سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

روز جهانی زن بر ”زنان در بنـد میهنم” مبارک باد


حدیث بیرانوند


• یاران و عزیزان در بند، روز ۸ مارس شمعی می افروزم تا یادآور اندیشه روشن شما باشد و گرما و شادی قلبم را با شما تقسیم میکنم. می دانم که شما نیز این روز را در همان سلولها و در خانه قلبهای پر امیدتان، جشن خواهید گرفت. به امید روز رهایی همه انسانهای در بند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱٨ اسفند ۱٣۹۰ -  ٨ مارس ۲۰۱۲


با نزدیک شدن ۸ مارس روز جهانی زن، بیشتر از هر چیزی به زنان در بند میهنم فکر میکنم. به زنانی که تنها جرمشان آزاد اندیشی و دفاع از آرمانهای انسانی بوده. از زنانی که روشنی فردا ها را قلم زدند و سختی راه را بجان خریدند. برایمان از برابری انسانها سخن گفتند و از عدالت تا پای جان دفاع کردند. آگاهی را کوچه به کوچه وخانه به خانه بردند و حقوق انسانی امان را یاد آور شدند، حتی در پشت میله های زندان و زیر چنگال آدمکشان نیز پیام صلح و دوستی را به گوش ما می رسانند.
من از نگاه و کلام شما انرژی می گیرم و دورا دور با شما پیوندی ناگسستنی احساس میکنم. لح‍ظات تنهایی و رنج اتان را با تمام وجودم لمس میکنم و می دانم که هزاران هزار انسان دیگر نیز چنین حسی را به شما دارند. شاید صدای من از پس حصارهای سخت و بلند زندان به گوش شما نرسد و یا شاید نتوانم احساسم را آنچنان که هست خوب بیان کنم اما هر چه هست پیام مهر، دوستی و قدردانی از شماست.
بطور قطع شرایط سخت زندان، حکم های ناعادلانه، آزار و اذیت های روحی و جسمی از همه نظر شما را تحت فشار قرار می دهد اما برای برخی از شما بعنوان همسر و مادر این شرایط سختتر و تنگتر است. آنجا که ماهها از فرزندان و عزیزان خود دورید و می دانید که آنان نیز دلتنگ آغوش گرم شما هستن .
چیزی که این حس نزدیکی با شما را در من بیشتر و قوی تر میکند شاید گذشته مشترک من بعنوان عضوی از خانواده بزرگ کشتارهای ۶۰ / ۶۷ باشد. هر چند که ما خانواده های زندانیان سیاسی آن دوران، شرایطی نه چندان کاملا مساوی با شما را گذرانده ایم و تمام تلخی های آن دوران را شاید بدلیل نبود اینترنت و موبیل و غیره سختتر طی کردیم. اما زندان همان زندان و زندانبانان به همان پستی و سنگدلی آن دوران هستند.
روزی که ملاقات نسرین ستوده را بدلیل بی حجابی دخترش لغو کردند، به یاد دوران کودکی خودم افتادم که چند بار بمهراه مادرم به ملاقات دایی ام رفتم. از آغاز تا پایان دیدار، حس نگرانی، هیجان و در پایان اندوه را با جان و تن کودکانه ام حس می کردم. از اینکه پاسدارها با آن هیکل ترسناک و کثیفشان به ما دست می زدند و سر ما داد میکشیدند احساس بدی به ما دست میداد. ولی شوق دیدار و نگاه مهربان دایی، این رنجها را بر ما آسان می کرد. آنزمان به بچه های زیر ۷ سال در قسمت پشت سالن، ملاقات حضوری می دادند، بخوبی به یاد دارم که حدود ۵ سال داشتم هیجان عجیبی در خود احساس می کردم بهمراه دختر دایی ام به قسمت پشت فرستاده شدم، دستانش را محکم در دستم می فشردم ، شاید فکر می کردم همراهی با او شانس دیدار را برایم بیشتر می کند و شاید از ترس از آن فضا بود. همه چیز بخودی خود باعث هراس و ترس می شد ولی از همه بدتر برخورد کثیف و غیر انسانی مسئول ملاقات با ما بود. اول گفت باید حجاب داشته باشید و بعد ما تفتیش بدنی می کرد که یادآوری آن لحظات بعد از اینهمه سال هنوز هم تنم را می لزاند. بعد ما را به صف می کردن و میبردن، توی راه با همان حس کودکانه امان تمام حواسمون رو جمع می کردم که کاری انجام ندهیم که ملاقات لغو بشه، حتی نمی خندیدیم انگار ما هم با همان بچگی می دانستیم که اینان حتی شادی کودکانه ما را دوست ندارند. ولی وقتی به پشت اون درهای آهنی میرسیدیم ، با دیدن اون نگاه مهربون و اون آغوش گرم همه چیز را فراموش میکردیم، یادم میاد که توی همون ملاقات از دایی یک بسته پسته گرفتم، توی راه برگشت همه شون رو خوردیم ولی پوست هاشون رو نگه داشتم. شاید این تنها یادگاری بود که از اون چشمهای مهربون دارم. بعد از مدت کمی همه چیز بهم ریخت، گریه و شیون جای شادی و رفتن به ملاقات رو گرفت. بعدها که بزرگتر شدم فهمیدم که اون گریه ها و فضای غم آلود و زجه های مادر بزرگم برای اعدام دایی و بقیه عزیزهای خانواده بوده. بعد از اون با مادرم گاهی به خاوران می فتم و اونجا بود که نگاه مهربون دایی رو بیاد می آوردم و برام غمی همیشگی گوشه قلبم شد و انگیزه برای اینکه بتونم قدمی هر چند کوچک در این راه زیبا بگذارم و هم اکنون این تکرار غم انگیز برای هزاران هزار بچه دیگر در گوشه کنار مینهمان و هر روزه اتفاق می افتد.
واقعا، چه کسی پاسخگوی اینهمه جنایت رژیم جمهوری اسلامی است که براستی شایسته همین نام نیز هست. سی و دو سال از عمر ننگین این رژیم می گذرد و هر سال بر پرونده جنایاتش افزوده تر می شود. زندان، شکنجه، سنگسار، احکام سنگین و ناعادلانه و در کنار آن آدمکشی و قتل های مخفیانه و پنهانی همه و همه دستاوردهای این رژیم برای مردم ما بوده است.
امسال ۸ مارس را در شرایطی برگزار می کنیم که حلقه فقر و تنگدستی هر روز تنگتر و تنگتر می شود و در این میان زنان در لایه زیرین و آسیب پذیر جامعه، بیشترین فشار را متحمل می شوند. فقر از یک طرف و قوانین ضد زن از طرف دیگر راه را برهرگونه رشد و شکوفایی زنان بسته و روز به روز آنان بیشتر به حاشیه می راند. ولی در این میان نیز زنان شجاع و آگاه میهنمان مصمم و پیگیرتر از پیش در راه مبارزه با جهل و نادانی و برای برابری مبارزه می کنند. سرکوب ، زندان ، شکنجه و اعدام ذره ای از ایمان راسخ این مبارزان خستگی ناپذیر راه آزادی و عدالت اجتماعی را کم نکرده و نمیکند.
بجاست که در این روز از مادران خاوران این نگهبانان چشمه پاکی نیز یاد کنیم که خاوران این براستی میعادگاه عاشقان را حفظ کردند و مصمم و پیگیر چونان که به فرزندانشان نیز آموخته بودند، ایستاده اند تا سند جنایات رژیم به دست فراموشی سپرده نشود و با موی سپید ، قلبی شکسته اما پر امید و مصمم تا روز دادخواهی خواهند ایستاد .
اما یاران و عزیزان در بند، روز ۸ مارس شمعی می افروزم تا یاد آور اندیشه روشن شما باشد و گرما و شادی قلبم را با شما تقسیم میکنم. می دانم که شما نیز این روز را در همان سلولها و در خانه قلبهای پر امیدتان، جشن خواهید گرفت.
به امید روز رهایی همه انسانهای در بند.

حدیث بیرانوند 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست