| 
				          		
						            
						            	
						            	
							            
							            	از مجموعه تنها زن  
							            
 
						            	
						       			داریوش لعل ریاحی
						       			
						       			
						       			 
									• 
کدام کلام شادی را از درونم بر زبان جاری سازم
و با کدام خندهای لب به سخن بگشایم
 چه چیزی از من مانده ، تا برایت باز گو کنم
						       		...
 
 
 
						            اخبار روز: 
						            www.iran-chabar.de
						            چهارشنبه 
							            ۲۷ دی ۱٣۹۱ - 
							            ۱۶ ژانويه ۲۰۱٣
 
 
					            	
						            
  
		
 از مجموعه تنها زن
 هفتم خرداد ۱٣۶۶
 
 
 کدام کلام شادی را از درونم بر زبان جاری سازم
 
 
 و با کدام خندهای لب به سخن بگشایم
 
 
 چه چیزی از من مانده ، تا برایت باز گو کنم
 
 
 تو نیستی تا
 
 
 از آبشار های زیبا ، برایت تصویر بسازم
 
 
 یا از آب دریاچه های کوهستانی  ، به صورتت بپاشم
 
 
 چه نا بهنگام دور از دسترس شدی
 
 
 تو اکنون ، خاطره هستی و صدا
 
 
 صدایی از پشت سیم
 
 
 نمیشود به واقعییت ، تبدیلت کرد
 
 
 نمیشود بار سفر بست و دوباره دستت را فشرد
 
 
 راهها را بسته اند تا ما را بیازمایند
 
 
 مرز های لعنتی و سفارت خانه های بی احساس
 
 
 
 
 آدمهای بی قلب
 
 
 کاغذ ها ، دعوت نامه ها و نوبت ها
 
 
 بیا تا در خیال خود
 
 
 به همه این باید ها ، اجبار ها و نشدن ها ، پشت کنیم
 
 
 من از طریق همین نامه ها ، تو را در کنار خواهم داشت
 
 
 تو اکنون میتوانی به درستی ، تجسم کنی که من در کجا نشسته ام
 
 
 پنجره وسط اتاق به سوی حیاط باز است
 
 
 آفتاب دارد غروب میکند
 
 
 و من در فکر تو
 
 
 در فکر ستاره دنباله داری که پیدا شود و به بالش ، بیاویزم
 
 
 و از کنار تو ، سر در آورم
 
 
 مدرسهها تعطیل است
 
 
 بچه های خردسالی را که می شناختی
 
 
 در کوچه دور ِ هم جمع شدهاند و دارند آواز میخوانند
 
 
 میگویند : ما گلیم ، ما سنبلیم ، ما بچه های بلبلیم
 
 
 باز می شیم بسته می شیم
 
 
 اگه به ما آب ندید ، خشک می شیم ، پرپر میشیم ، میافتیم زمین
 
 
 سر گرمیشان ، همین است
 
 
 در کوچه خشک و گرم
 
 
 تا غروب آفتاب ، همین بازی را میکنند
 
 
 شاید بیاد بیاوری ، بازی هایشان را
 
 
 
 
 
 داریوش
 
 
 
 
 
 |