سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

خرافه ای وجود ندارد


اکبر کرمی


• تا جایی که من سکولاریسم را می فهمم، سکولارها باید پرچم دار تحمل، مدارا، آشتی و آزادی دینی و اخلاقی باشند، در صف نخست تبعیض زدایی از پهنه ی قدرت بایستند و همت خود را به کار توزیع برابر قدرت، شان و آزادی بگمارند؛... سکولارها هم نباید در کشمکش های دینی دخالت کنند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۹ آذر ۱٣۹۱ -  ۹ دسامبر ۲۰۱۲


خرافه ای وجود ندارد(1)

گلایه از خرافه(2) و خرافه زدگی در این روزها بسیار بالا گرفته است. فارغ از گفت و گوهای درازدامنی که ممکن است بر سر پدیده ی خرافه وجود داشته باشد و مرزهای بسیار باریک و تاریکی که خرافه را از هر باور و داوری دینی یا حتا غیردینی دیگری جدا می کند، من درد لایه هایی از اسلام گراها و حتا وااسلامای برخی از نواندیشان مسلمان را در پرداختن بی مهبا به این موضوعات درک می کنم؛ آشکار است که وقتی موضوعی امری استراتژیک می شود، دعواها، رقابت ها و کشمکش های بسیاری بر سر مرجعیت، تولیت و سخن گویی آن در می گیرد. من حتا وقتی به سخنان برخی از منتقدان و مخالفان اسلام و شیعه در نقد خرافه گرایی گوش می دهم، کم و بیش می فهمم آن ها چه می گویند و قصد صید چه ماهی ای را از این آب های گل آلود دارند.(3) با این همه، اما من درد سکولارها را در دامن زدن به این گفت و گوهای انحرافی و سترون نمی فهمم! یعنی اصلن نمی نمی دانم چرا برخی از سکولارها دستمال به سر خود بسته اند؟ و هرزگاهی از وفور خرافه و خرافه زدگی شکایت می کنند؟
تا جایی که من سکولاریسم را می فهمم، سکولارها باید پرچم دار تحمل، مدارا، آشتی و آزادی دینی و اخلاقی باشند، در صف نخست تبعیض زدایی از پهنه ی قدرت بایستند و همت خود را به کار توزیع برابر قدرت، شان و آزادی بگمارند؛ به همان دلایل و شوندهایی که حکومت نباید در امر اقتصاد یا فرهنگ و دانش دخالت بی مهابانه داشته باشد (یعنی اصل با عدم دخالت است) و به نقش نظارتی خود بسنده کند، سکولارها هم نباید در کشمکش های دینی دخالت کنند. همدلی با جریان های دینی به قصد آشتی ملی و نیز نظارت بر فرایندهای آمیزش اجتماعی به سامان و تسهیل آزادی های دینی، نباید دست آویز دخالت در گفت و گوهای دینی و کشمکش های مذهبی باشد و پای دولت و جریان های سکولار را به این گفت و گوها باز کند. به ویژه، با تاریخ سیاه و خونباری که ما ایرانی ها در "بابی کشی" و "بهایی سوزی" پشت سرمان گذاشته ایم (از کشتار گسترده ی قرمتیان، مزدکیان، مجوسیان و سنیان می گذرم)، نباید و نمی توان از گفتمان خرافه زادیی به آسانی گذشت! وقتی برخی از مومنان از خرافه زدگی شکایت می کنند، ما ایرانی ها باید استخوان های پشتمان تیر بکشد و بوی کابوس عفنی را بشنویم که پاک دینان در مخیله های کاهگلی خود طبخ می کنند.
وقتی اسلام گراها از خرافه می گویند، آشکار است که در پس ذهن خود حقیقت مطلق، واحد و روشنی را ساخته اند که مخالفت با آن را بر نمی تابند؛ بی سبب نیست که خود را "راهیان نور" و "صراط مستقیم" می دانند؛ و عجیب نخواهد بود اگر در زمین گیر کردن "دیگری" که از "گمراهان" است، بی تابی نشان دهند؛ و برای زمین زدن دیگری چه کاری ساده تر از آن که او را بدعت گذار و خرافه پرداز بخوانیم! خرافه خواندن باورهای دیگری و خرافه گرا نامیدن دیگران در این ادبیات تاریک و خونین، ترجمان نوعی سرکوب، سانسور و سکوت است. این که برخی ساده دلان منادی مبارزه با خرافه و خرافه زدگی، این گونه نمی اندیشند، دخلی در واقعیت سخت ما نخواهد داشت؛ چه، وقتی نفرت ها و نخوت ها تنوره بکشد تر و خشک بسیاری خواهد سوخت.
وقتی از رواج خرافه و خرافه گرایی شکایت می شود، هم چنین نباید فراموش کرد که در سوپرمارکت مذاهب و ادیان چه رقابت های نفس گیری بر سر شکار مشتری های بیشتر درگرفته است؛ و دست بالا، خرافه خواندن کالاهای رقیب از سوی کارشناسان ادبیات نقلی، دست کم نوعی تنازع کارکردی است. آن ها می خواهند دکه ی خودشان همیشه پر رونق باشد.
بر این سبیل، وقتی پاره ای از نواندیشان مسلمان هم که خود قربانی همین گونه دسیسه ها و اتهام ها هستند از خرافه و خرافه گرایی شکایت می کنند، در واقع می خواهند به رقبای سنتی خود سقلمه بزنند که هی! اگر راه را برای ما باز نکنید، با این قوم یعجوج و معجوج روبرو خواهید شد و باید با این غول های بیابان همسفر و همسفره شوید! حکایت «صراط های مستقیم» پاره ای از آن ها را هم خیلی جدی نباید گرفت،؛ چه، بسیاری از این دین کاران و مغازه داران دو دهنه، متاسفانه تنها تا جایی از صراط های مستقیم می گویند که بتوانند جایی برای خودشان باز کنند و خرقه ای بر قامت خودشان ببافند؛ و گرنه با وجود صراط های مستقیم، دیگر چه حاجت به وااسلاما و وامسلمانا است؟ اگر ما به خوانش های متکثر از دین تن می دهیم، لابد به داوران متکثر هم تن داده ایم؟ اگر راه رسیدن به خدا به عدد خلایق باشد، لابد داوری حق ماست! و آزادی عقیده و بیان هیچ مرزی نمی شناسد.
در این چشم انداز و تا جایی که من می فهمم، حکایتِ خرافه و خرافه زدگی دعوا بر سر لحاف ملاست؛ حالا باید دید در این دعواهای زرگری سکولارها کجا ایستاده اند؟ و چرا؟ سکولارها چرا و چگونه باید به خوشان حق بدهند که با وارد شدن به این بازی های دو سر باخت، دست کم با مذهبی ها و ارباب معابد در بستن باب آزادی عقیده و بیان همراه و همسو شوند؟ سکولارها برای نهادینه کردن پروژه های تبعیض زدایی از پهنه ی اجتماع، فرهنگ و جامعه، بیش و پیش از هر چیز باید بر اهمیت آزادی عقیده و بیان تاکید بگذارند و نمی دانم اگر با آزادی مشکلی نداشته باشیم، دامن زدن به گفتمان های ناقص الخلقه، پیشامدرن و خون آلودی هم چون خرافه و خرافه زدگی چه حاصلی می تواند برای سکولارها داشته باشد؟
طرح گفتمان خرافه و خرافه باوری در ذیل گفتمان های مذهبی نوعی فرار به جلو هم هست! نوعی فرافکنی؛ نوعی استدلال نازک از جنس اشتباه مرا به پای مکتبم مگذار! نوعی شهیدبازی که می خواهد بگوید اسلام (یا هر دین دیگری) به ذات خود ندارد عیبی، هر عیب که هست در مسلمانی (و دینداری) ماست! حتا از این هم مضحک تر! می خواهد (دست کم به گونه ای ناخود آگاه) بگوید: اسلام به ذات خود ندارد عیبی، هر عیب که هست در مسلمانی رقباست! یعنی مدعیان خرافه ستیزی در واقع به گونه ای زیرکانه یا ساده لوحانه در پی تبلغ بِرند و مارک و فرقه ی خودشان هستند. آن ها رندانه دو ادعای بزرگ را هم هنگام به دوش می کشند؛ هم برای دین ذاتی می تراشند، که کسی از آن خبر ندارد! و هم آن را ملک طلق خود می شمارند؛ که کسی هنوز سندش را ندیده است! آن ها می خواهند باب اجتهاد در ادیان و مذاهب و اسطوره ها را ببندند یا در انحصار خود بگیرند! آن ها می خواهند کرکره های آسمان را پایین بکشند!!
برای نمونه، درحالی که جمهوری اسلامی با ادعای مبارزه با خرافه و خرافه زدگی بسیاری (از جمله برخی از مدعیان مهدویت) را به چوبه ی اعدام و طناب دار حواله می دهد، برخی از نواندیشان مسلمان از رواج خرافه و خرافه گرایی در گفتمان مهدویت می نالند و ضرورت برخورد با آن ها را پیش می گذارند و هیچگاه از خود نمی پرسند: گفتمان مهدویت را در جریان شیعی از کجا و چرا باید به عنوان خرافه شناخت؟ چه کسی در این گفتمان بی پایان و خونین باید خاتم گفت و گوها و ادعاها باشد؟ و چرا؟ اگر منادیان مبارزه با خرافه برای خود، خرقه ی برادر بزرگ تر ندوخته اند، پس مساله چیست؟ کافی است از بازار آزاد عقیده و بیان دفاع کنند و کالاهای خود را هم عرضه. داوری را همیشه باید به مشترهای سپرد، زیرا همیشه حق با مشتری است. شکایتی اگر می ماند، باید از جنس آزادی خواهی، برابری طلبی و انحصارزدایی باشد و نه از جنس دعوت به سکوت، سانسور و سرکوب!
این نمونه به روشنی می تواند هسته ی سخت این تنازع را بنماید؛ چه، آشکار است که مساله اصلی در این دعواها هیچگاه خرافه و خرافه گرایی نبوده و نیست؛ مساله سلطه بر امر داوری است؛ محل اصلی نزاع، جایی است که قرار است بر خرافه بودن یا نبودن امری داوری شود؟ محل نزاع همیشه "مساله داوری" و "مرجعیت" است؛ به عبارت دیگر، وقتی پرسیده می شود: چه کسانی و چرا حق دارند بر این امور داوری کنند؟ تازه دعوای اصلی شروع شده است.
نمونه بالا نباید پیامدهای فاجعه بار مبارزه با خرافه و خرافه گرایی را به بدپنداری ها و بدانگاری هایی که پس و پشت این عنوان ها خوابیده است، فرو بکاهد (چیزی در حد انگاره نیرنگ و توطئه در تاریخ)؛ چه، هم چنان که در بالا آمد، مرز خرافه و غیر خرافه، آن چنان باریک و تاریک است که گرچه می توان به آسانی به آن ها وارد شد، اما به همان آسانی ها نمی توان از آن ها بیرون آمد. دامن زدن به گفتمان خرافه زدایی در یک اجتماع پیشادمکراتیک و ناپایدار مثل ریختن نفت روی آتش است و می تواند برای جنبش های دمکراتیک، آزادی خواه و برابری طلب جبران ناپذیر باشد. بگذارید با اشاره به یک نمونه ی مشخص (که این روزها حرف و حدیث های فراوانی بر سر آن به راه افتاده است) دشوارهای پرداختن به پدیده ی خرافه را بنمایانم و نشان دهم که نالیدن معصومانه از خرافه و خرافه گرایی چگونه می تواند به گرم کردن کوره های مخوف نامدارایی و بدفهمی بینجامد.
در استان لرستان ایران، در ایام سوگواری محرم، مراسم یگانه ای مرسوم است. در این سوگواری و ماتم، گروهی از شیعیان در مناسک ویژه ای با تهیه ی گِلی از آب و گلاب و آلودن خود و جامگان خویش به آن، به حسیبن بن علی ادای احترام می کنند و در هیاتی گل آلود با او و مظلومیت و تنهایی اش همدلی می کنند؛ برخی از منادیان مبارزه با خرافه و نیز برخی از منتقدان به تمسخر به این مراسم "گل مالی"(4) می گویند؛ در حالی که موافقان این سنت از آن با عنوان "آیین چمر"(5) یاد می کنند و در ستایش و دفاع، حتا آن را به مرگ سخاوتمندانه ی سیاوش در تاریخ اسطوره ای ایران باستان و خاطره ی "سووشون" پیوند می دهند. مساله این نیست که این مراسم خوب است یا نه؟ مساله حتا این نیست که با این سبک از عزاداری موافقیم یا نه؟ (این انتخاب را برای صاحبان عزا می گذاریم و در زبان و شکل بیان درد و اندوه آن ها دخالت نمی کنیم.) مساله ی اصلی این است که چه کسی یا کسانی حق دارند در این امور داوری کنند؟ آیا ما آدمیان را صالح به تشخیص مصالح خود می دانیم؟(6) یا ما داستان آدمی را داستان نابینا و چاه می دانیم و خاموشی را گناه؟ آیا ما برای آدمیان حق خطا کردن و در نتیجه حق آزادی عقیده و بیان را به رسمیت می شناسیم؟ یا آزادی عقیده و بیان را محدود به عقیده و بیان نیک می دانیم؟ و تشخیص آن را هم در کف با کفایت برادران بزرک تر و "مجمع تشخیص خرافه" یا "خبرگان خرافه شناس" می گذاریم؟
برای آن که این نزاع را تا سرانجام منطقی اش دنبال کنیم، باید به رسم قمه زنی هم اشاره کنم؛ رسمی که بازهم موضوع آن عرض ادب و احترام به حسین بن علی و ذکر مظلومیت، غربت و دشواری های اوست. اهمیت این مورد در آن است که گفتمان خرافه و خرافه ستیزی را به قلب خرگاه مرجعیت شیعه می کشد و دو دسته گی آشکاری را به آن ها تحمیل می کند. همچنین، اگر برخی از شیعیان خیال می کنند با انحصار امر داوری به مرجعیت شیعه، می توان از شر این گفت و گوهای بی پایان رها شد، آنان می توانند با دو چشم خویش ببیند که دعوای بر سر مرجعیت، راهبردی تر از آن است که با این خوش باوری های ساده دلانه تمام شود. در این داستان درحالی که برخی از مراجع به حرمت قمه زنی فتوا داده اند(7) مراجع دیگری هم هستند که همچنان از آن دفاع می کنند و حتا آن را مستحب می دانند.(8) با این که هیچکدام از آن ها با آزادی عقیده و بیان موافق نیستند.      
فراموش نباید کرد که این دست رفتارها و باورها محدود به جوامع توسعه نایافته و غیر دمکراتیک نیست و مشابه آن را در بسیاری از جوامع توسعه یافته و دمکراتیک هم می توان دید. چرا راه دور برویم، به برخی از رفتارهایی که هواداران برخی از سوپراستارها در جهان جدید نشان می دهند نگاه کنید تا بتوانید به عمق احساس حقارتی که آزارتان می دهد و وادارتان می کند به فرافکنی بپردازید، تا بتوانید خود را در توسعه نایافتگی و استبداد حاکم بر ایران بی تقصیر نشان دهید، پی ببرید. به کارناوال های رنگارنگی که در گوشه و کنار جهان جاری است سری بزنید؛ به فرقه های عجیب و غریبی که در جهان مسیحیت مثل قارچ رشد می کنند توجه کنید؛ تاریخ علم را ورق بزنید؛ به تاریخ دهشتناک پاک دینی و سخت کیشی در جهان و تابلوی سیاهی که پشت سرشان آویخته اند، نگاه کنید تا خرافه ای به نام "مبارزه با خرافه" را بهتر درک کنید.         
با ارج شناسی جدید و در سایه انواع معرفت شناسی های رنگارنگ مدرن و پست مدرنی که روی دکه هاست، چگونه می توان پذیرفت که گروهی رندانه باورهای های خود را هم چون معیاری جهان شمول برای داوری بر دیگران، پیش بگذارند و با قیافه ای حق به جانب خود را "خرافه شناس اعظم" معرفی کنند؟ اگر هر گفتمانی در میدان خودی، از امکانات لازم و بضاعت کافی برای توجیه و توضیح خود برخوردار است و می تواند راضی از پیش قاضی برگردد، پس طرح گاه و بی گاه موضوع خرافه گرایی چه معنایی می تواند داشته باشد؟ و بانیان آن در پی شکار چه صیدی هستند؟ این که خرافه و خرافه زدگی را در جهان جدید "ناقص الخلقه" می دانم، از آن روست که بستر شناخت شناسی جدید، دور از وسواس های مزمن "درست/نادرست" و هیستری های موزی "بد/خوب" پهن شده است و خوان کریم دانایی در جهان جدید آن چنان گسترده و متکثر است که جایی برای گفت و گوهای پیشامدرنی هم چون خرافه و خرافه زدگی نمی گذارد. در جهانِ "دانایی هم چون زبان" و "دانش هم چون گفتمان"(9) دیگر جایی برای خرافه ای به نام خرافه نمی ماند.
طرح ضرورت خرافه زدایی از گفتمان های دینی، همیشه چیزی مشکوک و نگران کننده هم هست؛ چیزی شاید یک انحصارگرایی تازه و خزنده. کسانی که از خرافه زدایی در ادیان صحبت می کنند، خواسته یا ناخواسته، تلاش دارند خود را داور نهایی گفتمان های دینی جا بزنند. در واقع می خواهند بگویند: معیاری بیرون از توافق برای داوری و ختم گفت و گو دارند! چنین ادعایی سخت سهمگین است و گمان نمی کنم کسانی که در جهان جدید سر ایستادن دارند، بتوانند به آسانی از کنار چنین ادعای خونینی بگذرند. اگر بپذیریم که "هر گفت و گویی بیرون از توافق بی پایان است" و اگر بپذیریم که "بیرون از توافق، ختم هر گفت و گویی به نقض آزادی عقیده و بیان می انجامد"(10)، آنگاه باید از خود بپرسیم مدعیان خرافه و خرافه زدگی در پی چه هستند؟ و نگران چه می باشند؟ اگر اهل گفت و گو و توافق هستند، که خب باید از رقبا استقبال کنند و امکان ادامه ی شرافتمندانه ی گفت و گو را برای آنان فراهم آورند؛ باید به تبعیض زدایی کامل از پهنه گفت و گو اهتمام نشان دهند؛ باید از شهیدبازی و شانتاژ دست بکشند؛ باید سر سفره انصاف بنشینند و برای چشیدن غذاهای فرهنگی دیگر هم اقبال نشان دهند. باید "دیگری"، صدایش و زبانش را بپذیرند و "دیگر بودگی" را به رسمت بشناسند؛ و اگر به گفت و گو و لوازم آن اعتقاد و اعتمادی ندارند، بی پرده بگویند و مثل هر برادر بزرگ تری ادعای سایه گی و همسایه گی خدا را آشکار کنند.
همیشه وقتی از خرافه شکایت می شود، خرافه ای بزرگ تری در جایی پنهان شده است(11)
بانیان مبارزه با خرافه و خرافه گرایی خواسته یا ناخواسته منادیان پاک دینی و خشونت اند. پیش شرط اساسی هر گفت و گویی احترام به دیگری و به رسمیت شناختن آزادی و برابری اوست. کسی که مذهب خود را "مذهب حقه" می داند، دیگری را حرمت نمی گذارد و او را به ننگ خرافه و گمراهی می راند و با چماق بدعت و کفر می کوبد، اهل گفت و گو و صلح نیست؛ او سر ایستادن در جهان جدید ندارد. هیچ مذهبی منتظر گفت و گوهای بی پایان تاریخی و الاهیاتی نمی ماند؛ اسطوره ها نخست زاده می شوند و سپس شرح و قبض و بسط مناسب و هماهنگ خود را می یابند. کسی که در فرایند اسطوره سازی های جدید، با «کنده و ساتوری خون آلود» ایستاده است، درد دین و دانش ندارد، تشنه ی سلطه است. آن که از معنویت و عرفان می گوید اما مثل موسی (با تاخیری هزاران ساله) به شبانی که اسطوره اش را با زبان و بیان خود می ستاید خرده می گیرد، خطا کار نیست، بیمار است! کسی که از اسطوره های جدید و اشکال تازه حیات وحشت دارد، اما در دامان اسطوره های قدیمی آسوده است، قربانی "پوزیتیویسم وارونه" است(12) و دیر یا زود با لوای نقلی متروک به جنگ عقل خواهد خاست.
بگذارید پوست کنده بگوبم: مبارزه با خرافات نه ممکن است و نه مطلوب؛ ممکن نیست، زیرا خرافه معمولن علت دارد و نه دلیل؛ در نتیجه، مقابله با آن به تحولات ساختاری بسیاری نیازمند است؛ و حد یقفی هم برای آن نمی توان تصور کرد!(13) دینداران اگر می خواهند از پیامدهای تعصبات دینی در امان بمانند و از جنگ همیشگی با پسرعموهای خود فاصله بگیرند، باید بیش و پیش از هر گروهی به آزادی عقیده و بیان احترام بگذارند و یکبار برای همیشه اجتماع و جامعه ی را از گند تبعیض بزدایند. با این صورت بندی، مقابله ی موثر با خرافه (اگر بتوان معنا و مصداقی برای آن یافت) چیزی نیست مگر هماوردی با همه ی سازوکارهای پنهانِ ضرادخانه ی عظیم جنبش های ضد آزادی و برابری.
مبارزه با خرافه به باور من مطلوب هم نیست، زیرا اگر به پندار غیرواقعی (خرافه) و واقعی، اصیل و غیراصیل و درست و نادرست تن دهیم، نا گزیر به تقسیم آزادی (بیان و عقیده) به "آزادی خوب و آزادی بد" و در نتیجه تعطیل آزادی هم کشیده خواهیم شد.(14) خرافه در محیطِ سرشار از آزادی و برابری رنگی ندارد و هم چون سایر گوناگونی های انسانی قابل درک و تحمل است. پیوند قدرت با خرافه است که خطرناک است و به ننگ تبیض در جامعه دامن می زند؛ منادیان پرهیز از خرافه و خرافه زدگی چنانچه در ادعاهای خود صادق باشند، باید در صف مقدم تبعیض زدایی از پهنه ی قدرت و توزیع برابر آن قرار بگیرند. شاکیان خرافه و خرافه زدگی اگر در گفتار خود صداقت داشته باشند باید بیش از هر چیز به سکولار کردن پهنه ی عمومی اهتمام نشان دهند.
جامعه ی باز باید با تاکید بر آزادی عقیده و بیان، به همه ی باورها در چهارچوب حقوق بشر و آمیزش اجتماعی به سامان احترام بگذارد و در دفاع از حقوق و آزادی های آنان لحظه ای درنگ نکند. سکولارها نباید به هیچ بهانه و بهایی در کشمکش های دینی و فرقه ای دخالت داشته باشند. دامن زدن به گرایشات ضدمذهبی (کاری که متاسفانه برخی از سکولارها می کنند(15)) در رسیدن به قدرت همان قدر خطرناک و ناپسند است که بخواهیم از مذهب برای رسیدن به قدرت استفاده ببریم (کاری که اسلام گراها و برخی از ملی/مذهبی می کنند(16)). سکولارها باید تلاش کنند رقابت ها و کشمکش ها مذهبی را به بستر قانون، نظم عمومی و آمیزش اجتماعی مسالمت آمیز بکشانند و در آن محدود کنند. همین و دیگر هیچ!


پانویس ها
1. این عنوان را از یاداشت یکی از دوستان بسیار ارجمندم جناب دکتر مهدی کاظمی بر یکی از استاتوس های ص فیس بوکم الهام گرفته ام، اما داستان این یاداشت و استاتوس من به نقد استاتوسی از سروش دباغ در ص فیس بوکش باز می گردد که در آن همدلانه از یکی از مصاحبه ها و دل مشغولی های رسول جعفریان یاد می شود.
www.facebook.com
مصاحبه ی رسول جفریان در نقد خرافه و ضرورت خرافه زدایی را در لینک زیر بخوانید.
www.khabaronline.ir
2. فرهنگ دهخدا خرافه را «سخن خوش؛ آن چه چیده شود از میوه؛ کلام باطل و افسانه که اصل ندارد و حدیث دروغ» و ویکی پدیا فارسی خرافه را «به معنی اعتقاد غیرمنطقی به تأثیر امور ماورای طبیعت و خلاف عقل، علم و تجارب شهودی در امور طبیعی» می داند.
3. اگر منتقدان و مخالفان مذهبی اسلام و شیعه فراموش کرده اند که ادیان و مذاهب سرو ته یک کرباسند و از سرشت و سرنوشت مشترکی برخوردارند، ما که می دانیم و فراموش نکرده ایم! ای کاش متری، بیرون از گفتمان های خانگی ادیان و مذاهب، برای متر کردن ابعاد خرافه و خرافه گرایی در میان می بود، تا این جماعت با دو چشم خویش می دیدند «خورشیدشان کجاست»!
4. این عنوان را می توان در نقدی با نام «چرا مراسم تحقیر آدمی در لرستان؟» از اختر قاسمی دید. اختر قاسمی در این نوشته آن چنان در پوستین دانای کل و برادر بزرگ تر فرو رفته است که امر بر خودش هم مشتبه شده است!
قصد من در این جا به هیچ روی دفاع از این مراسم یا آیین نیست؛ مساله ی من، دفاع از آزادی عقیده و بیان و ظرافت های آن است؛ مساله ی من دفاع از حق یک گروه از آدمیان در انتخاب زبان مناسب برای سوگواری و بیان اندوه خود است. آزادی عقیده و بیان ستون فقرات جوامع مدرن است و این ستون ها همیشه با همین اظهارات سخیف و کودکانه جویده می شود.
اختر قاسمی برای پرهیختن این جماعت از این آیین، به دو استدلال شکننده پناه می برد.
اول: تحقیر آدمی؛ تصور کنید اگر بخواهیم به این بهانه به جان فرهنگ های رنگا رنگ مختلف بیفتیم چه فاجعه ای روی می دهد؟ و چه زمین سوخته ای می ماند؟ در گام نخست باید بسیاری از برنامه های هنری، آیینی و کارناول های عجیب و غریب را تعطیل بکنیم؛ زیرا به باور بسیاری این برنامه ها به تحقیر آدمیان می انجامد!
دوم: آسیب به محیط زیست و دامن زدن به خطر جنگل زدایی در منطقه. روشن است که این استدلال هم شکننده است و به هیچ روی به اصل داستان مربوط نمی شود و بسیار مضحک می نماید؛ چه، چنین خطری را به آسانی می توان با اقداماتی حساب شده کنترل و مدیریت کرد. و تازه اگر قرار باشد با این متر به جان فرهنگ و آداب و رسوم مردمان بیفتیم، چرا پیشتر با سنت آوردن "درخت کریسمس" به جشن سال نو که بسیار گسترده تر و همه گیرتر است مبارزه نکنیم؟      
my.gooya.com
5. در فیلم مستندی با عنوان "آئین چمر" به کارگردانی عزت اله عزیزی، این مراسم به تصویر کشیده شده است.
www.youtube.com
6. من این گفت و گو را در نقد مقدمه ی رساله ی حقوق آیت الله حسینعلی منتظری ادامه داده ام.
www.akhbar-rooz.com
7. www.tebyan.net
8. forum.zaman-aj.ir
9. www.akhbar-rooz.com
10. www.akhbar-rooz.com
11. جنجال بر سر خرافه و خرافه گرایی گاهی تلاشی است برای استتار خرافه ای بزرگ تر که خرافه پردازان بزرگ ساخته اند؛ آنان که با آزادی عقیده و بیان و در یک کلام با "جامعه ی باز" مخالف اند و در هیات برادر بزرگ تر همواره برآنند که ضرورت محدود کردن آزادی ها و قید زدن به دست پای مردمان را نظریه پردازی کنند. تصور کنید "زندان بان اعظم" بدون این خرافه ی بزرگ چگونه می توانست بر ایران امروز حکومت کند.
12. zamaaneh.com
13. منادیان شیعیِ خرافه ستیزی نباید فراموش کنند که مبارزه با خرافات ای بسا روزی حتا به مبارزه با "شیعی گری" و هر نو دینداری دیگری نیز بینجامد؛ دست کم به این دلیل ساده که هستند کسان بسیاری که ادیان را سراسر خرافه هایی شاخ و برگ دار و ساختارمند می دانند. نیم نگاهی به کتاب شیعی گری احمد کسروی خرافه ستیزان شیعی را شیرفهم خواهد کرد.
14. گفتمان های واقعی/غیرواقعی، اصیل/غیراصیل و درست /نادرست گزاره هایی "است بنیاد" هستند؛ این دست گزاره ها با وجود اهمیت بسیاری که دارند، از اولویت های اصلی جهان های جدید نمی باشند. ضرورت آزادی و برابری در پاسداشت صلح و آمیزش اجتماعی پایدار به گفت و گوهای "باید بنیاد" در جهان های جدید اولویت و ضرورت بیشتری می دهد. یعنی همیشه "بایدها" باید مقدم بر "است ها" باشند.
15. www.newsecularism.com
16. www.meisami.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۵)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست