سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

شمشیرِ اتم بگیرد در دست


اسماعیل خویی


• می کن به جهان هر آنچه خواهی،
شیخا! کاکنون خدا و شاهی.

پیش از تو، کسی نه کرد و نه گفت
کار و سخنی جز اشتباهی. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۵ مهر ۱٣۹۱ -  ۶ اکتبر ۲۰۱۲


 می کن به جهان هر آنچه خواهی،
شیخا! کاکنون خدا و شاهی.
پیش از تو، کسی نه کرد ونه گفت
کار و سخنی جز اشتباهی.
تاریخِ نوشته را بسوزان:
بر جاش، حدیث گو شفاهی!
قرآن همه دانش است و جز آن
وهم است و خرافه است و واهی.
دانش طلبی؟ وضو بگیر و
روی آر به مصحفِ الاهی.
فیضیه بس است: گو نباشند
دانشکده های پُرمناهی.
از مام جدا شدی "علی" گوی:
یعنی، چو علی ، یلی و داهی.
این راست گواه مام وماما:
هر چند تو، خود، بهین گواهی.
آری، چو تو بی همال مردی
هفتاد زن است در گواهی.
کز توست اصولِ شرعی ی زیست
تا قاعده های مستراحی.
وز تو شکم واداتِ زیرش
مانند مصون ز هر تباهی.
جدی ست سخن: که تو نفور از
هر طنز و فکاهه ومزاحی:
من نیز کسی نی ام که با تو
تک واژه ای آورم فکاهی:
ور، تا بفزایدم به جرات،
امداد بگیرم از صراحی.
با شرع، که نیست شرم در آن،*
فردای رسنده را پگاهی.
وآن را که جهان شناخت معروف
منکر بُود ار تویی ش ناهی.
پیچید سر از تو و فنا بود
پاد افرهِ پیرِ خانقاهی!
بیداد به توست ، گر بهایی
آید به دَرَت به دادخواهی!
تنها به ولایت ات نه انسان،
بل جن و پری بُوَد مباهی.
فرمان بَرَد از تو هرچه جاندار
تا هرچه جمادی و گیاهی.
هر کوه به قدرتِ تو برجا؛
هر رود به حکمتِ تو راهی.
آب از تو روانه رو به بالا
گردد، به نشانِ سر به راهی.
بادی که وزان شود به اَمرَت
یابد همه هر چه کوه کاهی.
بنگر که گذشتی از سلیمان،
در حشمت و در بلند جاهی.
بیداری ی توست جاودانه،
هم نیز به خوابِ گاهگاهی.
دشمن چو به قدرت ات شک آرد،
خندیدنِ توست قاهقاهی.
ای همسخنِ امامِ غائب،
کآگاه به دل زهر صلاحی!
اسپهبدِ پیشتازِ اسلام،
که کارشناسِ هر سلاحی!
فرمانِ تو می برند یکسر
انبوهِ بسیجی وسپاهی.
هر تای، به کین کشی، چو مختار،
جانباز تر از حُرِ ریاحی.
وز هر طرفی ت پاس دارند
انصارِ مُعَمّم و کُلاهی.
وآن گه، بری از هراسی، از آنک
دانی که همیشه در پناهی:
درقعرِ زمین به کاخِ پولاد،
با توشه ی زیست لا تناهی.
هنگام رسیده است تا تو
گردی به مصافِ خصم راهی.
بخشید خدا جهان به اسلام:
پروا مکن از زیاده خواهی.
گمره نشوی، چو راه پرسی،
درخواب، از آن امامِ چاهی.
شمشیرِ اتم به دست گیر و
یک باره بزن سرِ تباهی.
با خون ز گنه جهان فرو شوی:
ای آیتِ پاکِ بی گناهی!
ور کشته شوند بی گناهان،
جنگ است و قضا، تو بی گناهی.
در عرش، تو را خدای اسلام
بر بی گنهی بُوَد گواهی.
تا باختران بران ز خاور؛
تا ماه فراز شو ز ماهی.
بر دوشِ جهان فکن عبا را:
تا غرقه کنی ش در سیاهی.
وآن گه، به فروغِ خود بر افروز
کیهان همه را، که مهر وماهی.
و اسلامِ عزیز را به بار آر:
در نقشِ خدا خلیفه شاهی.
آنگاه، ببین که در کشاندی
دین را به کجا در افتضاحی!
یا درنگر و ببین که، آوخ!
گشت از تو جهان بتر ز دوزخ!



هفتم شهریور۱٣۹۱،
بیدرکجای لندن


*"لا حیا فی الشرع."


 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست