سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

هلال شیعی احمدی نژاد و نقش حزب الله لبنان


علی سالاری



اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۵ مرداد ۱٣٨۵ -  ۶ اوت ۲۰۰۶


تحولات اخیر در خاورمیانه، و بویژه جنگ اخیر بین اسرائیل و حزب الله لبنان، موضوع و موقعیت شیعیان منطقه را در کانون توجهات منطقه ای و جهانی قرار داده است.   شناخت درست ابعاد و ویژگی های این جریان مذهبی، بی شک می تواند نقش تعیین کننده ای در اتخاذ تصمیم گیری های مربوط به سرنوشت مردم منطقه، منجمله شیعیان داشته باشد. عبارت هلال شیعی، از یکی دوسال قبل در روزنامه ها، هشدار پادشاه اردن، و نیز مورد استفاده و استناد تندروهای حاکم بر ایران قرار گرفته است. این نوشته بمنظور ارائهً تصویری کلی از این پدیده به طرح چند سوًال کلی می پردازد، که بترتیب عبارتند از: علل اصلی رشد اسلام گرایی در منطقه کدامند؟ چرا این اسلام گرایی به بنیادگرایی گرایید؟ آیا هلال شیعی شعاری قابل تحقق و سازنده است یا دستاویزی سیاسی برای پوپولیستهای حاکم بر تهران؟ نقش و جایگاه حزب الله لبنان در این میان چه می باشد؟   و بلاخره چه رویکردی می تواند بنفع شیعیان ایران و منطقه باشد؟  
 
در مورد علل رشد اسلام گرایی، در بویژه کشورهای مسلمان خاور میانه، بسیار گفته و نوشته شده است. به گمان نگارنده اهم این عوامل عبارتند از:
١) پتانسیل درونی مذهب اسلام که یکی از پایه های اصلی هویت اکثریت جمعیت کشورهای خاورمیانه را بخود اختصاص می دهد. این پتانسیل درونی، در ارزشهای اعتقادی که مسلمانان طی پانزده قرن گذشته بدان خود گرفته اند، سمبلیزه شده، که اینک در عصر آگاهی   و آزادی و دموکراسی فرصت و زمینهً ابراز وجود یافته اند.   در میان شیعیان، ارزشهایی کلی مانند توحید و عدل و امامت، مرجع تقلید و فتوا، تقیه و ذکر، ذکات و سهم امام، جهاد و عبادت، شهادت و سعادت، ایمان و کفر، امت اسلامی، مستضعف و مستکبر، تعابیری با معانی مختلفند که دستاویزی برای روحانیون اخباری (که بقول اسماعیل نوری علاء بر عکس اصولیون، منکر بکارگیری عقل، نقش زمان و مکان و امر اجتهادند) قرارگرفته تا رویای حکومت اسلامی قرون وسطایی ولایی خود را بر آن استوار سازند. در ایران تاریخاً، بویژه از دوران صفوی، شاه و شیخ در کنار هم قرارگرفتند. از جنبش تنباکو و میرزای شیرازی، آخوندها دست بالاتر یافته و شاه را تحت نفوذ خود گرفتند. در شکست ایران در جنگ ایران و روس که به فتوای علمای شیعه مانند علامه مجاهد، شعله ور شد، آخوندها اعتبار خود را تا حدود زیادی از دست دادند، تا آنجا که   مشروعه خواهی (حکومت اسلامی بر مبنای شرع) شیخ فضل الله نوری در مقابل مشروطه خواهان، اعم از روحانی و روشنفکر، خریداری نیافت. کما اینکه رضا خان نیز در کوتاه کردن دست روحانیت از حکومت تا حدود زیادی موفق بود. در جنبش ملی کردن نفت، آخوند کاشانی دست از حمایت مصدق کشید، و سیاست های جهانی نیز به نفع روحانیون سنتی اسلامی در منطقه و منجمله در ایران بکار افتادند. خمینی بر این موج باصطلاح پترو- اسلام سوار شد، و توانست روشنفکران و همهً گروههای سیاسی ایرانی را زیر علم رهبری خود گرد آورده ولی در پروسهً سوار شدن بر اریکهً قدرت، آنها را یکی بعد از دیگری از دور خارج سازد.
 
٢) عامل دیگر زمینه سیاسی بعد از دههً پنجاه میلادی بوده است. بعد از جنبش ملی کردن نفت در ایران و نیز ناسیونالیسم عرب برهبری جمال عبدالناصر، که با جنگ اعراب-اسرائیل به تحریم نفتی و بحران انرژی در کشورهای صنعتی انجامید، آمریکا و انگلیس حمایت از اسلامیون را جهت خنثی کردن ناسیونالیسم (در ایران و کشورهای عربی) و نیز جلوگیری از نفوذ کمونیسم مفید یافتند. این سیاست در نزد روشنفکران چپ به سیاست "کمر بند سبز اسلامی" و در نزد اکادمسین ها به "پترو اسلام" معروف شده است. در این دوران، کمک های آشکار و پنهان غرب و آمریکا به اسلامیون، موضوع تحقیقات و مطالعات زیادی قرارگرفته و کتابها و مقالات باارزشی (مثل "بازی شیطانی" رابرت دریفوس) در این باره نوشته شده است.  
در مورد شیعیان، وجود نظامهای استبدادی در ایران و عراق و نیز وضعیت ناگوار شیعیان جنوب لبنان باعث شد که علمای مذهبی مانند خمینی در ایران، باقر صدر در عراق، و موسی صدر در جنوب لبنان موفق به شکل دهی آلترناتیو سیاسی شیعی گردند.   
 
٣) انقلاب ضد سلطنتی ایران باعث شد تا روحانیون بنیادگرای شیعه برهبری خمینی، فرصت را غنیمت شمرده و پس از چهارده قرن تقیه و مرثیه خوانی و نوحه سرایی، در صدد تحقق آمال و آرزوهای دیرینهً خود برآیند.   خمینی با شعارهای ضد آمریکایی و نیز مستضعف پناهی و تقسیم ارضی در واقع روشنفکران و گروههای سیاسی چپ را خلع شعار کرد. هشت سال جنگ با عراق نیز حمایت ملیون و مشروطه خواهان ایرانی از رژیم حاکم را بر انگیخته بود (آنها درد وطن داشتند حال آنکه رژیم دنبال رفتن به قدس از طریق کربلا و تشکیل امت اسلامی بود! ببین تفاوت ره از کجاست تا بکجا!). بعلاوه، سیاست های پوپولیستی و باز کردن بازار داخلی بروی واردات کالاهای خارجی، روشنفکران نمایندهً طبقهً متوسط شهری، مثل نهضت ازادی، را نیز خنثی نموده بود. ضمناً خمینی از همان آغاز، مخالفان آشتی ناپذیر و تهدید کنندهً موجودیت خود، یعنی مجاهدین را هدف سرکوب عریان، قتل عام و ترور قرار داد، تا از شر آنها خلاص گردد. مجموعهً این ترفندها دست تندروها را در حکومت بازتر و بر یکدست نمودن قدرت در دست ولی مطلقهً فقیه، تشکیل ام القرای اسلامی در تهران، و صدور بحران و تروریسم به سایر کشورهای اسلامی،   بویژه در بین شیعیان منطقه، قادر ساخت.
و نهایتاً، پایان یافتن اشغال افغانستان و فروپاشی بلوک شرق به تندروهای اسلامی این امکان را داد تا بر دامنهً فعالیت های خود افزوده و در صدد بدست گرفتن قدرت سیاسی در کشورهای مسلمان منطقه برآیند.  
 
چرا این اسلام گرایی به بنیادگرایی گرایید؟
بنیادگرایی اسلامی در خاورمیانه بیش از هرچیز یک بختک سیاسی است که بدون حمایت انگلیس و آمریکا امکان تسلط بر ایران را نمیافت.   هر چند ممکن است گفته شود که خارجی ها بر ضعف های درونی فرهنگی جامعه سرمایه گذاری می کنند، ولی انگلیس در بین دو جنگ جهانی و آمریکا در دوران جنگ سرد، بر سیاست ایران تسلط بی چون و چرایی داشته اند. آنها بر روی اسلامیون افراطی بمنظور جلوگیری از نفوذ شوروی و نیز خنثی کردن ملی گرایی (یعنی خصوصیت ضد کمونیستی و ضد ناسیونالیستی اش) سرمایه گذاری استراتژیک کردند.   ضمناً، دو کودتای نظامی (کودتای ٢۹ اسفند ١٢۹۹ و کودتای ٢۸ مرداد ۱۳۳٢ ) که منجر به روی کارآوردن رضاخان و محمد رضا شاه شدند، عملاً و عمداً روند تحقق آمال و آرزوهای مردم ایران در انقلاب مشروطه، و روند اصلاحات دموکراتیک در ایران را با بن بست غیر قابل عبوری مواجه ساختند. درنتیجه، فقدان آلترناتیوی دموکراتیک و تجربهً دموکراسی در جامعه، بستر مناسبی برای رشد افراطیون مذهبی فراهم ساخت. تأثیر درآمد سرشار نفت که بعد از تسلط روحانیون بر قدرت، آنان را از اتکای به مردم بی نیاز می ساخت و نیز سیاست مماشات غرب با رژیم اخوندی نیز مزید بر علت شدند.
 
آیا استراتژی هلال شیعی قابل تحقق میباشد، و یا دستاویزی بی پایه و مخرب است ؟
  باید دید که خواستگاه این شعار از کجاست؛ آیا با موازین شناخته شده و پذیرفتنی سیاسی در جهان امروز، و حد اقل با نیازهای همان شیعیان، تطابق دارد و یا نه؟ روشن است که مدعیان هلال شیعی، برخلاف نظر پیروز مجتهد زاده که طی مصاحبه ای با ایسنا"ژئوپولوتیک شیعه و استراتژی شیعی" را تنها در خدمت منافع تندروهای آمریکا می داند، بنیادگرایان مذهبی در سراسر جهان هم رأی و همداستانند. مدعیان اصلی هلال شیعه تندروهای حاکم بر ایران مدعیان حکومت جهانی اسلامی در تهرانند که با خامنه ای، مصباح، جنتی، احمدی نژاد و فرماندهان سپاه نمایندگی می شوند. به گزارش خبر گزاری ایسنا، علی جنتی ، پسر شیخ احمد جنتی و معاون سیاسی وزیر کشور دولت احمدی نژاد، در جلسه‌ی شورای اداری استان اصفهان، سال قبل، ضمن بیان اینکه ..."در حال حاضر در مقطعی قرار گرفته‌ایم که دنیا را شرک و کفر فراگرفته است، (اضافه می کند)   خداوند به دست آمریکا، طالبان را در افغانستان و صدام را در عراق نابود کرد. امروز آن چه موجب وحشت ( دشمن) شده، هلال شیعی است که در حال شکل گرفتن است و از ایران شروع و تا لبنان، عراق، کویت، بحرین، پاکستان و افغانستان ادامه دارد".
باید تصریح کرد که در دوران انقلاب اطلاعات و گسترش دموکراسی، بدیهی است که شیعیان منطقه نیز برای بهبود شرایط خود و سهیم شدن در قدرت سیاسی، متشکل و فعال   شوند. ولی آنچه مدعیان ولایت مطلقهً فقیه دنبال آنند، تعمیم همان اگلوی دیکتاتوری مذهبی است که در ایران خلق کرده اند. این مدعیان امپراطوری شیعه از آنجا که مخالف نظام سیاسی دولت – ملتند و بدنبال تشکیل امت و خلافت اسلامی تحت رهبری ولایت مطلقهً فقیه می باشند؛ از آنجا که به حقوق شهروندی معتقد نیستند و بنای حاکمیتشان را بر تبعیض بین زن و مرد، مسلمان و غیر مسلمان، روحانی و غیر روحانی، مرجع تقلید و مقلد، قرار داده اند؛ بنیاداً با حقوق بشر و موازین دموکراسی، تضادی آشتی ناپذیر دارند. بهمین دلیل نظام ولایی آنان، نزد اکثریت مردم ایران، نامشروع است؛ چه رسد به سایر کشورهای هلال مورد نظر، که اولاً شیعیان آنها در اقلیتند؛ با اکثریتی عمدتاً سنی مذهب هم میهن، هم مرز و یا همسایه اند؛ ثانیا، نتیجه و تجربهً ناکامی افراطیون مذهبی حاکم بر ایران را پیش رو دارند؛ و سوماً خیلی زحمت بکشند قادر خواهند بود در همان چهارچوب مرزهای ملی خود، در یک نظام پارلمانی دموکراتیک، به بهبود شرایط خود کمک کنند. بنابراین، و بسیاری دلایل دیگر، بطور استراتژیک و نیز بلحاظ سیاسی، رویای پاسدار-آخوندهای حکومتی مبنی برتشکیل هلال شیعی غیر قابل تحقق و در عین حال ضایع کنندهً حال و روز شیعیان است.
دم زدن از این استراتژی، حتا قبل از تحقق آن، چنانکه شاهدیم، به جنگ شیعه و سنی در عراق انجامیده، سنی های منطقه را علیه دست اندازی های رژیم افراطی ایران به کشورهای اسلامی منطقه برانگیخته، و به موضعگیریهای متقابل واداشته است. استراتژی تشکیل هلال شیعی احمدی نژاد، ادامهً همان سیاست صدور انقلاب با جنگ، با ترور، و با صدور بحران، و حمایت از فالانژهای شیعه در کشور های منطقه می باشد. چنین سیاست هایی کشورهای مسلمان، بویژه آنها که دارای اقلیتی شیعه هستند را به موضعگیری علیه حکومت افراطی تهران واداشته و باعث می گردد تا شیعیان خود را تحت نظر و فشار بیشتر قرار دهند. ادامهً اینگونه دست اندازی های کشورگشایانه، نه تنها به همدست شدن کشورهای عرب و سنی مذهب منطقه علیه   دولت افراطی احمدی نژاد انجامیده، بلکه بدلیل ایجاد بی ثباتی در منطقه، مخالفت جامعهً بین المللی بویژه غرب و آمریکا را نیز بدنبال داشته است.   و نهایتاً، جنگ اسرائیل و حزب الله لبنان حاصل چنان رویکردی، یعنی رویارویی امپراطوری ملاهای تهران با امپراطوری آمریکا بر سر کشوری دیگر است که شیعیان آن طعمه و هدف صدور انقلاب و تشکیل هلال شیعی ولایت فقیه در نهران، واقع شده اند.  
 
نقش حزب الله لبنان در این میان چه می باشد؟
بنیادگرایان مذهبی حاکم بر تهران، بعد از سرکوب مخالفین و منجمله مسلمانان ایران، محرومیت و مظلومیت مسلمان جنوب لبنان و عراق را بهترین فرصت برای صدور انقلاب اسلامی خود یافتند. جنگ هشت ساله به رژیم فرصت داد تا معاودین   و نیز اسرای عراقی را برای اعمال نفوذ در امور داخلی عراق، برای استفاده در چنین روزی، مورد استفاده قرار دهد. در مورد لبنان نیز، مجموعهً شرایط جنوب لبنان باعث شد تا رژیم از شرایط بوجود آمده در آن سامان سوء استفاده کرده و به بهانهً کمک به شیعیان لبنان، به پیش برد منویات توسعه طلبانه و تروریستی خود بپردازد. بعبارتی، حزب الله لبنان نخستین و تنها الگوی موفق صدور انقلاب ملاها و پاسداران حاکم بر ایران بوده است که با هزینه بین صد تا دویست میلیون دلار در سال از کیسهً مردم محروم ایران، به شاخه ای از بخش برونمرزی سپاه پاسداران ایران و اهرم پیشبرد سیاست های رژیم در منطقه و در سطح بین المللی تبدیل شده است. بدرستی شاخهً نظامی حزب الله شاخه ای از سپاه پاسداران ایران است، چرا که پول و تدارکات و سلاح و آموزش و حتا رهبری عملیات با تهران، و   ققط نفرات آن لبنانی اند.   بهمین دلیل، عملیات حزب الله به بیرون راندن اسرائیلی ها، چنانکه بسیاری می نمایانند، محدود نبوده است. عملیات تروریستی، آدم ربایی، هواپیما ربایی، و بمب گذاری های حزب الله نه تنها شهروندان آمریکایی و اسرائیلی و فرانسوی و انگلیسی و آرژانتینی، بلکه مخالفین سیاسی رژیم تهران را نیز شامل شده است.
اسناد و مدارک مربوط به دادگاه میکونوس که در دو کتاب "سیستم جنایت کار" و "هنوز در برلن قاضی هست" گرد آمده است، گوشه ای از نقش حزب الله لبنان در ترورهای سیاسی رژیم ایران در خارج از کشور را، بر ملا می سازد. در دادگاه میکونوس، تنها دادگاهی که برای پیگیری قتل های سیاسی جمهوری اسلامی در خارج از کشور (که به ترور بیش از دهها تن از رهبران و شخصیت های مخالف رژیم انجامیده) تشکیل شد، نقش حزب الله بسیار بارز و برجسته بوده است. با مطالعهً پروندهً دادگاه میکونوس در می یابیم که ۹ نفر از دوازده نفر متهم اصلی- عباس حسین راحیل (تیر خلاص زن) محمد امین، و شوقی عطریس، ، یوسف امین (نگهبان جلو درب)، فضل لله حیدر، علی شهشو، محمود علی علیان، حسام شهرور، فضل الله حیدر( راننده) - از تروریستهای حزب الله لبنان بودند که توسط سپاه پاسداران ایران آموزش دیده و برای استفاده در مأموریت های تروریستی در کشورهای خارجی پراکنده شده اند.   انیس نقاش که در سال ۱۹۸۰ بختیار را هدف سوء قصد (ناموفق) خود قرار داد و یک خانم خدمت کار و مأمور حفاظت را کشت نیز لبنانی بود. بعلاوه، دولت ایران از آدم ربایی های حزب الله نه فقط در قضیهً ایرانگیت، بلکه رژیم بکمک حزب الله با ربودن شهروندان غربی در لبنان، دولتهای اروپایی را برای ازادی و یا امکان فراری دادن به   تروریست هایی که   مخالفان رژیم را می کشتند، بهره می جست. اینگونه است که اقدامات تروریستی حزب الله لبنان به انفجار سفارت آمریکا در بیروت، مرکز نظامیان چند ملیتی فرانسوی و آمریکایی، انفجار در کویت و فرانسه و آرژانتین، محدود نمانده، بلکه در قتل شمار زیادی از مخالفین رژیم ملاها در خارج از کشور دست مستقیماً دخیل بوده است. باشد که روزی در دادگاههای صالحه، دست رژیم و حزب الله لبنان در کشتار مخالفان سیاسی ایرانی روشنتر گردد.
چه رویکردی بنفع شیعیان ایران و منطقه است؟
 
گفته شد که استراتژی تشکیل هلال شیعی، بدلایل گوناگون، رویایی تحقق یافتنی نیست، و پی گیری ان توسط حکومت تهران، جز شکست برای بانیانش و نیز ویرانی و خونریزی برای شیعیان منطقه، حاصل دیگری ببار نمی آورد. منظور اصلی حاکمان از این شعار جز استفاده تروریستی از شبه نظامیان مسلح شیعه در عراق و جنوب لبنان، آنهم در خدمت منویات ام القرای خلافت شیعی در تهران (بقول خودشان) یعنی گسترش قدرت و افزودن بر طول عمر ولایت مطلقه فقیه نبوده و نمی باشد. بهمین دلیل شاهدیم که رژیم در جنگش با آمریکا و اسرائیل، پیشاپیش، همین شبه نظامیان را در عراق و لبنان سپر دفاع از ام القرای امپراطوری اسلامی خود کرده و قربانی می کند. بعلاوه، وجود شبه نظامیان وابسته به تهران، نه نتها مغایر با حاکمیت ملی و مخل نظم و امنیت ملی در عراق و لبنان است، بلکه با صلح و ثبات منطقه ای نیز مغایرت دارد.
 
مدعیان هلال شیعی در تهران، هم با دموکراسی و هم با استقلال ملی و سیاسی برای مردم ایران و یا سایر شیعیان، سر دشمنی داشته و دارند. حال آنکه، در دنیای امروز هیچ کشوری بدون آزادی و دموکراسی قادر به تأمین منافع ملی خود نمی باشد. شیعیان عراق و لبنان و پاکستان و افغانستان، تنها در نظام دموکراسی قادر خواهند بود با سهیم شدن در قدرت سیاسی به بهبود شرایط خود دست یابند. شیعیان سایر کشورهای منطقه، از آنجا که در اکثریت مطلق قرار ندارند،   بنا براین ناچارند تا از با همزیستی مسالمت آمیز، تمرین موازین دموکراسی، تشکیل ائتلافهای سیاسی، و در چهارچوب مرزها، منافع ملی و مصالح مردم خود قدم بر دارند. آنها می توانند با رویکردی متفاوت با افراطیون حاکم در تهران، با برداشتی دموکراتیک از اسلام و شیعه، از گره زدن سرنوشت خود با دولت افراطی احمدی نژاد، که ایران را برای حتا شیعیانش به زندان مبدل کرده، بپرهیزند. عراق و لبنان مستقل به احزاب و سازمانهای مردمی   و مستقل نیازمندند. شیعیان عراقی و لبنانی بهتر است منافع استراتژیک خود را در دوری از افراطی گری و در حمایت و نزدیکی با شیعیان دموکرات ایران بجویند.
 
دولت های عراق و لبنان و نیز سایر کشورهایی که از اقلیتی شیعی بر خوردارند، لازم است تا بر شرط استقلال شیعیان خود، از دولت افراطی ایران، پای فشرند و مانع سوء استفادهً رژیم ملاها در تهران از شیعیان محروم جوامع خود گردند. اگر که صدور بنیادگرایی و شعال هلال شیعی احمدی نژاد، منشاء بی ثباتی و تروریسم دولتی در منطقه خاورمیانه است. متقابلاً، استقرار صلح و ثبات در خاورمیانه نیاز مبرمی به اتحاد عمل و قاطعیت در مقابل بنیادگرایان مذهبی دارد. در این راستا، خلع سلاح شبه نظامیان وابسته به رژیم تهران در لبنان و عراق ، یک اولویت ملی و منطقه ای جهت ایجاد امنیت ملی در لبنان و عراق و نیز لازمهً ثبات منطقه ای می باشد.
 
عملکرد ارتش اسرائیل در ویران کردن ساختار اقتصادی لبنان، و کشتار غیر نظامیان محروم جنوب لبنان، عملی غیر قابل توجیه و محکوم است. تا زمانیکه اسرائیل مزارع جنوب لبنان، اراضی اشغالی فلسطینی، و بلندیهای جولان را در اشغال خود داشته باشد، انگیزه های افراطی گری ناسیونالیستی و مذهبی در منطقه هم چنان رو برشد خواهد ماند، و در آنصورت بدیهی است که گروههای افراطی مذهبی ابتکار عمل سیاسی و نظامی منطقه را نیز لاجرم، بدست خواهند داشت. منافع عالیهً جامعهً بین المللی، کشور های منطقه، دولت لبنان، و حتا مردم ایران، در خلع ید از رژیم تهران، یعنی خلع سلاح   حزب الله می باشد.   متقابلاً، بر این حقیقت نیز باید تأکید نمود که تن دادن اسرائیل به خروج از سرزمینهای اشغالی نیز لازمهً از بین بردن زمینهً افراطی گری مذهبی ، و شرط کافی برقراری صلح پایدار در منطقهٌ خاورمیانه است.

یکشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۵ [2006.08.06]
آدرس وبلاگ: http://gozarbedemocracy.blogspot.com
 
کتاب "هنوز در برلن قاضی هست" و "سیستم جنایتکار" را می توانید در لینک های زیر پیدا کنید:
www.golshan.com
www.golshan.com
گزارش ایسنا از سخنرانی علی جنتی در اصفهان:
branch.isna.ir


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست