سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

دموکراسی در آمریکا


محمدرفیع محمودیان


• نامزدهای انتخابات به ریاست جمهوری برگزیده می‌ شوند تا امید، آرزو و ارزشهائی معین را به نمایش بگذارند. آنها قرار نیست این امید، آرزو و ارزشها را متحقق سازند بلکه قرار است از آنها سخن بگویند و در کنش و رفتار خویش بنمایش بگذارند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱٨ آبان ۱٣۹۱ -  ٨ نوامبر ۲۰۱۲


دموکراسی متبلور در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا حساسیت برانگیز، متناقض نما و شگفتی آفرین است. انتخابات ریاست جمهوری در فرایندی و به شکلی برگزار می‌ شود که نگاه بسیاری را در جهان و نه فقط شهروندان آمریکائی جذب خود می‌ کند. همزمان همه نیز نقد خود را بدان دارند. محدودیتها و ضعفهای آن از همه سوی مورد اشاره و تحلیل قرار گرفته است. شفافیت نسبی آن تا حد زیادی کار منتقدین را آسان ساخته است. ولی همزمان کمتر انتخاباتی در جهان چنین حساسیت برانگیز است. رسانه ‌های همگانی در جهان از آن آنگونه می ‌نویسند و سخن می گویند که گوئی امری متعلق به زندگی روزمره‍ی جهانیان است. در خود آمریکا نیز چنان امکانات، وقت و توانی مصرف آن می ‌شود که گوئی سرنوشت شهروندان به تمامی در گرو فرجام آن قرار دارد.
در حالیکه تحولات و نمودهای چندانی، همچون میزان کم و در حال کاهش مشارکت و قدرت هر چه محدود تر رئیس جمهور در اداره ی امور حکایت از اهمیت هر چه کمتر این انتخابات دارند حساسیت بدان فوق‌ العاده است. بگونه‌ای عقلائی و منطقی نباید جز گروهی خاص از مردم آمریکا متشکل از سیاستمداران و شیفتگان به امور همگانی بدان حساسیت و دلبستگی نشان دهند ولی در جهان واقع بخش مهمی از نخبگان، قدرتمداران و کنشگران سیاسی و اجتماعی آمریکا با جان و دل درگیر آن هستند. بگذارید اول (١) به عوامل کاهنده ی اهمیت این انتخابات و دموکراسی نهفته در آن بپردازیم، سپس (٢) به نمودهای اهمیت آن برای جامعه ی آمریکا اشاره‌ هائی داشته باشیم و در نهایت (٣) این تناقض را توضیح دهیم و ببینیم چرا دمکراسی آمریکائی چنین حساسیت برانگیز و شگفتی آفرین است.

١- محدودیت های دموکراسی آمریکائی
دموکراسی نمایندگی در آمریکا یکی از محدودترین دموکراسی ‌های انتخاباتی غرب است. میزان مشارکت در انتخابات ریاست جهموری آن در چهار دهه ی اخیر هیچگاه از شصت درصد فراتر نرفته است. در انتخابات میان دوره ‌ای کنگره میزان مشارکت باز نیز پائین تر است. در لایه‌ های پائین جامعه و در میان اقشار پائینی شوق چندانی برای مشارکت در فرایند انتخابات وجود ندارد. انتخابات ریاست جمهوری آمریکا بیشتر پدیده‌ای متعلق به طبقه ی متوسط است. همزمان بدیل های موجود برای انتخاب بشدت محدود هستند. دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه نامزدهای اصلی را ارائه می‌ دهند. احزاب دیگر از نظر امکانات مادی و توان بسیج افکار عمومی در فاصله ی بسیار زیادی با آن دو حزب قرار دارند. در دو حزب اصلی نیز نوعی الیگارشی خانوادگی (بوش، کندی و رامنی) برقرار است. محدودیت بدیل ها بشکلی دیگر نیز فوق ‌العاده است. بودجه ی اصلی فعالیتهای تبلیغاتی نامزدها را اشخاص حقیقی تأمین می ‌کنند. ثروتمندان چه بصورت شخصی و چه بوسیله ی شرکتهای خود بخش اصلی بودجه ی تبلیغاتی نامزدها را فراهم می‌ آورند. برخی از سرمایه‌ داران چنان در این زمینه فعال هستند که همیشه نگرانی از آن وجود دارد که آنها نامزد را به خود و سرمایه ی شخصی خویش وابسته می‌ سازند.
از سوی دیگر، توان رئیس جمهور آمریکا در تعیین سرنوشت جامعه بیش از پیش کاهش یافته است و معلوم نیست که آیا اصلاً مقام ریاست جمهوری و بدان خاطر دموکراسی نمایندگی از اهمیتی برخوردار است یا خیر. سرمایه ‌داری امروز، بطور کلی و بویژه در آمریکا، توانمندتر و خودپوتر از آن است که به مهار سیاست و فرمان دولت درآید. دولت دیر گاهی است که در آمریکا ناتوان و همچنین بی میل به اِعمال قدرت بر سرمایه است. افکار عمومی نیز امروز مخالف با دخالت دولت در عرصه ی کارکرد سرمایه است. دولت با سیاست های مالیاتی خود هنوز می‌ تواند بر انتخاب عرصه ی سرمایه‌گذاری و همچنین ساختار توزیع ثروت تأثیر بگذارد. ولی سیاستهای یارانه‌ ای فقط بخشی از سرمایه را در مقابل بخشهای دیگر ضعیفتر یا قویتر می ‌سازد و شورش طبقه ی متوسط و بالا علیه سیاستهای مالیاتی توان دولت را در اجرای سیاستهای عدالتی کاهش داده است. در زمینه ی سیاستهای مالی نیز مدتی است که نه دولت که بانک مرکزی (فدرال رزرو) مسئولیت اصلی را بعهده گرفته است و هدف بانک مرکزی نیز نه افزایش برابری یا حتی افزایش ثروت و میزان تولید ملی که مهار تورم و حفظ ارزش ثروت اندوخته شده ی گروه‌ های دارا است.
قدرت مقام رئیس جمهور بسان رهبر قوه ی مجریه بشدت محدود است. تفکیک قوا توان او را در اداره امور از بین برده‌ اند. کنگره (مرکب از مجلس نمایندگان و سنا) بگونه‌ ای مستقل با برنامه ی کار خود دست به قانون‌ گذاری می زند و چون سیاست حزبی در آمریکا قوی نیست کمتر در هماهنگی با رئیس جهمور کار می‌ کند. به این خاطر چند دهه است که سیاست کلان در آمریکا در حالت آچمز یا فقل قرار گرفته است. این مشکل، با استقلال قوه ی قضائیه و قدرت و اعتبار عجیبی که در چند دهه ی اخیر دیوانعالی کشور یافته، پیچیدگی بیشتری یافته است. دیوانعالی کشور با تفسیر خود از قانون اساسی به مقام تعیین کننده ی نهائی امور ارتقاء یافته است. در جنجال مشهور انتخابات سال ٢٠٠٠، برخی دیوانعالی و نه اراده ی عمومی را تصمیم‌ گیرنده ی نهائی انتخاب بوش (پسر) به ریاست جمهوری دانستند. قدرت رئیس جمهور بعلاوه از سوی فرمانداران و مجالس قانون گذاری ایالت ها و همچنین شهرداران و شوراهای محلی محدود می‌ شود. ریاست جمهور برای پیشبرد سیاست های خود مجبور است با مذاکره، مصالحه و زد و بند با عوامل و نیروهای سیاسی گوناگونی به توافقی دست یابد و توافق بدست آمده را به مرحله ی اجرا در آورد. توافقی که به سان سیاست و قانون گاه چیز چندانی را در جامعه تغییر نمی ‌دهد.

٢- موضوعیت دموکراسی نمایندگی در آمریکا
شاید گروه‌‌ های محروم و لایه‌ های پائینی جامعه اهمیت خاصی برای انتخابات ریاست جمهوری قائل نشوند ولی دیگر کنشگران سیاسی و اجتماعی اهمیت زیادی برای آن قائل هستند. سرمایه‌ داران با آنچه که برای آنها مهمتر از هر چیز دیگر است، با پول خود، در فرایند آن شرکت جسته، میلیاردها دلار خرج ساماندهی آن می‌ کنند. ارتشی از سیاستمدارن، کنشگران مدنی، دانشجویان و فعالین کارگری به یاری ستادهای انتخاباتی می‌ شتابند. در انتخابات دور پیش جوانان و دانشجویان برای اوباما سنگ تمام گذاشتند و نامزدهای جمهوری خواه می‌ توانند همواره روی حمایت دخالت گرایانه ی پرشور بنیادگراهای مذهبی حساب کنند. در چند ماه آخرِ فرایند انتخابات، همیشه، بخش مهمی از جامعه درگیر انتخابات می‌ شود و صحنه ی مبارزه انتخاباتی به شکل عرصه ی مبارزه ی طبقاتی در می‌ آید. رقابت انتخاباتی شکل مبارزه بر سر مهمترین ارزش ها و اصول مطرح در جامعه پیدا می‌ کند.
رسانه‌ های همگانی، ستادهای انتخاباتی، کنوانسیون های احزاب و مناظره‌ های انتخاباتی انتخابات را به خانه ی مردم و زندگی روزمره ی آنها می‌ برند. انتخابات ریاست جمهوری در روزهای پایانی فرایند انتخابات واقعاً وجهی مادی و عملی در زندگی مردم پیدا می ‌کند. بخشهائی از جامعه نیز به انتخابات همچون یکی از اصلی‌ترین حوزه‌ های زیست سیاسی و اجتماعی خود نگریسته در آن حوزه به دفاع از زیست بوم یا ارزشهای مورد باور خود می ‌پردازند. در چند انتخابات اخیر، زنان، سیاهپوستان و لاتینوز (مهاجرین آمریکای لاتین) به نامزد حزب دموکرات همچون یکی از مهمترین سنگرهای دفاع از ارزشهای یا شیوه ی زیست ارجمند برای خود نگریسته ‌اند. کلینتون کسی بیش از یک شخصیت سیاسی یا حتی یک رئیس جمهور برای چنین گروههائی بود. او نماد نوگرائی، جامعه ی باز و رواداری بود. در نقطه ی مقابل آنها، بنیادگراهای دینی در چهره ی نامزدهای حزب جمهوری‌خواه اگر نه یک ناجی که مدافع اصلی خود در جامعه ی مدنی می‌بینند. دلبستگی آنها به ریگان، بطور نمونه، بیش از یک دلبستگی مدنی یا سیاسی بود. ریگان نمود افق، آینده یا جهانی متفاوت و یکسره آرمانی ولی قرار گرفته بر سنگ بنای ارزشهای سنتی بود.
قدرتمداران محافظه‌ کار نیز برای انتخابات با به عبارت دقیقتر مشارکت مردم در انتخابات اهمیتی فوق‌ العاده قائل هستند. با هزار ترفند می‌کوشند که از افزایش میزان مشارکت جلوگیری کنند. تا آخرین حد ممکن در مقابل آسان ساختن شرایط مشارکت، همچون ساده‌ تر ساختن فرایند ثبت نام بعنوان رأی دهنده یا ممکن بودن رأی دادن در روزهای پیش از روز اصلی انتخابات مقاومت کنند. در جنجال انتخابات سال ٢٠٠٠ مشخص شد که که در فلوریدا با ترفندهای گوناگونی از مشارکت سیاه‌ پوستان که بطور معمول به نامزدهای رادیکالتر و لیبرالتر رأی می‌ دهند جلوگیری شده بود. در مورد تأمین بودجه ی انتخابات نیز محافظه‌ کاران خواهان باز بودن دست شهروندان در تأمین بودجه ی تبلیعات نامزدها و لغو هر گونه شطر و محدودیت در مورد آن هستند. آنها مخالف دخالت دولت و تأمین بودجه مساوی برای همه نامزدها و خواهان آزادی کامل ثروت و بازار در تعیین امکانات نامزدها برای تبلیعات هستند. کاملاً مشخص است که برای آنها انتخابات و چگونگی ردی دادن شهروندان پدیده‌ای مهم است.

٣- کارکردهای دموکراسی آمریکائی
مقام ریاست جمهوری در آمریکا امروز دربرگیرنده ی قدرت موثری در زمینه ی زندگی اقتصادی و حتی سیاسی توده‌ های شهروند نیست. نامزدهای انتخاباتی در مورد آن با شور و هیجان سخن می‌ گویند ولی اقتصاد، بازار و هماهنگی با کنگره و دولتها و قدرتهای محلی در پیروی از عواملی دیگر و نه اراده ی رئیس جمهور تغییر می‌ کنند. رونق اقتصادی، شکوفائی اشتغال و جامعه ی همبسته‌تر را با سیاست نمی ‌توان آفرید که در آن باره رئیس جمهور بتواند کاری کند. از سوی دیگر، برنامه‌ های نامزدها در مورد اقتصاد و جامعه چندان مشخص نیست تا کسی بتواند بر آن مبنا یه آنها رأی دهد. برنامه‌ های نامزدها تهی از مضمون مشخص هستند. نامزدها وعده‍ی "تغییر از روز اول" (رامنی) یا "به پیش" (اوباما) می‌دهند، بدون آنکه تعیین کنند چه چیزهائی را می‌ خواهند تغییر دهند یا در مورد آن به پیش روند. نامزدها بیشتر مجموعه‌ ای از شعارها، تأکیدها و ارزشها هستند. یکی بر ارزشهای سنتی، ثروت‌ آفرینی و اقتدار ملی تأکید می‌ورزد دیگری بر ارزشهای مدرن، به همپیوستگی و پیوندهای متقابل بین‌ المللی. آنگاه نیز که می ‌خواهند مشخص‌ تر موضع بگیرند بیشتر از میزان مالیات مورد نظر خود سخن می ‌گویند و این بیشتر برای اقشار معینی در طبقه ی متوسط، بخشی معینی از رأی دهندگان، از اهمیت برخوردار است.
رأی دهندگان هوشیار هستند. می‌دانند نامزدها خواستهای مادی و مشخص آنها را برآورده نمی ‌سازند. شاید رأی دهنده‌ای اینجا یا آنجا به خطا امیدی واهی داشته باشد ولی بدنه ی رأی دهنده چنین درکی ندارد. آنها خود می‌ بینند که نامزدها وعده ی مشخصی بدانها نمی‌ دهند و در نهایت نیز عوامل دیگری جز اراده ی آنها وضعیت اقتصادی و اجتماعی جامعه را سامان می ‌دهند. مسئله ی اصلی انتخابات در آمریکا امید، آرزو و باور است؛ نه متحقق ساختن امید، آرزو یا باورهای مردم (یا رأی دهندگان) بلکه امید به X، آرزوی X یا باور به X. رئیس جمهور قرار است در صحنه‌ های مختلف امید، آرزو و باور به اموری معین را به نمایش بگذارد. مردم انتخاب می ‌کنند که او از چه امیدها، آرزوها و باورهائی سخن بگوید، در کنشها و اقدامات خود بنمایش بگذارد و بر اهمیت آنها پای فشارد. مهم نمایش و پای فشاری است نه متحقق ساختن آنها. در مورد متحقق ساختن نامزدها وعده می ‌دهند ولی این چیزی نیست که کسی مهم بپندارد.
اوباما در چهار سال ریاست جمهوری خود وضعیت سیاه پوستان را بهبود نبخشیده است. اما آنها اکنون حاضر هستند دوباره با تمام وجود از او حمایت کنند. آنها متوهم نیستند و بر آن گمان نیستند که اینبار اوباما ناگهان دست بکار می‌ شود وضعیت آنها را دگرگون سازد. پیامد برده‌ داری و چند قرن نژادپرستی در نظام سرمایه ‌‌داری را نمی ‌توان با چند فرمان سیاسی از بین برد. آنها به اوباما رأی می‌ دهند تا او امید و آرزوی وضعیتی بهتر و باور به تساوی انسانها را در سخنرانی‌ها، وجود و کنشهای خود بنمایش بگذارد. اوباما در وجود خود، در تمامی آنچه او از آن سخن می ‌گوید چنین باورها و امید و آرزوهائی را بنمایش می ‌گذارد. گروه اصلی رأی دهنده به رامنی، مردان سفید پوستان، به آن خاطر نمی‌خواهند به رامنی رأی دهند که او از زوال اقتدار آنها در جامعه جلوگیری خواهد کرد. زوال اقتدار آنها را خانواده‌ های آسیائی تبار با فرستادن فرزندانشان به بهترین مدارس و دانشگاه‌ ها و مهاجرین آمریکائی تبار با ورود به آمریکا و زاد و ولد خود رقم می‌ زنند. رامنی در این باره نمی‌ تواند کاری انجام دهد. مرد سفید پوست در رامنی چیز دیگر را می‌جوید. آنها می‌خواهند رامنی امید به حفظ اقتدار آنها را در کنش های سیاسی خود بنمایش بگذارد و اقتدار آنها را همچون یک امر متعارف ولی مهم، و نه یک امر تاریخی، معرفی کند.
رئیس جهمور آمریکا دال بدون مدلول نیست. شخصیتی بدون قدرت و در جستجوی قدرت نیز نیست. بین نامزدهائی که می‌ توانند رئیس جمهور شوند واقعاً تفاوت وجود دارد. او می ‌تواند کارهائی انجام دهد. کسی از سر وهم پای صندوق نمی‌ رود و مبارزه ی انتخاباتی واقعاً مبارزه ی مرگ و زندگی است. ولی رئیس جمهور در توان و قدرت اجرائی خود رئیس جمهور نیست. او در کارکرد نمایشی خود رئیس جهمور است. نامزدهای انتخابات به ریاست جمهوری برگزیده می‌ شوند تا امید، آرزو و ارزشهائی معین را به نمایش بگذارند. آنها قرار نیست این امید، آرزو و ارزشها را متحقق سازند بلکه قرار است از آنها سخن بگویند و در کنش و رفتار خویش بنمایش بگذارند. تحقق آنها به دیگر نیروها و نهادها سپرده می‌ شود. رئیس جمهور بگفته ی تبلیغاتچی‌های سیاسی باید دستور عمل (agenda) را تعیین کند. همین و بس.
مظهر رئیس جمهور مدرن آمریکا ریگان است. عاملی که از او یک رئیس جمهور نمونه ساخت اقدامات معین او نبود. دستاوردهای ریاست جمهوری او چندان درخشان نبودند. او حتی در زمینه ی اِعمال سیاستهای نئولیبرال از کلینتون یا حتی از اوباما موفقتر نبود. اهمیت تاریخی ریگان در نمایشی بود که او شبانه روز به صحنه می‌ برد. این بخاطر آن نبود که او یک هنرپیشه ی حرفه‌ ای بود، بلکه به آن خاطر بود که در دوران آغاز فروپاشی اقتصاد و امپراتوری آمریکا، با کلام، اندام، حرکات و تأکیدهای خود امید و باور به وضعیتی دلخواهِ بخشی مهمی از رأی دهدگان آمریکائی را به نمایش می‌ گذاشت. اینکه در اینمورد او کاری انجام نمی‌ داد برای کسی از اهمیتی خاص برخوردار نبود. منتقدین و مخالفین او نیز این نکته را مهم نمی‌ دانستند. آنها می‌خواستند که رئیس جمهور امیدها، آرزوها و ارزشهای دیگری بنمایش بگذارد. اهمیت ارزش حق زنان بر بدن خویش، امید به برابری جنسی و آرزوی آمریکای برابرتر را در سخنرانی‌ های خود بیان کند و در رفتار و رویکردهای خود بنمایش بگذارد.
امید، آرزو و ارزش ازچه اهمیتی برخوردار است که احزاب به خاطر آن دست به مبارزه انتخاباتی می‌ زنند و مردم بخاطر آن به پای صندوق رأی می‌ شتابند؟ زمانی که اقدامی صورت نمی‌ گیرد چرا تأکید، سخن و رفتاری که فقط در حد نمایش باقی می‌ مانند این همه از اهمیت برخوردارند؟ در پاسخ باید گفت که امید، آرزو و ارزش آن چیزی است که به مردم انگیزه ی زیست و کنش می ‌دهد. امید، آرزو و ارزش را از افراد بگیرید، مرگ و زندگی برای آنها فرق نمی‌ کند. سیاست در آمریکا کارخانه خیالبافی نیست. کارخانه ی زندگی و کنش سازی است. مردم می‌ خواهند آنچه را که در جهان باور و ایدئولوژی مهم می‌ دانند تنامند شده در رفتار و رویکرد بالاترین مقام اجتماعی جامعه ی خود ببینند. مردم می‌ خواهند مقامی که دسترسی مستقیم به رسانه‌ های همگانی دارد و هر روز بر صفحه ی تلویزیون، روزنامه و مونیتور کامپیوتر پیدایش می‌ شود اهمیت امیدها، آرزوها و ارزشهای مورد باور آنها را بنمایش بگذارد. آنها از این تأکید و عینیت یافتگی انگیزه و شور می‌ گیرند؛ انگیزه و شور جستجو و پیگیری امیدها، آرزوها و ارزش های مورد باور خود. در یک کلام، مردم در رئیس جمهور انتخابی دموکراسی آمریکائی نمایشی را می ‌جویند که به آنها شور و انگیزه برای حرکت در زمینه ی تحقق امیدها، آرزوها و ارزش های دلخواه خود بدهد.

جمعبندی
رادیکال های مارکسیست، سوسیالست و حتی لیبرال حتماً خواهند گفت اکر اینهمه امید و آرزو و ارزش در دموکراسی آمریکائی مهم هستند پس چرا در آن اصلی ترین امیدها و آرزوهای بشری، برابری و همبستگی جهانی، طرح نمی‌ شوند؟ بحث آنها آن است که دموکراسی آمریکائی فریبی بیش نیست. با وعدهائی واهی مردم را به پای صنوق رأی می‌ کشاند، آنها را در نظم حاکم ادغام می‌ سازند و سپس آنها را به حال خود رها می‌ کند. وعده‌ ها نیز هیچگاه بزرگ و اساسی نیستند تا بیخود مردم بفکر خواست ها و آرزوهائی مهم و اساسی نیفتند. حتی از مشارکت گسترده ی مردم جلوگیری می‌ شود تا آنها فرصت طرح ادعا و و انتظار پیدا نکنند.
در اینکه در دموکراسی آمریکائی امیدها و آرزوهائی گاه خُرد و گاه حقیر طرح می‌ شوند تردیدی نیست. هر چند قرار نیست در جهت تحقق این امیدها و آرزوها کار چندانی شود ولی قرار نیز نیست آنها چارچوب نظم حاکم را در نوردند. امیدها و آرزوها از سوی احزاب فعال در نظم حاکم برای انسانهائی درگیر در آن نظم طرح می‌ شوند. ولی آنچه رادیکال ها نادیده می‌ گیرند آن است که فریبی در کار نیست. سیاستِ مرتبط با دولت ملی از توان تغییر جامعه برخوردار نیست. تغییر باید در جائی دیگر، در عرصه ی برداشت انسانها از نقش خود، از ساختار جامعه و جایگاهی که به آنها باید تعلق گیرد، رقم خورد. ولی سیاست دارای کارکردهای دیگری است و آن کارکرد امروز برای مردم مهم است. آنها در عرصه ‌های نمایشی سیاست (که در عصر رسانه‌ ای شدن زندگی اجتماعی اهمیتی بیش از پیش یافته است) خواهان به صحنه رفتن امیدها، آرزوها و ارزش های مورد باور خود هستند. آنها می‌ خواهند از آن عرصه‌ ها شور و انگیزه برای زیست و کنش برچینند. رادیکال ها از توده ها رویکردی انقلابی انتظار دارند، ولی توده ها در سیاست شور و انگیزه برای زندگی روزمره ی خود می‌ جویند. دموکراسی آمریکائی هنوز ظرفیت بازپروری و ارائه ی چنین شوری و انگیزه‌ ای را دارد. هنوز اوباما یا رامنی برای خیلی‌ها مظهر امید و آرزو هستند. هنوز آندو در دل خیلی‌ها بذرِ شور و شوق می ‌افشانند. رادیکال ها اگر به این امر نقدی دارند باید نمایشی دیگرگونه را به صحنه برند، صحنه‌ هائی متفاوت بیارایند و از امید و آرزوهائی دیگر سخن بگویند. توده‌ ها به هر رو شور و انگیزه برای کنش و زیست می‌ خواهند. آنها از هر آن کس که در آن زمینه اقدامی هر چند خُرد انجام دهد استقبال می‌ کنند – هر چند که گاه اقدام خُرد است و در نتیجه استقبال نیز محدود.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست