سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

هیچ آدابی و ترتیبی مجو
هرچه می خواهد دل تنگت بگو


محمدعلی اصفهانی


• این توطئه ی احتمالی، به منظور منحرف کردن افکار عمومی است از آنچه این روز ها در پس و بیرون پرده ی سیاست داخلی و خارجی ملایان می گذرد و از حساسیت های بالا و ویژه یی برخوردار است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۶ ارديبهشت ۱٣۹۱ -  ۱۵ می ۲۰۱۲


یک
ــــــــــ

صورت ظاهری مسأله این است:
خواننده یی جوان، از نسل بعد از انقلاب، ترانه واره یی خوانده است (رپ) به زبان بخشی از این نسل:
آمیزه یی از یک حس عصیان زده و به طغیان رسیده از رنج و درد (در جان) با یک تصویر در هم و مغشوش و ساده شده از مفاهیم منسجم و غیر قابل ساده شدن سیاسی و اجتماعی (در ذهن).

زبان و بیان بخشی از کسانی که ما فعالان سیاسی پیش از انقلاب، که ناخواسته در انحراف انقلاب و سقوطش به چاه خمینی و ولایت فقیه و بقیه ی قضایا دست داشته ایم، به آن ها بدهکار هستیم.
بدهکاری که هیچ وقت نمی تواند طلبکار در آید.
و همیشه بدهکار خواهد ماند.

دو
ــــــــــ

پاسخ ظاهری مسأله این است:
در حدود دو هفته پیش از انتشار این «رپ»، «استفتا» یی شده است از یک «مرجع تقلید»، توسط جمعی مقلد ناآگاه، و یا جمعی برنامه ریز خیلی هم آگاه، در «باب» کسانی که به امامان شیعه «اهانت» روا می دارند.
و مرجع مزبور که جزء بخش حاکم روحانیت نیست، گرفتار آمده میان از جنس آدمیزاد بودن خود از یک طرف، و ضد آدمیزاد بودن جنس «دانش فقهی» خود از طرف دیگر، با الّا و امّا هایی فتوایی کلی صادر کرده است که این ها اگر اینطور باشند و آنطور باشند مرتد هستند؛ و خدا عالم است که اینطور و آنطور هستند یا نیستند.

«حکم شرعی مرتد» در نزد اکثر روحانیون، پیشاپیش روشن است:
نوع «فطری» آن را اگر مذکر باشد باید کشت!
و از آنجا که این خواننده ی جوان و مذکر، با شبحی از یک امام مجازی، سخنانی «به دور از ادب» گفته است پس:
ـ اولاً قصد اهانت، به امام دهم شیعیان، آن هم اهانت در حد «سبّ» داشته است؛
ـ ثانیاً «سبّ» امام به وسیله ی یک مسلمان، موجب ارتداد است؛
ـ و ثالثاً اعدام باید گردد!

سه
ــــــــــ

این، صورت و پاسخ ظاهری مسأله بود. اما فقط ظاهر بینان هستند که نگاه خود را به ظاهر یک مسأله می دوزند و خود را به همین، دل خوش می دارند.
در چنین صورتی، موضع گیری ها هرچه باشند، درست یا نادرست، انسانی یا غیر انسانی، ارتجاعی یا مترقی، و غیره یا غیر غیره، در سطح باقی می مانند و نتایجی هم که به بار می آورند طبعاً سطحی است.
اگر از سطح به عمق برویم اما، نه صورت مسأله این است؛ و نه پاسخ مسأله.

صورت مسأله، چیز دیگری است که به مجموعه ی کنش و واکنش های سی و سه سال حکومت سالوسان دین فروش میان آن ها و مردم و به خصوص نسل جوان بر می گردد.

و چون صورت مسأله، چیز دیگری است، پاسخ مسأله هم چیز دیگری خواهد بود از جنس همان صورت مسأله.

چهار
ــــــــــ

شاهین نجفی راست گفته است که قصد وَهن نداشته است. و اگر هم می داشت، عمل او فقط با معیار های جهانشمول می بایست سنجیده شود، و نه هیچ معیار دیگری. چه زمینی و چه آسمانی.
هر چند که استفاده از حقوق منطبق بر معیار های جهانشمول، الزاماً همیشه ضروری یا همیشه مفید نیست. مخصوصاً در صورت «عکس العملی» بودن.

نوع موسیقی «رپ» اینطور است که غالباً «رپ» نویس و «رپ» خوان و «رپ» ساز، نه فقط به آداب و رسوم معمول بقیه ی اهل موسیقی و ترانه، بلکه به آداب و رسوم معمول جامعه هم تعهدی ندارند.
کار اهل «رپ»، به هم ریختن آداب و رسوم و هنجار هاست. و از همین روست که «رپ»، نوعی از موسیقی اعتراضی شناخته می شود.

«رپ»، غالباً کاسه کوزه ی شاعران و ترانه سرایان «معقول» (که من هم فکر می کنم که جزء این دسته باشم) را مثل کاسه کوزه ی همه ی جهان و اهل آن به هم می ریزد. گور پدر وزن؛ و گور پدر قافیه؛ و گور پدر قواعد و لوازم و اسباب شعر و شاعری و ترانه سرایی؛ و گور پدر انسجام کلام؛ و گور پدر ادب؛ و گور پدر این؛ و گور پدر آن؛ و گور پدر همه چیز! بگذار حرفم را بزنم. مهم، فقط این است.
و به قول مولوی، که خودش هم گاهی کمی این کاره می شد:
هیچ آدابی و ترتیبی مجو
هرچه می خواهد دل تنگت بگو!

اعتراف می کنم که خودم شخصاً هیچ وقت نتوانسته ام که یک «رپ» را مخصوصاً وقتی که همراه این کلیپ هایی باشدکه اهل فرنگ روی «رپ» می گذارند، تا آخر گوش کنم یا تماشا کنم.
زیاد از عالم «رپ» خبر ندارم، و نمی توانم حکم کلی صادر کنم، اما تا جایی که به تجربه ی خودم بر می گردد، ریتم تند و تهاجمی موسیقی، همراه با چهره های عجیب و غریب و ژست های عجیب و غریب تر خوانندگان و نوازندگان و «بازیگران» آن کلیپ های «رپ» که من دیده ام، توی دلم وحشت می اندازد، و احساس می کنم که همین حالاست که یکی از افراد مزبور، از توی صفحه ی نمایش، بیرون بیاید و به من حمله ور شود و انتقام دنیا و مافیها را از من بگیرد و سر و کله ام را بشکند و روانه ی بیمارستانم کند!

شاهین نجفی هم همان کار را کرده است که مولوی می گوید. هیچ آدابی و ترتیبی نجسته است تا آنچه دل تنگش می خواهد را بگوید.
قصه ی مربوط به این شعر مولوی را حتماً می دانید:
خدا، موسی را سرزنش می کند که تو به چه مجوزی و روی چه حسابی، آن انسان پاک نهاد را که دوست داشت با زبان خودش و با آداب و ترتیب خودش، و نه با زبان تو و با آداب و ترتیب تو، با من حرف بزند آزرده خاطر کردی؟ او به من نزدیک تر است از بسی «آداب و ترتیب» دانانی که تو می شناسی.

این را از همان اولین سطر «رپ» شاهین می توانیم بفهمیم. وقتی که سخنانش خطاب به آن امام مجازی را دوستانه و صمیمانه و صادقانه و شوخ و شنگانه اینطور شروع می کند:
ـ تو را به شوخ طبعی ات قسم!
و آن وقت، با او از امام مقوایی، و از سجاده ی چینی، و از ریاکاری ملایان، و از دزدی های میلیاردی، و از سیاسیون فسیل شده در غربت، و از نژادپرستی آریایی نژادان مخبّط، و از تحریم اقتصادی مردم ایران، و از بیرون گود نشستن مدعیان و لنگش کن گفتن هایشان، و از صبح ها زنده باد سر دادن ها و شب ها مرده باد سر دادن ها، و از فراموش کاری ها و بی خیالی های ما شکوه می کند:
ـ خلیج فارس و ارومیه هم قصه بود
راستی، اسم رهبر جنبش سبز چی بود؟

(و البته، قاتی درد دل ها و شکوه ها ی قاتی پاتی اش هم «لات ولوت بازی» در می آورد! مثل بسیاری از همگنان خودش در موسیقی رپ.)

پنج
ــــــــــ

بعضی ها هر چیزی را به «توطئه» وصل می کنند؛ و بعضی ها هم علیه این بعضی ها اصطلاح «تئوری توطئه» را به کار می برند.
چه این و چه آن، سخن گفتن از یک توطئه ی واقعی را نمی توان با در میان کشیدن «تئوری توطئه»، تخطئه کرد.
اما باید مراقب این عادت ذهنی غلط که شکل گرفتن طبیعی یک قضیه را با «توطئه» به اشتباه می گیرد هم بود.
و زیاد.

در این مورد معین، اگر توطئه یی در کار باشد:
ـ این توطئه ی احتمالی را نه در صف خواننده ی جوان و طرفداران او، بلکه در صفِ بخشی از صف بستگان در برابر او باید جستجو کرد.
ـ این توطئه ی احتمالی، آنچه ملایان وانمود می کنند، یعنی جریحه دار کردن عواطف باورمندان به مذهب، در جهت اهداف «استکبار فرهنگی» نیست.
ـ این توطئه ی احتمالی، به منظور منحرف کردن افکار عمومی است از آنچه این روز ها در پس و بیرون پرده ی سیاست داخلی و خارجی ملایان می گذرد و از حساسیت های بالا و ویژه یی برخوردار است.

اگر صافی گلپایگانی، جزء روحانیت حاکم نیست، همین ساعاتی پیش، «خبرگزاری مهر»، استفتایی را از یکی از کثیف ترین و نابکار ترین و پر نفوذ ترین روحانیون حاکم، یک انگل سرمایه دار مال اندوز دزدِ ملقب به سلطان شکر، «شیخ ناصر مکارم» (به تعبیر شریعتی در آن دشنامنامه ی معروفش به او) منتشر کرد که مطابق آن، این سفله ـ با صراحت نسبی ـ فتوایی در این مورد صادر کرده است.
و این، خود نشان دیگری است بر تقویت احتمال وجود یک توطئه، از سوی دار و دسته ی اهریمن جماران.

حالا این که این توطئه ی احتمالی، بر بستر چه اشتباهاتی از ناحیه ی خود ما توانسته است شکل بگیرد و جا باز کند، خودش موضوعی است دیگر که باید در گستره یی دیگر، به صورت جداگانه مورد بررسی و نقد و تجزیه و تحلیل قرار گیرد.
همان گستره ی چند و چون کنش ها و واکنش های سی و سه ساله ی میان ملایان و مردم.

فعلاً اما آنچه برای ما مهم است ـ مثل همه ی موارد دیگر اینچنینی ـ این است که:
ـ نه شکل گرفتن طبیعی یک قضیه را بیهوده «توطئه» بنامیم و خود را از درد سر فکر کردن و احیاناً خود را به زیر سئوال بردن و ملامت کردن رها سازیم،
ـ و نه وقتی که توطئه یی در کار است، با غفلت از آن، یا با شراکت غیر مستقیم و ناخواسته در آن، خودمان به توطئه گر و قربانی (در آنِ واحد) بدل شویم.

شش
ــــــــــ

ماجرای حکم خمینی در مورد قتل سلمان رشدی را همه به خاطر داریم. و این را که او آن حکم را برای چه صادر کرده بود: سرگرم کردن اعوان و انصار خود که از شکست او در جنگ هشت ساله، و کار او در «معامله ی آبرو با خدا» (حتی وقتی که باخدا هم معامله می کرد کلک می زد و کالای ناموجود را به خدا می فروخت!) سرگیجه گرفته بودند و وا رفته بودند و وا داده بودند.
اما خوب است که همچنین چند مورد زیر را هم که احتمالاً از خاطرمان رفته است، به عنوان مثال، و بر سَبیل مشتِ نمونه ی خروار، در ذهن خود مرور کنیم:

ـ در اواخر تابستان ۱۳۷۸ جوانی مسلمان و معتقد، از طرف داران اصلاحات، طنزواره یی نوشته بود با عنوان «کنکور در وقت ظهور».
دار و دسته ی خامنه ای، به منظور مقابله با فضای نسبتاً باز شده ی بعد از دوم خرداد، دستگیرش کردند و نزدیک بود که به اتهام توهین به امام زمان، اعدامش کنند.

حتی «سردار نقدی»، گفته بود که اگر این کافر از زندان بیرون بیاید هم خودم «حکم خدا» را در باره اش اجرا خواهم کرد، و اجرای «حکم خدا» احتیاج به کسب اجازه از کسی ندارد!

جنتی، امام جمعه ی مادام العمر، و میلیارد صاحب معادن زنجیره یی و آشامنده ی خون کارگران کودک و جوان و پیر و زن و مرد معدن که کارشان با جان کندن تفاوت چندانی ندارد هم در زمین چمن دانشگاه تهران معرکه گرفته بود و زار زار گریه می کرد (و احتمالاً دو دستی روی عمامه اش هم می کوبید) که خاک بر سر ما؛ حالا دیگر کار به جایی رسیده است که در مملکت شیعه، به ساحت امام زمان اسائه ادب می کنند ... ما را ببخشید ای مولای ما امام زمان!
گریه امانش نمی داد تا طفلک حرفش را ادامه دهد. و جمعیت هم مثل ابر بهار همراه «آقا» گریه می کردند.

ـ باز در همان دوران خاتمی، و باز به منظور مقابله با فضای بعد از دوم خرداد، هاشم آغاجری از اصلاح طلبانِ آن زمانْ هنوز حکومتی را به جرم یک سخنرانی در دانشگاه و چند حرف ساده ی برگرفته از شریعتی، حکام شرع، مرتد اعلام کرده بودند و واقعاً نزدیک بود که دارش بزنند.

ـ حسن یوسفی اشکوری در اروپا گفته بود که احکام اسلام قابل تغییرند. بعد از ورود به کشور سرضرب خدمتش رسیدند و حالش را چنان جا آوردند که دیگر نرود خارج تا برای تبلیغ دوم خردادی ها از این حرف های بدْ بد بزند؛ و تا همه بدانند که احکام اسلام فقط وقتی قابل تغییرند که خدای خودِ خدا، یعنی ولی فقیه اراده کند، یا مثلاً وقتی که لازم باشد که در کهریزک ها به جوانان مردم تجاوز کنند.
به اتهام ارتداد به زندانش انداختند و بعد از حبس هم «خلع لباس» اش کردند، و از «افتخار» ملبّس بودن به عبا و عمامه محرومش ساختند. و چه سعادت ناخواسته یی که کاش او قدرش را هرچه بیشتر و شایسته تر بداند و پاسش بدارد.

ـ باز در همان سال های خاتمی، هرچه دشنام و بد و بیراه را که در چنته داشتند نثار دین و خدا و پیغمبر و امامان کردند و در نشریه یی با نام و نشان و آرم نشریه ی دانشجویان انجمن اسلامی، و به نام آن ها چاپ و پخش کردند؛ و بعد هم رفتند و چند تایی از مسئولان نشریه، از جمله مجید توکلی را به جرم کاری که خودشان کرده بودند گرفتند و روانه ی زندان ساختند.

ـ عصر روز عاشورا کارناوالی در «بالای شهر» تهران به راه انداختند و کف زدند و پا کوبیدند و سوت کشیدند و رقصیدند و بشکن زدند و خواندند و دیمبل و دیمبل راه انداختند و همراه این کار ها عکس خاتمی را هوا کردند و تراکت های انتخاباتی او را پخش کردند، که ای مؤمنین! اگر به جای این سید ناسید که هوادارانی اینچنین هتّاک دارد، به کاندیدای ولی فقیه رأی ندهید دنیا کُن فیَکون خواهد شد.

ـ و اصلاً چرا راه دور برویم؟ در همین عاشورای ۱۳۸۸ آن همه کشتند و آدم از روی پل به زمین پرت کردند، و با ماشین از روی این و آن رد شدند و حتی شمر و یزید را هم به گریه انداختند و بعد داد و بیداد به پا کردند که شما ها حرمت روز عاشورا، یعنی حرمت شمر و یزید راشکسته اید و آن ها را به گریه انداخته اید!

ما با چنین موجوداتی طرف هستیم.

هفت
ــــــــــ

تضاد های درونی نظام، چه در سطوح پایین و چه در عالی ترین سطوح ... مجلسی که در راه است و معلوم نیست چه از آب در خواهد آمد ... احمدی نژادی که مرتباً به ولی فقیه جفتک می پراند ... ولی فقیهی که بدون اجازه ی کسانی که او را سر پا نگاه داشته اند نمی تواند دست به آب هم برود... فشار تحریم های اقتصادی ... خطر جنگ محدود یا غیر محدود و بمباران ... تزلزل هرچه بیشتر نظام در جریان وقایع خاورمیانه ... مذاکرات اتمی در حساس ترین مدار ... به چالش کشیده شدن و سکه ی یک پول شدن ولایت فقیه و شخص خامنه ای به صورت رسمی و علنی از سوی زندانیان و غیر زندانیان ... طغیان های پیدا و پنهان در صفوف نیرو های نظامی و انتظامی و سپاه و حتی بسیج ... زندان ها و شکنجه هایی که هرچه بیشتر می شوند توانایی و کارآمدی اشان کمتر می شود ...
و جنبش خرداد که در کمین نشسته است!

این ها درد های بی درمان نظام هستند، و امکان ها و موقعیت های استثنایی و زود گذر فرا روی ما.
و «استثنایی»، یعنی استثنایی. چیزی که همیشه پیش نمی آید.
و «زودگذر»، یعنی زودگذر. به زودی تمام شونده. به زودی از میان رونده.
و «فرارو»، یعنی فرارو. جلو و جلو تر. نه عقب و عقب تر.
و «ما»، یعنی ما. همه ی ما. با خوب و بدمان. با نقاط ضعف و قوتمان. با اختلاف نظر هایمان. و با افق های کوتاه یا بلندمان.

از این امکان ها و موقعیت های استثنایی، و زودگذر فرا رو یمان چگونه می توانیم استفاده کنیم؟
با به هم پیوستن و راهِ تا نقطه یی معینْ مشترک را با هم طی کردن؟ یا با از هم گسستن و هر کدام به راه خود رفتن و از ترس آلوده شدن، از کنار همسفر خود دامان برچیدن؟

آن ها علیه غیر همفکران خود حکم ارتداد و حکم اعدام صادر می کنند. و این اصلاً جای تعجبی ندارد و طبیعی است. اگر جز این می بود طبیعی نمی بود.
اما ما چه طور؟ ما هم باید برای غیر همفکران خود حکم ارتداد و حکم اعدام صادر کنیم؟
حکم ارتداد و حکم اعدام، الزاماً از سوی آخوند ها صادر نمی شود. و یک شکل خاص هم ندارد. در شکل، متفاوت است، ولی در معنا یکی است.

ـ صدور حکم ارتداد و حکم اعدام به جرم اعتقاد به باور های دینی، از سوی غیر معتقدان به باور های دینی.

ـ صدور حکم ارتداد و حکم اعدام به جرم عدم اعتقاد به باور های دینی، از سوی معتقدان به باور های دینی.

ـ صدور حکم ارتداد و حکم اعدام به جرم انقلاب گرایی، از سوی اصلاح طلبان.

ـ صدور حکم ارتداد و حکم اعدام به جرم اصلاح طلبی، از سوی انقلاب گرایان.
نمی گویم سرنگونی طلبان. می گویم انقلاب گرایان. چرا که سرنگونی طلبی با انقلاب گرایی یکی نیست. نتانیاهو و جان بولتون و پادشاه عربستان سعودی و شیوخ خلیج فارس هم سرنگونی طلب هستند و سخت مخالف اصلاح طلبی و اصلاح طلبان. و نگران از میان رفتن جنبش آزادی خواهی مردم ایران به دست آن ها!

حکم ارتداد و حکم اعدام، الزاماً از سوی آخوند ها صادر نمی شود. و یک شکل خاص هم ندارد. در شکل، متفاوت است، ولی در معنا یکی است.
ما خودمان هم بلدیم حکم ارتداد و حکم اعدام صادر کنیم. به شکل های متنوع، و با معنای واحد
هر کدام علیه آن دیگری.
وگرنه، حالا در این نقطه نبودیم که هستیم. در آن نقطه بودیم که باید باشیم و نیستیم.
ولی می توانستیم و می توانیم باشیم.

۲۵ اردیهشت ۱۳۹۱
http://www.ghoghnoos.org 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۴)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست