سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

پرسش‌هایی در مورد پیشرفت تمدن در جهان


مردو آناهید


• مردمسالاری بدون نفوذ عقیده‌های مذهبی و جدا از نفوذ حکومت‌های بیگانه به معنای کشورآرایی بدون همکاری و همیاری‌ی حکومت‌های بیگانه نیست. همکاری با حکومت‌های بیگانه برای پیشرفت این تمدن هم به معنای واگذار کردن کشورآرایی به بیگانگان نیست ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲ مرداد ۱٣٨۵ -  ۲۴ ژوئيه ۲۰۰۶


روند دگرگونی در هر جامعه بستگی به ساختار و رشد تضادهای درون آن جامعه دارد. از پژوهش‌هایی که مارکس و انگلس در این مورد انجام داده‌اند چنین برمی‌آید که هر جامعه‌ای هسته‌های دگرگونی را در درون خودش می‌پروراند. هسته‌های دگرگونی تضادهایی هستند که در راه پیشرفت جامعه ناخواسته پیدایش می‌یابند و در آگاهبود مردم کاشته می‌شوند. زمانی که این تضادها در بیشتر بخش‌های جامعه رخنه کردند ساختار و سامان آن جامعه از هم می‌شکافد و سامان تازه‌ای را، که همآهنگ با دگرگونی‌های آن جامعه باشد، به وجود می‌آورد.
برای نمونه: جامعه‌ای که سامان آن براساس پیوندهای کشاورزی ساختار دارد در گذار پیشرفت تمدن خواه ناخواه به جامعه‌ی سرمایداری دگرگون خواهد شد. چون زمانی می‌رسد که برزگران نمی‌توانند بدون کاربرد ابزارهای مدرن کشاورزی نیازهای خود را برآورده کنند. به ناچار بخشی از کشاورزان به کارگران سازنده و بخشی به خریدارن ابزارهای پیشرفته تبدیل می‌شوند. یعنی بخشی از کشاورزان با ویژگان کارگری برای سرمایداران در کارخانه‌ها کار می‌کنند   و بخشی دیگر با گرفتن وام از بانکها به کشاورزی‌‌ی مدرن می‌پردازند. یعنی در درازای زمان جامعه‌ی کشاورزی به جامعه سرمایداری دگرگون می‌شود و جامعه سرمایداری در کرانه‌های رشد به امپرالیسم جهانی در خواهد آمد. درستی‌ی پژوهش‌های مارکس وانگلس در مورد جامعه‌هایی که در اروپا شناسایی شده بودند تایید شده‌ است و کوشش‌های لنین و مائوستنگ هم، که می‌خواسته‌اند روند این جریان را بگردانند، به کردار با شکست خورده‌اند. البته بخشی از پیش‌بینی‌های مارکس و انگلس، در مورد جامعه‌ی کومونیستی و روند حکومت کارگری، نادرست شناخته شده است.
به هر روی این اندیشمندان روشن می‌کنند که هیچ نیرویی نمی‌تواند از دگرگونی‌های جامعه‌ها، که از تضادهای درون هر جامعه برخاسته‌اند، جلوگیری کند یا به زبانی دیگر هر جامعه‌ای که در دگرگونی‌های پیشرفت در پیچ و تاب است او را از این پی‌آمدها گریزی نیست. پژوهش‌های‌ مارکس سالها اندیشه‌های روشنفکران و جامعه شناسان جهان را به سوی خود کشیده و فرمانروایان آگاه جهان را برای پذیرا شدن از این روند آماده ساخته است.
اگر بتوان روند جامعه‌ها را در سخنی کوتاه جای داد به این جمله می‌رسیم که راه پیشرفت هر جامعه از جامعه‌ی سرمایه داری و دیرترین از جامعه‌ی امپریالیسم می‌گذرد و زندگانی مردمان ناگزیر با این تمدن آمیخته خواهد شد. آیا برای روشنفکران به کار بردن "سرنوشت" این واژه‌ی فارسی تا آن اندازه شوم است که بتواند پژوهش‌های ده‌ها اندیشمند را یکباره به فراموشی سپرد؟
بر کسی پوشیده نیست که سامان تمدن همه‌ی کشورهای جهان بر پایه‌ی سرمایه، کار، تولید، کالا و سود بنا شده است یا در این راستا در جنبش است ولی بیشترین روشنفکران آمادگی ندارند که مفهوم واژه‌ی "سرنوشت" را بپذیرند.   اگر این روند را طبیعی، تاریخی، اجتماعی یا جبری بنامند در ماهیت این روند تغییری ایجاد نمی‌شود ولی در زبان فارسی به این گونه روند، که سیمای آینده را می‌کشد، "سرنوشت" می‌گویند، چرا باید روشنفکران از کاربرد این واژه‌ی فارسی پرهیز کنند؟
آیا کسانی که سرسختانه با امپرالیسم جهانخوار در پیکار هستند نمی‌خواهند یا نمی‌توانند بدانند که "سرانجام جامعه‌ی سرمایداری"، بنا بر پژوهش‌های مارکس، خواه ناخواه امپریالیسم جهانی است. آیا نمی‌بینند که تئوری‌های سوسیالیسم و حکومت‌های کارگری به شکست برخورد کرده‌اند. آیا این کسان نمی‌توانند ببینند که ویژگی‌های کارگر، ابزار، تولید، سرمایه، سود و ارزش اضافی در جهان امروز دگرگون شده‌اند. آیا این روشنفکران می‌توانند یا می‌خواهند بدون فرآورده‌های جهان سرمایداری زندگی کنند.
اگر کسی روند جامعه‌هایی را، که اندیشمندان پژوهش کرده‌اند و به کردار در خور بررسی هستند، سرنوشت پیشرفت تمدن بنامد، سخنی ناسزا به کار نبرده است.  
زمانی که انسان دانشی را یاد بگیرد آن دانستنی‌ها را در اندیشه‌های خود می‌آمیزد و آنها در گفتارش آشگار می‌گردند. بنابراین اندیشه‌ی هرکس، بدون پی‌گیری، از دانستنی‌هایی برآمده که از پژوهش‌های دیگران فراگرفته است.
البته من هم تنها اندیشه‌ی دیگران را بازگو نمی‌کنم بلکه با خرد خود در مورد پدیده‌های هستی اندیشه می‌کنم و نیازی نیست که بنمایه‌های اندیشه‌ی خود را پی‌گیری کنم و در گفتار بگنجانم.
در نوشته‌ی زیرین بازتاب اندیشه‌ای است که من در مورد پیشرفت تمدن کرده بودم. چون روشنفکرانی که با دیالکتیک هم آشنایی داشته‌اند آنرا نپذیرفتند این بود که دوباره در مورد نوشته‌ی خود اندیشه کردم و به این نتیجه رسیدم که اندیشه‌ی من در مورد پیشرفت تمدن با بخشی از پژوهش‌های مارکس و انگلس همآهنگی دارد. اکنون هم نمی‌دانم که کاستی‌های این نوشتار در کجاست که فهم آنرا دشوار می‌سازد.
 
<<در جهان امروز انسان در جایی از گردانه‌ی "پیشرفت تمدن" زاییده می‌شود. ارزش‌های اجتماعی، چه مادی و چه ذهنی باشند، سازگار با این تمدن، پیشاپیش تعریف شده‌اند و به انسان خورانده می‌شوند. شگفتی‌های این تمدن او را خواه ناخواه برای پذیرش و پرورش این جریان آماده می‌سازد او نه زمان آن را دارد و نه معیاری که بتواند راه پیشرفت یا ساختار این تمدن را شناسایی و ارزشیابی کند.
در این گردانه که شتابان در گردش است معیارهایی*، برای بررسی و سنجنش پدیده‌های اجتماعی در بینش انسان مدرن جاسازی می‌شوند که او با آنها زشتی یا زیبایی، نیکی یا بدی را، در سوی همان گردش، شناسایی کند. نیازهای این انسان، که با نیروی چرخش این گردانه پیوند دارند، پیشاپیش در راه پیشرفت او گذارده می‌شوند. شگفتی‌های این تمدن انسان را به دنبال خود بند کرده و انسان به این گردانه بند شده است و او گردانه را با خود می‌کشد.
 
*) واژه‌نامه و فرهنگ نامه‌های گوناگون   
سازمانهای گوناگونی* برای آموزش این انسان تازه وارد آماده شده و دانشی را که او، برای گردش این گردانه، بخواهد به او می‌آموزند تا بتواند نیازهای خود را برآورد و همراه "پیشرفت تمدن" گام بردارد. با این وجود پیشرفت این تمدن آن اندازه تند و تیز است که برخی از این کاروان پس می‌مانند و در گرد و غبار پسمانده‌ی آن به دنبال پیشروندگان، لنگان لنگان، جان می‌کنند و آن کس هم که اندکی درنگ کند از این گردونه به بیرون پرتاب می‌شود.
 
*) سازمان‌های آموزشی بسان دبستان، دبیرستان و دانشگاه‌ها
برای فرمانروایان جهان مردمان بسان مهره‌های خودکامه و چشم بسته‌ای هستند که به بازی گرفتن آنها بسیار شادی بخش است. آنها می‌دانند که این مهره‌ها، که در گرونه‌ی آنها به چرخش افتاده‌اند، به دنبال تمدن امروز کشیده می‌شوند و ناچارند که به آنسویی بچرخند که گردانه می‌چرخد.
آرمان فرمانروایان ایجاد بازار جهانی* برای فروش کالاهایی است که آنها تولید می‌کنند. برای آنها، دانش دانستنی‌هایی است که بر میزان تولید آنها بیافزاید و از هزینه‌ی آنها بکاهد، کشوری آزاد است که برای کالای تولید شده‌ی آنها بازارساز باشد، اندیشه‌ای پرورده می‌شود که انگیزه‌های انسان را با گردش و شتاب این جریان همآهنگ سازد، معیار سنجش همه‌ی پدیده‌های و ارزش‌های اجتماعی پول است.
 
*) برنامه‌های دراز مدت ابرقدرت‌ها
البته در سرشت انسان کشش‌ها و نیازهای دیگری هم وجود دارند، بسان آزاد زیستن، دوست‌داشتن، شادی کردن، پروازدادن اندیشه‌ها و آرزوها و به آنها پرداختن، که این نیازها در آرمان فرمانروایان نوشته نشده‌اند ولی آنها با همین کشش‌ها و نیازها شگفتی‌های تمدن امروز را درخشان می‌کنند. این است فرمانروایان با این انگیزه‌ها و نیازهای انسان دشمنی ندارند.
تمدن امروز در زمینه‌ی الکترونیک، با ساختن رایانه‌های* تندکار و پرزور، زنده و روینده است و با نیرویی شگرف جایگزین همه‌ی تمدن‌های پیشین شده است. رایانه‌ها با دانش و آگاهی‌هایی که دشواری‌های زیستن را، در این گردانه، آسان می‌کنند برنامه ریزی می‌شوند. راستای خواسته‌های فرمانرایان در مخ‌برگ‌های** رایانه‌ها برای جنبش و جویندگی برنامه‌‌ریزی شده‌اند و به جای اندیشه‌ی انسان به کار گرفته می‌شوند. یعنی اگاهی‌ها و دانستنی‌هایی که این تمدن برای پیشرفت نیاز دارد در مخ‌برگ‌های رایانه‌ها انبار شده‌اند. از این روی پیوسته از پیوندهای اندیشه‌ی همگان با زندگانی کاسته می‌شود و مردم داوری را در مورد شناخت راستی به رایانه‌ها واگذار می‌کنند.
*) Computer ، **) hard disc >>
 
البته آرمان من از این نوشتار نتیجه‌ای بود که در زیر بازگو می‌شود.
پرسش و خواهش من، از کسانیکه آزاداندیش هستند و با دیالکتیک آشنایی دارند، این است که نادرستی و کژپنداری‌هایی که در این نوشتار می‌بینند به من نشان بدهند تا بتوانم من هم با آنها همگام شوم.
 
<<نیاز این فرمانروایان به مردم بیشتر برای نیاز روزافزون مردم است و نیاز مردم به پول برای فرمانروایان بسان انباری است که خودبخود نیروی تولید را ارزان نگه می‌دارد. اینکه شیوه‌ی حکومتی چگونه و با چه معیاری باشد برای فرمانروایان جهان تنها در پیوند با تولید و بازارفروش در خور بررسی است.   اینکه این شیوه با خردمندی یا ایمان، با مردمسالاری یا الله سالاری، با راستکاری یا دروغوندی، با آزادگی یا سرافکندگی مردمان بسته یا گسسته باشد از میزان سود آنها نمی‌کاهد.
یعنی مردم ایران ناچارند که با پیشرفت تکنیک همگام و همیار باشند و این سرنوشتی است که برای همه‌ی مردمان نوشته شده است ولی آنها مجبور نیستند که در زیر ستم حکومت اسلامی بسرببرند.    
شیره‌ی گفتار در این است که آمریکا خواستار است تا حکومتی را در ایران پایه گذاری کند که آزادی را در راه سوداگری و پیشرفت تمدن مدرن بپذیرد. اروپا به ویژه انگلستان هم همین آرمان را دارند با این تفاوت که آنها از پیشوایان مذهبی می‌خواهند تا راهگشای آنها در راه رسیدن به این آرمان باشند. در این داد و ستدها   آزادی و ارزش‌های فرهنگی مردم ایران و حتا کشور ایران پدیده‌ای نیستند که برانگیزندی کارکرد آنها در این راه باشند.
اگر روشن‌اندیشان ایران بپذیرند که راه آزادی مردم ایران از راه شناخت فرهنگ خودشان می‌گذرد، و این شناخت بدون گسستن از عقیده‌های پوسیده‌ی مذهبی ناممکن است، آنگاه هم مردم ایران به آزادی که در فرهنگ خودشان نهفته است می‌رسند و هم فرمانروایان جهان، آمریکا و اروپا، می‌توانند بدون نگرانی و ستیزه جویی به تولید و بازارسازی خود در ایران بپردازند.
مردمسالاری بدون نفوذ عقیده‌های مذهبی و جدا از نفوذ حکومت‌های بیگانه به معنای کشورآرایی بدون همکاری و همیاری‌ی حکومت‌های بیگانه نیست. همکاری با حکومت‌های بیگانه برای پیشرفت این تمدن هم به معنای واگذار کردن کشورآرایی به بیگانگان نیست.  
تن به سرنوشت جهان سپردن با سرسپردن به دشمنان آزادی و مردم‌ستیزان حکومت اسلامی بسیار تفاوت دارد.>>   
 
مردو آناهید
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان:
MarduAnahid@yahoo.de


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست