سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

بُرُون کوچی از پوشه ی شن!


میرزاآقا عسگری(مانی)


• بیابان به بیابان
چنگ در باد فروبردند
تا دستاویزی مگر برای رهایی یابند.
در باد چیزی مگرتُهیا نبود! نیست!
من فرزند آنان بودم! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۷ شهريور ۱٣۹۱ -  ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۲


 
برای شاعر و پژوهشگر ارجمند علی میرفطروس


 بیابان به بیابان

چنگ در باد فروبردند

تا دستاویزی مگر برای رهایی یابند.

در باد چیزی مگرتُهیا نبود! نیست!

من فرزند آنان بودم!



در گریز ناگزیر از روشنایی

به ژرفای هیچ پریدند،

برخود، پرده های تاریک کشیدند

زیرِ تاریکی، با خرافه به هم آمیختند

و کودکانی همانند خود زادند.

من فرزند آنان بودم!



آنان خورشیدِ گمشده ی خویش را

در دهان تاریکمردان،

در دست غولهای بیابانگرد جستند،

در مالیخولیایی درمان ناپذیر،

پیشانی تاریک برخاک دشمن سائیدند

زار زار گرستند

          مگر رستگار شوند؛

               گرفتارتر شدند!

من فرزند آنان بودم!



انبوه شمار و تیره سرنوشت

بر سرزمینی پایمال شده نعره کشیدند.

سوگوارِ مرگ دشمنان خویش،

چرخان درخون و قمه

فروکاهیده در نوحه و اشک

کپک زده در نفرت و نفرین

خوش خیال بربال خیال،

از سده ای به سده های پسین غلتیدند

مگر از دوزخی که هست

به بهشتی که نیست فراز شوند.

دوزخی تر شدند.

من فرزند آنان بودم.



سپاهی شکسته سر بودند،

پشت به دشمن

رودرروی خویش.

ازیرا

در همزادان، هم خانگان و همیانِ خود

شمشیر چرخاندند

و دیگر، دوست کسی نبودند

         دشمن خود بودند

من فرزند آنان بودم.



روان گسیخته،

نقاب هایی گونه گون داشتند

برای ضیافت هایی گونه گون.

خودساخته نبودند، خودباخته بودند.

من فرزند آنان بودم.



از تنگنا به تنگنایی دیگر

از گور به گوری دیگر

از چنبره به چنبره ای دیگر

از خون به خونی دیگر غلتیدند،

    - غلتیدیم -.

و من همچنان، فرزند آنان بودم!



آه ای نبرد درناک درونیِ!

ای خودزنی ی بی نتیجه، بی سرانجام

ای زنده - میرا

میرا- زنده،

                  ای من!

ای سرنوشت شوم

که چهره ام را نقاب خود کرده ای!

مرا کاهیدی، فروکاستی، فرسودی.

پس:

در واگسستگی ی ناگزیر از پیوستگی،

دوالپای سرنوشت شوم را،

نقاب واهمه، تقیه

و پوشه‍ی پریشانِ دین را واپس زدم.

از پوشه‍ی شن برون کوچیدم

کَبَره از پیشانی زدودم

تا به گوهر خود فراز آمدم.

به خویشتن گفتم

          این توئی! تو! آری تو!



آنگاه دریافتم:

گرچه فرزند آنان بودم

اما فرزند آنان نماندم!

فرزند آنان نیستم!



۱٣ سپتامبر ۲۰۱۲

<><><>

بُرون کوچی را در برابر واژه ی مهاجرت ساخته ام.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست