سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

پیشنهاد عهد و پیمان برای نوروز
براندازی یا جایگزینی؟


امیرحسین لادن


• با در نظر گرفتن اوضاع و احوال دردناک میهنمان؛ با احتمال وقوع جنگ و تهاجم نظامی؛ و با جامعه ای ناآگاه و گرفتار جهل و خرافات مذهبی - عهد و پیمان ما نمی تواند و نباید مثل عهد و پیمان دیگران باشد. زیرا ایران گرفتار رژیمی خودکامه است که به نمایندگی از طرف امام غایب، ثروت های کشور را غیب می کند! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۷ اسفند ۱٣۹۰ -  ۷ مارس ۲۰۱۲


هم میهنانی که در غرب زندگی می کنند با (نیو یِر رزولوشن) عهد و پیمان سال نو آشنا هستند. برای مثال در آمریکا ، مردم قبل از آغاز سال نو با خودشان ، یا با افراد خانواده ، با دوستان و همکاران عهد و پیمانی می بندند: حتماً هفته ای چهار روز ورزش خواهم کرد ؛ میخواهم هفته ای یک پوند وزن کم کنم ؛ قول می دهم که از هر چک حقوقم ، بیست دلار پس انداز کنم ؛ تلاش میکنم که دیگه فحش ندم ؛ قول میدهم کمتر تلویزیون تماشا کنم و بیشتر درس بخوانم ؛ و هزاران عهد و پیمان دیگر.
با در نظر گرفتن اوضاع و احوال دردناک میهنمان ؛ با احتمال وقوع جنگ و تهاجم نظامی ؛ و با جامعه ای نا آگاه و گرفتار جهل و خرافات مذهبی - عهد و پیمان ما نمی تواند و نباید مثل عهد و پیمان دیگران باشد. زیرا ایران گرفتار رژیمی خودکامه است که به نمایندگی از طرف امام غایب ، ثروت های کشور را غیب می کند!
اجازه بدهید بعضی از عباراتی که در بالا به آنها اشاره شد را با هم مرور کنیم. نخست ، منظور از اوضاع و احوال دردناک میهنمان: بیکاری گسترده ، فقر فراگیر ، بی عدالتی اجتماعی و نابرابری ، زور و ستم و هزار مشقت دیگر می باشد. دوم ، احتمال وقوع جنگ و تهاجم نظامی: همانطور که همه می دانیم ابلهان داخلی و دشمنان خارجی به دلایل واهی ، غیر منطقی و منافع شخصی – قصد دارند ایران را گرفتار جنگ کنند!
"متاسفانه یک عده ایرانی نا آگاه و گمراه دُم به این تله ی بسیار خطرناکِ دولت اسرائیل و تندروهای آمریکائی داده اند ، با این تصور بی اساس و نادرست که حمله‍ی نظامی به ایران ، مساوی است با سرنگونی رژیم و نه نابودی کشور ، نه کشتار هزاران ایرانی ، نه نا امنی و جنگ داخلی. این کمراهان با دشمن هم آهنگ و هم صدا شده و برای نابودی ایران کمر بسته اند ! عدم آگاهی و رشد سیاسی ، فشار اقتصاد ورشکسته‍ی کشور ، همراه با حکومت خودکامه‍ی دزد ، فاسد و ضدمردمی باعث بروز این "نیاز ساختگیِ" ننگ آور و خانمانسوز می باشد." (1)
و سوم ، در مورد "جامعه ای نا آگاه و گرفتار جهل و خرافات مذهبی": مقصر اصلی ، روحانیت و حکومت های خودکامه و خداسالار بوده اند. رژیم مدعی است که دین امری مقدس و استوار بر کلام خداوند ، آسمانی و کامل است. خداوند عادل ، کامل و خیر است. انسان ها قادر به تشخیص راه از چاه نیستند و باید تابع روحانیت که جانشین خداوند و مبین دین هستند، باشند. حالا ، اگر شما - خدا را باور دارید و مسلمان هستید و می پذیرید که "قادر به تشخیص راه از چاه نیستید" ، فکر نمی کنم که بتوانم شما را متقاعد کنم که در این عهد و پیمان شرکت کنید ، ولی تلاش خودم را خواهم کرد!   
بنابراین اصل مذهب بر اساس نادانی و بی خردی انسان است. اصل دیگر ، تسلیم به اراده‍ی پروردگار و راضی به رضای خداوند ، اطاعت و تقلید از مرجع ؛ بجایِ اندیشه ، تشخیص ، اراده و انتخاب میباشد. روحانیت برای جاسازی این اصول ، قرن ها مردممان را از آموزش و یادگیری و آگاهی و شناخت ، عمداً دور و کنار نگهداشت که نا آگاه و نادان باشند تا آنها بهتر و آسان تر بتوانند بر توده‍ی مردم سوار ، مسلط و حاکم باشند.
با داستان میرزا حسن خان تبریزی مشهور به رشدیه ، متولد سال 1851 ، در تبریز آشنا هستید؟ او پس از تحصیلات در بیروت به تفلیس رفت و مشغول تدریس شد. در سال 1888 به زادگاه خود تبریز بازگشت و مدرسه ای به شیوه نوین بر پا نمود. در مدرسه‍ی رشدیه الفبای آسان به دو زبان فارسی و ترکی آذربایجانی تدریس می شد ، نظم و انظباتی در میان شاگردان حاکم بود و از کتابهای آسان استفاده میگردید.   
جامعه‍ی روحانیت ، با دخالت تحصیل کرده ها و آموزش نوین غیر مذهبی ، مخالف بود. نمی خواست و اجازه نمیداد که این اشخاص جلوه کنند و این مدارس پا بگیرند. با شایعات دروغ و ساختگی ، هر روز برای رشدیه و مدرسه اش پاپوش میساختند: زنگ مدرسه را ناقوس کلیسا می نامیدند و اعلام می کردند که کسانی که فرزند خود را به مدرسه می فرستند کافرند.
کار این مدرسه به یک سال نکشید و به فتوای پبشنماز ، مدرسه بسته شد. حسن رشدیه چند بار اقدام به تأسیس مدارس جدید ، آغاز فعالیت کرد و هربار با دسیسه و عوام فریبی جامعه‍ی روحانیت با شکست روبرو شد و حتی در این جدال ها ، تعدادی از دانش آموزان مجروح و یک دانش آموز کشته شد. او از ایران خارج شد ، به قفقاز و مصر رفت.
میگویند در پایان سال تحصیلی ، رشدیه جمعی را به مسجد دعوت می کند تا مجلس آزمایشی برپا کند و درجه‍ی آموزش و اطلاعات دانش آموزان را نشان بدهد. یکی از آقایان که مقامش عالی تر از لیاقتش بود ، گفت: :اگر این مدارس تعمیم یابد ، یعنی همه‍ی مدارس مثل این مدرسه باشد ، بعد از ده سال یک نفر بی سواد پیدا نمی شود. آنوقت رونق بازار علما به چه اندازه خواهد شد معلوم است. علما که از حرمت افتادند ، اسلام از رونق می افتد ! ... صلاح مسلمین در این است که از صد شاگرد که در مدرسه درس می خوانند یکی دو تا ملا و با سواد باشند و سایرین جاهل و تابع و مطیع علما باشند."
شیخ فضل الله نوری درجلسه ای ، به ناظم الاسلام کرمانی درباره مدارس جدید می گوید : "ناظم الاسلام ، ترا به حقیقت اسلام قسم می دهم ، آیا این مدارس جدیده خلاف شرع نیست ؟ آیا ورود به این مدارس مصادف با اضمحلال دین اسلام نیست ؟ آیا درس زبان خارجه وتحصیل شیمی و فیزیک ، عقاید شاگردان را سخیف و ضعیف نمی کند ؟" (2)
بیش از سه هزار سال پیش ، خدای ما ایرانیان "سرچشمه‍ی خرد" ، اهور مزدا بود. اهور مزدا مرکب از "اهورا" بمعنی سرور بزرگ و "مزدا" اندیشمند کامل می باشد. این اوج سربلندی و افتخار برای ما ایرانیان است ؛ زیرا حتی امروز پس از سه هزار سال ، خدا در ادیان دیگر: یک "سوپرمن" ، یک تعیین تکلیف کن (ده فرمان) ، یک صلح جوی دل سوز ، یک قاسم الجبارین ، و ... است. اما خدای ما ایرانیان ، بیش از سه هزار سال پیش ، "سرچشمه‍ی خرد بود". تکامل انسان هنوز به آن درجه نرسیده ، که خرد را پیشه کند و "سرچشمه‍ی خرد" را به خدائی بپذیرد !
عامل بازدارنده‍ی بعدی ، "حکومت های خودکامه و خداسالار": بقای سلطنت در سیستم ارباب رعیتی است. ثبات این سیستم در گسترش فرهنگ اطاعت ، تسلیم و بردباری استوار بود. آگاهی و شناخت ، می توانست زور و بی عدالتی را زیر سئوال ببرد ؛ باعث پرس و جو ، دگرگونی و اعتراض گردد و به هر قیمتی با آن از طرف دربار مقابله می شد.
"دولت با همه‍ی غفلت از کار خلق یک سیاست را عنودانه تعقیب مینمود و آن بی خبر و جاهل نگاهداشتن مردم بود. ناصرالدین شاه میگفت من میخواهم که مردم کشور من ندانند که آیا بروکسل پایتخت کشوری یا نام یک نوع کلمی است" (3) جهل و خرافات مذهبی ، بخودی خود بوجود نیامد بلکه ارمغان جامعه‍ی روحانیت و سلطنت برای کنترل توده ها بوده و هست.   
رژیم فقاهتی و سلطنت ، هر دو مشروعیتشان از خداوند می باشد و نه از مردم ؛ یعنی "خداسالار" و "اله سالار" هستند نه مردمسالار. در دوران سلطنت در ایران می گفتند: "چه فرمان یزدان ، چه فرمان شاه" !                                     شاه: «من حافظ سلطنت مشروطه که موهبتی الهی است هستم." (4)   
نقطه‍ی مقابل خداسالاری ، مردمسالاری است. مردمسالاری یعنی تشخیص اندیشمند بودن انسان و ارج نهادن به خرد انسان ؛ مردمسالاری یعنی احترام به حقوق طبیعی (آزادی ، اراده و انتخاب) انسان ؛ و بالاخره مردمسالاری یعنی جدا کردن انسان ، از گله‍ی حیوانات.
فرهنگ یک ملت در قلب و روح مردمش جا دارد و ما زائیده‍ی فرهنگمان می باشیم ؛ برخی از خصوصیات فرهنگی ما ، عمداً به ما تحمیل شده است. پس مسئله زیاد یأس آور نیست ، زیرا ما نیز می توانیم با آگاهی و شناخت ، تغییرات و پاکسازی لازم را بوجود بیاوریم. کار مشکلی است ولی با تلاش و پشتکار بر این مشکل ساختگی پیروز خواهیم شد.
بنابراین با در نظر گرفتن اینکه ابعاد مشکلات ما ایرانیان با غربی ها متفاوت می باشد ، عهد و پیمان نوروزی مان نیز می بایستی با کمبودهایمان هماهنگی داشته باشند. پیشنهاد:
- پیمان ببندیم که ایران را دوست داشته باشیم ؛
- تعهد کنیم که پندار ، گفتار و کردار نیک را یعنی اوج انسانیت را ، الگوی زندگیمان قرار دهیم ؛
آدمی را آدمیت لازم است ، عود را گر بو نباشد ، هیزم است
- پیمان ببندیم که با اتکا به شعور ، آگاهی و شناخت با مسائل بر خورد کنیم ؛
"در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد و آن آگاهی‌ است ، و تنها یک گناه و آن جهل است." *
- تعهد کنیم که از شعار تو خالی "هنر نزد ایرانیان است و بس" حذر کنیم ، خود را گول نزنیم و الکی خوش نباشیم ؛
محمدعلی جمال زاده: "باید دید چطور شد که کار ما ایرانیان که خود را عموماً آن همه با هوش و زرنگ و رند میدانیم و معتقدیم که کلاه بر سر فلک می گذاریم کارمان بجائی رسیده است که همین فرنگییها می گویند امروز در دنیا کمتر مملکتی پیدا میشود که بقدر ایران آدم گرسنه و گدا داشته باشد. مگر نه اینست که ما با همین حرفهای غلط دل خودمان را خوش ساخته ایم و رفته رفته در مقابل اجناس خارجی دارو ندارمان در جیب و کیسه‍ی همین فرنگیهائی که بعقیده‍ی ما ساده لوح و کودن و زودباور هستند رفته است. در اینصورت آیا آنها زرنگ و رند و با هوشند یا ما گرسنه دلشادها ؟ ... رویهمرفته همه‍ی کلاها از نادانی و غرور بیجا بسر ما رفته است و هنوز هم میرود و بلاشک مادامی که نفهم و سست اخلاق بمانیم تمام دنیا ما را نفهم و سست اخلاق خواهند دانست و تا بتوانند ما را خواهند دوشید ... "   (5)
- تعهد کنیم که در تعیین سرنوشت خود شرکت فعال داشته باشیم و نجات ایران را از دیگران انتظار نداشته باشیم ؛
کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من
- پیمان ببندیم که به یکدیگر بیشتر اعتماد کنیم و با هم مهربان تر باشیم ؛
- تعهد کنیم (اشاره به مردها) که حقوق برابر برای مادران ، خواهران و همسرانمان قائل باشیم و احترام و ارج بگذاریم ؛   
- پیمان ببندیم (آنان که خواهان براندازی رژیم هستند) که قبل از براندازی ، دنبال جایگزینی باشیم ؛
قبل از اینکه منار را بدزدیم ، حد اقل چاله را بکنیم !

شما می توانید هر آنچه میخواهید و باور دارید ، به این لیست پیشنهادی ، اضافه کنید.


هر که جز ایران خدائی را پرستد مشرک است
هر که غیر از دوست یاری را پرستد مشرک است

دین من میهن پرستی ، مذهبم آزادگی است
هر که دینی غیر از این را برگزیند مشرک است (6)

نوروزتان پیروز

امیر حسین لادن
ahladan@earthlink.net

(1) مقاله‍ی "آنانکه که نجات خود را از دیگران میخواهند ، لیاقت آزادی و آمادگی مردمسالاری را ندارند" ! نوشته‍ی نگارنده
(2) تاریخ بیداری ایرانیان ، ناظم الاسلام کرمانی
(3) 50 سال نفت ، مصطفی فاتح
(4) مقاله‍ی "قانون ، عدالت اجتماعی و مردمسالاری" ، نوشته‍ی نگارنده
* مولانا
(5) خلقیات ما ایرانیان ، محمد علی جمال زاده
(6) عبدالطیف عبادی 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست