سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

گذار به دمکراسی و پیش فرض معرفتی ان


دکتر پریسا ساعد


• این نسل هوشیارانه، به اصلاحات و به فرصت طلبی اصلاح طلبانه می نگرد و با فرصت شناسی وارد میدان مبارزه ای خشونت پرهیز در جهت حذف تمامیت و کلیت رژیم ولایی، و جایگزینی ان با حکومتی سکولار خواهد شد زیرا اگر نسلی بتواند مدرنیته ناکام ملت ما را به توفیق برساند رستاخیز همین نسل است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۶ ارديبهشت ۱٣۹۱ -  ۲۵ آوريل ۲۰۱۲


زایش اندیشه های ازادیخواهی درذهنیت نسل امروز نه در شیدایی به مبانی تئوریک و ایده الوژیک، بلکه در بستر تجربیات سخت و محرومیت عمیق اجتماعی تجلی یافته است. مطالبات حقوقی جامعه امروز، یک الگوبرداری نمادین از ازادی خواهی نیست بلکه درون فکنی تجربه های تلخ، زخمهای ناشی از نیاز های سرکوب شده، و محرومیت در عرصه اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی است. نسل امروز ما بدنبال اینده ایست که ارمغان آور امنیت و ضامن تحقق حقوق و کرامت انسانی او در برخورد با نیازهای مادی و معنوی زندگی اوست. لذا، مطالبات سیاسی این نسل در چنبره ارایش حکومت اینده متفاوت از نسل پیشین، یعنی فرا ایده الوژیک و در ذات انسانگرا و دموکراتیک است.
نسل معترض ایران، هویت خویش را ایرانی و حکومت مورد نیازش را جمهوری ایرانی می نامد به بیان دیگر یک حکومت سکولار را می طلبد که در فرایند ان اصل ازادی، برابری و حقوق شهروندی با شکل گیری ساختاری مبتنی بر اصول دموکراسی است. نه تصاحب قدرت و امتیاز ویژه یک گروه خاص. نسل امروز ایران نسل انقلاب انفرماتیو است. او نیز بمانند شهروندان جوامع ازاد مطالبه حق میکند زیرا از حق و حقوق انسانی خود اگاه است. خواهان تعیین سرنوشت خویش با مشارکت و مدیریت فعال خود در عرصه های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است .
نسل امروز با دریافت این مهم که تنها چتر افراشته سکولار دمکراسی هموارساز حقوق برابر در جامعه چند فرهنگی و متکثر ایران است حکومت سکولار را می طلبد. این به مفهوم بی دینی و بی خدایی این نسل نیست چه بسیار مراجع و روحانیونی که از صدر مشروطه تا کنون خواهان عدم دخالت دین در حکومت بوده اند. بنابراین، سکولاریسم یعنی اصل نخست در نهادی کردن مناسبات دمکوکراتیک و تحقق بخشی به حقوق شهروندی و مطالبات اساسی و بروز جامعه.
یعنی حاکمیت مردم از طریق انتخابات ازاد و منصفانه در طرح قوانین زمینی که ازادی، کثرت گرایی، حقوق شهروندی، و امنیت ملی را در زیستی مسالمت امیز میان گوناگونی های دینی، عقیدتی، و قومی فرهنگی تضمین میکند.
نواندیشان دینی و اصلاح طلبانی که با قرائت های شاعرانه از دین، تلاش در ترکیب و تطابق قوانین شرعی با قوانین مدرن دارند و مدنیت و حقوق شهروندی انسان امروز را در لابلای ایه های اسمانی به جستجو می نشینند، دغدغه ای به غیر از دفاع از ساختار پوسیده نظام و سهامداری قدرت در دل ندارند. ساختمان فکری انها با ذهنیت جامعه سکولار امروز بیگانه است. انها سکولاریسم را بزرگترین خطر در برابر گزینه دین گرای خود می دانند و اگر چه امروز در نقش ها و صور گوناگون، در درون و برون کشور، با کپسول اندیشه های روبنایی ازادی، هنجارافرینی می کنند، و گاه نیز در لباس خوش فرم حامیان حقوق بشر در منبع بین المللی صحنه ارایی می نمایند، اما تا زمانی که این خودشیفتگان حقیقت در مشت در چنبره اندیشه های اصلاح طلبانه بسر می میبرند، به یقین مانعی بزرگ در مسیر ازادی و دمکراسی خواهند بود.
همچنانکه، در لابیگری علیه انقلاب عقیم شده و یا جنبش اعتراصی ٨٨ درپیچ وخم دالانهای بی بی سی و صدای امریکا، و ورازت امور خارجه کشورهای غربی، و وزارت امور خارجه امریکا، تنها گزینه ممکن را در ماندگاری نظام ولایی، و حمایت و تقویت ساختارگریانی که از حلقه قدرت به بیرون پرتاب شده اند معنا می کنند، و سیاستهای جهانی را به سمت طرح شکست خورده اصلاحات درونحکومتی در جهت بستری تحت عنوان گذار به دموکراسی ترغیب و تشویق می نمایند.
بدیهی است که، کارگزاران بزرگ تبلیغاتی رژیم با هژمونی بر شاهراههای ارتباطی تلاش بر این دارند که مهر اصلاحات را بعنوان تنها الترناتیو رهایی بخش بر پیکر نهاد‌های بین‌المللی بزنند، هنگامیکه رئیس جمهور اوباما با توجیه گری و تکیه بر سیاست عدم مداخله به امور داخلی کشورها، در برابر ظلم، شکنجه و کشتارهای وحشیانه ازادیخواهان ایران، خاموشی را برگزید و به دادخواهی مردم ستمدیده ما اعتباری چون جنبش اعتراضی مصر نبخشید، مشاورین فارسی زبان ایرانی او که از منابع مالی کمپانیهای نفتی تغذیه میشوند چه کسانی بودند. چه کسانی بعنوان کارشناسان امور فرهنگی و سیاسی ایران، سیاهترین قوانین ضدّبشری را با استدلال صبر و انتظار بر مردم دربند ما تحمیل کرده اند. چه کسانی مبارزات برانداز اما خشونت پرهیز ممالک دیگر را با مفاهیم تحریف شده تاریخی فرموله نموده اند، چه کسانی مفهوم ساختارشکن را با دادن بار منفی به تابوی سیاسی مبدل ساختند و این تابوی ناپسند را در ذهنیت جمعی بهنجار کرده اند. در یوگسلاوی و لهستان بعنوان نمونه، آیا روشنفکران و نظریه پردازان و نخبگان دانشگاهی، خواهان سازش با دیکتاتورهای حاکم بوده اند؟ و یا اهدافشان تغییر ماهوی قوانین و تغییر ساختار رژیم بود؟ ایا کنشگران نخبه ما قادر به تمیز و تشخیص مشی مسالمت امیز و استراژی ساختارشکن در مبارزات ازادیخواهانه اروپای شرقی، افریقای جنوبی و یا حتی فلیپین نیستند؟ ایا اگاهانه در جهت انحراف افکار عمومی و عقیم کردن نیروهای ازادیخواه بر پایگاه نظری ناکارامد خود، پای فشاری می نمایند؟ بدیهی است که انها با هنر پلومیک و واژه پردازیهای یکسونگرانه تعابیر تازه ای به استراژی مبارزه با رژیمی مطلقه و مردم ستیز بخشیده اندـ در ادبیات نوین انها واژه انقلاب عمدا در مفهوم کلاسیک ان معنا میشود تا هراس و ترس در جهت عدم رویارویی قهرامیز و یا ساختار شکن در خود جمعی نهادی شود. نقطعه مقابل واژه قهر، اشتی است. ایا انها همواره مردم را به سیاست تمکین و اشتی با نظامی غیرقابل انعطاف دعوت میکنند، بدیهی است که ترجمان سیاسی انها از مبارزه قهرامیز با مبارزه مسلحانه یکسان معنا میشود و شعارهای ساختارشکن مردود و یا ناکارامد است یعنی با زیرکی، تعریف استراتژی ساختارشکن جوامع اروپای شرقی را که منجر به تغییر رژیم های دیکتاتوری و توتالیتر شد را از ادبیات مبارزه حذف می نمایند و مشی را هدف قرار میدهند. در این میان نمیتوان این واقعیت اشکار را نادیده گرفت که در اکثر جوامعی که با مشی خشونت پرهیز توانستند استیلای دیکتاتورهای وقت را درهم شکنند موئلفه های شاخص و کاربردی متفاوت و تعیین کننده ای وجود داشت که با شرایط کنونی جامه ما ناهمخوان است، موئلفه هایی که در پیشبرد ارمانهای ازادیخواهانه این جوامع نقشی کلیدی و اثربخش داشت. بطور نمونه هدف جنبش همبستگی لهستان رسیدن به "جمهوری خودگردان" بود. یکی از عواملی که در پیروزی مبارزات خشونت پرهیز جوامع اروپای شرقی بویژه لهستان علیه ساختار دیکتاتوری وقت، نقشی شاخص داشت حمایت عریان پاپ ژان پل دوم رهبر کلیسای کاتولیک و دیگر قدرتهای غرب بود که از حوصله این نوشتار خارج است. اما عامل مهم دیگر بافت اجتماعی و طبقاتی جامعه بود. بعنوان نمونه در سال ۱۹٨۱ هنگامیکه در لهستان ۲٣ ارگر مورد ضرب و شتم نیروهای دولتی قرار گرفتند، در واکنش به خشونت دولتی و حمایت از قربانیان خشونت، جنبش همبستگی به رهبری لخ والسا اعتصابی را در سراسر کشور سازماندهی دادند که بزرگ ترین اعتصاب مردمی در تاریخ لهستان تحت سیطره اتحاد جماهیر شوروی بود. اعتصابی که تقریبا چرخ مملکت را فلج کرد و نیروهای دولتی را وادار به عقب نشینی نمود. ایا این نمونه شباهتی به فراخوان رهبران به اصطلاح نمادین جنبش اعتراضی دارد؟ مردم بی دفاع ما در خیابان ها کشته شدند، با ضرب چماق و گلوله بر سر و صورت و جسمشان حمله ور شدند، به شکنجه گاه های مخوف رژیم کشانیده شدند، در کهریزک ها مورد ضرب وشتم شکنجه و تجاوز قرار گرفتند. اما رهبران نمادین، سیاست انفعال و توسعه بازگشت به خانه ها و ضربه پذیری در برابر ضارب را فرموله نمودند، و با پخش چند بیانیه و منشور، و ابراز همدردی کلامی سازش و صبر و التزام به همان نظام را دیکته کردند. در هنگامه ای که نداها، ارش ها، و سهراب ها با توحشی ضد بشری جان برکف کشته شدند، جوانهای بی گناه ما در شکنجه گاههای رژیم به هلاکت رسیدند و خانواده ها داغدار در سوگ فرزندان خویش بسر می بردند، از رهبری که فرمان قتل و شکنجه شهروندان بی دفاع جامعه را صادر می کند تقاصا میشود که ملت را ببخشد؟
چگونه است که این فرهیختگان اکادمیک حقوق بشری و ان ساختارگریان سیاسی اصلاح طلب به جای همصدایی با مطالبات مردمی که خواهان حذف تمامیت و کلیت رژیم بودند اینگونه در نظام ولایی ذوب میشوند و به مردم پشت کرده و مسیح وار و شاعرانه دل به عقب نشینی نظام بسته اند؟ جالب این جاست که بخشی از آنها با افتخار اظهار میدارند که سکولار هستند اما از اصلاحات دفاع می‌کنند، زیرا تجربه انقلاب ۵۷ را پشت سر نهاده و با بلوغ سیاسی در خلا الترناتیو اصلاحات را تنها گرینه عقلانی و ممکن توصیف می کنند (بدیهی است که این نگرش افراط و تفریطی، نیاز به نقدی شفاف در فرهنگ سیاسی جامعه استبدادزده ما، نگاه سیاه و سپید بین فرهنگی و ظرفیت بیداری و روشنفکری کنشگران سیاسی دارد)، اما همان ها امروز از انقلاب مردم تونس و مصر که ظاهراً خودجوش و در خلع رهبر بود دفاع میکنند. جمع اضداد در اینجاست و نقطه کوری که اینان یا با سطحی نگری و یا با مهارت و بهره برداری منافع جویانه حاضر به پذیرش آن نیستند.
در این میان، ارایش نوین اندیشه های دمکراسی خواهی نسل پسا انقلاب، تغییر یک فرایند جوهری بسمت زیستی متناسب با دنیای امروز است و نه جستجو در لایه های درهم پیچیده احادیث و الگوبرداری از قوانین پوسیده ای که هزار و چهارصد سال پیش در صحرای عربستان میان قبائل ان زمان مرسوم بوده است. نسل جوان امروز دیگر اعتمادی به اصلاح طلبان ره گم کرده ندارد.
این نسل هوشیارانه، به اصلاحات و به فرصت طلبی اصلاح طلبانه می نگرد و با فرصت شناسی وارد میدان مبارزه ای خشونت پرهیز در جهت حذف تمامیت و کلیت رژیم ولایی، و جایگزینی ان با حکومتی سکولار خواهد شد. زیرا اگر نسلی بتواند مدرنیته ناکام ملت ما را به توفیق و شکوفایی برساند رستاخیز همین نسل از بستر مدیریت خلاق و هستی بخش هم نسلان خویش است و نه اعتماد و اتکاء به یکسونگری و جهان بینی تعمیق نیافته نخبگان اصلاحات. 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست