سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

دولت مطلوب آمریکا برای مصر


مهدی تاجیک


• کامیابی دولت آینده مصر بدان جهت حائز اهمیت می باشد که در صورت موفق بودن ان، به سرعت این الگو در دیگر کشورهای عربی منطقه گسترش می یابد و موفقیت یک دولت اسلامگرا در مصر حتی شبیه ترکیه به معنای پایان دوران هژمونی آمریکا در منطقه می باشد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۱ خرداد ۱٣۹۱ -  ٣۱ می ۲۰۱۲


تنها چند روز پس از سقوط مبارک، اندیشکده کارنگی (Carnegie) ضمن ارسال گزارشی راهبردی برای کنترل اوضاع در مصر به دولت اوباما، تأکید کرد که آمریکا باید به منافع مردم مصر توجه ویژه‌ای داشته باشد. «کارگروه مصر» در اندیشکده کارنگی در این دستورالعمل تأکید کرده بود که تنها با برگزاری انتخابات آزاد و بی‌طرفانه است که می‌توان قدرت را در نهایت آرامش به دولتی انتقال داد که ملت مصر آن را مشروع می‌داند. همچنین این موسسه از اوباما خواسته بود تا به دولت موقت مصر فشار آورد که هر چه سریعتر برای تعیین رئیس‌جمهور و نمایندگان مجلس انتخاباتی آزاد و بی‌طرفانه زیر نظر ناظران بین المللی برگزار کرده و دولت موقت مصر به طور رسمی به مردم این کشور اعلام نماید که در انتخابات بعدی مبارک کاندیدا نخواهد شد. «کارگروه مصر» در موقوفه کارنگی برای صلح بین‌المللی (Carnegie Endowment for International Peace) در این گزارش همچنین پیشنهاد می‌نماید که در صورت اجابت نگردیدن این خواسته ها توسط دولتمردان مصری، دولت اوباما باید در اعتراض کمک های اقتصادی و نظامی خود به این کشور به حالت تعلیق در آورد.(1)
البته این گزارش راهبردی تنها گزارشی نبود که در این بازه به دست اوباما رسید، بلکه از شروع قیام مصر گزارش ها و دستورالعمل های بسیاری برای اوباما ارسال گردید که تمامی آنها به نوعی با یکدیگر متناقض بودند. این تناقضات خود ریشه در سردرگمی استراتژیست های آمریکایی داشت. شاید شروع بهار عربی جزو معدود وقایع تاریخی بود که به علت سرعت بسیار بالای رویدادها و همچنین عدم شناخت کافی آمریکایی ها از منطقه، تحلیلگری آنان را با سردرگمی و راهبردهایشان را با تناقضاتی آشکار مواجه ساخته بود، به طوریکه همانطور که شاهد بودیم در همان روزها آمریکا در یک روز سه بار در قبال مصر موضع خود را تغییر داد.
واقعیت آنست که خاورمیانه در طول چند سده گذشته همواره محل تاخت و تاز و رقابت هژمون های بین المللی بوده و این منطقه از جهان همواره یکی از پر چالش ترین نقاط برای هژمون های بین المللی محسوب می گردیده است. اصولاً هژمون ها در منطقه به دنبال سه هدف مهم می باشند. اول درک و فهم صحیح از منطقه برای انجام تحلیل و صدور راهکار. دوم دست یابی به متحد و یا متحدین در منطقه برای پیشبرد منافع خویش و در نهایت حضور قدرتمند همراه با پایداری و ثبات در منطقه. همانطور که ذکر شد آمریکایی ها همواره از منطقه خاورمیانه درک و فهم صحیحی نداشته اند و به همین علت تحولات مختلف در این منطقه همواره آنان را غافلگیر می نماید. از طرفی بزرگترین متحد امروز آمریکا در منطقه کشور اسرائیل می باشد که این متحد بیشتر از آنکه به هژمونی آمریکا در منطقه کمکی بنماید کراراً برای هژمونی این کشور معضل ساز بوده است. دیگر متحدین مهم آمریکا در منطقه محمد رضا شاه در ایران و سپس مبارک در مصر بوده اند که با فاصله های زمانی متعدد سقوط نمودند و به همین علت امریکا در این مقطع از زمان به شدت به متحدین جدیدی در منطقه احساس نیاز می نماید. از همین روست که عضو هیئت سردبیری مجله فارین پالیسی در نقد راهبردهای دولت باراک اوباما می گوید:« سیاست محتاطانه وی در قبال حوادث مصر تکرار اشتباه جیمی کارتر است که با موضع گیری های متناقض در مورد انقلاب ایران عملا رژیم شاه را بی ثبات کرد.»(2)
با سقوط مبارک دولت ایالات متحده برای پر نمودن چالش متحد خویش در مصر در تغییری راهبردی به دنبال جلب متحدین در میان احزاب سیاسی این کشور گردید و به نظر می آید تا روشن نشدن تکلیف پست ریاست جمهوری مصر به روشنی آمریکا نتواند متحدین خود را مشخص نماید. با این حال با توجه به رفتار دولت اوباما به نظر می آید ایالات متحده در منطقه بیشتر بر روی احزابی نظر دارد که خواستگاه اقتصادیشان طبقه متوسط جدید می باشد که این طبقه به علت بالا بودن سطح تحصیلات و همچنین جایگاه خاص اجتماعی خود، نگرشی عقلائی و غیر افراطی را نسبت به غرب داراست. با اندکی کنکاور در تیپولوژیک این طبقه باید اذعان کرد که باز استراتژیست های امریکایی به علت درک ناصحیح خویش به اشتباه به این طبقه نوظهور دل بسته اند زیرا طبقه متوسط مصر دارای دو المان برجسته مذهبی و ناسیونالسیتی می باشد که هر دو المان مولد تعارضات مختلفی با دیدگاهها و ایدئال های غربی در آینده نزدیک خواهد بود.
بعد از سقوط مبارک این پرسش مشترک در میان کنشگران سیاسی به وجود آمد که چرا دولت اوباما از مبارک که متحد چند دهه ای خویش در منطقه بود حمایت ننموده و چرا تلاشی برای ممانعت از سقوط وی به عمل نیاورد؟ بدیهی است که با شرایط آن روزهای مصر، هرگونه حمایت از مبارک باید در راستای «گفتمان هزینه محور» آمریکایی صورت می پذیرفت. بدین معنا که ایالات متحده اگر به حمایت کامل از مبارک می پرداخت وارد یک سیکل هزینه دهی خاصی می شد که معلوم نبود آیا این هزینه دهی منتج به نتیجه مطلوب یعنی ماندگاری مبارک می گردید یا خیر؟ به همین دلیل باراک اوباما به جای استفاده از الگوی «گفتمان هزینه محور» به «گفتمان چابکی محور» روی آورد. برای این نوع گفتمان پارادایم خاصی متصور نمی باشد و در آن تنها به منافع ملی و نتایج راهبردها اندیشیده می شود و به طور کل این گفتمان جلوه هایی از «نتیجه محوری» را در خود داراست. بر طبق این راهبرد بود که مبارک، متحد چندین دهه ای آمریکا به راحتی کنار گذاشته می شود.(3) البته ذکر این مطلب بسیار مهم می باشد که نباید «گفتمان چابکی محور» را با رفتارهای آنارشیک حاکم بر حوزه های سیاست خارجی کشور ایران یکسان دانست و به علت اپورتونیست محور بودن این گفتمان، برای آن بعدی علمی غائل نبود.
فی الواقع در حاکمیت آمریکایی بر طبق عرف نهادینه شده، اصولا تمام سیاست گذاری ها در پارادایم هایی علمی تعریف می گردند بدین معنا که ابتدائاً این سیاستگذاری ها به درستی بررسی و تبیین و پس از آن به اجرا گذارده می شوند و این سیستم سیبرنتیکی برخلاف سیستم ارگانیکی حاکم بر ایران دارای اندرکنش علمی-کاربردی می باشد. به همین منظور هریک از راهبردهای سیاست خارجی دولت اوباما در یک چهارچوب نظریه علمی خاص قرار دارد. از طرفی با اندکی بررسی می توان به این نتیجه دست یافت که رویکرد بنیادین سیاست خارجی دولت باراک اوباما به میزان قابل توجهی از رئالیسم تدافعی استفان والت (Stephen Walt) بهره گرفته است که می توان ویژگی اصلی این رئالیسم را فرا رفتن از مدل «ویلسونیسم مداخله گر» و توجه به نشانه هایی از پراگماتیسم در سیاست خارجی و به کارگیری «مدل های نتیجه محور» دانست. به عنوان مثال استفان والت با شروع اولین تنش های داخلی در مصر طی مقاله ای از اوباما می خواهد که آخرین نفری نباشد که از مبارک می خواهد برود و این راهبرد خود بیانگر به کارگیری مدلهای نتیجه محور می باشد.(4)
به طور کل ایالات متحده دولتی را برای مصر مناسب با منافع خویش می داند که خصوصیات زیر را دارا باشد:
اولاً این دولت باید معتقد به ارزش های لیبرالیستی آمریکا باشد. یعنی آزادی های فردی و مدنی را محترم شمرده و به اقتصاد آزاد معتقد باشد و از بهم آمیختن دولت و دین خودداری نموده و رویه ای سکولاریستی در پیش بگیرد.
دوماً علاوه بر نداشتن روابط خصمانه با آمریکا برای هژمونی ایالات متحده در این منطقه از جهان معضل ساز نگردد.
سوماً با ایران رابطه ای نامناسب داشته و درصورت امکان روابطی دوستانه با اسرائیل برقرار نماید و یا حداقل برای موجودیت این رژیم در منطقه مشکل ساز نگردد.
چهارماً دولت مذکور ضد افراطی گری و سلفی گری باشد و در مقابل گروه هایی همانند القاعده و طالبان رویکردی خصمانه داشته باشد.
رای بالای اسلامگرایان در دور اول انتخابات ریاست جمهوری مصر خود بیانگر آنست که دولت آینده مصر با دولت مطلوب آمریکا تفاوت بسیار خواهد داشت و نتایج این انتخابات تقریباً تکلیف دور دوم انتخابات را روشن نمود. از طرفی روزنامه الاهرام چاپ قاهره،‌ در روزهای اخیر اعلام نمود که شماری از جنبش‌های انقلابی مصر با دادن فراخوانی از مردم این کشور دعوت نموده اند تا در تظاهراتی به عنوان "عزل احمد شفیق" و "شنبه قصاص" در روز جمعه این هفته شرکت نمایند. تظاهراتی که به نظر می آید اهرم فشاری بر روی شفیق برای واگذاری دور دوم رقابت باشد. از سویی حامیان مرسی شفیق را متهم به تقلب در روند انتخابات دور اول می نمایند. البته شکی در ان وجود ندارد که شفیق از سوی غرب و همچنین حاکمان مرتجع عربی حمایت های مالی و معنوی می گردد ولی تقلب در آراء انتخابات شاید کمی اغراق آمیز باشد. با این حال آنچه تقریباً قابل پیش بینی است راهیابی مرسی به پست ریاست جمهوری در هفته های آتی می باشد و به نظر نمی رسد احمد شفیق بتواند با توجه به میزان آراء ماخوذه در دور اول و پیشینه تاریک خویش در مقابل اسلامگرایان به پیروزی دست یابد.
از سوی دیگر غرب از به روی کار امدن یک دولت اسلامگرا در مصر بسیار وحشت دارد به طوری که شانزده ماه پیش هنری کسینجر وزیر امور خارجه سابق ایالات متحده در گفت‌وگو با شبکه چهار انگلیس به صراحت در این خصوص عنوان داشت: «چنانچه دولت مبارک در مصر با دولتی اسلامگرا جایگزین شود، در این صورت شاهد تغییری اساسی در ساختار جهانی خواهیم بود که از بعد از جنگ جهانی دوم شاهد آن هستیم.» (5) گرچه غرب موفق نگردید تا مانع حضور اسلامگرایان مصری در رئوس قدرت شود ولی آنچه تا کنون روشن گشته است آنست که غرب در تلاش است تا در حد امکان با اهرم فشار روانی و تبلیغاتی، اسلام محوری را در دولت آینده مصری تعدیل نماید و دولت مذکور را وادار نماید تا رویه ای همانند دولت ترکیه در پیش بگیرد. رویه ای که نه تنها تنش آفرین در عرصه بین المللی برای هژمونی امریکا نمی باشد بلکه خود مانعی در برابر رشد سلفی گری و رادیکالیزم اسلامی در منطقه است.
البته ماهها پیش از انتخابات اخیر محمد مُرسی که به عنوان سخنگوی اخوان المسلمین در یک کنفرانس مطبوعاتی در قاهره شرکت نموده بود، در این کنفرانس عنوان داشته بود که اخوان المسلمین «در برابر بیانات ایران یا لبنان و یا هرجای دیگری مسئول نبوده و خواهان دخالت هیچ یک از این کشورها در امور داخلی مصر نیست.» او در ادامه افزوده بود که اخوان المسلمین «مخالف یک حکومت مذهبی است، زیرا اسلام مخالف چنین چیزی است». (6) مرسی همچنین در این کنفرانس مطبوعاتی بر موضع اخوان المسلمین در حمایت از دموکراسی در سال‌های اخیر تاکید می نماید (7) این گفته های مرسی خودبیانگر دیدگاه اولیه غیر ایدئولوژیک اخوان المسلمین به قدرت می باشد که البته پایداری و ثبات این دیدگاه ها را تنها زمان مشخص خواهد نمود زیرا تاریخ نشان داده است که سیاسیون پس از دستیابی به قدرت کمتر به تعهدات خویش پایبند بوده اند. از طرفی اگر انتخابات دور دوم با حضور شفیق و مرسی برگزار گردد بی شک سلفی ها به مرسی رای خواهند داد و در مقابل نیز مرسی در معادله قدرت دولت خویش مجبور به استفاده از افراد سلفی خواهد شد و حضور سلفی ها در قدرت آن چیزی است که به شدت امریکا از آن بیم دارد. کاهش شدت محاصره غزه و رفت و آمد آزاد سران حماس در مصر خود زنگ خطری برای امریکاست که مصر به پاکستانی دیگر برای ایالات متحده تبدیل نگردد.
از منظر دیگر، کامیابی دولت آینده مصر بدان جهت حائز اهمیت می باشد که در صورت موفق بودن ان، به سرعت این الگو در دیگر کشورهای عربی منطقه گسترش می یابد و موفقیت یک دولت اسلامگرا در مصر حتی شبیه ترکیه به معنای پایان دوران هژمونی آمریکا در منطقه می باشد. پس می توان نتیجه گرفت که هژمونی ایالات متحده در این منطقه از جهان بسیار وابسته به میزان موفقیت دولت آینده مصر دارد. دولتی که وارث مردمی فقیر و بیسواد و کشوری با اقتصادی ورشکسته و امنیتی خدشه دار می باشد. همچنین در روزهای آتی شاهد اعلام حکم نهایی دادگاه مبارک و برگزاری دور دوم انتخابات ریاست جمهوری مصر می باشیم. رویدادهایی حیاتی که نوع وقوع هر یک از آنها می تواند ژئوپلتیک آینده منطقه خاورمیانه را به کلی دگرگون سازد.

مهدی تاجیک
کارشناس ارشد مطالعات آمریکا دانشگاه تهران
--------


منابع :
(1). سایت اشراف، "دستور العمل ششگانه اندیشکده کارنگی به دولت آمریکا برای کنترل مصر"، چهارشنبه، 27 بهمن 1389
(2) " سیاست اوباما درباره مبارک تکرار سیاست کارتر درباره شاه است " سایت شبکه ایران، شماره خبر :68051 ، 19 بهمن 89
(3) بخشی از سخنرانی دکتر سید کاظم سجادپور عضو هیئت علمی دانشگاه وزارت امورخارجه، "همایش ملی تحولات خاورمیانه و آینده و نظم منطقه ای" مورخ 9 خرداد 1391
, Stephen M. Walt , Monday, January 31, 2011 "A realist policy for Egypt ". (4)
(5). " زمان کنارهگیری مبارک 5 یا 10 سال پیش بود ". خبرگزاری فارس، شماره خبر : 8911150765 ، 15 بهمن 89
(6) .Al-Shuruq, 10 February 2011, shorouknews.com
(7) .Carrie RosefskyWickham, “The Muslim Brotherhood after Mubarak,” Foreign Affairs, 3 February 2011; 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست