سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

بقاء دیکتاتوری ها و چرخ های اقتصادی دنیای باصطلاح متمدن امروز


شکراله کمری ماژین


• امروزه جمهوری اسلامی ایران یک دشمن خوب برای بسیاری از قدرتهای اقتصادی جهان است. بسیاری از همین قدرتها که تا دیروز مدتی به اسراییل سلاح میفروختند برای دفاع از خویش در مقابل اعراب و مدتی دیگر به اعراب سلاح میفروختند برای دفاع از خودشان در برابر اسراییلیها، امروز به هردوی آنان سلاح میفروشند تا در مقابل تهدیدات جمهوری اسلامی مجهز باشند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱۹ اسفند ۱٣۹۰ -  ۹ مارس ۲۰۱۲


چطور است واقعآ که در این عصر آزادی و دموکراسی یک رژیم سیاسی با داشتن دشمنان بسیار، مخالف و منتقد بیرون از حد و مشکلات بیشمار میتواند سالهای سال سر پا بماند, در دنیایی که بیش از هر زمانی دیګر میګویند دموکراسی حرف اول و آخر را میزند، دنیای دیکتاتورها دیګر به سر آمده است، هر صاحب قدرتی مجبور است پاسخګوی عملکردهای خویش باشد و بالاخره در دنیایی که میگویند قدرتمداران بیش از پیش در معرض عواقب و نتایج رفتارها و عملکردهای نامناسب و ناکارآی سیاسی خویش میباشند.

اگر واقعآ اینطور است, پس چگونه میشود که یک نظام غارتگر و منفورِ خاص و عام در چنین دنیای "با حساب و کتابی" اجازه یابد با ملت خویش کارها کند که زبان و قلم از بیان آنها عاجز است, به هیچگونه زبانی نتوان با آن حرف زد, هیچ عهدی, قانونی, عُرفی, مرامی یا اخلاقی را قبول نداشته باشد, فاقد هرگونه پرنسیپی بوده, همه ی دنیا را نیز به مسخره بگیرد و آنگاه "با گردنی که تبر هم آنرا نمی زند" در میان "مثلآ جامعه ی جهانی" تاب بخورد و جولان بدهد.

شاید به آن اندازه که خود این سوال, تکان دهنده و حیرت آمیز است, جواب آن اساسآ چنین نباشد. شاید به محض طرحِ چنین سوالی, جواب آن نیز به خودی خود در اذهان شکل بگیرد. اما چرا پس سوالی که لااقل در این سی ساله ی اخیر هر روزه تکرار شده و همیشه وجود داشته است, در این نوشته نیز تکرار میگردد؟
به این خاطر است که اولآ اگر جوابی که در زیر می آید "تنها جوابِ" این سوال نباشد لااقل مهمترین جواب است پس جا دارد, که یکبار دیگر هم سوال تکرار شود و هم جواب. دومآ اگر بپذیریم که تنها جواب یا مهمترین جواب است, پس هیچ چاره ی دیگری نخواهد بود که اینقدر این سوال و جواب تکرار گردد که هم خود دلیلِ عمده ی عقب ماندگی و قهقرای اجتماعی مملکتمان را کاملآ باور کنیم و هم اینکه آنقدر تکرار شود تا شاید روزی به چاره ای برسیم.

امروزه هر اقدامی در جهت بهبودی شرایط حقوق بشر با یک قرارداد تجاری، یک هویج ګنده، یک کارت از پیش آماده در آستین خنثی میشود. هر انتقادی که در خصوص نقض حقوق بشر انجام میشود میتواند روز بعد تکذیب شود. هر سخنی از دموکراسی میتواند چند روز بعد با نشان دادن یک هویچ دیګر دهن دموکراسی خواه را ببندد. دنیای امروز با همه ی دانشش، همه ی پیشرفتهای اجتماعی و سیاسی اش و با همه ی ید و بیضایش اسیر و وابسته به سیستمهای اقتصادی ای است که خود آنها را بنا نهاده است. تمدن اکنونی این جهان چون خری درگل گیر کرده است، حتی نمیتواند برای خودش کاری بکند چه بسا اینکه بخواهد از حقوق ملل دیگر دفاع نماید.
شاید بهترین خدمتی که تمدن امروز غرب میتواند به ملل تحت ظلم بکند این است که آنان را به حال خودشان رها کند، نه ازآنان دفاع لفظی و توخالی بکند و نه با دیکتاتورها بده بستان های پنهانی انجام دهد.

اما راستی چرا اغلب دیکتاتورها به غرب بی احترامی می کنند, همه شان "رسالت های بزرگ" به گردن دارند, با شجاعت تمام شعارهای خطرناک میدهند, در برابر بسیاری قدرتهای ریز و درشت جهانی عربده می کشند, "نمیترسند"! و همیشه قصدشان اینستکه دنیا را تغییر دهند؟!
جواب این پرسش در آن گفته ی معروف نهفته است که هر قدرتی برای تداوم سروری خویش به دشمنان خوبی نیاز دارد. اګر هم نداشته باشد بایستی برای خود بسازد. اغلب نظامهای دیکتاتوری دنیای امروز نظامهای ارزشی اند به این مفهوم که خود را مُجری پیامهای یک سیستم ارزشی و یا سرباز فداکار یک ایدئولوژی معرفی میکنند و در عین حال داعیه ی مبارزه با قدرتهای بزرگ جهانی را دارند. در واقع از آنجایی که بزعم اینان, سلطه گران جهانی دشمن ارزشهای مورد نظرشان هستند پس بایستی با آنان مبارزه کرد. با اینحال بر هیچ عقل سلیمی پوشیده نیست که هم این نظامهای دیکتاتوری به آن قدرتهای سلطه گر نیاز دارند و هم آن قدرتها به این دیکتاتورها. بعنوان مثال با یک نگاه گذرا به همه ی حرکتهای اسلامی که در این پنجاه شصت ساله ی اخیر صورت گرفته اند میتوان بخوبی دریافت که این اسلامگراییها و شعارهای انقلابیِ اسلامی تا چه میزان در عمل در تعارض با منافع سلطه گران جهانی بوده است. اتفاقآ هر چه تندروی ها بیشتر بوده است و شعارها شدادتر و غلاظ تر و هر چه بظاهر انعطاف ناپذیرتر نشان داده اند, در عمل بیشتر و بیشتر از گروههای کُندروتر در خدمت منافع سلطه گران بزرگ گام برداشته اند. محسن کدیور که خود یک روحانی مسلمان است در مقاله ای در روزنامه ی نشاط در تاریخ دوم اسفند ۱٣۷۷ نوشت "تاریخ ۱۵۰ سال اخیر در جهان اسلام, به خوبی موید این واقعیت است که شاخه بنیادگرایی این جنبش بیش از شاخه روشنفکری و نوگرایی و حتی نحله لیبرالی آن در معرض سوء استفاده عوامل استعمار و قدرت های مسلط جهانی قرار گرفته است". چه بسا که قدرتهای جهانی خود بانی و عامل بسیاری از این بنیادگرایی ها و انقلابیگری ها نباشند.

اگر ما کمی به تاریخ پیدایش و یا رشد گروههای افراطی و متعصب اسلامی خصوصآ از بعد از جنگ جهانی اول به این طرف مراجعه کرده و در روند رشد و تحول این گروهها دقت کنیم, در بسیاری جاها رد پای سیاست انگلستان را خواهیم یافت و این موضوع قابل تآملی است. حقیقتآ جای سوال است که در پاگیری و نضج چنین گروههایی, انگلستان چه منافعی داشته است. باز بناگزیر بایستی تأکید کرد که بیشتر این گروهها و مذاهب ساخته شده در ظاهر مورد دشمنی, حمله های لفظی, برائت و انتقاد انگلستان قرار گرفته و میگیرند اما همه ی آنان در عمل و همیشه در راستای اعمال سیاستهای انگلستان گام برداشته اند. برخی از این مذاهب و فرقه ها حتی با بانگ بلند انگلستان را دشمن, و رسالت اساسی شان را در مقابله و معارضه با سیاستهای این کشور اعلام کرده اند. انصافآ بایستی گفت که اینان همیشه به شکلی به سوی دولت فخیمه سنگ پرانی کرده اند, اما حتی یک نمونه ی آشکار وجود ندارد که این مذاهب و گروههای اسلامی اقدامی اساسی در جهت منافع انگلستان در منطقه ی خاورمیانه کرده باشند یا حتی اینکه بتوان یک مورد بارز را مثال زد که سنگ پرانی های اینان یک سری (کله ای) از انگلیسی ها را شکسته باشد.

برگردیم به موضوع اصلی – امروزه جمهوری اسلامی ایران یک دشمن خوب – البته دشمن در ظاهر بلکه یک همکار خوب در واقع – برای بسیاری از قدرتهای اقتصادی جهان است. بسیاری از همین قدرتها که تا دیروز مدتی به اسراییل سلاح میفروختند برای دفاع از خویش در مقابل اعراب و مدتی دیگر به اعراب سلاح میفروختند برای دفاع از خودشان در برابر اسراییلیها، امروز به هردوی آنان سلاح میفروشند تا در مقابل تهدیدات جمهوری اسلامی مجهز باشند. چه دوستی بهتر از جمهوری اسلامی میتوانست تأمین کننده ی این همه منافع برای صنایع تسلیحاتی بزرګ باشد؟ پس چرا باید چنین رژیمی از میان برود؟ البته لازم است که گاهی گداری حمله ای لفظی بشود تا دهان برخی مجامع و سازمانهای مزاحم بسته شود. این اتفاقآ همان شیوه ای است که شریک در این سی و اندی سال در درون ایران انجام داده است. به دنیا حمله های لفظی میکند، مرګ بر این و بر آن راه میندازد و همه دنیا را با لحن تحقیرآمیز خطاب میکند و در قِبل آن سر می بُرد، اعدام میکند، شکنجه میکند، غارت میکند، و دیګر چه بګویم؟
همه اینها را دنیا میداند اما ذلیل تر و ضعیف تر از آن است که اقدامی بکند چرا که هر اقدامی میتواند ثبات اقتصادی را به خطر بیندازد.
شاید هم نبایستی اقدامی صورت گیرد, مگر اینکه روزی برسد که "جامعه ی متمدن جهانی"! دیگر نتواند بیش از آن اینگونه نظامها را نگه دارد. در تقویمِ هر نظامِ دیکتاتوری بالاخره روزی میرسد که آن روز وجودِ آن نظام, دیگر برای "دمکراسی جهانی"! و "دنیای متمدن"! دردسرساز است. 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست