سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

در گرداب، در گرداب


مرضیه شاه بزاز


• دانه ای را که در ناف آن گرگ خفته کاشتم
ناگهان چون اِژگل از خاکستر
سر بر می آرد، ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱٣ بهمن ۱٣۹۱ -  ۱ فوريه ۲۰۱٣


 
 دانه ای را که در ناف آن گرگ خفته کاشتم
ناگهان چون اِژگل از خاکستر
سر بر می آرد،
با دو کاسه ی خون در سر
درختزار را لُخت
بر گِرد سایه اش می چرخد و می چرخد
لگد بر خوشه های گندم صد نوروز.
خرناس می کشد
ماهیان شوق در حباب چشمه می میرند
گوزنها از نوشآب
پوزه بر خاک، دیگر بر نمی خیزند
می گریم   
از نفیر زار زار در شاخ هاشان                           
ابرهای سیاهِ تو در تو
آشفته
جرعه ای آب نه،
سایه ای بر زمین می افتد
هفت دریا را سرد و خشک
و در بهت کهکشان
صخره ی زمین از شانه
در خلاء فرو می غلتد
جهان تنهاست
گلزار عطرآگین،
تنها نشان از خفتگان خاک دارد         
و آوازه خوان
باغبانِ دل به خاک سپرده
در باغ عدم نهال نیستی می کارد
پژواک آوازش
آه . . . .
در گوش بچه ها
فردا که باغ بشکفد
میوه چه می آرد؟
کابوس است یا بیداری
زمان
بی بُعد
و آینه خنده از خاطر زدوده   
اخم سایه ای ژرفایش را پر کرده
کجاست باز تاب آن تک خند                                 
که گرگزاده را به زهدان باز گرداند
سایه بر جهان افکنده، تازه نفس یکه می تازد
خدایان یکی پس از دیگری پیش پایش بر خاک
داغِ بوسه هایم سرخ و گرم
هنوز بر لبهاشان
آه یار،
یار،
یار خفته در من
برخیز و جامه ی پر از ستاره ات را بر درختزار بیآویز
نگو که عقاب ستیز نیز
بالَش زخم، آشیان بر خاک افتاده ست
آه . . . .
مکان
بی بُعد،
و او بی چهره و تن
چون چشمه ی شب سیاهی می زاید
و من در تاریکی، لُخت و کر و کور   
دستها یم طلسم آگین، فرز در کار
زندگی را از پیکری شاداب
با شتاب می شویم.

*اژگل: ذغال افروخته

آتلانتا ژانویه ۲۰۱۳
divanpress.com




اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست