سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

قشقایی ها: دیروز، امروز و فردا


اشکبوس طالبی


• کنکاشی علمی و جمعی بایسته است تا روشن شود کدام عامل یا عوامل می تواند بار دیگر این قوم چند ملیونی را به هم پیوند داده و آن را از انهدام نجات دهد؟ زبان تورکی قشقایی ؟ یا هویتی متفاوت به نام قشقایی؟ و یا مفهومی وسیعتر به نام فرهنگ قشقایی؟ که به زبان ترکی قشقایی به آن می گویند: (قشقایی لیگ) و یا مطالبه عمومی برای به رسمیت شناختن استانی به نام قشقایی؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۴ مهر ۱٣۹۱ -  ۲۵ سپتامبر ۲۰۱۲



قشقایی ها یک اتحادیه ایلی بزرگ و پر جمعیت ترک زبان بودند که از زمان صفویان در منطقه جنوبی ایران به خصوص فارس و سواحل خلیج فارس به زندگی کوچ نشینی و دامداری روزگار می گذرانیدند*. این ایل در دوران شاهان صفوی صاحب نفوذ و قدرت شدند، سپس با نادر شاه افشار در جنگهای داخلی همکاری کرده و سپس در به قدرت رسیدن کریم خان زند نقش موثر داشتند*. از آن زمان به بعد، قشقایی ها در جنوب ایران، به خصوص در منطقه فارس بزرگ، نقش بسیار مهمی در امور سیاسی، اقتصادی، امنیتی و فرهنگی خطه جنوب و حتی ایران داشته اند. جنگهای قشقایی ها و دشتستانی ها در برابر تجاوز انگلیسی ها به جنوب، به رهبری صولت الدوله قشقایی (ملقب به سردار عشایر)*، همکاری پسران صولت الدوله، ناصر خان ، خسرو خان و محمد حسین خان قشقایی با جبهه ملی، شورشها و نا فرمانی های قشقایی ها از حکومت پهلوی ونافرمانی آنها در مورد خلع سلاح عشایر جنوب ودر پایان، مقاومت مسلحانه آنها در برابر جمهوری اسلامی، از اقدامات تاریخی آنهاست که در کارنامه طولانی زندگی آنها ثبت شده است.*
تاسیس مدارس همگانی عشایری که با مدیریت یکی از فرهیختگان قشقایی به نام محمد بهمن بیگی در مناطق عشایری فارس و سپس ایران گسترش یافت، از دیگر خدمات درخشان قشقایی ها در سطح ملی است که شاید به اندازه کافی به آنها پرداخته نشده است.

قشقایی ها تا قبل ازکودتای (انگلیسی-آمریکایی) 28 مرداد 1332، یک زندگی شبانی - ایلی و سنتی داشتند. قدرت جنگاوری و توانایی بسیج نیروهای سواره نظام، امکانات زندگی خود کفا، اتحاد و فرمان برداری بدون چون و چرا از بزرگان ایل، روابط خویشاوندی وخونی نزدیک ومستحکم طوایف پنجگانه قشقایی ها، ازدواج های درون گروهی،آشنایی وشیفتگی آنها به تفنگ واسب و تیر اندازی* ، مهارت در حد نبوغ آنها به جنگ و گریز با قوای مهاجم دولتی،هویت مشخص زبانی و فرهنگی، موسیقی و ادبیات رزمی، بزمی و عاشیقی که از اجداد آذربایجانی آنها به یادگار مانده بود، همه با هم برای این قوم موقعیتی استثنایی در ایران و جهان فراهم کرده بود. عده ای از محققین از جمله ابرلینگ* وداگلاس*، صولت الدوله قشقایی را پادشاه بدون تاج وتخت می نامیدند که در جنوب ایران حکومتی نیمه خود مختار تشکیل داده بود. حکومت های مرکزی و قدرت های پر نفوذ خارجی هم از این پدیده بی خبر نبودند. از آلمانی ها و انگلیسی ها گرفته تا آمریکایی ها، هر کدام به نوعی در تلاش بودند تا با قشقایی ها مراوده داشته باشند تا اگر بتوانند با تطمیع و اگر نتوانستند با توطئه و فشار با قشقایی ها و رهبرانشان کنار بیایند.*


جامعه ایل قشقایی در این زمان، هنوز از دو طبقه مختلف المنافع تشکیل می شدند. اول طبقه فرمان روایان و دوم طبقه فرمان بران. طبقه فرمان روایان شامل طبقه خوانین، کلانتران و کدخدایان بزرگ بودند که همگی نسبت به دوری و نزدیکی به ایلخانان قشقایی، مناصب و اختیارات و قدرت نفوذ مختلفی داشتند. طبقه فرمانبران که توده ایلی و دامدار را تشکیل میدادند یا آدم خان بودند یا آدم ایل.* به خان مالیات و سرباز و اجاره ییلاق وقشلاق (رسووم، مالیات گوسفند، ده یک گله بگیری، ...) می دادند و با حکومت مرکزی هم کاری نداشتند ,ودر تصمیم گیریهای سرنوشت ساز ایل ( نحوه رابطه با حکومت مرکزی، جنگ و صلح) هم نقشی نداشتند و این تصمیم های کلان فقط به عهده خوانین و کلانتران طوایف پنجگانه بود. و طایفه عمله (یعنی کارگزاران خان) هم مشکلات اجتماعی، حقوقی و حتی خانوادگی آنها را حل و فصل می کردند. خوانین و فرمانروایان قشقایی نیز با حکومتهای مرکزی تضاد، کشمکش و رقابت داشتند و کشمکش آنها معمولا بر سر قدرت، ثروت، املاک و حیطه نفوذ بیشتر بود و مقاومت در حفظ زبان مادری شان ترکی قشقایی و نگهداری آداب و رسوم و فرهنگ خاص خودشان بود، ان هم با حفظ یکپارچگی ایل و جدا نگه داشتن جامعه ایلی از جامعه شهری .

جنبش استقلال طلبی و ملی گرایی در ایران به رهبری دکتر محمد مصدق و همکاری و همیاری قشقایی ها با نهضت مردم ایران، زنگ خطری بود برای انگلیسی ها و و متحدین آمریکایی آنها. لذا دست اندر کاران کودتا و مشاورین خارجی آنها، به خصوص انگلیسی ها، دشمنی تاریخی خود با قشقایی ها را با جدیت بیشتر به جان خریدند وانهدام آن ها را (به بهانه امنیت چاه های نفت جنوب وهمکاری با آلمان ها) با جدیت در برنامه خود قرار داده وتوانستند به دست آمریکایی ها، جنبش ملیون و قشقایی ها را یک جا در هم شکسته و با اعدام و زندانی کردن رهبران جبهه ملی و تبعید رهبران ایل قشقایی، زمینه را برای ورود سرمایه داری وابسته و نو پای آمریکایی- انگلیسی - ایرانی فراهم سازند. هنوز به درستی روشن نشده که رهبران ایل قشقایی با کدامین حسابگری و با کدامین تحلیل به این جبهه پیوستند و با چه سیاستی، ایل قشقایی را در روبروی حکومت کودتا و برنامه ریزان انگلیسی و آمریکایی آنها تنها گذاشته و به اصطلاح گوشت دم توپ کردند؟

پس از کودتا، هنوز سازمان ایل دست نخورده مانده بود و فقط سران و رهبران ایل به طور مکانیکی از ایل حذف شده بودند ولی بدنه ایل با هویت فرهنگی و جنگاوری خود پا بر جا بود. در مدت کوتاهی ژنرال های ارتشی کودتا این خلاء رهبری را پر کردند تا به اصطلاح ایل قشقایی را اداره کنند. نا فرمانی، تمرد و مقاومت قشقایی ها برای حفظ تمامیت فرهنگی و هویتی خود، این بار باعث شد که حکومت دو باره به فکر تخته قاپی کردن (یکجا نشینی) ایل بیفتد. لذا راه های ییلاق و قشلاق قشقایی ها را مسدود کردند تا آنها را به زور ده نشین کرده و از شر آنها خلاص شوند.پاره ای از افسران بی اطلاع ویا مزدور ژاندارمری و ارتش پا را از چار چوب ماموریت های خود فرا تر نهاده و حریم خصوصی ایلات را شکسته و به بهانه خلع سلاح و یا گوشمالی یاغیان( مبارزان) به درون خانه های ایلاتی ها تجاوز کرده وبرای در هم شکستن روحیه مقاومت ودفاع، گروهی از مردان ایل را به میدان های اعدام کشاندند* و گروهی بیشتر را به بهانه اینکه به یاغیان کمک میکنند،به زندان و گروهی را در همان ایل و در پیش چشم خانواده ها مورد آزار و اذیت و تنبیه قرار می دادند.*...دامنه این فشارهاو سرکوب های سازمان یافته حکومتی به حدی خصمانه و لجام گسیخته بود که به جرات می توان ادعا کرد که حکومت مرکزی ایران با تحمیل عمدی این شرایط غیر انسانی در فکرنابودی بخش بزرگی از قشقاییها بود که این خود با یکی از مفاد قانون نسل کشی سازمان ملل متحد مصوب 1948میلادی همخوانی دارد. لذاقشقایی ها به درستی در یافته بودند که این اقدام ها به معنی انهدام کل هویت و زندگی وتاریخ قشقایی ها می تواند قلمداد شود چرا که یک بار در زمان رضا شاه این تجربه تلخ را از سر گذرانده بودند. لذا این بار هم به طور طبیعی، تضادی آشتی ناپذیر بین قشقایی ها و حکومت مرکزی به وقوع پیوست. لذا قشقایی ها یکپارچه دست به مقاومت بالا بردند و در هر فرصت مناسب خانه های گلین دولتی را تخریب و با فروش گوسفندان خود ، دوباره مسلح شده ودر برابرتهاجم نظامی ارتش و ژاندارمری به مقاومت های مسلحانه و جنگ و گریز کوهستانی دست یازیدند. ،و در رویا رویی با تهاجم های دولتی،در چندین مورد حمله موتوریزه قوای دولتی را در هم شکسته و از هویت خود پاسداری کردند چرا که به غریزه دریافته بودند که برای ادامه حیات و حفظ فرهنگ ایلی خود دو راه بیشتر نمانده مبارزه و مقاومت و راه دیگر مبارزه و مقاومت . در سایه این مقاومت ها ، بار دیگر توانستند با زندگی کوچ نشینی خود، پرورش گوسفندان و بافتن قالی های پر نقش و نگار روزگار بگذرانند. این کشمکشها و جنگ و گریز با افت و خیز هایی تا انقلاب بهمن، ادامه داشت. *...

تقسیم اراضی یا به اصطلاح اصلاحات ارضی، برنامه ای بود در جهت کوتاه کردن دست خوانین و بزرگ مالکان ارضی و شاید موثر ترین تکانی بود به ساخت جامعه ایلی و بزرگ زمین داران ایلی، تا مردم عشایر و روستایی را از زیر بار مالکان بیرون آورده و در خدمت مناسبات سرمایه داری جدید قرار دهد.این گذار سریع از سیستم زندگی شبانی(ماقبل فئودالیسم) به سیستم فئودالی و زمین داری و سپس به مناسبات سرمایه داری ، تکانه های اجتماعی بزرگی بودند که قشقایی ها فرصت تجربه ودرونی کردن آن را نیافتند و در نتیجه آن یگانگی و انسجام سنتی را از دست دادند و سیستمی منسجم هم جانشین نشد. و این در حالی بود که سرمایه داری نو پا و حریص با احتیاجات جدید به نیروی کار ارزان از شهرها به شهرک ها و روستا ها گسترش می یافت و مبانی زندگی مدرن با سرعتی نا متناسب برای جذب ودرونی کردن، جامعه قشقایی را در خود می بلعید. لذا در سیستم جدید، همه فرهنگ ها و خورده فرهنگها می بایست در در جامعه به اصطلاح مدرن حل می شد تا همه چیز همگانی شود. اموزش همگانی، بهداشت همگانی، خدمت سربازی همگانی، لباس و فرهنگ همگانی و یکسان، زبان همگانی - یعنی فارسی گفتن و فارسی نوشتن نیز باید همگانی می شد - که شد. نقش آموزش همگانی عشایر ایران و برنامه های عریض و طویل آقای بهمن بیگی را باید در این رابطه دید و تحلیل کرد. آقای بهمن بیگی مبتکر این آموزش همگانی نبود بلکه کار گزار صدیق و باهوش و پرکار این دگرگونی اجتماعی بود و تضاد آقای بهمن بیگی با خوانین قشقایی، تضادی شخصی یا ایلی نبوده و نیست. بلکه تضاد دو سیستم اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و هویتی است. در آن زمان یکی نماینده نو بود که به حال تعلق داشت و دیگری نماینده کهنه که به گذشته و سنت گره خورده بود. لذا نقش آقای بهمن بیگی در بستر چنین تحولات و دگر گونی های اجتماعی در ایران و در جامعه ایلی آن روز، معنی پیدا میکند . اگر بهمن بیگی نبود احتمالا شخص دیگری چنین نقشی را در تاریخ به عهده می گرفت کما اینکه خیلی پیشتر از آن دکتر محمود حسابی وزیر فرهنگ دوران مصدق چنین برنامه ای رااز لرستان شروع کرده بود و حتی خود ناصر خان قشقایی همزمان با دکتر حسابی از ایل قشقایی شروع کرد.که تاسیس مدارس قاموس(کامبیز) و صولت قشقایی در فیروزآباد و اهدا زمین و تاسیس بخشی از دانشکده ادبیات شیراز* قسمتی از آن بود که کودتا فرصت اجرایی و گسترش این برنامه ها را نداد.

لذا نقش آقای بهمن بیگی وسیستم آموزش عشایری بر اساس یک ضرورت تاریخی و نیاز جامعه ایرانی آن زمان به وجود آمد. و باید هم از ایل قشقایی شروع میشد نه از شاهسون یا بلوچستان. چرا که ایل قشقایی با آن پشتوانه تاریخی ، سیستم پیچیده اجتماعی و رهبری و توانایی های جنگاوری و اقتصاد خود کفا و خود گردان ، بزرگترین مانع برنامه های ایران به اصطلاح مدرن بود وباید تکلیف آن روشن میشد. از پایان جنگ دوم جهانی، شاه ، آمریکایی ها و از همه بیشتر انگلیسیها به دنبال تعیین تکلیف با قشقایی ها بودند.* وراههای متفاوتی را نیز آزمودند. در گیری مسلحانه، بمباران ایلات در کوچ بهاره، دستگیری و اعدام رهبران ایل، استخدام خان های درجه 2 به عنوان مشاور دستگاه ها و خرید آنها به عنوان ساواکی، استخدام فرماندهان چریکهای ایلی وابسته به ژاندارمری ( بخوانید سپاه پاسداران عشایر)و حتی تخته قاپی کردن ایل و حتی کوچاندن اجباری طوایف مسلح و مبارز قشقاییها تحت نظارت ارتش و ژاندارمری* و) همان سیاستی که آمریکایی ها با قبایل سرخ پوستان چروکی در آریزونا کرد)..... اما هیچ کدام نتیجه بخش نبود تا بالاخره با صلاحدید مشاوران آمریکایی اصل 4 ترومن ( بخصوصWilliam Warren)* راه دراز استحاله فرهنگی ( aculturalization ) , ویا ( ( assimilation در برنامه قرار گرفت . در حقیقت برآمدن آقای بهمن بیگی همزمان است با افول قدرت ایلخان و سایر خوانین درجه یک قشقایی و این دو در ارتباط تنگاتنگ با یکدیگر قرار داشتند با یک رابطه خطی معکوس(Negative correlation ( البته این دگر گونی و جابجایی آرام و بدون تلاطم صورت نمی گرفت مقاومت های خونین و بحران ها فرونمی نشست.
بر زمینه این تحولات، باقیمانده خوانین و طبقه فرمان روایان، در برابر این تغییرات دست به مقاومت بالا بردند و در سنگر دفاع از هویت فرهنگی قشقایی شورش های دهقانی چندی را دامن زدند. گروهی از قشقایی های جوان نیز با الهام گرفتن از انقلابات کوبا وچین، از خارج مخفیانه به جنوب آمدند تا شورش های دهقانی و مقاومت های مسلحانه ایلی موجود را سازماندهی کرده وبه اصطلاح شهر ها را از طریق روستاها وایل ها به محاصره در آورندو حکومت مرکزی را به عقب برانند (فعالیت های بهمن قشقایی، ایرج و عطا کشکولی، برادران موصلو، مسیح بلوردی و دشتی گله زن و دیگران از آن جمله اند)*. مردم عادی قشقایی از این نابسامانی به سختی آسیب می دیدند و این گونه جنگیدن دایمی و نا امنی را مناسب زندگی عادی خود نمی دیدند و به دنبال راه فرجی بودند.

مشاوران آمریکایی «اصل چهار ترومن» که حالا همه جا حضور داشتند بخصوص در فارس، راه چاره را در آموزش نسل جدید قشقایی یافتند و حکومت شاه را قانع کردند که با قشقایی ها باید چاره ای دیگر اندیشید و برنامه «آسیمیلاسیون» (یا استحاله فرهنگی) قشقایی ها در جامعه بزرگ و نو پای مدرن ایران را با حوصله زیاد اجرایی کرد. آقای محمد بهمن بیگی شخصی بود که این مهم به عهده اش گذاشته شده بود* او با آشنایی به زبان انگلیسی وآشنایی به چم وخم جامعه ایلی و با تیز هوشی استثنایی خود توانست اعتماد قشقایی ها، دولتیان، شاه، برنامه ریزان اصل 4 ترومن رادر یکجا به دست آورده و فورمول حل مسئله قشقایی ها را تئوریزه کند. او همچون بند باز ماهری روی ریسمان شکننده ای درهوا راه میرفت. یک اشتباه ویا محاسبه عجولانه می توانست همه چیز را به هم بریزد و دوباره آتش جنگ شعله ور شود. نه قشقاییها ، نه حکومتیان ونه آمریکایی ها چنین چیزی را نمی خواستند...                                                                                                                                  با گسترش سیستم آموزش عشایر به سایر نقاط حساس عشایری ایران (مثل کردستان، بلوچستان، بختیاری، اورومانات کرمانشاه، شاهسون ها، اعراب حومه سوسنگرد، کهگیلویه و بویر احمد، و ...) امریکا، شاه و قشقایی ها را ذوق زده وخوشحال کرده بودو اعتماد به بهمن بیگی را بیشتر. او با تیز هوشی تمام نیاز آن روز جامعه ایران و قشقایی را به خوبی باز شناخت ودر مسیر آن به پیش رفت واین تحول جبری تاریخ را سرعت بخشید.وی توانست تا حدی با حفظ ساخت جامعه ایلی، قشقایی را حفظ کرده وبر ترس و بی اعتمادی حکومت مرکزی و قشقایی ها پلی را ایجاد کند تا نو و کهنه، سنت و مدرنیته در کنار هم و با هم زندگی کنند و این نمی توانست به سادگی عملی شود مگر با ایجاد یک طبقه جدیدآموزش دیده و نو پا در جامعه قشقایی .(طبقه متوسط نیمه شهری نیمه روستایی با فرهنگ ایلی که دیگر نمی خواست آدم خان یا آدم ایل باشد و می خواست آدم خودش باشد) ولذا این طبقه جدید که گرایش مدرنیته قوی هم داشت، تن به تصمیم گیری های فردی خان در منطقه خود یا تصمیم گیری های فردی ایلخان باز گشته از تبعید نمی داد. این تغییرات جدید در روان شناسی اجتماعی ایل زمینه ساز تضاد بیشتر دستگاه تعلیمات عشایر با خوانین قشقایی شد و این خوانین به ناگاه تنها ماندند و از حمایت مادی و معنوی توده جوان قشقایی بی نصیب شدند. چرا که این نسل جدید قشقایی دیگرمایل نبود به شیوه قدیم چادرنشینی زندگی کند و از خان فرمان بگیرد... نسل جدید می خواست برای خودش باشد و سرنوشت خودش را خود به دست بگیرد نه خان و نه ژاندارم. این جوانان جدید و تحصیلکرده، در حقیقت به تدریج توانستند بین جامعه سنتی ایلی و جامعه مدرن شهری پلی بسازند تا نو و کهنه را با هم آشتی بدهند. تفکر این تغییرات اجتماعی هم از سالهای بعد از 1330 شمسی با ایجاد مدارس عشایری و سپس تاسیبس دانشسرای تربیت معلم عشایری در شیراز(1336) و دبیرستان مختلط شبانه روزی تیز هوشان عشایری (1347)آغاز گردیده بود.*   

انقلاب اسلامی 1357 تمام کاسه کوزه ها را بر هم ریخت و جامعه قشقایی را این بار به شوک اجتماعی و گیجی روانی دراز مدت فرو برد. با وجودی که رهبران ایل پس از سالها تبعید و در بدری با خوش بینی فروان به ایل باز گشتند و با رده های بالای جمهوری اسلامی دست همکاری و اخوت دادند، و در اولین انتخابات به مجلس شورای اسلامی راه یافتند، اما متاسفانه سیاست حکومت در رابطه با قشقایی ها همان سیاست حذف و استحاله بود. این بار استحاله قشقایی ها به شکلی گسترده تر و خونین تر با سر پوشی از اسلام، در دستور کار حکومت جدید قرار گرفت. برنامه ریزان جمهوری اسلامی با تشکیل سپاه پاسداران مسلح عشایر جنوب، همان ارتش قزلباشان ترک را در ایلات جنوب باز سازی کردند تا هرگونه مقاومت محلی و ملی را به دست همان ایلاتی های تازه قزلباش و تازه شاهسون به خاک و خون کشیده و برنامه ناتمام استحاله فرهنگی و قومی قشقایی ها را به انجام برسانند. اما به شکلی دیگر، این بار به شکل استحاله شدن در امت بزرگ اسلامی. چرا که حکومت جدید با بهره گیری از تجربیات شاهان پهلوی، حل مشکل قشقایی ها را در حل شدن فرهنگ، زبان، موسیقی و زندکی کوچ نشینی قشقایی ها در فرهنگ مسلط حاکم می دید آن هم نه به دست فارس ها یا دیگران ، بلکه توسط خود قشقاییها. برنامه ریزان و جامعه شناسان حکومت اسلامی با کپی کردن برنامه های شاه و اصل 4 ترومن ، این بار هم استحاله و انهدام قشقایی ها به دست قشقایی های شیعه را اجرایی کردند تا خصومت و مقاومت در برابر حکومت اسلامی را به حد اقل رسانده و دشمنی و نفاق و دو دستگی را در جامعه قشقایی به حد اکثربرسانند. این بار باید ساز ها و نقاره ها توسط پاسداران شیعه قشقایی شکسته می شدند. لباس های رنگارنگ وشاد زنان قشقایی دگر گون شده و اسلامی می شدند، مدارس سیار عشایری بالکل شکل اسلامی می گرفتند وفرهنگ قشقایی با امت بزرگ اسلام یکی می شد ودرنهایت میلیون ها افراد عشایر جنوب می بایست ذاتا دگرگون شده وبه شیوه شیعیان 12 امامی زندگی کنند؟؟!! سیاست حکومت اسلامی در مورد قشقایی ها ، کاملا متفاوت با سیاست های رژیم با سایر خلقها و گروه های قومی ایران بود. برای مثال در برخورد با خلق کرد، حکومت اسلامی کردهای شیعه کرمانشاه و اطراف را به کار گرفته و با استفاده نابجا از تفاوت های شیعه و سنی، با بسیج و سازماندهی کردهای شیعه در جنوب، به سرکوب اهالی کردستان در شمال مشغول شد که این سیاست برادر کشی هنوز هم ادامه دارد . در بلوچستان ، حکومت اسلامی برنامه متفاوتی پیش گرفته و با مسلح کردن خوانین و سرداران بلوچ، با خرید ن و تطمیع آنها ، به سرکوب مردم بلوچستان کمر بسته است. اما در قشقایی ها نه مسئله شیعه و سنی وجود داشت و نه باقیمانده خوانین حاضر به همکاری با حکومت اسلامی شدند. خوانین قشقایی پس از مقاومت مسلحانه در برابر رژیم ،به رهبری ناصر خان و خسروخان قشقایی، که با خیانت پاسداران قشقایی ، به اعدام خسروخان منجر شد، اعتماد خود را به حکومت از دست داده اند و تا حد زیادی توانسته اند خودشان را با تمایلات شهروندی و زندگی مدرنیته تطابق داده و در کنار توده ملیونی قشقایی ها قرار گرفته و در مقام دفاع از تمامیت فرهنگی و قومی و زبانی قشقایی ها ، همراه و همگام شوند. در نتیجه، جمهوری اسلامی با تکیه بر بخشهایی ازهواداران و کارگزاران خود در ایل،توانست تا حدی سیاست های ضد قشقایی خود را اجرایی کند، لذا با برخوردهای تنگ نظرانه و زور گویانه، با مسایل ایل مثل: زبان، فرهنگ، موسیقی، کوچ، زمین های کشاورزی، مراتع، ایل راه ها و به خصوص سیستم آموزش عشایری، مردم قشقایی را به سر در گمی طولانی فرو برده وگروه های زیادی رابه سوی روستا ها و شهرک ها به مهاجرت واداشت و باعث گسترش بی رویه زندگی حاشیه نشینی گردید . توده ای هویت گم کرده ، از آن جا رانده و از این جا مانده . نه ترکی صحبت کردن را افتخاری می دانند و نه فرهنگ وزبان فارسی را درونی کرده اند ، سرگردان در هویت از دست داده دیروز و نا آشنا و ترسان از هویت امروز و بدون چشم اندازی برای هویت فردا.                                                                                                                                                   اما نسل جدید قشقایی بر بستر آگاهی های تاریخی و قومی خود، به سرعت با کسب مهارتهای امروزی ، بدون چشم پوشی از گذشته، روی به فردا دارد.این بارنسل جدید و قشرهای تحصیل کرده و روشنفکر قشقایی ها به سه شیوه متفاوت به جمهوری اسلامی واکنش نشان دادند. گروه اول با الهام گرفتن ازمقاومت و مبارزه اقوام ترکمن و کرد به سازمان دهی دهقانان و ایلاتی ها روی آورده و به اشکال مختلفی در برابر تهاجم حکومت جدید به مقاومت برخاستند( مبارزات گروه اله قلی جهانگیری در مناطق روستایی و ایلی فارس و اصفهان نمونه بارز این نوع مقاومت بود). از طرف دیگر، سازمان دهی دانش آموزان، دانشجویان و معلمان عشایری حول مبارزات ضد خوانین و ضد امپریالیسم جان تازه ای می گرفت و می رفت تا مفاهیم عدالت و حقوق مساوی شهروندی را آموزش داده و همگانی کند که منجر به اخراج ها، تبعید ها ، اعدام ها ی برق آسا شد. گروهی دیگر از این جوانان به درون نظام خزیدند وتا حد سرداران سپاه و نمایندگان مجلس و معاونت وزیر پیش رفتند تا هم از این نمد برای خود کلاهی بسازند و هم به اصطلاح از تمامیت ایل و فرهنگ قشقایی محافظت کنند! و گروه های دیگری هم دل آزرده و تار شکسته، از این بازی ها روی گردانده و به فعالیت های فرهنگی(نه سیاسی ) روی آوردند تا زبان، موسیقی و فرهنگ قشقایی را از نابودی و استحاله نجات دهند. فعالیت های درخشان حبیب خان ،فرود و فرهاد گرگین پور، طهمورث کشکولی، منوچهر کیانی، افسانه جهانگیری ، پروین بهمنی، محمود اسکندری، امین آقایی ، وابراهیم کهندل پور، برزو طیبی ودیگران در این مقاومت فرهنگی جایگاه ویژه و بایسته ای دارند. اینگونه مقاومت های فرهنگی همچنان به اشکال مختلف در جریان است. *      

بر زمینه این ناشی گری ها و ندانم کاری ها در 32 سال گذشته، جمهوری اسلامی، نا کار آمدی برنامه های خود را در رابطه با قشقایی ها آشکار کرده وعملا سیاست انگلیسی ها را در مورد قشقایی ها به کار برده. یعنی سرکوب قشقایی ها به دست قشقایی ها و دامن زدن به تضاد و اختلاف در قشقایی ها با توجیهات خودی و ناخودی یا اسلامی و غیر اسلامی (برای مثال اعدام خسرو خان، معروف ترین خان قشقایی، به دست سپاه پاسداران قشقایی و انحلال سیستم آموزش عشایری سیار، نمونه های بارز این سیاست است). در نتیجه این بی سیاستی، زمینه خصومت و پدر کشتگی یا گرایش به گذشته را در بخشی از جوانان قشقایی دامن زده تا جایی که امروز حکومت ، تلاش می کند باقیمانده ایل را از درون دو تکه کرده تا در یگانگی و یکپارچگی آن اخلال ایجاد کند. در حال حاضر به طورمصنوعی، در یک طرف طرفداران آقای بهمن بیگی و آموزش عشایر صف کشیده اند و در طرف دیگر باز مانده تفکرات خان خانی و پان تورکیسم ناسیونا لیست 50-60 سال پیش پرو بال گشوده اند و بر طبل هویت یابی کهنه می کوبند. هر دو این گرایش ها دیگر به گذشته تعلق دارند وامکانات زندگی دوباره را از دست داده اند. هویت قشقایی ها امروز نه بر پشت اسبان تیز تک یا برنوهای خوش دست و یا رمه ها، شترها، ییلاق ها و قشلاق های فراخ معنا پیدا می کند و نه در شعرآقای با بادی در «گچ سفید فشنگم، تخته سیاه تفنگم».*

امروز جمعیت دو ملیونی قشقایی ها به سه شیوه مختلف زندگی می کنند گروه کوچکی هنور به شیوه قدیم به شبانی مشغولند و از راه دامداری و ییلاق و قشلاق کردن روزگار می گذرانند و زندگی سخت و پرخطر و کم رفاهی دارند. چرا که ایل راه ها بسته شده اند و شهرک سازی ها و جاده های عریض وطویل منابع طبیعی را از آنها گرفته وزندگی به شیوه قدیم را تا حدی ناممکن کرده است.

گروه بزرگی از قشقایی ها از جا کنده شده اند و هنوز جای گیر نشده اند و این گروه عظیم از زندگی چادر نشینی به روستاها و شهرک های اطراف اصفهان ، شیراز، شهرضا ، آباده ، کازرون ، گچساران، فراشبند و فیروز آباد مهاجرت کرده و شهرک های ترک نشین یا نیمه ترک نشین به وجود آورده اند و اردوی کار ارزان و یا جمعیت نیمه بیکاران را به وجود آورده اند. نوعی زندگی بین ایل وشهرو بین سنت و مدرنیته را تجربه میکنند.و گروه سوم (که از میزان جمعیت و پراگندگی آن آمار معتبری در دست نیست)، گروهی مرفه تر، آموزش دیده تر، متنعم تر ، آشناتر به زندگی امروزی ومدرن ، کار آفرین تر، چشم وگوش بازتر که حصار تنگ زندگی ایلی/ روستایی و دور شهری را رها کرده ودر شهرهای بزرگی چون شیراز ،اصفهان وتهران حتی اروپا وکانادا و آمریکا زندگی می کنند و بخشی به عنوان تکنو کراتها، مستخدمین دولتی ، سیستم اداری جامعه شهری را به دوش می کشند وروی به آینده دارند تا به گذشته. چه عامل یا عواملی این سه گروه نا متجانس را به هم پیوند می دهد یا خواهد داد، ارزش واکاوی وکنکاش را دارد و شاید از عاجل ترین و حیاتی ترین ضرورت های تاریخی این قوم باشد. کنکاشی علمی و جمعی بایسته است تا روشن شود کدام عامل یا عوامل می تواند بار دیگر این قوم چند ملیونی را به هم پیوند داده و آن را از انهدام نجات دهد؟ زبان تورکی قشقایی ؟ یا هویتی متفاوت به نام قشقایی؟ و یا مفهومی وسیعتر به نام فرهنگ قشقایی؟ که به زبان ترکی قشقایی به آن می گویند: (قشقایی لیگ).ویا مطالبه عمومی برای به رسمیت شناختن استانی به نام قشقایی؟ شاید بهتر باشد گروهی از تحصیلکرده های قشقایی دست ها را بالا بزنند و با ایجاد یک سازمان فرهنگی با کاری جمعی وعلمی این مهم را به انجام برسانند. گروهی فرهیخته، بدون برنامه سیاسی،آشنا به تاریخ وفرهنگ ایران و قشقایی،که نمایندگی هر سه گروه یاد شده قشقاییها را در بر بگیرد، و با نمایندگانی از زنان، جوانان و سا لمندان نسل پیشین.

قشقایی ها یک باردیگر در سر بزنگاه تاریخی خود قرارگرفته اند. بزنگاهی به مراتب خطرناک تراز گذ شته. به نظر می رسد باید از این (دامگه حادثه) با یکپارچگی، سخت کوشی، و تیزهوشی بیرون روند. قشقایی ها یقینا چیزی برای گفتن دارند و سخنی برای شنیدن و تجربه ای برای آموختن. آن هم در ساختن ایرانی آباد و آزاد که همه شهروندان آن در عمل دارای حقوق اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و زبانی مساوی باشند. سر زمینی که در آن ترک و لر، فارس و کرد، بلوچ و ترکمن، روستایی و شهری، زن و مرد، بی دین و با دین، شیعه و سنی، همه به یک میزان ایرانی باشند. به یک میزان مالیات بدهند و به یک میزان اجازه کار، تلاش و تحصیل داشته باشند واز همه مهمتر به یک میزان انسان باشند بدون هیچ و هیچ حق ویژه مذهبی، زبانی، قومی و جنسی.( یعنی ایرانی آزاد، آباد، و چند فرهنگی)

اگر قشقایی ها بتوانند با پشتوانه فرهنگی و زبانی و تاریخی خود به این سو کشیده شوند، در آبادی و آزادی ایران فردا نقش خواهند داشت و هویت قومی، زبانی و فرهنگی خود را حفظ خواهند کرد و به عنوان بخشی از جامعه چند فرهنگی ایران دوشادوش سایر اقوام و ملیت های ایرانی در ساختن جامعه فردا سهیم خواهند شد. وگرنه با آه و ناله کردن، دیگران را سرزنش کردن، برای گذشته مرثیه خواندن، بر طبل اختلافات ترک و فارس کوبیدن، از آبشخور پان تورکیست ها تغذیه کردن و غافل از ضرورت تاریخ بودن آنها را به عقب خواهد برد نه به جلو. زندگی مدرن (مدرنیته) با قدرت اعجاب برانگیزی پیش می رود و سنگرهای بومی و قومی را یکی پس از دیگری تسخیر می کند. ایستادن در برابر این مدرنیته برخلاف رود شنا کردن است و چشم پوشی بر ضرورت تاریخ و تحولات اجتماعی . نا گفته پیداست که این غفلت، خطا وگمراهی نا بخشودنی است. . به نظر می رسد که بخشی از قشقاییها در کل این ضرورت را در یافته اند ولی در عمل هنوز وامانده اند. چشم پوشی از این ضرورت تاریخی جبران نا پذیر خواهد بود ودر نهایت تاسف بر انگیز و بر قشقایی ها همان خواهد رفت که بر سر سرخپوستان در آمریکا یا زولو ها در آفریقا و یا اینکاها در آمریکای جنوبی رفت و آنها را با آن همه جنگجویی و خود کفایی و مقاومت، به کتاب های تاریخی سپرد.
                           

ما را و ایران را مباد چنان روزهایی.
سیز ساغ ویوردوموز داهاای گون اولسون


منابع فارسی
1.ایل ها،چادر نشینا ن و طوایف عشایری ایران. دکترایرج افشار1366
2.ایلات و عشایر. انتشارات آگاه( دکتر سیروس پرهام .) 1360
3.نامه نور-ویژه نامه قشقایی ها.شماره 4 و 5 سال 1358
4.عشایر مرکزی ایران-دکترجواد صفی نژاد1368
5.فارس و جنگ بین الملل 1و2 تالیف: محمد حسین رکن زاده آدمیت1370
6. تاریخ وقایع عشایری فارس تالیف: مظفر قهرمانی ابیوردی 1373
7.ایل قشقایی، توصیف و تحلیلی از ساختمان اقتصادی،اجتماعی و فرهنگی. تالیف:دکتر حبیب اله پیمان 1347
8. پرچمدارحماسه جنوب، صولت الدوله قشقایی، تالیف:منوچر کیانی 1382

منابع انگلیسی
1. The Qashqa’i of Iran by Lois Beck 1986                                 
2.The Qashqa’i Nomads of Fars by Pierre Oberling 1974         
3.The World of Allah by David Douglas Duncan 1982               
4. Strange Lands and Friendly People by William Douglas1954   
5. Formal Education and Ethnic Identity among Qashqa’i of Iran
Phd dissertation by Dr. Mohammad Shahbazi St. Louis.1998
6. Documentary film about Qashqa’i migration( The Woven Garden
Produced by B.B.C- 1964)  


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست