سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

اعتصاب غذای خزعلی؛ راهبردی سیاسی


فرهاد مرادی


• شرایط خطیر ایران این ضرورت مهم را به ما حکم می کند تا با احیای سنت خود انتقادی از آن بخش از نسل گذشته که هنوز مدعی رهبری جریانات سیاسی مختلف هستند و مانعی بر سر شکل گیری یک دیالوگ ملی دموکراتیک و مبتنی بر برابری هستند، این سوال تاریخی را بپرسیم که چه زمانی قرار است از اختلاف هایتان دست بردارید و راه گفت و گو و اتحاد را پیش بگیرید؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۰ اسفند ۱٣۹۰ -  ۱۰ مارس ۲۰۱۲


یکم – مهدی خزعلی وارد سومین ماه اعتصاب غذایش شد. داشتن درکی درست و دقیق از موقعیت خطیر و دشوار خزعلی اگر چه با در نظر گرفتن فاصله ی فیزیکی میان ما و او تقریباً امری محال به نظر می رسد، ولی شاید بتوان با توسل به نیروی خیال بخشی از دشواری های جانکاه آن وضعیت را تخیل نمود. تجربه ی جنایت های سازمان یافته ی حکومت اسلامی در طی سی سال گذشته، اگر نتوانسته میل به آزادی و عدالت را در میان شهروندان ایران از میان بردارد اما این نکته را به خوبی جا انداخته که اسارت در زندان های این نظام مقدس به هیچ عنوان کار آسانی نیست، چه رسد به آن که کسی چون مهدی خزعلی در آن وضعیت نا زیبا و زیبایی کش دست به اقدام اعتراضی بزند و با تمام وجود در برابر زندان بانانش قد علم کند. بر تمام این ها باید تحمل مشقت های ناشی از گرسنگی، تحلیل رفتن بی وقفه ی جسم و فشارهای روانی حاصل از گرسنگی را نیز افزود تا به واسطه اش بتوانیم تا حدودی با مهدی خزعلی هم ذات پنداری کنیم. با این وجود رفتار او در طی دو ماه گذشته حکومت اسلامی را در وضعیت باخت – باخت قرار داده است. از سویی اگر به منظور جلوگیری از اعتصاب غذای خزعلی خواست هایش را بپذیرند، در حقیقت مهدی خزعلی توانسته از این جدال جانکاه پیروزمندانه بیرون آمده و استثنایی ایجاد کند که قطعاً از این پس به صورتی جدی تر از گذشته مورد استفاده ی زندانیان سیاسی قرار خواهد گرفت. از سویی دیگر نیز اگر حکومت توجه ای به خواسته های او نداشته باشد و این روند به مرگ خزعلی ختم شود باز هم خزعلی ناکارآمدی دستگاه شکنجه و سرکوب حکومت را به وضوح نشان داده و نه تنها به مردم بلکه به خود حکومت نیز ثابت می کند که میل به آزادی و عدالت بر بستر تاریخ استوار است و هر امری که تاریخی باشد محال است در برابر زور اسلحه سر خم کند و باز هم ننگی بر ننگ های نظام مقدس افزوده می-شود،منتها با این تفاوت که نظام مقدس دیگر توان توجیهی برای مرگ مهدی خزعلی را نخواهد داشت. چرا که اولاً در طی این مدت افکار عمومی در جریان اعتصاب غذای او بوده اند و هیچ خدعه ای توان آن را ندارد که علت مرگ او را چیز دیگری معرفی کند و ثانیاً به علت آن که مهدی خزعلی از چهره های گذشته ی نظام و هم چنین از فرماندهان دوران جنگ به حساب می آید، بدون تردید مرگ احتمالی او توان افزایش شکاف در ساختار حکومت اسلامی و به تبع آن ریزش بیش تر بدنه ی اجتماعی حامی آن را خواهد داشت. این موضوع آخر وجه تمایزی جدی میان اعتصاب غذای مهدی خزعلی با دیگر آزادگانی چون هدی صابر است که پیش از این به اعتصاب غذا دست زده بودند.
اگرچه سخن گفتن از وجه قهرمانانه و رمانتیک اقدام اخیر مهدی خزعلی، در جای خودش از اهمیت به سزایی برخوردار است، اما بی تردید در شرایط خطیر ما ایرانیان، نگه داشتن مکتوبات فعالین در همین سطح کاری چندان عقلانی به نظر نمی رسد و باز هم قصه ی سرگیجه آور ناله های اخلاقی – عاطفی در سوگ قهرمانان این سرزمین را تکرار می کند. از این رو هدف اصلی نوشتار حاضر نه ستایش یا پاسداشت عاطفی اقدام مهدی خزعلی بلکه تحلیل رفتار او به مثابه یک راهبرد سیاسی و در عین حال تاریخی خواهد بود.

دوم – بعد از تولد جنبش سبز بسیاری از چهره های گذشته ی نظام به نقد عملکرد گذشته ی خود پرداخته اند و با پیوستن به صف مردم با صراحت بر این نکته تأکید داشته اند که هرکس باید به نوبه ی خود در برابر جنایات حکومت اسلامی مسئولیت پذیرفته و پاسخ گوی مردم باشد. این رویه بدون تردید تنها رویه ای خواهد بود که می تواند امید جمعی و اعتماد عمومی را زنده کند و به واسطه اش زمینه ی به رسمیت شناختن تکثر درونی جنبش را به وجود آورده و راه نزدیک شدن نیروها و جریانات سیاسی را بگشاید. این را دیگر هر وجدان بیداری که تجربه ی لمس توان بنیان کن رخداد ٨٨ را داشته است، تأیید خواهد کرد، چرا که مردم تنها در پرتو رنگین کمان نیروهای سیاسی بعد از سی سال پا به خیابان گذاشتند و در کمال مدنیت بنیان فاشیزم حکومت اسلامی را به لرزه در آوردند. بگذریم، زیرا هم تمرکز بحث ما بر این موضوع نیست و هم فرصت به شکل غم انگیزی کوتاه! با این حال باید به یاد داشته باشیم که مهدی خزعلی از چهره هایی بود که مصرانه بر این مهم پای می فشرد. او در مصاحبه ای که در برنامه ی پارازیت با کامبیز حسینی انجام داد، به صراحت اعلام کرد تمام کسانی که در سی سال گذشته در جمهوری اسلامی مسئولیت داشته اند – چه اصلاح طلبان و چه اصول گرایان – باید با صدای بلند بگویند غلط کرده ایم. حالا که بحث به این نقطه رسید، باید از خودمان بپرسیم آیا می توان اعتصاب غذای مهدی خزعلی را در امتداد این نگاهش تحلیل کرد؟ پاسخ من به این سوال مثبت است و معتقدم نه تنها این تحلیل چیزی را به واقعیت تحمیل نمی کند، بلکه بررسی موضوع از این زاویه کاملاً هم ضروری به نظر می آید.

سوم – به یقین بازتاب و سایه ی سنگین جنایت ها،سرکوب ها و سانسور سازمان یافته ی سی ساله ی حکومت اسلامی در جامعه زمینه ی شکل گیری اتحاد اجتماعی در ایران را مسدود کرده است. کیست که باور نکند جامعه تا اندازه ای اتمیزه شده که حتی نقش نهادی چون خانواده – که هم چنان پیوندهای عاطفی و خونی در برابر تلاشی آن مقاومت می کنند – در حد کاریکاتوری برای حفظ تعارفات مرسوم ما ایرانیان سقوط نکرده باشد؟ دیگر حتی کدام چشم غیر مسلحی وجود دارد که نبیند نهادهای اجتماعی ایران نه تنها توان بازی کردن نقش چسب اجتماعی جامعه را ندارند، بلکه هر روز با قدرت گرفتن و گسترش نقش بازار مصرفی، فاسد و هم چنان سنتی ایران در ساختار قدرت سیاسی، سودهای افسانه ای خود را دنبال می کنند؟ و در ادامه کدام عقل نکته سنجی باور نمی کند که این حجم خرد کننده ی تنهایی و انزوا توان آن را ندارد تا دامان روشنفکران، فعالین و جریان های سیاسی را بگیرد؟ همین نکته و دقیقاً همین فضاست که باعث شده با آن که نقد رادیکال کسانی چون میرحسین موسوی، مهدی کروبی، مهدی خزعلی، محمد نوری زاد و مصطفی تاج زاده - به عنوان کسانی که در سی سال گذشته مسئولیت هایی را عهده دار بوده اند – بخوانیم و بشنویم ولی باز هم از سویی بخشی از شرکای حکومت اسلامی در سی سال گذشته که در خرداد ٨٨ جانب جنبش مردم را گرفتند و امروز به شکلی نامرئی در شورای هماهنگی راه سبز امید متشکل شده اند، به دیالوگ ملی تن ندهند و از سویی دیگر هم بسیاری از جریان های سیاسی که در دهه ی شصت ناجوان مردانه و به ناحق سرکوب شده اند این خود انتقادی و تغییر تاریخی را که حاصل سیاست ورزی مردم در خیابان بود، باور نکنند. این نکته ی تلخی است که گویا مهدی خزعلی به درستی آن را تشخیص داده و با اعتصاب غذایش سعی دارد این پیام را مخابره کند که حتی به قیمت قربانی کردن تن خود حقانیت و صداقت این خود انتقادی را به اثبات خواهد رساند. شاید بتوان با بیانی زیباشناختی رفتار این روزهای خزعلی را به این جمله ی تئودور درایر – کارگردان دانمارکی – تشبیه کرد که می گوید:" هرجا که کلام نتواند پیش رود، موسیقی آغاز می شود!" و حالا که کلام خزعلی و دیگرانی از جنس او نتوانسته زمینه ساز شکل گیری این تفکر جمعی باشد، شاید هارمونی تراژیک تحلیل رفتن تدریجی جسم او محدودیت های زبانی را جبران نماید و با وضوح تمام به ما بگوید که به قول فروغ فرخزاد :" ... نام آن کبوتر غمگین / کز قلب ها گریخته ایمان است!".
پیش از این هم به شکلی کوتاه گفتیم که بررسی این جنبه از رفتار مهدی خزعلی ضروری به نظر می رسد، چرا که پیش نیاز اتحاد اجتماعی اعتماد، امید به تغییر و شکل گیری یک دیالوگ ملی است و مهم ترین جنبه ی شکل گیری این دیالوگ ملی نیز خود انتقادی و بازگشت به اصولی است که از آن فاصله گرفته ایم. در شرایطی که از یک سو فشار، دروغ و خفقان سی ساله ی حکومت رو به افزایش است و از سویی دیگر نیز دولت های خارجی هم زمان با گسترش تحریم ها، تهدیدهای گاه و بی گاه نظامی و تلاش برای آلترناتیو سازی توسط نیروهای وابسته به خودشان، توان رهایی بخش جنبش مردم را تضعیف می کنند، اقدامی سریع برای شکل گیری دیالوگی حول منافع ملی ایران با حضور تمام نیروهایی که هم چنان به جنبش مردم وفادارند ضرورتی انکار ناشدنی دارد. اهمیت این موضوع از دو زاویه قابل بحث است. اول آن که باز هم یک جبهه ی واحد را در برابر حکومت اسلامی شکل می دهد، دوم آن که با پوشش دادن خلاء ناشی از گسست نیروهای سیاسی هم زمان ابتکار عمل را از دست امپریالیست ها و جریان ها و افراد وابسته به آن ها می رباید تا دیگر در غیاب اتحاد میان مردم و نیروهای سیاسی موضوعاتی نظیر حمایت از دخالت بشردوستانه، تشویق جهان آزاد به اعمال بیش تر تحریم ها علیه ایران، هماهنگی مبارزات داخلی با فشارهای بین المللی و یا حتی بدیل سازی کنگره ی ملی با توسل به نشست های گزینشی و بسته را پیش نکشند. عدم توجه به این موضوع نه تنها از زاویه-ی مسائل روزمره ی سیاسی مهم است بلکه اساساً یک بزنگاه تاریخی محسوب شده که در صورت تشخیص ندادن ضرورت و پایبندی به آن و رقم خوردن هرگونه سرنوشت تلخی برای ایران باعث می شود تا تمام نیروهای سیاسی موجود در برابر نسل آینده سر شکسته باشند. در این میان اما این سرشکستگی به دو دلیل دیگر برای جریانات چپ تلخ تر و ناگوارتر خواهد بود. اول از آن رو که این جریانات مدعی شناخت و اقدام دیالکتیکی و تاریخی در حوزه ی سیاست بوده و بعد تاریخی هر رخداد سیاسی را مد نظر دارند و دوم آن که تاریخ مبارزات جریانات چپ و هم چنین مباحث تئوریک چپ ها یک نکته ی مهم را به اثبات رسانده است و آن این که به واسطه ی پایبندی بر شناخت علمی پدیده ها اساساً نیروهای چپ باید نیروهایی کنش گرا و خلاق باشند و نه نیروهایی که به رفتارهای سیاسی این یا آن گروه موافق یا مخالف واکنش نشان دهند و این رفتاری است که این روزها از بسیاری جریانات و چهره های چپ ایران مشاهده می کنیم.

چهارم – در حوزه ی حقوق کودک نظریه ای وجود دارد که معتقد است، فرهنگ ایران دوران کودکی را به عنوان مینیاتوری از دوران بزرگ سالی به رسمیت می شناسد. این به بدان معناست که کودک تنها در حال تکرار آن چیزی است که بزرگ سالان جامعه در گذشته شان تجربه کرده اند. اگر ردپای این نگاه را در حوزه ی سیاست هم دنبال کنیم در خواهیم یافت که تحلیل مذکور بر نکته ی درستی انگشت گذاشته است. زیرا با آن که رفتار سیاسی لشگر جوانان گم نام در رخداد ٨٨ به وضوح ثابت کرد که نسل جوان چه از لحاظ تئوریک و چه از لحاظ عمل سیاسی یک گام اساسی از نسل گذشته جلوتر است، اما هم چنان بخشی از نسل گذشته که مدعی رهبری جریانات سیاسی است بر این باورند که نسل جوان در حال تکرار تجربه ی گذشته ی آن هاست. رفتار نهضت آزادی در سی سال گذشته، آرایش کانون نویسندگان ایران بعد از قتل محمد مختاری و جعفر پوینده، حزب مشارکت، موضع گیری ها و عملکرد شورای هماهنگی راه سبز امید بعد از حصر سخن گویان اصلی جنبش و از همه ی این ها آشکارتر شرکت سید محمد خاتمی در انتخابات مجلس نهم و عذرهای بدتر از گناهش به خوبی این نکته را به اثبات می رساند که تمام این گروه ها، جریانات و اشخاص با وجود آن که مواضع سیاسی و ایدئولوژیک متفاوت و متناقضی با یک دیگر دارند اما در یک چیز با هم مشترکند؛ هیچ کدام از آن ها این مهم را باور نکرده اند که بدنه ی جوان شان به هیچ عنوان در حال تکرار تجربه ی گذشته ی آن ها نیست و تضادها و مرزبندی های آن ها با یک دیگر اگرچه برای بدنه شان قابل درک است اما به هیچ عنوان الزامی برای پایبندی به آن ها ایجاد نمی-کند. اینان هنوز به این باور نرسیده اند که دوران جوانی یک کیفیت است و نه صرفاً بازه ای از زمان که تجربه ی نسل های گذشته باید به همان شکل در آن تکرار شود تا بلکه جوانان نیز آماده ی ورود به دوران پیری و پختگی شوند. جوانی کیفیتی است که قادر است جهان و مناسبات اجتماعی را تحلیل و تبیین کند، سوالات جدیدی مطرح نماید و برای سوالات اجتماعی پاسخ های نو و تازه-ای داشته باشد. من – به عنوان یکی از افراد جوان بدنه ی جنبش مردم ایران – به جد معتقدم که شرایط خطیر ایران این ضرورت مهم را به ما – یعنی تمام بدنه ی جوان جریانات سیاسی فارق از گرایشات و جهان بینی های مختلف مان – حکم می کند تا با احیای سنت خود انتقادی از آن بخش از نسل گذشته که هنوز مدعی رهبری جریانات سیاسی مختلف هستند و هم چنان در دایره ی تنگ تضادها و اختلاف نظرات شان با یک دیگر گیر افتاده اند و به این واسطه مانعی بر سر شکل گیری یک دیالوگ ملی دموکراتیک و مبتنی بر برابری هستند، این سوال تاریخی را بپرسیم که چه زمانی قرار است از اختلاف هایتان دست بردارید و راه گفت و گو و اتحاد را پیش بگیرید؟ این لشگر جوان گم نام تا کی باید تاوان اشتباهات تاریخی شما را بدهد که هر کدام تان به نحوی در ایجادش سهیم بوده اید؟ این موضوع مهم ترین درسی است که می توانیم از رفتار مهدی خزعلی بگیریم و در بندهای قبلی نوشتار حاضر آن-ها را مورد بررسی قرار دادیم. در این میان اما باید به یاد داشته باشیم که مسئولیت بدنه ی جوان جریان های چپ از همه ی نیروهای سیاسی دیگر بیش تر و سنگین تر است، چرا که آن ها با انتقادهایی که جنبش فدایی به نسل گذشته ی خود در اواسط دهه ی چهل شمسی داشت این تجربه ی تاریخی را پشت سرگذاشته اند و به خوبی دریافته اند که شکل گیری گفتمان نسلی تا چه اندازه می تواند شعله های امید جمعی را در دل جامعه روشن کند. از تمام این ها گذشته سنت خود انتقادی اساساً زاییده ی گفتمان چپ است که متأسفانه امروز چیزی از پایبندی به این سنت در میان شان نمی بینیم یا حداقل ما به ازایی بیرونی ندارد.
در انتها باید معترف باشم که اگر چه ممکن است زبان این نوشتار تلخ و گزنده باشد و با اسم بردن از جریان ها و اشخاص ناخواسته تا حدودی کام دیگران را تلخ کرده باشم، اما نباید این نکته را فراموش کنیم که ضرورت های تاریخی تعارف بردار نیست و باید به این نقل قول تکراری اما حقیقی مارکس – که به عقیده ی مارشال برمن اساس تفکر مدرن را بیان می کند - باور داشته باشیم که : "هر آن چه سخت و استوار است دود می شود و به هوا می رود."


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست