سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

من، کودک کارم...
گفتگوهایی با کودکان کار - بخش اول


تیکا کلاکی


• من فقط تا کلاس سوم ابتدایی رفتم مدرسه، بعدش که دیگه بابام از رو اسکلت ساختمون افتاد و قطع نخاع شد ما مجبور شدیم دیگه بیائیم باقر شهر زندگی‌ کنیم چون اجاره‌ خونه‌ها خیلی‌ پایین بود. دیگه از همون موقع من هم مجبور شدم درس رو ولن کنم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۷ شهريور ۱٣۹۱ -  ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۲


سلام

سلام


چند سالته و اسمت چیه؟

من ۱۶ سال دارم و اسمم حمزهٔ است.


حمزهٔ جان چند وقته داری اینجا کار میکنی‌؟

من الان ۲ ساله که دارم اینجا کار می‌کنم.


چند تا خواهر و برادر دیگه داری، آیا اونها هم کار میکنند؟

من بچه اول خونه هستم دو تا خواهر دارم که از خودم کوچک تر هستند.


اونها چکار میکنند چند سالشون هست؟

یکیش ۱۱ ساله هست یکی‌ دیگه هم ۹ سال که با هم کار میکنند.


با هم کار میکنند؟چه کاری میکنند؟

تو جاده گل میفرشند تو راه بهشت زهرا.


خوب حمزهٔ جان گفتی‌ الان ۲ سال اینجا کار میکنی‌ یعنی‌ از ۱۴ سالگی ، قبل از اینکه بیای اینجا کار کنی‌ حتما مدرسه میرفتی؟

نه من فقط تا کلاس سوم ابتدایی رفتم مدرسه، بعدش که دیگه بابام از رو اسکلت ساختمون افتاد و قطع نخاع شد ما مجبور شدیم دیگه بیائیم باقر شهر زندگی‌ کنیم چون اجاره‌ خونه‌ها خیلی‌ پایین بود دیگه از همون موقع من هم مجبور شدم درس رو ول کنم و خودم قبلان همین کار می‌کردم که الان خواهرام دارن می‌کنن تا ۲ سال پیش که اومدم تو این کارگاه و دارم کار می‌کنم.


پس خودت دوست داشتی درس بخونی اما شرایط این اجازه رو بهت نداد؟

آره من درسم خوب بود و خیلی‌ دوست داشتم درس بخونم اما بعدش دیگه مجبور شدم که کار کنم چون باید کمک خرج مادرم هم می‌شدم ، مادرم شب‌ها که من برمیگشتم خونه میرفت سر کار تو یک کارخانه ترشی سازی و حقوقش کم بود به این خاطر من رفتم سر خیابون و گل فروشی رو شروع کردم ولی‌ به جاش الان خواهرام صبح‌ها می‌رن مدرسه و بعد از ظهر‌ها کار می‌کنن ، من که نتونستم دیگه درس بخونم ولی‌ دوست دارم اونها درسشون رو بخونن اتفاقا با اینکه هم کار می‌کنن و هم درس میخونن درس هر دوشون خیلی‌ خوبه و شاگرد اول هستند تو کلاس.


خوب تو چرا شب‌ها که از کار برمیگشتی نرفتی مدرسه و درس بخونی اگه اینقدر علاقه به درس داشتی؟

من دوست داشتم اما شب‌ها من برمی‌گشتم مادرم باید میرفت سر کار و نمیتونستیم بابام رو تنها بذاریم باید یک نفر پیشش بمونیم تا کارهاش رو انجام بدیم.


خوب از شرایط کار کردن در اینجا بگو، چقدر حقوق میگیری و چند ساعت باید کار کنی‌؟

۲ سال پیش که من به عنوان شاگرد اومدم اینجا سر کار هفته ائی بیست و پنج هزار تومن میگرفتم به جز شاگردونه، اما از چند ماه پیش که دیگه یواش یواش می‌تونم برم پشت دستگاه تراش حقوقم اضافه شده و الان ماهی‌ دویست هزار تومن میگیرم تازه شاگردونه هم بیشتر میگیرم حقوق و شاگردونه با هم بعضی‌ وقت‌ها تا سیصد یا سیصد و پنجاه هزار تومن می‌شه.


نگفتی چند ساعت باید کار کنی‌ در روز؟

از وقتی‌ که صاحب کار کلید مغازه رو به من داده باید ساعت هفت صبح اینجا رو باز کنم و اول مغازه رو تمیز کنم تا بقیه بیان دیگه تا ساعت پنج یا شیش غروب کار می‌کنیم اینجا، اگه بعضی‌ وقتا کار بیشتر باشه بقیه بیشتر میمونن اما من نمیتونم باید برگردم خونه پیش بابام.


یعنی‌ تقریبا ۱۱ ساعت در روز اینجا کار میکنی‌، برای ۱۱ ساعت کار فکر نمیکنی‌ پول کمی‌ میگیری؟

نه هر چی‌ باشه من اینجا شاگرد بودم و تازه دارم با دستگاه کار می‌کنم اونا که چند سال اینجا دارن کار می‌کنن ماهی‌ ششصد هزار تومن میگیرن من تازه ۲ سال اینجا اومدم فکر می‌کنم خوبه با شاگردونه هم که میگیرم.


حالا چرا این کار رو انتخاب کردی تو این همه کار، آیا خودت علاقه داشتی؟

نه من که دوست داشتم درس بخونم، اما وقتی‌ این مشکلات برامون پیش اومد دیدم گل فروشی و کار‌های سر خیابون شغل آینده داری نیست دیگه خیلی‌ فکر کردم اول می‌خواستم برم جوشکاری کار کنم اما مامانم مخالف بود گفت نمی‌خوام فردا تو هم مثل بابات بشی‌ و یه وقت این اتفاق برات بیفته دیگه بعدش گفتیم تراشکاری بهتره و یک شغل خوبیه اگه یاد بگیرم همیشه کارش هست و حقوقش هم خوبه نسبت به کار‌های دیگه به همین خاطر این صاحب کار که از دوست‌های قبلی‌ بابام بود قبول کرد که من بیام اینجا و کار کنم.


پس از کار و صاحب کارت راضی‌ هستی‌ کلا؟

آره دیگه نسبت به بقیه با من خوب رفتار می‌کنه هر چند اگه چند ماه پیش که تازه می‌خواستم برم پشت دستگاه بعضی‌ وقت‌ها کار رو خراب می‌کردم عصبی میشد و سرم داد میزد اما میدونستم که برای من دل‌ میسوزنه و می‌خواد من کار بهتر یاد بگیرم حتا یک بار جلوی همه وقتی‌ یک کار رو خراب کردم یک لقد هم به من زد اما می‌دونم که از رو دلسوزی بود.


خوب حمزه جان ممنون از اینکه وقتت رو به ما دادی آیا حرف خاصی‌ داری که خودت بگی‌؟

خواهش می‌کنم نه حرف خاصی‌ ندارم دست شما درد نکنه.


ممنون حمزه جان شاید باز هم بیام اینجا به دیدنت ، مواظب خودت باش.

توضیح: باقر شهر یکی‌ از مناطق حاشیه‌ای در جنوب تهران و نزدیک بهشت زهرا است که هنوز در این منطقه حلبی آباد هم وجود دارد که یک منطقه به شدت فقیر نشین است.
این مصاحبه با کمک رفیق سعید، صورت گرفت که هماهنگی‌های لازم را انجام داد.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست