سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

فراز امواج
"گسست" از محور نظام جهانی - ۱


یونس پارسابناب


• اوجگیری جنبش های بیداری و رهائی علیه صاحبان ثروت و دولتمردان فرمانبر آن‎ها در سراسر جهان عمدتا منبعث از فراز و نشیب های بحران بزرگ ساختاری است که برای دومین بار در تاریخ صد و سی ساله سرمایه داری انحصاری ، گریبان نظام جهانی را گرفته است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۵ فروردين ۱٣۹۱ -  ۱٣ آوريل ۲۰۱۲


عروج امواج تلاطمات در سراسر جهان و اوجگیری جنبش های بیداری و رهائی علیه صاحبان ثروت ( اولیگوپولی های انحصاری – مالی شده جهان ) و دولتمردان فرمانبر آن‎ها ( اولیگارشی های چند حزبی ، دوحزبی ، تک حزبی و بدون حزبی ) در سراسر جهان عمدتا منبعث از فراز و نشیب های بحران بزرگ ساختاری است که برای دومین بار در تاریخ صد و سی ساله سرمایه داری انحصاری ، گریبان نظام جهانی را گرفته است . موج اول رهائی در دهه های آغازین قرن بیستم با وقوع انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ گسترش یافته و سپس با رشد جنبش های عظیم ضد استعماری و رهائیبخش ملی تا اوایل دهه ۱۹۷۰ ادامه یافت . این موج عظیم بنا به عللی که در این جا مجال بحث اش نیست با محدودیت های تاریخی خود روبرو گشته و ( همراه با جنبش ها و دولت های برآمده از آن‎ها ) ازنفس افتاده و به پایان عمر خود رسید . موج فعلی که در تقابل با بحران دوم ساختاری در عصر سرمایه داری انحصاری مالی شده جهانی هر روز گسترده تر و فراگیرتر بویژه در کشورهای پیرامونی در بند ( جنوب ) در جریان است ، تلاش می‎کند که این دفعه اصل رهائی از یوغ اولیگوپولی های انحصاری را از طریق پروسه گسست از کلیت نظام جهانی سرمایه ( امپریالیسم = سرمایه داری واقعاً موجود ) کسب کند . اگر علائم شکلگیری و گسترش پروسه گسست را دیروز ( ۲۰۱۰ – ۱۹۹۵ ) در آمریکای لاتین ( ونزوئلا ، بولیوی و....) و آسیای جنوبی ( نپال ) دیدیم امروز ( ۲۰۱۲ – ۲۰۱۱ ) پیشرفت فراگیر آن را در کشورهای خاورمیانه و آفریقای شمالی می بینیم . اوضاع متحول و تشدید تلاطمات اجتماعی نشان می‎دهند که این موج رهائی بتدریج فردا ( دهه دوم قرن بیست و یکم ) به دیگر نقاط جهان و حتی به سواحل اقیانوس آتلانتیک قاره شمال آمریکا نیز خواهد رسید .
در بخش اول این نوشتار بعد از توضیح مختصر پیشینه رشد نظام جهانی در مرحله سرمایه داری انحصاری ( از ربع آخر قرن نوزدهم به این سو ) و بررسی اجمالی دو فاز مشخص تاریخی آن ، به چند و چون " دو مدل انباشت "
در دوره انحصاری و تبعات ناشی از آن‎ها – با تأکید بر تقسیم جهان به دو بخش مکمل و لازم و ملزوم کشورهای توسعه یافته مسلط مرکز و کشورهای توسعه نیافته در بند پیرامونی – میپردازیم . در بخش دوم و پایانی این نوشتار شکلگیری و گسترش پدیده گسست به عنوان راه رهائی از یوغ اولیگوپولی های انحصاری ( یک در صدی ها = صاحبان ثروت و قدرت ) را در کشورهای در بند پیرامونی مورد بررسی قرار می‎دهیم .

پیشینه سرمایه داری انحصاری
و دو فاز عمده تاریخی آن
- سرمایه داری با این که در ربع آخر قرن نوزدهم وارد مرحله انحصاری امپریالیستی خود گشت ولی از اول پیدایش خود به عنوان یک شیوه تولیدی متمایل به انباشت اضافی از طریق کسب ارزش اضافی ( سود ) بود . نفی و نابودی رقابت آزاد به خاطر رشد سرمایه داری انحصاری ( که در اواخر قرن نوزدهم نمایان تر گشت ) در واقع به رقابت بین انحصارات بر سر کنترل اولیگارشی های حاکم بر دولت – ملت ها در جهت داشتن دسترسی به منابع طبیعی در کره خاکی دامن زد .
- رقابت های عموماً خونین بین انحصارات چه در گستره تمرکز و تجمع بیش‎تر سرمایه در کشورهای توسعه یافته مرکز و چه در حیطه گسترش روند استعمار و تاراج کشورهای توسعه نیافته پیرامونی در سه قاره ( آفریقا ، آسیا و آمریکای لاتین – کارائیب ) به اضافه اقیانوسیه به رشد چشمگیر اقتصاد سرمایه داری جهانی در دوره ۱۹۷۱-۱۹۴۵ که به عهد طلائی معروف گشت ، منجر شد . بدون تردید این شکوفائی که عمدتا منبعث از جنگ جهانی دوم و سپس اشاعه جنگ سرد از سوی سرمایه داری انحصاری بود ، نمی‎توانست ادامه یابد . در نتیجه تمرکز روی مالی ساختن بیش‎تر انحصارات از یک سو و تشدید جهانی گرائی سرمایه ( با اشاعه قوانین حاکم بر بازار آزاد نئولیبرالیستی ) از سوی دیگر به سیاست های استراتژیکی نظامی و میلیتاریستی نظام جهانی منجر گشت .
- در پرتو این تغییرات در طول نزدیک به صد و بیست و پنج سال گذشته از سال ۱٨٨۵ میلادی تاکنون ، می‎توان مسیر رشد سرمایه داری انحصاری را به دو فاز مهم تاریخی تقسیم کرد . فاز اول از عنفوان و بحبوحه عروج انحصارات در دو دهه آخر قرن نوزدهم شروع گشته و تا سال ۱۹۴۵ ادامه داشت . فاز دوم که با تشدید جهانی گرائی سرمایه انحصاری مالی در سال ۱۹۷۱ آغاز گشته و تا کنون ( ۲۰۱۱ ) دادمه دارد .
- در فاز اول رشد سرمایه داری انحصاری ( از ۱٨٨۵ – ۱۹۴۵ ) جهان به حوزه نفوذ بین امپریالیست ها تقسیم گشته و تلاقی ها عموماً بین امپریالیست های متعدد به وقوع می پیوست . بعد از پایان جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۵ تحولی در شکل و شمایل امپریالیسم به وقوع پیوست و فاز دوم در رشد سرمایه داری انحصاری آغاز گشت .
- از سال ۱۹۴۵ تا پایان جنگ سرد آمریکا با کسب موقعیت هژمونیکی در جهان امپریالیستی به دوره " حوزه های نفوذ " و تلاقی های خشونت آمیز و جنگ بین امپریالیست های متعدد و متکثر خاتمه داد . با سقوط و تجزیه شوروی و بلوک شرق ، افول جنبش های رهائیبخش ملی در سه قاره و تضعیف و " اخته سازی " جنبش کارگری در اروپای آتلانتیک ، شکل و شمایل امپریالیسم به صورت سه سره ( دسته جمعی ) به سرکردگی آمریکا درآمد که تاکنون ادامه دارد.

ابزارهای سرمایه انحصاری برای
برون رفت از بحران
در هریک از این فازهای تاریخی ، سرمایه انحصاری قادر گشته خود را با شرایط الزامات دو بحران طولانی مطابقت دهد . بحران اول در ۱٨۷٣ آغاز گشته و با افت و خیزهای مشخص تا سال ۱۹۴۵ ادامه داشت . بحران دوم از ۱۹۷۱ شروع گشته و تاکنون ( ۲۰۱۱ ) ادامه دارد ابزارهای استراتژیکی که سرمایه انحصاری از آن‎ها استفاده کرده که از این بحران ها بیرون آید ، عبارتند از :
۱ – تمرکز و تجمع ( ادغام ) سرمایه در سطح جهانی از طریق مالی سازی .
۲ – تعمیق جهانی گرائی از طریق استعمار و تقسیم مجدد جهان عمدتا از طریق جنگ و نظامیگری .
با استفاده از این ابزارهای استراتژیکی صاحبان و حامیان سرمایه انحصاری ( مالی شده و جهانی گرا ) موفق گشتند که دو مدل انباشت را در سطح جهانی رایج سازند که این دو مدل عبارتند از: ۱ – مدل " خود مختار " ( اتو سنتریک ) در کشورهای مسلط مرکز,
۲ – مدل " صدور محور " در کشورهای دربند پیرامونی
رشد این دو مدل انباشت که به تعمیق نابرابری بین مرکز و پیرامونی ها در سطح جهانی شدت بخشیده به ظهور یک تضاد عمده ای در درون نظام دامن زده که بطور نمایان در فورماسیون وقوع یک رشته انقلابات سوسیالیستی در کشورهای نیمه پیرامونی ( مثل روسیه ۱۹۱۷ ) و عروج جنبش های ضد استعماری و رهائیبخش ملی در کشورهای پیرامونی سه قاره ،انعکاس یافته است . در این دوره طولانی ( ۱۹۷۶ – ۱۹۱۷ ) است که سرمایه داری انحصاری به عنوان یک شیوه تولیدی حاکم و متوفق به یک نظام جهانی و قوانین حاکم بر بازار آزاد آن منجمله " قانون ارزش " آن به قوانین حاکم در اقتصاد جهانی تبدیل گشته اند . کارکرد قانون " ارزش جهانی " بر اساس تبادل نابرابر با اعمال سیاست های امپریالیستی رانت خوار دنیای کنونی ما را بیش از هر زمانی در گذشته به دو بخش مکمل و لازم و ملزوم کشورهای مسلط مرکز ( شمال گلوبال ) و کشورهای دربند پیرامونی ( جنوب گلوبال ) تقسیم کرده است .
اگر روزگاری در گذشته این تقسیم بندی توسط سرمایه انحصاری آن چنانکه شاید و باید برای حتی بخشی از چالشگران ضد نظام ( منجمله مارکسیست ها ) مبرهن و برملا نگشته بود ، در حال حاضر در فاز فعلی حرکت سرمایه یعنی گلوبالیزاسیون ( گسترش بازار آزاد نئولیبرالیسم ) این پدیده بطور گسترده ای برملاتر و حتی رسانه ای تر گشته است . امروز ادغام ، فشردگی و تمرکز سرمایه به روشنی در رشد سرمایه انحصاری در سطح جهانی و بین المللی محرز و روشن است . در این پروسه سرمایه با کنترل بر " انحصارات پنج گانه " منجمله تکنولوژی روزانه متحرک تر گشته و به موازات آن شرکت های غول پیکر به سرعت جهانی تر و مالی تر می‎گردند .
علیرغم این جهانی گرائی سریع و گسترده تقسیم جهان از نظر سیاسی به ملت – دولت های متفاوت به قوت خود باقی مانده و اولیگارشی های حاکم بر این کشورها برای تامین و رشد منافع شرکت های غول پیکر خودی در مقابل شرکت های غول پیکر غیر خودی تلاش می‎کنند و پیوسته بر علیه آزادی حرکت و مهاجرت کارگران و دیگر زحمتکشان از کشور و منطقه ای به کشور و منطقه دیگر موانع بوجود آورده و قوانین وضع می‎کنند . نتیجتاَ نظمی از تبادل نابرابر در سطح جهان بوجود آمده که در آن تفاوت در دستمزدها بین نیروهای کار در کشورهای متفاوت بزرگتر از تفاوت بین کارآئی آن نیروها است . البته این تبادل نابرابر بین مرکز و پیرامونی فقط به نیروهای کار بین آن‎ها محدود نمی گردد بلکه در دیگر گسترده ها منجمله در حیطه پهناور منابع و معادن طبیعی نیز به نفع مرکزها و به ضرر پیرامونی ها عمل می‎کند . این نابرابری ها بخوبی نمایان می سازد که ابر استثمار نیروی کار در کشورهای پیرامونی دستمزد کارگر در کشورهای مرکز را بطور چشمگیری بیش‎تر و بالاتر از دستمزد کارگر در کشورهای پیرامونی می‎سازد . علت این امر که در ارتباط نزدیک با جهانی گرائی سرمایه انحصاری است ، جوهر اصلی نظام جهانی سرمایه داری امپریالیستی کنونی را تشکیل می دهد . بر این اساس به نظر این نگارنده نیز وجود در صد پائین تر استثمار کار در کشورهای مسلط مرکز در مقام مقایسه با در صد بالاتر استثمار کار در کشورهای در بند پیرامونی یکی از موانع اصلی رشد همبستگی و اتحاد طبقه کارگر در سطح جهانی و بین المللی ( بین کارگران کشورهای مرکز و کشورهای پیرامونی ) می باشد .

پدیده ابر استثمار و سرنوشت
کشورهای در بند پیرامونی
عروج سرمایه داری انحصاری ( امپریالیسم ) از اواخر قرن نوزدهم به این سو نظامی بوجود آورد که جهان را بین کشورهای ثروتمند مرکز و کشورهای فقیر پیرامونی تقسیم کرد . در طول صد و سی اندی سال که از عمر این مرحله از سرمایه داری جهانی میگذرد ، کشورهای دربند پیرامونی شاهد یک دوره ای از سرنوشت خود گشتند که در آن یک پروسه طولانی " توسعه ی توسعه نیافتگی " بر زندگی و صورتبندی های اجتماعی آن‎ها اعمال گردید . از تمام کشورهای متعلق به سه قاره به اضافه اقیانوسیه تنها کشوری که از چنگ این سرنوشت فلاکت بار گریخت و توسعه " اتو سنتریک " ( خود گردان ) خود را بطور نورمال طی کرد ، ژاپن بود . بقیه این کشورها با گذشت زمان یکی بعد از دیگری به کشورهای مرکز وابسته گشتند . با این که تعدادی از کشورهای پیرامونی در آسیا ( مثل کره جنوبی ) و در آمریکای لاتین ( مثل آرژانتین ) توانستند خود را در دهه های آخر قرن بیستم حداقل صنعتی سازند ولی تعداد بسیار چشمگیری از این کشورها در همین دوره بقدری دچار پروسه فلاکت بار " توسعه ی توسعه نیافتگی " گشتند که به نام " جهان چهارم " معروف گشته و به کشورهای درمانده و همواره فقیر تبدیل گشتند . مضافاَ حتی آن کشورهائی هم که ظاهرا به نظر می‎رسد که رشد و توسعه یافته و به "کشورهای نو ظهور اقتصادی " ( مثل هندوستان ، برزیل ، اندونزی و.. ) معروف شده اند در اکثر مواقع و موارد و در گستره های متعدد وابسته به کشورهای مسلط مرکز ( حی ٨ ) بویژه کشورهای امپریالیستی سه سره ( آمریکا ، ژاپن و اتحادیه اروپا ) هستند . البته باید اذعان کرد که چین به خاطر وسعت و موقعیت استراتژیکی اش از یک سو و ارثیه انقلابی عهد مائو تسه دون ااز سوی دیگر بالقوه مهمترین استثناء در بین کشورهای " نوظهور و نوخاسته " در دهه های آغازین قرن بیست و یکم محسوب می‎گردد . ولی آن عاملی که در آینده در سرنوشت نه تنها کشورهای دربند پیرامونی بلکه کشورهای مسلط مرکز نیز نقش کلیدی ایفاء خواهد کرد تحول و دگردیسی در ساختار طبقاتی در درون نظام    ( در جهت شکلگیری و رشد همبستگی طبقه کار و زحمت در سطح جهانی ) در کارزار علیه صاحبان ثروت و قدرت خواهد بود . در پرتو این عامل تحول و دگردیسی ، در حال حاضر می‎توان جهانیان را به شش طبقه بزرگ و فراگیر تقسیم کرد . این طبقات که امکان ظهور و اعتلای همبستگی و وحدت طبقه کارگر در سطح جهانی ( وحدت گلوبال کار ) در تقابل و مبارزه علیه نظام ( گلوبال سرمایه ) در درون آن‎ها قرار دارد ، عبارتند از :
۱ – طبقه کلان بورژوازی امپریالیستی : این طبقه که امروز در بحبوحه " جنبش فتح وال استریت " به نام " یک در صدی ها " توسط اشغالگران معروف شده است ، عمدتا صاحبان کلان اولیگوپولی های جهانی انحصاری " مالی شده " را در بر می‎گیرد . این صاحبان که دولتمردان کشورهای مرکز را بیش از پیش فرمانبر خود ساخته اند با استفاده از نیروهای نظامی – جنگی و بنیادهای مالی بیش‎ترین ارزش اضافی ( سود ) را در جهان بطور متمرکز و فشرده در اختیار خود قرار داده اند .
۲ – پرولتاریای کشورهای مرکز : این طبقه تا دهه های آخر قرن بیستم از مزایای ازدیاد دستمزدهای واقعی در ارتباط با افزایش کارآئی تولیدی کارگر برخوردار بود . ولی این مزایا در دوره فاز فعلی حرکت سرمایه در بیست سال گذشته به تدریج از کارگران پس گرفته شد و امروز کارگران بیکار و نیمه وقت که روزانه برتعداد میلیونی آن‎ها اضافه می‎گردد ، به خیل جوانان و دانشجویان و معلمین که عزم کرده اند که با ایجاد جنبش عظیم " فتح وال استریت " جهان بهتری را بسازند ، می پیوندند .
٣ – طبقه بورژوازی کشورهای دربند پیرامونی : این ظبقه که بخشی از آن روزگاری در گذشته با عنوان " بورژوازی ملی " جنبش های رهائیبخش ملی در کشورهای پیرامونی ( جهان سوم ) را رهبری می‎کرد ، امروز در کلیت خود به کمپرادورهای نظام سرمایه تبدیل گشته و دربست در خدمت اولیگوپولی های انحصاری قرار گرفته است.
۴ – پرولتاریای کشورهای دربند پیرامونی : این طبقه به خاطر " عدم تعادل " بین کارآئی تولیدی و دستمزدی که دریافت می‎کند ، به شدت مورد ابر استثمار نظام سرمایه قرار گرفته است . امروز بر جمعیت این طبقه به جهت پروسه متنوع و متعدد صنعتی سازی در کشورهای سه قاره بطور روزافزونی اضافه گشته و اندازه ارتش ذخیره کار ارزان بزرگ را برای نظام سرمایه بطور قابل ملاحظه ای افزایش داده است .
۵ – اقشار متعدد روستائی – دهقانی کشورهای دربند : این طبقه که هنوز هم تحت استثمار دو گانه شیوه تولیدی پیشاسرمایه داری و شیوه تولید سرمایه داری واقعاً موجود شدیدا مورد ستم طبقاتی قرار دارد در کشورهای پیرامونی مناطق بزرگی از آفریقا ، آسیا و آمریکای لاتین هنوز هم در صد قابل توجهی از جمعیت و نیروی کار این کشورها را تشکیل می‎دهد .
۶ – اقشار مختلف حاشیه نشینان ( ستمدیدگان ساکن گتوها ، زاغه ها ، کوخ ها و...) : این اقشار در کلیت خود که تعدادشان متجاوز از نیم میلیارد جمعیت کنونی جهان هستند ، عمدتا در شهرهای بزرگ کشورهای سه قاره و متروپل کشورهای مرکز سکونت دارند و توسط بعضی از جامعه شناسان سیاسی به نام جمعیت " فرو طبقاتی " ( underclass ) معروفند .
حضور این طبقات که به تدریج در پانصد سال گذشته تاریخی سرمایه داری شکل گرفته و در مرحله سرمایه داری انحصاری جهانی شده ، در صد سال گذشته در سراسر جهان رشد و گسترش یافته اند , امروز شرایط و اوضاع پیچیده و کمپلکسی را در حیطه های مبارزاتی ، استراتژیکی و فورماسیون های انواع و اقسام اتحادها ، همبستگی ها به وجود آورده اند که محتاج بررسی هستند . در این راستا نظری اجمالی به کیفیت ساختارهای سیاسی در کشورهای پیرامونی که در برگیرنده اکثریت عظیمی از مردم به این طبقات می باشند ، می‎تواند به تفهیم و دانش ما در مورد پیچیده گی های اوضاع و شرایط بویژه درباره نیروهای اجتماعی و سیاسی این جوامع کمک کند .
- نفوذ و دخول امپریالیسم و اعمال ابر استثمار بر کارگران و دیگر زحمتکشان در کشورهای پیرامونی باعث گشته که ساختارهای سیاسی – دولت ها و نیروهای اجتماعی و سیاسی و.... شدیدا دستخوش دگردیسی قرار گیرند. دولت ها همراه با دولتمردان به شکل های متعدد و متفاوتی "دژنره" و یا "اخته" شده و به اولیگارشی های اتوکراتیک (مستبد) که شدیدا ضعیف و پراکنده هستند، تبدیل گشته اند. به عبارت دیگر این دولت ها که عمدتا فاقد پایگاههای توده ای در کشورهای خود هستند فقط با ادامه موقعیت کمپرادوری خود در درون نظام می‎توانند با تکیه به حمایت نظامی کشورهای مسلط مرکز بویژه آمریکا به عمر حاکمیت ضد مردمی خود ادامه دهند .
- اولیگارشی های حاکم در کشورهای مسلط مرکز و در راس آن‎ها آمریکا برای این که کنترل خود در کشورهای پیرامونی تامین سازند پیوسته تلاش می‎کنند که با تبلیغ و ترویج مستقیم و غیر مستقیم اندیشه های تاریک و عقب مانده شووینستی – پانیستی از یک سو و بنیادگرائی دینی – مذهبی از سوی دیگر در جوامع پیرامونی دولت های آن ها را بطور دائم در وضع ضعیف و ناتوان قرار داده و آن‎ها را برای همیشه در موقعیت کمپرادوری وابسته به محور نظام جهانی نگاه دارند . بر خلاف خیلی از سکولاریست های طرفدار " بازار آزاد " ، پست مدرنیست ها و اسلامیست ها ( بنیادگرایان ) ، نگارنده برآن هستم که هم اندیشه ها و جنبش های بنیادگرائی و هم اندیشه ها و جنبش های شووینستی – پانیستی پدیده های مستقل از حرکت و گردش سرمایه در فاز فعلی گلوبالیزاسیون ( گسترش بازار آزاد نئولیبرالیستی ) نبوده و عمدتا معلول و مخلوق نظام جهانی سرمایه داری امپریالیستی هستند . مضافاَ نگارنده اعتقاد دارم که ترویج و رونق دموکراسی در کشورهای سه قاره جنوب کشورهای پیرامونی ، بدون رهائی از یوغ امپریالیسم از طریق پروسه گسست از محور نظام جهانی سرمایه دموکراسی دُم بریده و ناپیگیر بوده و عوض این که درخدمت عدالت اجتماعی قرار گیرد مثل کشورهای مسلط مرکز در خدمت سرمایه داری انحصاری مالی شده قرار گرفته و به شکاف های عظیم طبقاتی شدت خواهد بخشید .
- آرزو و خواست جنبش های رهائیبخش در کشورهای سه قاره جنوب نزدیک به شصت سال پیش در کنفرانس باندونگ در سال ۱۹۵۵ در جنبش غیر متعهد ها در عصر جنگ سرد نمودار گشته و به ظهور رسیدند . اماّ آن تلاش ها با گرفتاری در محدودیت های تاریخی خود و سپس با فرو رفتن در توهم " رسیدن به آن‎ها " در باتلاق منطق حرکت سرمایه افتاده و در آغاز دهه ۱۹۷۰ از نفس افتادند . مضافا با فروپاشی و تجزیه شوروی و بلوک شرق کشورهای پیرامونی جنوب بیش از پیش فرصت هر نوع بلند پروازی را در مقابل تهاجم نیروهای امپریالیستی در دوره بعد از پایان جنگ سرد از ۱۹۹۰ به این سو از دست دادند .
- در نتیجه امروز آن چه که به عنوان بدیل رهائی برای ملت – دولت ها و توده های مردم در کشورهای دربند پیرامونی جنوب وجود دارد پدیده ای غیر از انقلابات اصیل نیستند که مسلماَ به شکل های متنوعی در این کشورها به وقوع خواهند پیوست . بدون تردید برای مردم کشورهای دربند پیرامونی تنها راه واقعی که آن‎ها را می‎تواند به هدف خود یعنی رهائی از فلاکت و بی امنی برساند همانا در جهت گسست از محور نظام جهانی سرمایه است . از هم اکنون علائم زیادی از عروج امواج رهائی برای گسست از نظام جهانی سرمایه در کشورهای آسیا مثل نپال و آمریکای لاتین همچون کشورهای عضو " آلبا " و در آفریقا و خاورمیانه مانند مصر و تونس و... به روشنی دیده می‎شوند . در شماره آینده این نشریه به چند و چون پروسه گسست از محور نظام و ویژگی های مشخص آن در قرن بیست و یکم خواهیم پرداخت.


منابع و مآخذ
جان بلامی فاستر ، " معرفی نقطه نظرات سمیرامین " ، در مجله 'نتلی ریویو" سال ۶٣، شماره ۵ ، اکتبر ۲۰۱۱ صفحات ۷ – ۱ .
۲ – سمیرامین ، " قانون ارزش جهانی " ، نیویورک ،" مانتلی ریویوپرس" ، ۲۰۱۰ .
٣ – سمیرامین ، " کلاه برداری دموکراتیک و بدیل جهانی " ، در مجله "مانتلی ریویو"'سال ۶٣ ، شماره ۵ ، اکتبر ۲۰۱۱ .
۴ – یونس پارسا بناب ،" بنیادگرائی اسلامی در خدمت نظام جهانی سرمایه "، و " رابطه نظام جهانی سرمایه با بنیادگرائی " در کتاب " جهان در عصر تشدید جهانی شدن سرمایه : ۲۰۰۹- ۱۹۹۱ " ، چاپ آمازون دات کام ، ۲۰۱۰ .
۵ – مارتین ولف ( wolf ) " سرمایه مالی لجام گسیخته اقتصاد جهانی را بازسازی می‎کند " در روزنامه "فایننشیال تایمز "، ۱٨ ژوئن ۲۰۰۷.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست