سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

۲۱ آذر: یادمان ملی، یا نشان وابستگی؟


بهرام خراسانی


• درست در همین روزگار و بنا بر واقعیتهای اجتماعی موجود، ایران گرایی و دفاع از یکپارچگی سرزمینی و منافع ملی ایران، کارآ ترین ابزار نبرد بر علیه این حاکمیت است. این را حتی واپسگرایانی چون احمدی نژاد نیز به خوبی دریافته‌اند و از آن بهره میگیرند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۲ آذر ۱٣۹۱ -  ۱۲ دسامبر ۲۰۱۲


در این روزهای آیین شهید پرستی وشهید پروری، و بازار گرم "اویماقیت" برخی از قومگرایان، من درپی نوشتن چیزی پیرامون رویداد ۲۱ آذر در آذربایجان و یا هر گونه چیزی در این زمینه‌ها نبودم. اما نوشته بی آرایه و شجاعانه آقای بابک امیر خسروی، مرا بر آن داشت که در چارچوب نامه ای به ایشان و سپاس از آنچه نوشته‌ اند، چند سطری بنویسم که در زیر می‌خوانید.

جناب آقای امیر خسروی
با سپاس از احساس مسئولیت اجتماعی شما هم میهن و پیشکسوت ارجمند
۱) من در جایگاه یک کمونیست قدیمی با بیش از ۶۰ سال سن، از سالهای میانه ی ده ی چهل که کمابیش درگیر فعالیتهای سیاسی شدم، با خودم بسیار کلنجار رفتم تا به خویشتن بباورانم که رویداد ۲۱ آذر ۱٣۲۴ آذربایجان، یک جنبش دموکراتیک بوده و ادعاهای رژیم شاه و نیز ملی گراها در باره وابسته بودن آن، سخنی بی پشتوانه و بیش از هرچیز، گونه ای توده ای ستیزی و کمونیست ستیزی است. مدتی نیز در پستوی ذهن خودم و با نگرش مثبتی که در آن هنگام به "کشور پرولتاریای پیروزمند" شوروی داشتم، سبک سنگین میکردم که شاید هم پیروزی فرقه دموکرات در آذربایجان، میتوانست مقدمه ای باشد برای ایجاد "اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی ایران". اما گذشت روزگار، نادرستی پندار من و درستی گفتار کسانی که رویداد آذربایجان را یک نغمه شوم جدایی خواهانه و همسو با خواست الحاق گرایانه دولت شوروی میدانست، کمابیش بر من ثابت شد. بدتر از آن، کارزار گسترده قومگرایان چپ گرای ایرانی پس از حس کردن بوی کباب حکومت اقلیم کردستان در کمابیش یک سال گذشته بود که گویی کسانی چون من، از اینکه سخن از یکپارچگی میهن خود یعنی ایران به میان می آوریم، چیزی به کسی بدهکاریم یا باید شرمنده باشیم. این رفتار قومگرایان و دفاع آشکار آنها از جدایی خواهی، باور به درستی سخن مخالفان فرقه دموکرات آذربایجان و کردستان را در من افزود. به ویژه رفتار خودخواهانه ی پسر بارزانی در برابر دوربینها که با تهدید دولت عراق، آشکارا شیپور جنگ داخلی در آن کشور را به صدا در آورده و با پرده برداشتن از یک حکومت قبیله ای در بخشی از خاک عراق، و درگیریهای پیش از آن دو حزب کرد، سراب بودن یک دولت فدرال و دموکراتیک "کوردی" در آن کشور را آشکار ساخته است. از این رو، برخلاف پندارهای دوران جوانی، من هم از اینکه گروه زیادی از هم میهنانم در آن رویداد نافرخنده و شوم کشته و آواره شدند، هنوز بسی اندوهگینم، اما از اینکه برنامه ریزان آن رویداد شوم شکست خوردند و آذربایجان هنوز پاره ی تن ایران است، خرسندم.
۲) روزگاری؛ در سایه ی متدولوژی علمی مارکس و به پشتوانه ی از جان گذشتگی هزاران ایرانی دلاور؛ "چپ" بودن در کشور ما، نشانه‍ی سرافرازی و سرچشمه امید به آینده ی روشن انسان، جهان، و ایران بود. اما متاسفانه اکنون؛ درپی تبدیل مارکسیسم به آیین دفاع فرقه گرایانه و پوپولیستی از طبقه کارگر نزد گروهی که خود را چپ ناب می نامند؛ و نیز پنهان شدن در ویرانه ی مبهم و سد دروازه ی "حق تعیین سرنوشت"، بسیاری از دموکراتها و کمونیستهای ریشه دار ایرانی؛ از شناساندن خویش با این نام، پرهیز میکنند. بسیاری از این افراد، کسانی هستند که پیشینه ی سالها نبرد سرافرازنه در راه دموکراسی را دارند، شماری از دوستان و خانواده آنها در این راه جان باخته اند، و هم اکنون نیز این کسان نه در خانه امن بیگانه، بلکه در پهنه زندگی پرآشوب و واقعی درون کشور زندگی و نقش آفرینی میکنند. اما این کسان، به خوبی میدانند که به شکار سایه ها نمیتوان رفت. دموکراسی و انسانیت را، باید در جایی دید و بساوید. شعارهای کلی و پوچ عدالت خواهی کور و دموکراسی ناروشن و در خلاأ، راه به جایی نمیبرد، و شاید چیزی جز عوامفریبی از آن نزاید. این نه ربطی به شکست مارکسیسم دارد و نه چپ. ریشه ی این پدیده، در فرقه گرایی و ناآگاهی از هستی راستین زندگی اجتماعی، در میان مشتی ملای مدرسه نرفته است. کسانی که سایه جهان واقعی را می بینند و آنچنان به غار افلاتونی خویش خو کرده اند، که مگر سور اسرافیل بتواند استخوان پوسیده آنها را به جنبش در آورد. راز ناکارآمدی پیوستار رنگارنگ چپ مارکسیستی، و کاهش روز افزون دامنه ی نفوذ اجتماعی آنها، درست در همینجا است. کسی که برای به دست آوردن یک دستمال موهوم، بر آتش سوزاندان خیمه یک ملت کهن میدمد، از چه کسی چشم یاری دارد؟ مگر از کسانی که این نیروی چپ، سالها آنها را امپریالیست مینامید.
٣) امروز، سست بنیادی و شکست پذیری حاکمیت جمهوری اسلامی بر کسی پوشیده نیست. اما جای سیاست ورزان آگاه و رهنمودهای دورانساز آنها در دگرگون سازی فضای سیاسی ایران، خالی است. درست در همین روزگار و بنا بر واقعیتهای اجتماعی موجود، ایران گرایی و دفاع از یکپارچگی سرزمینی و منافع ملی ایران، کارآ ترین ابزار نبرد بر علیه این حاکمیت است. این را حتی واپسگرایانی چون احمدی نژاد نیز به خوبی دریافته‌اند و از آن بهره میگیرند. این شعار نه تنها در میان فارس زبانان، بلکه در میان بیشینه یا شاید همه مردم غیر فارس زبان ایران نیز جایگاهی بسی برجسته دارد. اما کسانی که در غار نشسته و یا بوی کباب تجزیه ایران را به خواب می بینند، راه دیگری میروند. راهی که اگر زنده باشند، شاید چندی دیگر ناگزیر از دادن پاسخ دشواری به ایرانیان باشند. پاسخی که هم اکنون حزب توده ایران و سازمان اکثریت از دادن آن به پرسشهای مربوط به ۲٨ مرداد یا سالهای آغاز انقلاب، ناتوانند. اینکه من تنها از این دو سازمان چپ نام میبرم، از آن رو است که به پنداشت من، دیگر سازمانهای چپ؛ بد یا خوب؛ به راستی در اردوگاه چپ مارکسیستی، جایی نداشتند و ندارند. آنها اصلاً سیاست پیشه هم نبودند و نیستند. پاسخ به این پرسش که چرا طبقه پرشمار و آگاه متوسط جدید را ندیدید، و روز شب نام طبقه کارگر را دم گرفتید، بی آنکه کوچکترین پیوندی با آن داشته باشید. چرا به نام دفاع از طبقه کارگر، صنعت و سرمایه داری صنعتی را کوبیدید، و تجارت پیشگان را از زیر ضرب بیرون آوردید. چرا بر خروش جنبش پردامنه سبز چشم بستید؟ چرا همچون دن کیشوت، بازوی ناتوان و بی اثر خود را اهرم جابجا کردن جهان پنداشتید و هرکس دیگری را خس و خاشاک به شمار آوردید؟ چرا در پرچم پراکندگی همه جانبه و تجزیه ملی باد انداختید و با دستاویزهای گوناگون، از وحدت و یکپارچگی ملی مردم و نخبگان ایران، سر باز زدید؟ من از این جایگاه ناخوشایند نیروهای چپ در جامعه‍ی ایران بسی اندوهگینم، اما از اینکه میدانم و میبینم که نغمه شوم جدایی خواهی برخی از آنها در میان مردم ایران؛ نه شنیده میشود و نه پذیرفته میشود، خرسندم.
۴) راستی اینست که هنوز، واژگانی چون ملت، قوم و حق تعیین سرنوشت، برای بسیاری از کنشگران ایرانی روشن نیست و از آنها همچون کلیشه ای بی روح بهره میگیرند. اما این روزها، گروهی از قومگرایان به سادگی و بی هرگونه احساس مسئولیتی، بر گروه قومی خود نام ملت می نهند و در سر هر کوی و برزن به عرضه آن می پردازند. امیدوارم به زودی بتوانم گفتاری بسنده را در این زمینه آغاز کنم.
بازهم از جناب بابک امیر خسروی سپاسگذارم، و برایش زندگانی درازی آرزو میکنم. پیروز باشید

بهرام خراسانی
۲۲ آذرماه ۱٣۹۱ 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست