سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

پشت صحنه مذاکرات هسته ای


مجید سیادت


• نه تنها ماهیت روابط ایران و امریکا بلکه سابقه سی و چند ساله اخیر هم یافتن راه حل را مشکلتر می کنند. طرفین با کلاف سردرگمی دست به گریبان هستند که باز شدن آن نیاز به حوصله متقابل و زمان کافی دارد. بعید است کنفرانس مسکو بتواند نقطه پایانی این فرایند باشد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۹ خرداد ۱٣۹۱ -  ۲۹ می ۲۰۱۲


مذاکرات هسته ای بین ایران و گروه ۱+۵ در نشست استانبول انتظارات فراوانی را به وجود آورد. از آن پس همه به نشست بغداد چشم دوخته بودند. کاهش قیمت دلار در بازار ایران و کاهش قیمت نفت در بازارهای جهانی هم هر دو به پیشواز این انتظارات می رفتند.

نشست بغداد به توافق اعلام شده ای دست نیافت ولی همینکه طرفین مذاکره اظهار رضایت می کردند و تصمیم گرفتند دور بعدی را به فاصله کوتاهی در مسکو برگزار کنند علامت مساعدی بود و باید به فال نیک گرفت.به نظر می رسد خطر جنگی سرنوشت ساز که ایران را تهدید می کرد کمتر شده است. مردم ما حق دارند نفسی راحتتر بکشند و صلح دوستان جهان هم باید از کاهش نسبی تشنج در خاورمیانه دلشاد باشند.

در همین حال این تصور که تعیین تکلیف با برنامه هسته ای ایران برابر تعیین تکلیف با سئوال جنگ یا صلح است تصور درستی نیست. رهبران امریکا و رهبران جمهوری اسلامی – هر کدام به شیوه خود و از زاویه منافع خود – به این تصورغیر واقعی دامن می زنند. برنامه هسته ای ایران در سبد اختلافات ایران و امریکا وجود دارد ولی برای درک تحولات رابطه ایران و امریکا باید صورت مسئله را به نحوی کاملتر عنوان کرد. تا این کار را انجام نداده ایم نمی توانیم درک همه جانبه ای از جایگاه این مذاکرات و از چشم انداز احتمالی آن داشته باشیم.

در این نوشته به این سئوال می پردازم که آیا برنامه هسته ای ایران گرهگاه اصلی در روابط ایران و امریکاست؟ سپس می کوشم چارچوب تنش بین ایران و امریکا رانشان دهم و چارچوبی ترسیم کنم که با داده های دردسترس خوانائی بیشتری دارند. در این قسمت به ابعاد چندگانه روردروئی منافع ایران و امریکا اشاره خواهد شد. تنش موجود چندین بعد دارد و رسیدن به صلح نیازمند توافقها، و بده بستانهائی، است که همگی آنها را در بربگیرد. صرف توافق بر سر برنامه هسته ای ایران برای رفع تنش کافی نیست. بنابراین اگر طرفین به توافقی ملموس و موثر درزمینه هسته ای برسند باید انتظار داشته باشیم که توافقهای دیگری هم – مخفیانه - انجام گرفته باشند. سومین سئوال   در مورد زمینه های رفع تنش است. چه عواملی و چه انگیزه هائی سیاستمداران امریکا و ایران را به فکر مصالحه انداخته است؟   تنها با در نظر گرفتن همه این مقولات می توان چشم اندازی از آینده مذاکرات ترسیم کنیم .

سئوال اول – آیا برنامه هسته ای ایران گرهگاه اصلی است؟

درابتدا به مواضع امریکا نگاه کنیم. به طور خلاصه امریکا می گوید برنامه هسته ای ایران برای کسب توانائی ساختن سلاحهای هسته ای است و امریکا نمی تواند قبول کند ایران این توانائی را داشته باشد. اما امریکا می داند که چندین کشور دیگر (علاوه بر پنج کشوری که این حق رااعلام کرده اند) هم اکنون سلاح هسته ای دارند. چرا هیچ به فکر حمله نظامی به آنها نبوده است؟ اگر فرای زبان دیپلماتیک صحبت کنیم به اینجا می رسیم که امریکا می گوید رهبران ایران عقاید افراطی مذهبی دارند و کارهایشان را پشت پرده انجام می دهند . ما به این رهبری اعتماد نداریم ونمی توانیم تحمل کنیم که اینگونه رهبران و رژیم ها به سلاح هسته ای دسترسی داشته باشند (یا حتی دانشمندانی داشته باشند که فوت و فن ساختن بمب را یاد گرفته اند). در این چارچوب، امریکا می گوید این مسئله برای منافع امریکا (و جهان) آنقدر مهم است که حاضریم برای جلوگیری ازاین خطر با ایران بجنگیم.

با این فرمول بندی، سیاست امریکا در قبال سلاحهای هسته ای اسرائیل و هند توضیح داده می شود چرا که امریکا معتقد است رهبری این دو کشور نظرات افراطی ندارند و سیاست سالمی را دنبال می کنند. اما – حتی با همین توضیحات – سیاست امریکا در قبال سلاحهای هسته ای پاکستان قابل توضیح نیست. اگر امریکا نگران است که بمب اتمی (و یا حتی دانشمندان اتمی که به ساختن این سلاحها آشنا هستند) در اختیار نظراتی افراطی قرار بگیرند و جهان را به خطر بیاندازند امریکا می باید در ده سال گذشته خاک پاکستان را به توبره می کشید. پاکستان بیش از صد بمب اتمی حاضر و آماده دارد . این بمبها را سوار کرده اند و در مواردی همراه وسیله پرتاب آنها آماده کرده اند و بسیاری از آنها را منظما در بین شهرهای مختلف پاکستان می گردانند. احتمال اینکه این بمبهای حاضر و آماده به دست افراطیون القاعده و طالبان بیافتند صدبرابر بیش از احتمال ساختن بمب ( در آینده) توسط ایران است. در مورد دانشمندان اتمی آشنا به ساختن این سلاحها هم خودشان بهتر از هر کسی می دانند که احتمالا بسیاری از کارکنان پاکستانی سلاحهای اتمی هم اکنون گرایشهای جدی به عقاید افراطی از نوع القاعده دارند. پس چرا امریکا به پاکستان کمک نظامی می دهد ولی ایران را به حمله نظامی تهدید می کند؟ روشن است که مسئله بمب اتمی ایران بهانه ای در دست امریکا است. اگر قرار و مدار دیگری نداشته باشند، حتی ایران همه شرائط گروه ۱+۵ را هم بپذیرد بعید است که به ختم تنش برسیم.

برخورد ایران به برنامه هسته ای هم به همین نحوبهانه ای است برای اهدافی نا گفته. در بهترین حالت، توضیح رهبران جمهوری اسلامی اینست که می خواهند تکنولوژی آینده را برای مقاصد مسالمت آمیز در اختیار داشته باشند. برنامه هسته ای ایران در دوران استبداد سلطنتی پایه ریزی شده بودو مطابق آخرین برنامه دوران شاه، ایران می باید بتواند ۲۰% از انرژی برقی خود را از نیروگاههای اتمی تامین کند. جمهوری اسلامی همین برنامه را دنبال می کند.

بنابراین سیاست ج ا به عنوان بخشی از یک سبد برنامه های تکنولوژی آینده قابل توضیح است. ولی اولا برنامه هسته ای تنها یک قلم از اقلام سبدی است که چندین و چند زمینه بسیار مهم دیگر هم در آن وجود دارند و ثانیا در هر صورت اینها برنامه های مربوط به تکنولوژی آتی است . اگر صنعت و اقتصاد کنونی ایران در جوانب گوناگون آن پیشرفت ممکن را داشته باشند برنامه هسته ای هم می تواند نقشی در این کلیت داشته باشد ولی آیا می توان همه امروز جامعه و بخش اعظم آینده جامعه را برای پیشرفت در این تک قلم به خطر انداخت؟ هیچ سیاستمدار عاقلی و هیچ منطق قابل فهمی نمی تواند این برخورد جمهوری اسلامی را قبول کند. رهبران ج ا، ایران را به لبه پرتگاه جنگ می کشند و سالهای طولانی اقتصاد، صنعت (و حتی دیگر تکنولوژیهای لازم برای آینده) را به خطر می اندازند که همین تک قلم را پیش ببرند؟ سیاست سالمی که برمبنای منافع ملی ایران باشد مسلما چنین رفتاری را برنمی تابد. رهبران ج ا هم به نوبه خود برنامه های ناگفته دیگری دارند و هزینه های عظیم برنامه هسته ای ایران رابر طبق آن برنامه تقبل می کنند.

بدین ترتیب برنامه هسته ای ایران بهانه ایست که هر دو طرف از آن سوئ استفاده می کنند. اما از زمانی که فهمیدیم مناقشه هسته ای یک بهانه است به این نتیجه بعدی می رسیم که توافق برسربرنامه هسته ای نمی تواند به خودی خود به صلح بیانجامد. تا زمانی که امریکا به مصالحه ای با ایران نرسیده، چرا و چگونه می شود انتظار داشت که بر سر مهمترین موضوع قابل استفاده، بهترین پیراهن عثمان، با ایران کنار بیاید؟. طرفین دعوا تنها زمانی حاضر خواهند شد توافقنامه ای در این زمینه امضا کنند که به توافقهای دیگری هم رسیده باشند.

سئوال دوم – صورت مسئله واقعی چیست؟

بیش از سی سال است که جمهوری اسلامی نظم امریکائی خاورمیانه را به هم زده است. کشورهای گوناگون منطقه – هر کدام به نحوی – زیر بلیط امریکا بودند و این نظم امریکائی اجازه می داد که منابع انرژی خاورمیانه در اختیار سرمایه ها و سیاستهای امریکا باقی بمانند. حضور ج ا در این صحنه، کار را مشکل کرده است و سطح کنترل امریکا در تمامی منطقه بشدت کاهش یافته است. امریکا نمی خواهد از منافع عظیم و بی شماری که در منطقه دارد دست بردارد و جمهوری اسلامی را مزاحم دائمی خود می داند.

در این مدت ج ا هم برنامه های خاص خود را داشته است. آنها می خواهند رویای خلافت اسلامی شیعه را دنبال کنند. گرایش غیر قابل انکاری در رهبری ج ا برنامه کارش را ایجاد آمادگی برای ظهور امام غائب می داند. برای این گرایش مهم نیست که مردم ما چه هزینه گرانباری را برای این تصویر مالیخولیائی می پردازند. مردم ما هزینه این برنامه ها را با فقر، عقب ماندگی اقتصادی و صنعتی، با تحریمهای شکننده وخطر گرفتار شدن به جنگ می پردازند ولی برای رهبری جمهوری اسلامی این هزینه ها اهمیتی ندارند. برنامه هسته ای ایران در این زمینه نقش بازی می کند. ج ا می خواهد بدون دست زدن به ساخت سلاح هسته ای از تمام امتیازات کشورهای دارای آن سلاح برخوردار باشد و مخصوصا در میان عرب کوچه و بازار برای خود کسب اعتبار کند.

بدین ترتیب مبارزه خاصی در منطقه خاورمیانه در جریانست که موضوع اصلی آن کسب نفوذ وقدرت برتر است. ایران سیاستهایش را در لوای دفاع از اسلام و مستضعفین، و به اصطلاح دفاع از حقوق مردم فلسطین، و مبارزه علیه امریکا و اسرائیل به پیش می برد. ایران می گوید منابع انرژی خاورمیانه باید در دست مردم منطقه باشد. امریکا پنهان نمی کند که در منطقه منافع خاصی دارد و مخصوصا قبول می کند که شریان انتقال نفت و گاز منطقه باید امنیت داشته باشد. باتمام اینها، امریکا سیاستش را تحت لوای دفاع از دموکراسی و حفظ آرامش و امنیت توضیح می دهد.

به این ترتیب صورت مسئله واقعی تعیین تکلیف قدرت در خاورمیانه است. کدام طرف چه سهمی می برد؟ اکنون مدتی است که ایران اعلام کرده که قدرت اصلی منطقه است و می خواهد دیگران (اروپا و امریکا) این ادعا را بپذیرند. خطر جنگ باید در این چارچوب بررسی شود. براین پایه به نظر می رسد فرایند صلح بمراتب پیچیده تر و سنگینتر از فرایند توافق بر سر مسئله هسته ای باشد.

زمانی که صورت مسئله را بدین شکل تعریف کنیم روشن می شود که پیچیدگی های صلح در منطقه بیش از آن هستند که با صرف توافق بر سر مسئله هسته ای قابل دست یابی باشد. چه مسائلی را در مصالحه روی میز می گذاریم؟ چه بده بستانی را درست و منصفانه می شناسیم؟ در هر صورت روشن است که اگر این توافق دست یابی شود مسلما مذاکرات پشت پرده دیگری هم بوده اند که آن زمینه های ناگفته را پوشش دهند.

سئوال سوم – چه زمینه ای موجب گرایش به تفاهم شد؟

زمانی که آقای بوش (پسر) به افغانستان و سپس به عراق حمله کرد انتظار امریکا این بود که موضوع قدرت برتر منطقه را سریعا تعیین تکلیف کند و سپس به مسئله اساسی و مهمتری بپردازد که در شرق آسیا در حال رشد است. اکنون ده سال است که امریکا به افغانستان تسلط پیدا کرده و با اینکه از نظر نظامی شکست نخورده است ولی در همین حال نتوانسته است که نیروهای افراطی مذهبی را در هم بشکند. در همین حال صداهای هر روزه بیشتری در امریکا می گویند خودمان را با موضوعات کم اهمیت تری در خاورمیانه درگیر کرده ایم ولی رقیب آتی ما – چین – هر روز قوی تر و جری تر می شود. آقای اوباما به این مشکل واقف است و می گوید سیاست امریکا باید "آسیا محور" باشد. ولی به نظر می رسد مکانیسمهائی در امریکا عمل می کنند ( مخصوصا لابی نفتی و لابی اسرائیلی) که هرکدام از زاویه خاص خود خواهان حداکثر دخالت امریکا در خاورمیانه هستند.

نیاز امریکا به عطف توجه و قدرت در شرق آسیا زمینه مهمی است که رسیدن به مصالحه را دردستورکار قرار می دهد. امریکا در عراق باخته است و می داند که نفوذ ایران در این کشور منظما در حال رشد است. حالا با مشکل افغانستان (و پاکستان) روبروست. می دانند که باید نیروهایشان را بیرون کشند و در کنفرانس اخیر ناتو در شیکاگو اعلام کردند که تصمیم به خروج (تا سال ۲۰۱۴ ) تصمیمی غیر قابل برگشت است ولی طالبان به صلح امریکائی رضا نداده است. اگر شرایط به همین روال پیش روند هیچ دلیلی ندارد که در طی دوره ای که نیروهایشان را بیرون می کشند و قدرت آتش کنونی را در اختیار ندارند، طالبان اجازه خروج آبرومندانه را بدهد. امکان تکرارصحنه هائی مانند آخرین روز حضور در سایگون (همراه با هلیکوپترهائی که آخرین آنها را از پشت بام سفارت امریکا سوار می کرد) دیگر چندان بعید نیست. در همین شرایط روابط امریکا با "متحد" دیگرش – پاکستان - هرروزه بدتر شده است. اکنون چندین ماه است که پاکستان اجازه انتقال نیازمندیهای ارتش امریکا از خاک پاکستان را نمی دهد. پاکستان بالاخره اعلام کرده که برای حق عبور هر کامیون پنج هزار دلار می گیرد. این پیشنهاد پاکستان امریکا را بشدت عصبانی کرده است. کار به جائی رسید که آقای اوباما حاضر نشد با زرداری در شیکاگو (در طی کنفر انس ناتو) جلسه خصوصی داشته باشد. نمی شود دید که امریکا چگونه خودش را از این چاه بی انتها بیرون بکشد. در حالی که ایران موثرترین نیرو در افغانستان نیست، ایران می تواند در ایجاد تعادل قوای مناسبتر کمک مهمی بشمار رود.

" بهارعرب" هم درجه بی اطمینانی به آینده را به مراتب بیشتر از قبل کرده است. با اینکه این جنبش با مشکلات فراوانی در مصر روبرو شده و سوریه و یمن و بحرین را هم به خون کشیده است ولی در هر صورت هیچ کدام از بازی گران صحنه نمی توانند به زدو بندهای قبلی خود اطمینان داشته باشند. خاورمیانه دیگر آن منطقه آرام و مطیع نیست. سطح کنترل امریکا در خاورمیانه دائما کمتر شده است. هم اکنون عربستان و قطر در امور داخلی سوریه بازی می کنند. این بازی آنها همپا و همسو با سیاست امریکاست ولی نقشی مستقل است (که ترکیه هم مستقلا در آن دخالت دارد). چنین شرایطی است که منجر می شود به برنامه ای که تحت عنوان وحدت عربستان و بحرین (در حقیقت ادغام بحرین در مملکت سعودی) عنوان شده است. شیخ بحرین باید دچار وحشت عظیمی شده باشد که حاضر شود در این مورد وارد مذاکره شود. در این شرایط است که رهبران پاکستان هم جرات می کنند از امریکا برای حمل ونقل کامیونها باج بخواهند. ده سال پیش پاکستان جرات نمی کرد با امریکا رفتاری چنین قلدرانه داشته باشد.

بالاخره باید به سیاستهای ترکیه و مصر در مورد مسئله فلسطین اشاره کرد که صحنه خاورمیانه را هر روزه برای امریکا نگران کننده تر می کنند.

اگر بحران اقتصادی جهان، و مشکلات ارزی اروپا را هم به این لیست اضافه کنیم می توانیم دلائل اصلی ای را بفهمیم که چرا امریکا به سوی سیاست مصالحه و کنار آمدن با ایران گرایش پیدا می کند. اگر شکست تجربه های عراق و افغانستان نبود، اگر نئوکانها بر سر کار بودند، شاید سیاست حمله نظامی به ایران و حل مسئله از طریق قدرت نظامی در دستور کار می بود ولی در شرایط کنونی، به نظر می رسد امریکا- نسبت به سال قبل - تمایل بیشتری برای سیاست صلح و مصالحه پیدا کرده است.

در همین حال سیاست تحریمهای هر روزه بیشتر و قدرتمندتر، ایران را به وحشت انداخته است. هنوز درآمد نفتی بی سابقه ایران ادامه دارد. گفته می شود در سال جاری درآمد ایران ۱۱۰ میلیارد دلار بوده است. همچنین،هنوز اندوخته ارزی ایران می تواند بعضی از مشکلات را از پیش پا بردارد ولی اگر تحریم نفتی ایران جدی تر شود،این اندوخته (حدودا ۱۱۰ میلیارد دلار) نمی تواند بار مخارج عریض و طویل جمهوری اسلامی را برای بیش از یکی دو سال تحمل کند. صنایع خصوصی ایران تقریبا ورشکسته شده اند و تنها پول بادآورده نفتی است که رژیم جمهوری اسلامی را سرپا نگاه می دارد. در همین حال شورش سوریه لطمات جدی ای به نفوذ ایران در منطقه وارد آورده است. به نظر می رسد که لااقل جناحی در حاکمیت به نگرانی افتاده اند و تمایل به صلح و کنار آمدن در آنها تقویت شده است.

سئوال چهارم – چشم انداز؟

در ژانویه سال جاری مسیحی مجله استراتفور عنوان کرد که امریکا از طریق بعضی واسطه ها نامه ای به «رهبر» ایران فرستاده است. از آن پس چندین گزارش از پیامها و پیشنهادهای مخفی امریکا به ایران به دست رسیده اند که یکی از آنها توسط اردوغان به ایران داده شده بود. در همین گزارشها تغییر موضع امریکا مطرح شد. امریکا اصرار بر سر لغو هرگونه غنی سازی اورانیوم را کنار گذاشته و غنی سازی تا ۵% را قبول کرده است. از طرف دیگر ایران هم برای اولین بار قبول کرد که مسئله غنی سازی تا ۲۰% به مذاکره گذاشته شود. همه اینها نمود یک نوع نرم شدن موضع امریکا و در واقع نرم شدن فضای بین طرفین دعوا هستند. سفر نخست وزیر سابق فرانسه به تهران (بعد از پیروزی آقای اولاند به ریاست جمهوری) و سفر مدیر کل آژانس بین المللی انرژی اتمی به تهران و اظهرارات نرم او هم همین فضا را تقویت می کنند.بدین معنا شواهد متعددی حاکی از نزدیک شدن مواضع طرفین می باشند.

در عین حال مخفی بودن پیامها این سئوال را پیش می کشند که چه شرایط و یا پیشنهادهای دیگر هم به بحث گذاشته شده اند.    اخبار علنی فقط مسائل مربوط به برنامه هسته ای را عنوان می کنند. تا کنون هیچ نشانه ای از دیگر تفاهمها و توافقهای احتمالی در دست نداریم.همانطور که در قسمتهای قبل ذکر شد ماهیت روابط ایران و امریکا چندین بعد دارند ونمی توانند به مسائل هسته ای خلاصه شوند. در همین حال تا زمانی که یک چارچوب کلی تر تفاهم به دست نیامده باشد، بعید است که امریکا از حربه مهمی همچون برنامه هسته ای ایران دست بکشد.

نه تنها ماهیت روابط ایران و امریکا بلکه سابقه سی و چند ساله اخیر هم یافتن راه حل را مشکلتر می کنند. طرفین با کلاف سردرگمی دست به گریبان هستند که باز شدن آن نیاز به حوصله متقابل و زمان کافی دارد.

بعید است کنفرانس مسکو بتواند نقطه پایانی این فرایند باشد.مسئله رفع تنش بین ایران و امریکا فرایندی است که در طی دوره طولانی ای، گام به گام و بعد از اقداماتی برای ایجاد اطمینان خاطر طرفین، قابل دسترسی است. امریکا و ایران هر دو تضمینهائی را از طرف مقابل طلب می کنند . مثلا همین که امریکا علنا اعلام کرده غنی سازی تا ۵% را قبول می کند برای اینست که طرف ایرانی را به جدی بودن بحثها قانع کند.

یکی از اشکالات زمان طولانی در اینست که وقایع جدیدی می توانند در این فرایند موثر شوند. یک انقلاب دیگر یا بحران جدیدی در دنیای عرب می تواند طرف ایرانی را به دندان گردی بیشتر وسوسه کند. یا برعکس مشکلات داخلی ایران می توانند طمع امریکائیها را برانگیزند. اسرائیل مسلما مخالف این فرایند است و بنابراین می تواند سوسه بدواند    و یا در دوره انتخابات ریاست جمهوری امریکا فشار بازهم سنگینتری بروی دوش کاندیداها بگذارد.

هیچ کدام از این مسائل روشن نیستند. آنچه روشن است اینست که فضای جنگ کمتر شده وفرصت بیشتری برای صلح وجود دارد. روندی بسوی صلح شروع شده است که آرام آرام و گام به گام در جهت داد وستد تضمینها و رفع و رجوع مشکلات پیش بینی شده یا مشکلاتی غیر منتظره به پیش می رود.

اگر در مسکو به توافق روشنتری برسند باید منتظر اقدامات و اتفاقات دیگری بود. امریکا و ایران باید به تفاهم نوینی در مورد مسئله فلسطین برسند. احتمال دارد که مثلا سوریه هم به یک آتش بس واقعی دست یابد ویا ایران هم به نوعی جدی در صحنه افغانستان اعلام موضع نماید.   دراین میان ، مسئله حقوق بشر در ایران، در حاشیه می ماندو یا حتی به فراموشی سپرده خواهد شد.

مجید سیادت
٨ خرداد ۱٣۹۱ 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست