سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

حمله ی نظامی یا اجرای
الگوی بهار عربی در ایران و تکرار تاریخ


مهران جنگلی مقدم


• زمان به نفع نیروهای تحول خواه از طریق یک جنبش اجتماعی نیرومند در ایران نیست. زمان بسیاری لازم است تا جنبشی فراگیر معطوف به تغییرات اساسی در ایران شکل بگیرد.... ما تقریبا این زمان را از دست داده ایم و مجموعه ی تغییراتی را که پیش رو داریم با استراتژیها و برنامه ریزیهای قدرتهای بزرگ جهانی تجربه خواهیم کرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱٨ مرداد ۱٣۹۱ -  ٨ اوت ۲۰۱۲


تحولات مربوط به ایران در عرصه جهانی شتابان و هراس انگیز، ما را به سمت یک تقابل سرنوشت ساز میبرد. این تحولات طیفی از تحریمهای سنگین اعمال شده علیه ایران تا اتفاقات خونین سوریه، مذاکرات دولتهای آمریکا، اسرائیل و متحدان اروپایی آنها تا آنچه به شکل هدفمند دربسیاری از رسانه ها منتشر میشود، از رفتارهای غیرمسئولانه رهبران جمهوری اسلامی تا دغدغه های جامعه جهانی نسبت به برنامه اتمی ایران را شامل میشود. در تبارشناسی وضعیت به وجود آمده جمهوری اسلامی و جبهه مقابل این منازعه علاقمندند تاریخ پیدایش این منازعه را به تاریخ پیدایش انقلاب اسلامی و از بین رفتن متحد سنتی غرب در منطقه (شاه) پیوند زند. یا به لحاظ رفتارشناسی، آنچه رفتار جمهوری اسلامی در تقویت و تجهیز تروریسم و گسترش خشونت در فضای سیاسی بین الملل علیه منافع آمریکا و اسرائیل نامیده میشود وهمچنین تلاش جمهوری اسلامی برای دستیابی به سلاح هسته ای را دلیل اصلی شکل گیری این منازعه معرفی کند و نیز از نظر ژئوپلوتیک، بن مایه ی این تقابل را نزدیکیِ مرزهای ایران و اسرائیل و لزوم دفاع غرب از منافع حیاتی اسرائیل در منطقه، دشمنی های ایدئولوژیک و مذهبی و جلوگیری از تقویت حکومتی که آرمان دینی و سیاسی خود را حذف اسرائیل از روی نقشه دنیا و آزاد سازی قدس شریف میداند، اعلام کند. در این بین آنچه در تبیین ماهییت این تقابل از سوی جمهوری اسلامی وآنچه از سوی آمریکا و اسرائیل گفته میشود به طرز شگفت انگیزی در تطابق نعل به نعل و هماهنگی کامل با هم قرار دارد. جمهوری اسلامی در عمل هیچ کدام از اتهامات را به طور صریح رد نمیکند. این حکومت، خود را دشمن شماره یک صهیونیستهای غاصب قدس و شیطان بزرگ، آمریکا میداند. بارها به حمایت سیاسی و تسلیحاتی از حزب الله لبنان اقرار کرده است وبه دفعات توان موشکی خود را در هدف قرار دادن خاک اسرائیل، در مانورهای نظامی به رخ کشیده است. دو سوی این منازعه در تقویت این تقابل از قواعد یکسانی پیروی میکنند. مقدمات اجرای خواستِ نهایی آمریکا در خصوص تسلط کامل بر منطقه ی خاورمیانه و نزدیکی هرچه بیشتر به محدوده ی روسیه و چین توسط جمهوری اسلامی آماده و مهیا شده است. پیش نیاز ضروری این خواست، مهار هر چه بیشتر ایران و تکمیل پازل حضور نظامی آمریکا در خاورمیانه با اشغال نظامی و سیاسی ایران بعد از اشغال افغانستان و عراق است. و جمهوری اسلامی همه ی آنچیزی را که برای اجرای این سناریو لازم است، گام به گام در اختیار امریکا گذاشته است. دست کم سه مورد مهم از اقدامات جمهوری اسلامی را که در جهت اجرای سناریوی آمریکا برای دستیابی نهایی به ایران و تسلط کامل بر منطقه ی خاورمیانه ضروریست، میتوان بازگو کرد. 1- نقض مداوم حقوق بشر و سرکوب اعتراضات سیاسی و اجتماعی 2- حمایت از تروریسم 3- تلاش برای دستیابی به سلاح هسته ای . تجربه ی حضور نظامی در مناطقی که تامین کننده ی منافع استراتژیک آمریکاست - مانند افغانستان، عراق، لیبی و نمونه قدیمی تری مانند یوگسلاوی- حاوی این نکته است که دست کم یکی از سه موردی که برشمردیم به تنهایی کافی است که جواز حضور نظامی آمریکا و متحدانش را در مناطقی که در برگیرنده ی منافع حیاتی برای حفظ و بسط هژمونی نظام سرمایه داری حاکم در دنیاست، صادر کند. در لیبی و یوگسلاوی نقض حقوق بشر، در افغانستان مسئله ی تروریسم و در عراق بهانه ی دستیابی به سلاح هسته ای، جواز حمله ی نظامی به این مناطق بودند. در مورد ایران، مسئله کمی شکل متفاوت تری دارد. زیرا که جمهوری اسلامی هر سه ی این موارد را یکجا و با هم، فراهم و در اختیار گذاشته است. حکومت ایران به طور مداوم به سرکوب نیروهای اجتماعی خواهان تغییر مشغول است وعمده ی افراد و گروههای موثر اپوزوسیون این حکومت در خارج از کشور در آمریکا و اروپا به عنوان قربانیان این سرکوب ضرورت تغییر نظام سیاسی حاکم را تبلیغ و تشویق میکنند. اما با کمال شگفتی مخاطبانِ تبلیغ و تشویق آنها به جای آنکه توده ی مردم تحت سرکوب داخل کشور به عنوان اصلی ترین حاملان تغییرات اجتماعی و سیاسی باشد، سیاستمداران و سناتورهای آمریکایی و اسرائیلی و لابی گران محافل سیاسی کشورهای غربی است. گویی جریانهای اصلی اپوزیسیون به یک تقسیم کار با قدرتهای خارجی رسیده اند که طی آن وظیفه ی سرنگونی جمهوری اسلامی بر عهده ی این قدرتها و وظیفه ی تشکیل دولت و زمامداری در ایران فردا بر عهده ی آنها باشد. به این ترتیب و با چنین تقسیم وظایفی بیش از هر چیز لازم است که پتانسیل تغییرات از درون جامعه، به حال خود رها شده و بلااستفاده باقی بماند و دورنمایی جعلی از ناتوانی نیروهای اجتماعی در تغییر وضعییت سیاسی به نمایش گذاشته شود تا در غیاب تحول سیاسی از درون جامعه، فرصت و امکان دخالت به شیوه ی مطلوب و در زمان مناسب برای آمریکا و متحدانش باقی بماند. این قسمت از سناریو سه گروه بازیگر دارد. جمهوری اسلامی که با سرکوب و انسداد سیاسی و اجتماعی کشور را به سمت پرتگاه سوق داده است. اپوزیسیون جمهوری اسلامی که به طرز ماهرانه ای همه ی فرصتها و امکانات تغییرات سیاسی به دست نیروهای اجتماعی را به هدر داده است و دولتهای غربی که درشرایط احساس فقدان تغییرات سیاسی در آینده یی نزدیک از سوی مردم ایران و به دلیل فوریتهایی که برای خود در نظر گرفته است - مانند دستیابی ایران به بمب هسته ای- خود را مجاز به دخالت مستقیم در ایجاد تغییرات سیاسی در ایران میداند. پیش بردن پروژه ی تقابل سرنوشت سازبین جمهوری اسلامی و آمریکا در اجزای دیگر خود نیز به سرعت در حال انجام است. حمایت ایران از سازمانهای معارض در دنیا از قبیل حزب الله و حماس، همچنین پشتیبانی از دولت بشار اسد و اقدامات تروریستی که در طی سه دهه تلاش به انجام آن کرده است گره ی ناگشوده ی بحرانی را که جمهوری اسلامی خود درگیر در آن است کورتر میکند. مطالعه ی سوابق برخی از این گروهها که مورد حمایت ایران است مانند حماس و نقش پنهانی سازمانهای امنیتی غربی در پیدایش و تقویت آنها در برهه هایی از تاریخ معاصر و نقشی که امروزه جمهوری اسلامی در حمایت از آنها بر عهده گرفته است بر پیچیده گی بحرانی که خاورمیانه به آن مبتلاست افزوده است. طرفین نزاع هسته ای ایران هرکدام نقش هایی بی کم و کاست را برای به اوج رساندن بحران بر عهده گرفته اند. منافعی که جمهوری اسلامی برای خود تعریف کرده است ظاهرا در تقابل با منافع حیاتی آمریکا قرار دارد. اما در بطن این تقابل، استراتژیک ترین منافع آمریکا دنبال میشود. از قرار معلوم جمهوری اسلامی با اقدامات خود و به بهای هزینه ای گزاف سخت به تامین و تحقق این منافع پایبندی نشان میدهد. غیر صلح آمیز نشان دادن برنامه ی هسته ای جمهوری اسلامی و عدم تلاش کافی برای اعتمادسازی بهترین اقدامیست که حکومت ایران میتواند برای استقبال از تقابلی که نتیجه ی آن از پیش معلوم است انجام دهد. با اجرا درآمدن تحریم های نفتی و شدت گرفتن مواضع رسمی غرب و ایران بر علیه یکدیگر، طرفین درگیردراین منازعه بیش از هر زمان دیگری، بن بستِ گفتگو ودیپلماسی را در یافتن راه حل مسالمت آمیز برای پایان دادن به مناقشه ی پیش رو به نمایش گذاشتند. تاریخ این مناقشه، فراز ونشیب های بسیاری را به خود دیده است، اما برای چنین مناقشه ای که در نقطه ی اوج بحرانی خود قرار دارد،چه فرجامی میتوان پیش بینی کرد؟ هیچ مناقشه ای بی پایان نیست، اما پرسش اصلی اینست که این جدال پیچیده چگونه و به چه شیوه ای پایان خواهد پذیرفت؟ آیا نباید بعد از فرا رسیدن بن بست گفتگو و دیپلماسی شمارش معکوسِ پرتاب اولین موشک را در منطقه ی خاورمیانه آغاز کنیم؟ آیا شروع تحریم های نفتی "نمایشی" از ناکارآمدی گفتگو و دیپلماسی در حل بحران هسته ای ایران نیست؟ و آیا القای ناتوانی دیپلماسی در پایان دادن به این بحران، به معنای آغاز دوران تقابل نظامی و یا کلید خوردن اعتراضات سیاسی طبق الگوی خشونت بار بهارعربی در ایران نخواهد بود؟ واقعیتی که کمتر به آن پرداخته میشود اینست که جمهوری اسلامی- بر خلاف تبلیغات رسمی و آنچه دو طرف نشان میدهند- از آغاز تاسیس خود واجد منافعی بزرگ برای نظم سرمایه داری حاکم بر دنیا بوده است. به دست گرفتن قدرت توسط روحانیت تندرو و حذف طیف انقلابیون میانه رو در سالهای اول بعد از انقلاب فی نفسه برای آمریکا دارای کارکردهای اساسی و مهم بود.از مهمترین این کارکردها میتوان به حذف دو گروه ناسیونالیستهای ایرانی و طرفداران ایدئدولوژی مارکسیستی که یکی به لحاظ سابقه تاریخی - ملی کردن صنعت نفت- و تکیه بر گفتمان ملی گرایی و دیگری با توجه به دلبستگی به گفتمان چپ از گروههای ناسازگار با سلطه ی سرمایه داری جهانی بودند، اشاره کرد. به قدرت رسیدن روحانیت تندرو گام نخست در تامین منافع بلند مدت آمریکا در ایران بود. حاکمیت مبتنی بر آرمانهای تاریخی شیعه که داعیه رهبری جهان اسلام و صدور انقلاب را در مناطقی که سنی ها به طور تاریخی حاکم بر آن بوده اند، در کنار مواضع ضد اسرائیلی جمهوری اسلامی، امکان تضعیف دشمنی دیرینه اسرائیل و اعراب و در کنار هم قرار دادن کشورهای عربی و اسرائیل را به یمن وجود دشمن مشترک در اختیار قرار میداد. ضمن آنکه به واسطه ی ایران هراسی و شیعه هراسی که جمهوری اسلامی و آمریکا به طور مشترک آنرا تبلیغ و اجرا میکردند، کمپانیهای تسلیحاتی غرب به عنوان یکی از منابع مهم درآمد سرمایه داری جهانی، مهمترین بازار فروش خود را در خاورمیانه تداوم بخشید و حضور پایگاههای نظامی خود را به بهانه ی تضمین امنیت کشورهای عربی از خطر بنیادگرایی شیعه تثبیت کرد. حوادث سیاسی بعدی در ایران - ظهور پدیده ای رادیکال به نام احمدی نژاد که به تضعیف زیرساختهای اقتصادی و اجتماعی و تشدید فضای ضد اسرائیلی از سوی جمهوری اسلامی در دنیا انجامید، ناکامی هرگونه فعالیت اپوزیسیونی و بن بست های مکرر در سازماندهی اعتراضات اجتماعی وایجاد تغییرات سیاسی بوسیله ی نیروهای اجتماعی - همگی نشان از حرکتی خزنده و تدریجی در جهت غلبه ی هژمونی سیاسی و نظامی آمریکا در منطقه خاورمیانه با هدف اولیه ی مهار ایران وسپس تضعیف موضع کشورهای رقیب سرمایه داری آمریکا - روسیه و چین- در خود دارد. در این شرایط پیچیده و لاینحل چندان بعید و دور از ذهن نخواهد بود اگر این فرض بدبینانه را بپذیریم که مناقشه هسته ای ایران با غرب از روزنخست برای ایجاد تقابل و رویارویی طراحی شد و از سوی عناصری از هر دو سوی این منازعه به سمت وضعیتی که امروز در آن قرار داریم مدیریت و هدایت شد. بنابراین هرگونه حل مسالمت آمیز مسئله ی هسته ای ایران از ابتدا تعلیق به محال بود. و اکنون دنیا در انتظار پایان فرصتی است که به جمهوری اسلامی محول شده است. در این وضعیت دشوار سه گزینه ی محتمل را -فارغ از امکان یا عدم امکان وقوع- میتوان برای آینده ی ایران در نظر گرفت:
1- تسلیم جمهوری اسلامی و پذیرفتن شروط کشورهای پنج به علاوه ی یک مبنی بر تعطیل کامل برنامه ی غنی سازی ودر مرحله بعدی دست کشیدن از حمایت از تروریسم و... در ازای گرفتن برخی تضمینها مانند عدم حمایت غرب از ایده ی تغییر رژیم سیاسی در ایران.
2- برآمدن و رویش مجدد خیزش های اجتماعی و اعتراضات خیابانی بر علیه نظام حکومتی موجود و تغییر رژیم سیاسی بر اساس الگوی بهار عربی.
3- مقاومت جمهوری اسلامی در برابر فشار تحریم، پافشاری بر غنی سازی و دستیابی به سلاح هسته ای. و درنهایت مواجه شدن با حمله ی نظامی آمریکا و متحدانش و درگیر شدن منطقه در جنگی با ابعاد و عواقب نامعلوم.
برای آمریکا تسلط بر خاورمیانه به مثابه ی تحدید و مهار قدرت سیاسی و اقتصادی روسیه و چین است. بی شک کنترل و مدیریت منابع انرژی موجود در خاورمیانه این امکان را به آمریکا میدهد. تا قبل از وقوع انقلابهای سیاسی موسوم به بهار عربی، این هدف به کمک دولتها و حکومتهای غیردموکراتیک و وابسته، به طور نسبی تحقق می یافت. در راستای تداوم این حکومتها هرگونه حرکت و مبارزه اپوزیسیونی مستقل که در مسیر دستیابی به حقوق قومی، ملی و انسانی و برعلیه دیکتاتوریهای دست نشانده شکل میگرفت با همکاری سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی غربی و با خشونت دولت، سرکوب و یا به انحراف کشیده میشد. قبل ازانقلابهای سیاسی تونس، مصر، لیبی و سوریه چه در زمان رقابت استعماری روسیه تزاری و بریتانیا و فرانسه بر سر دستیابی به آبهای آزاد منطقه ومهار امپراطوری عثمانی و حفظ منافع کمپانی انگلیسی هند شرقی و چه بعد از کشف و استخراج منبع انرژی نفت و ورود قدرت نوظهور آمریکا به این منطقه، هرگز خاورمیانه به غیر از رخداد سیاسی سال 57 در ایران، شاهد تجربه ای مشابه ی آنچه به بهار عربی موسوم است، نبود. با اینحال تبیین صحیح اتفاقات سیاسی بهارعربی بدون توجه به تجربه ی انقلاب ایران که منتهی شد به پیدایش جمهوری اسلامی به مثابه حکومتی که بر خلاف تبلیغات رسانه ها یکسره در اتحادی استراتژیک و پنهانی با دشمنانش به سر میبرد، ناممکن و تا اندازه ی بسیاری ابلهانه است. انسداد سیاسی و اشباع شدگی ظرفیت این جوامع از فساد دولتهای غیر دموکراتیک و بسیاری اقتضائات اجتماعی دیگر که غیر قابل تفکیک ازویژگیهای دنیای معاصر است، وقوع انقلابهای سیاسی و دگرگونیهای اجتماعی را در این کشورها به مرحله ای اجتناب ناپذیر و حتمی تبدیل کرده است. ( این وضعیت ناگزیر در باره ی ایران هم صدق میکند.) نتیجه ی محتوم این دگرگونیها خلع ید قدرتهای حامی کشورهای دیکتاتوری است از منابع و ثروت ملی این کشورها و به خطر افتادن منافعی که از کنار دولتهای استبدادی نصیب میبرند. در چنین وضعیتی که توان رویارویی با خواست سرکش اجتماعی و سرکوب آن وجود ندارد، بهترین و تنها راه باقی مانده برای تداوم چپاول منابع این جوامع، انحراف اعتراضات از اهداف واقعی بوسیله ی تبانی با سطوحی از سران طیفهای قدرتمند جنبش بر علیه بدنه ی آن در ازای پشتیبانی مالی، رسانه ای و نظامی، عدم حمایت از دیکتاتور و به رسمیت شناختن دولت آینده است. نگاهی به پیشینه ی جمعیت اسلام گرای " اخوان المسلمین" که گویای پیوندهای ناگسستنی آن با سازمانهای اطلاعاتی غربی و نقش این سازمانها در پیدایش و حیات سیاسی آن است و به دست گرفتن زمام رهبری جنبش اعتراضی در مصر و نهایتا روی کارآمدن این جمعیت طی انتخاباتی که مهندسی افکار عمومی شرکت کننده در آن از مدتها پیش شکل گرفته بود، مصداقی روشن ازانحراف شوق دموکراسی خواهی بوسیله ی نسخه ی بدل آن است. هدایت و تاثیرگزاری بر اعتراضات سیاسی درباره سوریه مصداق روشن تری دارد. حضورسازمان داده شده ی القاعده ( گروه اسلام گرایی که در سال 1988 توسط آمریکا برای مقابله با شوروی در افغانستان ساخته شد و درسال 2001 بهانه ی حمله ی نظامی به افغانستان را در اختیار آمریکا گذاشت) در اعتراضات سوریه به نفع منافع آمریکا و بر علیه حکومت بشار اسد، چرخش انسانی یک گروه تروریستی در حمایت از منافع مردمی تحت بمباران و کشتار نیست، بلکه کامل تر کردن تصویریست که از کنار هم قرار گرفتن پازل قیامهای بهار عربی در حال ساخته شدن است*. برای آمریکا مطلوب این است که بحران هسته ای ایران را که اعمال تحریمهای نفتی آنرا وارد فاز به تنگنا کشیدن زندگی روزمره ی مردم کرده است، با پیاده کردن الگوی خشونت های بهار عربی در ایران حل و فصل کند. هرگونه اعتراض مدنی و سیاسی که به دنبال مطالبه ی دموکراسی و حقوق بشر در چهارچوب نظامی دموکرات و مستقل و متکی بر اراده ی ملی باشد،غیر از مدل بهار عربی برای آمریکا نامطلوب و غیر قابل قبول خواهد بود.خصوصیت مهم این الگوی اعتراضی وجود خشونتی گسترده و لجام گسیخته از سوی هر دو گروه حکومت و اعتراضیون است. در بستر خشونت گسترده است که فرصت رایزنی و تبادل امتیازات با سران جنبش اعتراضی برای پشتیبانی و امکان دخالت در قالب حمایتهای نظامی و سیاسی فراهم میشود. در چنین وضعیتهای دشواری که حفظ جان غیرنظامیان و توقف ماشین خشونت تبدیل به یک ضرورت میشود، نمیتوان به نتیجه ی رایزنی و تبادل امتیازات خوشبین بود. در صورت بروز اعتراضات اجتماعی و سیاسی در ایران تمایل و تلاش آمریکا بر این خواهد بود که آن را به فرم قیامهای بهار عربی نزدیک و به شیوه ی دخالت نظامی و به سود منافع خود و با ایجاد انحراف در مطالبات و اهداف، پایان دهد. اگر اعتراضات مردم ایران به شیوه ای غیر ازاین عملی شود، نتایج و دستاوردهای آن میتواند برای آمریکا غیر قابل پیش بینی و غیر قابل مهار باشد. بزرگترین دغدغه ی آمریکا در این خصوص نگرانی از بابت ایجاد یک دموکراسی نیرومند و متکی بر منابع خلاق انسانی و منابع هنگفت نفتی و گازی در ایران است. تحقق چنین رژیم سیاسی و اجتماعی، برخلاف محاسبات استراتژیک آمریکا و اسرائیل در خاورمیانه است. به خوبی معلوم است که تقدیر جامعه ایران با توجه به خصوصیاتی که جمهوری اسلامی از حاکمیت خود نمایانده است، تغییر و تحول سیاسی و اجتماعی است. نتیجه ی این تحول نمیتواند نسبت به چپاول و عقب نگهداشته شدن و نقشی که نظام سرمایه داری حاکم بر دنیا در چالشهای پیش رویش برای ایران و خاورمیانه در نظر گرفته است، بی تفاوت باشد. مجموع این شرایط ومنفعل ماندن آمریکا در برابر نارضایتیها و اعتراض های اجتماعی مردم ایران، دست آخر میتواند همه ی محاسبات یکسویه ی آمریکا و متحدانش را برهم بریزد. از این رو آمریکا خود را ناگزیر میبیند که در امور مربوط به ایران دخالت موثر کند. و استراتژی او پیاده سازی الگوی بهار عربی در متن اعتراضات مردمی پیش رو خواهد بود.
بی شک تغییرات سیاسی مبتنی بر الگوی بهار عربی برای آمریکا، بسیار مطلوب و کم هزینه تر نسبت به حمله مستقیم نظامی به تاسیسات اتمی و وارد شدن در مجموعه ای از واکنشهای متقابل نظامی با ابعاد نامعلوم است. اما در شرایطی که همه ی راههای سلطه ی هژمونی آمریکا در ایران منتفی تلقی گردد، پرهزینه بودن حمله ی نظامی هرگز به معنی صرف نظر کردن از آن نخواهد بود.
بحث حمله ی نظامی آمریکا به ایران معمولا خیلی بد مطرح میشود و متعاقبا بد نیز پاسخ داده میشود. ابتدایی ترین سوال در این خصوص این است که آمریکا و اسرائیل اصولا چرا باید به ایران حمله کنند؟ و پاسخهایی داده میشود که عموما نادرست و سراسر خطاست از قبیل اینکه گفته میشود به دلیل جلوگیری از پیشرفت برنامه ی هسته ای ایران و ممانعت از دستیابی جمهوری اسلامی به بمب اتمی. یا گفته میشود به دلیل حمایت ایران از گروههای تروریستی مانند حزب الله و حماس و نقش منفی ایران در صلح خاورمیانه. یا برای اینکه ایران خطری برای موجودیت اسرائیل است و باید از سر راه اسرائیل برداشته شود و یا اینکه جمهوری اسلامی کشوری دیکتاتور و ناقض حقوق بشر و آزادیهای سیاسی و اجتماعیست و آمریکا به نمایندگی از مردم ایران و به عنوان حامی دموکراسی به مقابله با ایران برخاسته است و یا مجموعه ی همه ی این عوامل به عنوان دلایل منازعه ی بین ایران و آمریکا و دلیل حمله ی پیش روی آمریکا به ایران گفته میشود. در مقابل، وقتی که این پاسخها به عنوان دلیل حمله ی آمریکا به ایران ارائه میشود، بسیار طبیعی است که بیشتر تحلیلگران مسائل سیاسی و نظامی وقوع حمله ی نظامی با چنین دلایلی را ناممکن و این دلایل را برای وقوع جنگ ناکافی و غیر منطقی و بی ربط بدانند. و استدلال کنند که آمریکا هیچگاه بابت چنین مسائلی که البته کم اهمیت هم نیستند به ایران حمله نخواهد کرد. به عنوان مثال معتقدین به عدم وقوع جنگ نظامی بین ایران و آمریکا میگویند که حمله های لفظی برخی از سران جمهوری اسلامی به اسرائیل هرچند روابط بین المللی ایران با برخی کشورها را تحت الشعاع قرار میدهد اما آنقدر جدی و منطبق با واقعیتهای حکومتی حتی مانند جمهوری اسلامی نیست که آمریکا به خاطر آن بخواهد به ایران حمله ی نظامی کند. با این وجود دلیل واقعی خیزی که اسرائیل و آمریکا برای حمله نظامی به ایران برداشته اند چیست؟ و به چه علت، دلیل واقعی و انگیزه ی اصلی خود از حمله به ایران را پشت دلایلی سست از قبیل دستیابی ایران به سلاح اتمی یا حمایت ایران از گروههای تروریستی و خطری که از ایران متوجه اسرائیل است، پنهان میکنند؟
بی شک در طول سالهای منتهی به انقلاب57 در ایران، سازمانهای امنیتی، اطلاعاتی و سفارتخانه های کشورهای غربی و دهها موسسه مطالعاتی که با موضوع ایران در آمریکا و اروپا فعالیت میکردند، به خوبی نشانه های وقوع تحولی سیاسی و اجتماعی در ایران را رصد کرده بودند. هرچند گزارشات مربوط به برآوردهای اطلاعاتی آنها به شکل کاملی عرضه نشده است و آنچه از تحلیل های آنها در این خصوص منتشر شده ضد و نقیض به نظر میرسد. اما منطقی نیست که بپذیریم تحولات اجتماعی و سیاسی ایران در بیخبری و غفلت آنها صورت گرفته و آنها هیچ نقش و تاثیری در سیر تحولات ایران ایفا نکرده اند. حوادث روی داده در روزها و سالهای بعد از انقلاب نشان میدهد که ماهییت این رویداد سیاسی آنطور که عنوان میشود هیچگاه یکسره برعلیه نظم مطلوبی که قدرتهای سرمایه داری به عنوان یکی از دو قدرت حاکم دردنیا درپی تثبیت آن بوده اند، نبوده است. نقشی که انقلاب اسلامی با حذف دو گروه عمده ی مبارز برعلیه شاه - ملی گراها و مارکسیستها-از صحنه ی سیاسی ایران ایفا نمود، دقیقا منطبق بر نقش سنتی اسلامگرایانی بود که از دهه ها قبل تر در خدمت منافع بریتانیا، برعلیه گسترش نفوذ روسیه ی تزاری و بعدها در دوره ی جنگ سرد در خدمت تحقق اراده ی سرمایه داری بر ضد کمونیسم شوروی به مقابله با ناسیونالیستها و ملحدین کمونیست برخواسته بودند. خدمت انقلاب اسلامی به سرمایه داری حاکم فقط محدود به این حذف و سرکوب نبود. مع الوصف این اقدامات نشاندهنده ی آن است که پدیده ی انقلاب اسلامی برای آمریکا و متحدانش پدیده ای خارق العاده، یک شبه و گیج کننده نبوده است. آنها سنتی گرانبها از تجارب سیاسی و اجتماعی گوناگون در اختیار داشتند که رفتار با جمهوری اسلامی را برایشان واجد منافعی بزرگ کند. با اینحال آمریکا به خوبی میدانست که با پدیده ای دارای تاریخ مصرف محدود روبروست. و نمیتوان همچون منبعی لایزال و نامحدود به جمهوری اسلامی نگریست. درست به سیاق سالهای منتهی به 57، اکنون نیز آنها مدتهاست که دریافته اند نشانه های تغییرات سیاسی در ایران فرا رسیده است و تلاش میکنند قبل از آنکه از درون سازو کارهای جامعه، نیروهای مخالف وضعیت موجود دست به کار تغییرات سیاسی و اجتماعی زنند، در سایه ی همکاری با بخشی از اپوزیسیون دست آموزی که در حاشیه امن آنها رشد کرده و از رسانه و لابی و روابط و ... برخوردار شده است، به خلق آلترناتیوهای جعلی بپردازند. دلیل واقعی و انگیزه ی اصلی خیزش آمریکا و اسرائیل برای حمله نظامی به ایران نه حمایت ایران از تروریسم نه نقض حقوق بشر و سرکوب مردم توسط جمهوری اسلامی و نه تلاش ایران برای دستیابی به بمب هسته ای است. بلکه دلیل واقعی اینست که آنها دریافته اند، زمان تغییر رژیم سیاسی جمهوری اسلامی فرا رسیده است و میدانند قبل از آنکه آلترناتیو نظام موجود به دست نیروهای حامل تغییرات اجتماعی ساخته و عرضه شود و تغییرات سیاسی از مجرای تبدیل نارضایتیهای عمومی به اعتراضات مدنی فراگیر در جامعه اعمال شود و به نتیجه یی کاملا دموکراتیک و ملی که لزوما تابعی مطلق از هژمونی سرمایه داری حاکم نخواهد بود برسد، باید خود به ایجاد تغییرات سیاسی کنترل شده و قابل مهار ذیل عنوان دموکراسی دست بزند . برای پیشبرد این هدف، یکی از دو راهِ تبدیل کردن ایران به سوریه و در صورت عدم موفقیت این طرح، حمله ی نظامی به بهانه ی دستیابی ایران به سلاح اتمی در دستور کار قرار گرفته است.      
زمان به نفع نیروهای تحول خواه از طریق یک جنبش اجتماعی نیرومند در ایران نیست. زمان بسیاری لازم است تا جنبشی فراگیر معطوف به تغییرات اساسی در ایران شکل بگیرد. تغییرات اساسی فرایندی زمان براست که در آن نارضایتیهای اقتصادی و اجتماعی به مطالبات جمعی و سپس به اعتراضات عمومی تبدیل میشود. ما تقریبا این زمان را از دست داده ایم و مجموعه ی تغییراتی را که پیش رو داریم با استراتژیها و برنامه ریزیهای قدرتهای بزرگ جهانی تجربه خواهیم کرد. شاید در نظر عده ای این ها مشتی فرضهای بدبینانه باشد. اما ما مصداق بزرگی از قربانیان تکرار تاریخ ایم و تاریخ فقط در عدم آگاهی و کاربست درست آن تکرار میشود. و این دقیقا وضعیتی است که امروز ما دچارش هستیم.

مهران جنگلی مقدم
mehranjm1357@gmail.com

*
www.bbc.co.uk
www.bbc.co.uk


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۷)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست