاست قوه ی مقننه در پاسخ به ریاست قوه ی مجریه است. ایشان فرمودند؛ این که کسی را دعوت کنیم و از صحبت هایش فیلم بگیریم و بیاوریم اینجا پخش کنیم، یک حرکت "مافیایی" نیست؟ ظاهرن اعوان و انصار رژِیم، آنقدر "دوگانه" بجا آورده اند که از "دوگانگی" بیانات و برخوردهایشان بکلی غافل مانده اند. سالیان درازی ست که اهالی آن جزیره را به پای میز مذاکره می خوانند و از رفتار و کردار و گفتارشان فیلم تهیه می کنند، مکالمات تلفنی و حتی اینترنتی شان را آشکارا کنترل می کنند و علیه شان بکار می برند، و این حرکات شنیع آنقدر تکرار شده که مردم از اختلاط کردن های ساده شان هم وحشت دارند، مبادا دوربینی، شنودی چیزی در کار باشد. "ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند / بانگ و فریاد بر آری که مسلمانی نیست". کسی هم ظاهرن به "علی آقا" نگفته که قربانت گردم، روی این حساب، رژیم جمهوری سالیان دراز است "مافیایی" عمل می کند. چه شد که این یک مورد خلاف شرع و عرف و اخلاق و غیره از آب در آمد؟ بُعد دیگر ماجرا این است که گیرم دعوتی بوده و از این دعوت فیلمی مافیایی هم تهیه شده و پخش شده، حضرت اخوی که در این فیلم مافیایی حضور دارند، ندارند؟ گفته های ایشان که خانه ی ویلایی می خواهند و قصد "مشاوره" دارند و بهتر است که آقای "ز" (زنجانی) جایی از حضور ایشان و برادرانشان در "معامله" صحبت نکند، و این که اخوی روی "علی آقا" و "آقا صادق" نفوذ دارد و می تواند "کارها" را روبراه کند و آقای مرتضوی را از مخمصه نجات دهد و تاکید که "علی آقا" در مورد شما، یعنی آقای مرتضوی، نظر مثبت دارد و غیره و غیره، اینها که دیگر جزو "اعترافات اجباری" محسوب نمی شود، می شود؟ یعنی ایشان را که به زور شکنجه وادار به گفتن این بیانات نکرده بودند، کرده بودند؟ "آقا فاضل" هم که به سلامتی هستند، یعنی مثل آن جوان بهشتی "ستار" نشده اند که؟ می ماند این که این مساله بنظر جنابعالی (علی آقا لاریجانی) نبایستی در مجلس و "بلندگو" مطرح می شد، چرا؟ چون این آقا فاضل اخوی شما هستند؟ یعنی در مورد دیگران مافیایی عمل کردن "مجاز" است؟
باری، گیرم آقای مرتضوی که همه می دانیم "اینکاره" است، در این یک مورد "خلاف شرع" و "مافیایی" رفتار کرده، و آقای رییس جمهور هم که همه می شناسیم، بی چاک دهن است، در این مورد "بداخلاقی" کرده، شما که از "خوبان" و بنده و مطیع اوامر "رهبر" هستید، چطور حاضر شدید به رییس جمهور بگویید؛ این کار شخصیت شما را به همه نشان داد! یعنی میان دو طرف دعوا، تنها آقای رییس جمهور "بی شخصیت" یا "کم شخصیت" اند؟ من اما باور نمی کنم که آن ملاقات و آن دیدار، تنها از طرف آقای مرتضوی "مافیایی" بوده. از آنجا که همه ی اعوان و انصار جمهوری "امنیتی" و "مافیایی" عمل می کنند و ریز و درشت درصدد پرونده سازی برای همدیگر اند، تجربیات این سی و چند ساله به من هی می زند که اخوی هم بی نقشه به این ملاقات نرفته و خواسته خانه ی ویلایی و مقام مشاوره را بگیرد و سندی تهیه کند علیه آقای رییس جمهور، و در راستای بی لیاقتی آقای مرتضوی در راس سازمان امور اجتماعی، که از اتفاق یکی از پر درآمدترین و پر منفعت ترین سازمان های کشوری ست و بقیه ی قضایا. منتها دست کم گرفتن مزوری مارخورده و افعی شده به نام مرتضوی سبب شده که در این معامله ی "مافیایی"، اخوی فاضل و پشتیبانانش مقهور "پرونده ساز" به نام جمهوری شوند. یعنی حضرات "پرونده ساز"، این یکی قابلیت آقای مرتضوی را کور خوانده بوده اند. و بالاخره این که هیچ کس روشن نکرد که صحبت های آقای رییس جمهور هنگام خروج و انگشت نشان دادن به ریاست مجلس، چه بوده و چه گفته، بخصوص که باور نداریم ایشان خطاب "بی شخصیت" بودن را بی پاسخ گذاشته باشند. از ایشان و ادبیات والایشان بعید نیست گفته باشند؛ خودتی!
یعنی باور کنیم که آقای مرتضوی که بدتر از آن "سعید" دیگر، سال ها با "کارت بلانش" حضرت رهبر روی شانه ی ملت نشسته بود و هر شکری که مایل بود، با آرامش وجدان میل می کرد، و ارزش حضورشان بالاتر از رابطه ی سیاسی و تجاری با کانادا برآورد می شد و... ناگهان "دل رهبر را به درد آورند" و منتظر خدمت شوند و آقای رییس جمهور، دست کمک به سوی ایشان دراز کنند، مبادا این ستون نظام، بیکار روی زمین بماند؟ آن هم سه سال و نیم؟ غافل که آقای روح الامینی که یک فرزند از دست داده، و در محفل "رضائی" با امثال "توکلی" و "نادران" و خیلی های دیگر هم سفره است، بظاهر خود را مطیع فرمایشات رهبر نشان می دهد اما در باطن با پیگیری "مافیایی" به دنبال کوبیدن مرتضوی است. و آنقدر ماهرانه و صبورانه تا بالاخره توپ و تشر و ایراد گیری به ریاست جمهوری، "مجاز" شد و ناگهان همه ی گناهان کبیره به گردن آن حضرت افتاد؟ از جمله بند کردن دست آقای مرتضوی متهم، به یک کار نان و آبدار! یاد آن روزها بخیر که "رهبر" از تریبون نماز جمعه فریاد زدند؛ رییس جمهور را "دروغگو" خطاب می کنند! این کم گناهی ست؟ حالا "اهل منزل" هم رییس جمهور را "بی شخصیت" می خواند و آب از آب تکان نمی خورد. برای همین هم برخلاف مواردی شبیه قتل های زنجیره ای و حمله به کوی دانشگاه و غیره، نمی شد قضیه را به شکلی ماستمالی کرد. و شد آنچه که نباید بشود. حالا هم این "جسم سخت" شده است "در مسجد"، نه می شود کند و دور انداخت، و نه می شود با "واجبی" سوزاند. در این صورت این همه ایادی از تبار "مرتضوی" با نام های دیگر، چگونه برای خاطر "نظام" دست به توطئه و اتهام زنی و شکنجه و قتل و اعمال "مافیایی" بزنند بی آن که دست و دلشان بلرزد؟ این است که یاران جانی "سعید"های جمهوری نظیر حسینیان و شریعتمداری و کوچک زاده و نقدی و الخ، هم چنان از "خدمات" مشعشعانه ی "سعید"ها به "نظام" تقدیر می کنند مبادا "جسم سختی" جسارت کند و با سر مبارک آقای مرتضوی مماس شود.
از "مصادیق" بی شمار درهای مسجد جمهوری که نه "کندنی" ست و نه "سوزاندنی"، یکی هم آقای رییس جمهور است که از رهبر گرفته تا پایین، با سلام و صلوات از خاک بلندش کردند و "دولت عدالت"ش نامیدند و "سنگ" را بستند و او را رها کردند و چشم و گوش بر همه ی بددهنی ها و کج ذهنی ها و کژ رفتاری هایش بستند، و با طیب خاطر بر بالش "پیروزی" لمیدند و در بوق و کرنا دمیدند که دیگر خاطر مبارکشان از اظهار نظر مقامات مسوول (بخوان دست پروردگان تدارکاتچی) در خارج از کشور نگران نیست، در مخیله شان هم نمی گنجید که "دکتر هاله" فاصله ی "دست بوسی" تا "قهر" و دهن کجی به فرمایشات رهبر را به این سرعت طی کند. آقای رییس جمهور با وجود همه ی خرابکاری ها و کج کاری ها و بلوف ها و دروغ ها و پشت هم اندازی های ابلهانه، که حضرت عسگر اولادی همه را به حساب "پیشرفت" گذاشته، یک کار فرهنگی را تمام و کمال به انجام رساند، این که خلاف آن ضرب المثل معروف، نشان داد که "چاقو دسته اش (خرت و خرت) می برد"! این است که در پاسخ گزارش موش مردگی و مظلومیت "مقام معظم" در خلوت "قبیله"ای شان، که به ناله و نفرین فرموده اند "خدا اگر بپرسد چه کردی؟ می گویم همین ها را داشتم"، باید گفت از هر انگشت شما آنقدر خون می چکد، و در هر کلامتان آنقدر تزویر و تقلب هست که جای هیچ سوال و پرسشی برای خدا که سهل است، برای بندگان خدا هم نمانده. شما پس از "امام"تان وارث ارادت بی چون و چرای تمامی گله های "رانت خوار" بودید، از چپ ترین قبیله ی اصلاح طلبان تا راست ترین باند اصول گرایان. این که "مخلصین" دسته دسته رمیدند و کار جمهوری اسلامی از درون به "تقسیم سلولی" کشیده شد، همه از مواهب "رهبری" داهیانه ی شماست. کار آن "دستگاه" به جایی کشیده که بی مایگان حقیری چون شریعتمداری و عسگر اولادی برای تشویق و تبلیغ انتخاباتی، در "سیمای جمهوری"تان به مناظره بنشینند، آن "این" را "استاد" بخواند و "این" آن را "سردار قلم"! (به راستی که خفتی از این بیشتر ممکن نیست که در سرزمینی با صف درازی از قلم به دستان نامور، از فردوسی و بیهقی، تا شاملو و گلشیری، به معلولی چون شریعتمداری چنین لقبی بدهند) ثمر آن رهبری جز "اینها" نمی توانست باشد. پس خدا هم می داند که ثمرات ظهور آن حضرت بر تخت سست بنیاد رهبری، جز "ریزش" نبوده و برخلاف سخنان گهربار کج و گولی به نام عسگر اولادی، هیچ "رویش"ی نداشته است. دیگر چه نیاز به بازی های آخوندی در مظلومیت خودتان که در پاسخ خدا بگویید "من همین ها را داشتم"؟ شما خود "اینها" را برکشیدید. نامه ی اعمالتان آنچنان خدا را آزرده که ایمان دارم همین امروز هم خدا بی "پرسش" از شما روی گردانیده.
این را هم به آن عده از مفسران "خوش بین" که گفته اند دیگر پشمی به کلاه "رهبر" نمانده، مدیونم که خیالتان تخت، این جماعت چنان در دروغ و تزویر، نمونه اند که به زودی همین "رهبر" بر سر منبری "هویدا" می شود و چیزی در این حدود می گوید که بعله "روز یک شنبه معلوم شد که ما آزاد ترین کشور دنیا هستیم و اختلافات نظرمان را بی واهمه پیش روی همه مطرح می کنیم، اما این اتفاقات "کوچک" سبب تقویت پشتیبانی مردم از جمهوری ست و از این قبیل ترهات. و این بازی هم مانند حضور ناگهانی "استاد" عسگراولادی در تله ویزیون و مناظره ی ایشان با "سردار قلم"، به حساب گرم کردن تنور انتخابات گذاشته می شود، و علیرغم چندین "بقال بازی" دیگر که تا "پایان" دوره ی رییس جمهور فعلی در راه داریم، انتخابات می رسد، و همان ها هم که هزار اما و اگر برای شرکت در انتخابات دارند، از پشت و پسله ی "دماوند" و "امام زاده داود" سر در می آورند. تا اینجا که ندیده ام یکی از این حضرات "اصلاح طلب" نظری درباره ی "بقال بازی" روز یک شنبه صادر کرده باشد. آنها هم چنان بر طبل "اجرای بی منازعه ی قانون اساسی" می کوبند و در هنگامه ی رسوایی هایی نظیر روز یک شنبه در مجلس، به روی مبارک نمی آورند، یعنی که "انشاء الله بز است"!
این نکته را هم اضافه کنم که در یک مقاله ی پر ملات از یکی از روزنامه نگاران پر سابقه ی بی بی سی در زمینه ی "موقعیت متزلزل رهبر"، اشاره هایی بود به "فصل الخطاب"، که در قاموس نم کشیده ی عربی من کمی غریب می نماید. تصور می کنم باید "فضل الخطاب" باشد، یعنی "خطاب برتر"، حرفی والاتر از حرف های دیگران. از آنجا که به دانش نویسنده ی مورد نظر معترفم، تردید دارم حق با من باشد که اتلاق به فرمایشات رهبر، "فضل الخطاب" باشد، نه "فصل الخطاب"!


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست