سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

احتمال نهادینه شدن نئوکانیزم در کانادا


مهدی تاجیک


• به نظر می آید با توجه به موفقیت های کنونی دولت نومحافظه کار کانادا و با عنایت به تغییراتی که این حزب در بنیان های کانادایی در حال به وجود آوردن آن می باشد، اگر این دولت بتواند از بحران مالی که در دامن غرب افتاده گذر نماید و همچنان همانند سالیان گذشته، رفاه را برای مردم کانادا به بار اورد، می توان گفت که اندیشه نومحافظه کاران به زودی در کانادا نهادینه شده و در عرصه داخلی و خارجی این کشور باقی خواهد ماند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲٣ بهمن ۱٣۹۰ -  ۱۲ فوريه ۲۰۱۲


اولین دولت اکثریت
نه ماه پیش با پیروزی حزب محافظه کار کانادا اکثریت کرسی های پارلمانی در اختیار این حزب قرار گرفت و بدین شکل استیفن جوزف هارپر (Stephen Harper) رهبر حزب محافظه کار در رقابتی تاریخی برای اولین بار به یک دولت اکثریت دست یافت. این در حالی بود که وی پیش از این، سرپرستی دو دولت اقلیت محافظه کار را بر عهده داشت. محافظه کاران در این انتخابات با کسب 40 درصد آراء 167 کرسی از 308 کرسی پارلمان را به دست آوردند. همچنین حزب نیو دمکراتیک (New Democrat Party) موسوم به «ان دی پی» که گرایشاتی چپگرایانه دارد، با کسب 102 کرسی، رتبه دوم و حزب لیبرال (Liberal Party) با کسب 34 کرسی به رتبه سوم دست یافتند. این اولین بار در تاریخ کانادا بود که حزب لیبرال جایگاهی سومین در رقابت انتخاباتی می یافت.(1) البته این نتایج با نظر سنجی که تنها 9 روز قبل از این انتخابات صورت پذیرفت حدوداً همخوانی داشت.(2)
پس از پیروزی هارپر در انتخابات بسیاری از صاحب نظران به بررسی علل پیروزی حزب محافظه کار و دلایل شکست احزاب دیگر در این انتخابات پرداختند. مخصوصاً سقوط حزب لبیرال به رتبه سوم در نوع خود برای بسیاری از کانادایی ها یک اتفاقی نادر و غیر منتظره بود. برخی از تحلیلگران ضمن غیرمحبوب‌ توصیف نمودن هارپر، با اعلام اینکه کانادا در یکی از بحرانی‌ترین دوره‌های تاریخی خود از نظر رهبری قرار دارد پیروزی وی در انتخابات را مرهون موقعیت خاص سیاسی کانادا و بحران داخلی در احزاب رقیب دانسته و امتداد این روند را ناپایدار عنوان نمودند. در مقابل برخی در تحلیلی متفاوت، عنوان داشتند که پیروزی هارپر نتیجه کارکرد مثبت وی در عرصه های مختلف کانادا بوده است. این عده همچنین معتقدند که هارپر در جریان حاکمیت 5 ساله خود به تدریج کشور را به سمت راست هدایت نموده و در صورت تداوم موفقیت های دولت وی در دوره اخیر، این احتمال قوت می یابد که راستگرایی در کانادا نهادینه شده و تا مدت ها حاکمیت را در دست داشته باشد که به نظر می آید تحلیل مذکور به واقعیت نزدیک تر باشد.
هارپر در دوران نخست وزیری خود مالیات شرکت ها و مالیات فروش را کاهش داد. وی از امضای مصوبه درباره تغییرات اقلیمی خودداری نمود و همچنین به یکی از مدافعان سرسخت حاکمیت ملی کانادا بر منطقه قطب شمال بدل گردید. هارپر هزینه های نظامی را افزایش داده و ماموریت نظامی کانادا در افغانستان را تمدید نمود. او در طول مبارزات انتخاباتی خود بر روی «ثبات» در انتخاب اعضای کابینه دولت آینده خود تاکید داشت. وعده ای که پس از انتخابات جامه عمل پوشانده شد و از کابینه 39 نفره تنها 9 نفر تغییر نموده و بقیه به نوعی در کابینه ابقاء گردیدند. برخی از تحلیلگران در آن دوران معتقد بودند که تاکید مداوم هارپر در طول کمپین انتخاباتی اش بر عدم تغییرات کابینه ای ، از بین بردن ترسی بود که توسط احزاب رقیب مطرح می گردید. این احزاب در طول تبلیغات انتخاباتی تاکید می ورزیدند که هارپر برنامه ای مخفی را برای پیشبرد اهداف راستگرایانه خود در صورت پیروزی در انتخابات در ذهن می پروراند. در مجموع به نظر می آید پیروزی محافظه کاران در این انتخابات بیش از هر چیز مرهون توجه کافی به مطالبات قومی، توجه به آراء و نظرات احزاب مخالف در تببین سیاستگذاری ها، کسب «پرستیژ هویتی» برای کانادا در سطح بین المللی با شرکت فعال در عرصه جهانی و از همه مهمتر موفقیت تقریبی دولت در حوزه اقتصادی می باشد. با این حال نباید بحران و منازعات درونی حزب لیبرال را در کسب این پیروزی نادیده انگاشت.
احزاب و نظام سیاسی کانادا

برای فهم و ریشه یابی ظهور نئوکانیسم در کانادا باید شناختی هر چند مختصر از تنوع احزاب و نوع نظام سیاسی کانادا داشت. به همین سبب در بخش پیش رو به طور مختصر به تشریح احزاب و نظام سیاسی کانادا خواهیم پرداخت. سرزمین هایی که امروز کشور کانادا را تشکیل می دهند در مقاطع مختلف از طریق مهاجرت، فتوحات و یا واگذاری زمین، تحت سلطه دولت بریتانیا بوده اند. اولین ساکنان کانادا را سرخ پوستان محلی و عمدتاً اسکیموها تشکیل می داده اند. لیف اریکسون (Leif Eriksson) کاشف اسکاندیناوی احتمالاً در سال 1000 میلادی به سواحل کانادا (لابرادور یا نوااسکاتیا) وارد شد. ولی حضور مردان سفیدپوست در کانادا از سال 1497 آغاز گردید.(3) کانادا با افزودن لایحهٔ الحاقی قانون اساسی در سال ۱۸۶۷ و با تصویب قانون اساسی کانادا در سال ۱۹۸۲، استقلالش را از بریتانیای کبیر اعلام نمود. نوع نظام سیاسی کانادا، پادشاهی قراردادی (مشروطه) بر طبق قوانین فدرال، با حکومتی در چهارچوب نظام پارلمانی می باشد. پارلمان کانادا از دو مجلس سنا (با یکصد و پنجاه عضو انتصابی) و مجلس عوام (با سیصد و هشت) نماینده انتخابی مردم تشکیل شده است و کسب اکثریت آرای نمایندگان مجلس عوام برای تشکیل دولت ضروری می باشد. به طور کل حقوق و قوانین کانادا اصالتی انگلیسی را داراست که این خود ریشه در هویت و تاریخ مهاجرین اولیه کانادا دارد.

کانادا همچنین دارای یک سیستم چند حزبی می باشد و محدودیتی در مورد احزاب سیاسی و امکان رقابت در انتخابات فدرال برای آنان وجود ندارد. آن دسته از احزاب سیاسی که مایلند در انتخابات شرکت نمایند باید کاندیدای خود را به طور رسمی و به حداقل 50 ناحیه انتخاباتی تا حداقل یک ماه از روز رای گیری معرفی نمایند. هر حزب سیاسی کانادا دارای یک رهبر می باشد که علاوه بر رهبری نقش سخنگوی حزب را در داخل و خارج مجلس عوام نیز بر عهده دارد. بر طبق اصول نظام پارلمانی کانادا، حزبی که بیشترین کرسی را در انتخابات عمومی به خود اختصاص دهد مسئول تشکیل دولت گشته و رهبر آن حزب توسط فرماندار کل به نخست وزیری منصوب می گردد.(4) (امروزه نقش ملکه و فرماندار کل در کانادا به صورت کاملا تشریفاتی می باشد). حزبی که در انتخابات رتبه دوم را کسب می کند، حزب مخالف یا مقابل (Official Opposition Party) خواهد شد و نقشی منتقد نسبت به حزب حاکم خواهد داشت.

امروزه تقریباً پنج حزب در مجلس عوام دارای کرسی می باشند. یکی از این احزاب، حزب محافظه کار (Party Conservative) می باشد که در انتخابات اخیر به پیروزی دست یافت. عموماً حزب پیروز در میان کنشگران سیاسی کانادا حزب حاکم (Governing Party) خطاب می گردد. بنیانگذار این حزب سرجان مک دونالد، اولین نخست وزیر کانادا می باشد. وی با ائتلافی نسبتاً قوی، 13 سال قبل از ایجاد کنفدراسیون، حزب محافظه کار را تاسیس نمود که از سالهای 1867 تا سال 1873 و مجدداً از سال 1878 تا سال 1896 قدرت حاکم را در دست داشت. از لحاظ تاریخی، محافظه کارانی که از سال 1942 به عنوان حزب محافظه کار پیشرو شناخته شده اند، یک موضع پدرسالاری و مالکیت اشتراکی داشته اند. آنان نسبت به تغییرات اجتماعی سریع خصومت ورزیده و به ارتباط با انگلیسی ها وابستگی خاصی دارند. (5) این حزب نگرش هایی کاملاً راستگرایانه به مسائل مختلف دارد و دیدگاه محافظه کارانه آن حزب در طول زمان حفظ شده است. کوچک شدن دولت، کاهش مالیات، حمایت از سرمایه داران و شرکت های بزرگ از جمله نقطه نظرات این حزب می باشد. به علت روحیه محافظه کاری و مخالفت با تغییر و تحولات نوین و روحیات بعضاً ارتجاعی، این حزب در میان مهاجرین کمترین طرفدار را داراست. بیشترین حامیان محافظه کاران در شهرهای کوچک و همینطور استانهای مرکزی کانادا می باشند. حزب حاکم کنونی از ادغام دو حزب Progressive Conservative و Canadian Alliance در سال 2003 به وجود آمده است و رهبر کنونی آن استیفن هارپر (Stephen Harper) نخست وزیر کاناداست.
برخی از تحلیلگران سیاسی دیدگاههای این حزب را نزدیک به حزب جمهوریخواه آمریکا، بخصوص در حوزه سیاستهای خارجی آن می دانند. حزب محافظه کار کمترین تعداد طرفدار را در استان انتاریو و بیشترین تعداد طرفدار را در استان آلبرتا (زادگاه هارپر / Reform Party) دارد. یکی از دلایل پیروزی محافظه کاران در انتخابات اخیر موفقیت آنان در جذب آراء ساکنان انتاریو به نفع حزب خویش عنوان گشته است.
دومین حزب مطرح کانادا، حزب لیبرال (Party Liberal) می باشد که البته این حزب در انتخابات اخیر برای اولین بار مقام سوم را در تسخیر کرسی های پارلمان کسب نمود و حزب چپگرای ان دی پی با اختلافی فاحش از این حزب پیشی گرفت. با این حال به نظر نمی آید که این اوضاع استوار بماند و قطعاً با بهبود بحران های درون حزبی که یکی از دلایل شکست حزب لیبرال در آخرین انتخابات بود این حزب به جایگاه دوم و شاید اول بازخواهد گشت. بر طبق تجربه لیبرالها بر فردگرایی تاکید ورزیده و تمایل به حذف ردپای استعمار دارند با این حال نسبت به انگلیسی ها خونسردی نسبی نشان می دهند. لیبرال ها برای جمعیت فرانسوی زبان کانادا اهمیت خاصی قائل اند. (6) برخی تحلیلگران دیدگاهها و خط مش حزب لیبرال کانادا را نزدیک به حزب دمکرات آمریکا می دانند با این تفاوت که این حزب در رجعت به اصول گاهاً چپگراتر از حزب مشابه آمریکایی خود می باشد. بدین معنا که عموماً لیبرال های کانادایی به مذهب و سنن خود در تبیین سیاستگذاری ها کمتر بها می دهند. توجه به خدمات عمومی، منشور کانادا، پرچم کانادا، صلح‌خواهی، آزادی ادیان و اعتقادات، حمایت از حقوق شهروندی از ویژگی های خاص حزب لیبرال می باشد. همچنین حمایت از اقلیت ها و مهاجرین سبب گشته که لیبرالها مقبولیت خاصی در میان این قشر داشته باشند. بر خلاف لیبرال ها، محافظه کاران تنگ نظری های خاصی در مقوله پدیده مهاجرین دارند که همین امر سبب گشته است که با به قدرت رسیدن محافظه کاران در چند سال اخیر، مهاجران با محدودیت های جدیدی مواجه گردند. حزب لیبرال از 1993 تا 2006 میلادی قدرت را در دست داشت و بعد از 2006 با شکست در مقابل حزب محافظه کار قدرت را به این حزب واگذار نمود. بیشتر قدرت لیبرال ها مرتبط با فرآیند منطقه گرایی در کانادا می باشد. قابل ذکر است که اکثر هواداران این حزب در اونتاریو، کبک، ایالات آتلانتیک (نیوفاندلند، جزیره پرنس ادوراد، نوواسکاتیا، نیو برونزویک) ساکن می باشند.(7)
حزب لیبرال با علت اندیشه های فردگرایانه خویش تا کنون توانسته است خدمات ارزنده ای را در تاریخ کانادا از خود در اذهان عمومی بر جای گذارد. به طور مثال یکی از مشکلات عمده کانادا تنوع فرهنگی در این کشور می باشد. در همین راستا تمرکز فرانسوی زبانها در کبک تاکنون باعث شده است که بارها این ایالت تا مرز جدایی از کشور کانادا پیش برود. به همین منظور پیر ترودو (Pierre Trudeau) که در دوره خویش با حرکت های جدایی طلبی فزاینده ای در ایالت اکثریت فرانسه زبان کبک روبرو گشته بود با مطرح نمودن لایحه زبان های رسمی و ترویج سیستم دو زبانی در سطح دولت فدرال و همچنین انتخاب کراتین به عنوان وزیر اقتصاد خطر جدایی طلبی کبک را تا مدتها تعدیل نمود. لیبرال ها همچنین در زمان لستر پیرسون (Lester Pearson) دبیر کل سابق سازمان ملل و نخست وزیر کانادا در بین سالهای 1963 تا 1968 میلادی در نهادیه نمودن نقش بین المللی کانادا برای حفظ صلح (Peace Keeping) نقش موثری داشتند.
سومین حزب موثر کانادایی حزب نیو دموکرات (New Democrat Party - NDP) می باشد که در انتخابان نه ماه پیش با کسب 102 کرسی پارلمان برای اولین بار از یکی از دو حزب لیبرال و محافظه کار پیشی گرفت و توانست در مقام حزب مقابل وارد صحنه سیاسی کانادا گردد. این حزب حزبی چپ گرا با نگرش هایی سوسیالیستی می باشد. ریشه تاریخی این حزب به حزب منحل شده CFC یا Cooperative Commonwealth Federation باز می گردد. در کانادا بیش از 220 اتحادیه کارگری با اعضایی از چند نفر تا 200 هزار نفر وجود دارد که اغلب این اتحادیه ها از هواداران سرسخت NDP محسوب می شوند. اندیشه و نقش کارکردی حزب ان دی پی تا حدود بسیاری نزدیک به حزب کارگر انگلیس می باشد. این حزب بر حمایت از قشر کارگر، خدمات رایگان عمومی، حمایت از خانواده های بی بضاعت، حمایت از گروهها و ادیان اقلیت تاکید می نماید و منعطف ترین حزب کانادایی در قبال گروههای اقلیتی می باشد. چندی قبل با مرگ جک لیتون (Jack Layton) موفق ترین رهبر حزب نیودمکرات، این حزب با معضل بزرگ فقدان رهبری مواجه گردید. زیرا جک لیتون به خاطر صراحت لهجه، تلاش مداومش برای بهبود وضع طبقات متوسط و کمدرآمد و همچنین مواضع سوسیالیستی و چپ گرایانه خود در کانادا شهرتی فراوان داشت و هیچ فردی نمی توانست جایگاه وی را در NDP پر نماید. وی در نظرسنجی خبرگزاری کانادا از دستاندرکاران رسانهها با نود درصد آرا، خبرسازترین چهره سال ۲۰۱۱ کانادا شناخته شد.
چهارمین حزب مطرح کانادا، حزب بلاک کبکوا (Bloc Québécois) است. این حزب در ماهیت یک حزب جدایی طلب بوده و خواستار استقلالی فراتر از استقلال فدرالی می باشد. بلاک کبکوا در انتخابات 2011 شکست سختی از اندیپی به رهبری جک لیتون خورد و لیتون برای اولین بار توانست در کبک، پرطرفدارترین رهبر یک حزب فدرال شود. در آن دوره در نظرسنجی ها ژیل دوسپ (Gilles Duceppe) رهبر حزب بلاک کبکوا با اختلاف ده درصد آرای داده شده، توانست در پشت سر جک لیتون قرار گیرد. شکست انتخاباتی بلاک کبکوا در انتخابات 2011 منجر به استعفاء و خروج «ژول دوسپ» رهبر کهنه‌کار این حزب از گردونه رهبریت و مدیریت گردید. این حزب معمولا برنامه زیادی برای حمایت از سایر فرانسوی زبانان ایالات دیگر کانادا ندارد و این مساله جزو نقاط ضعف این حزب عنوان می گردد. پس از شکست سخت این حزب در انتخابات 2011 ، بسیاری از تحلیلگران کانادایی این واقعه را به فال نیک گرفته و مساله جدایی طلبی کبک را برای همیشه حل شده عنوان نمودند.
پنجمین حزب مطرح کانادا حزب سبز (Green Party) می باشد. این حزب برای اولین بار توانست یک کرسی را در انتخابات اخیر بدست آورد. رهبر این حزب الیزابت می (Elizabeth May) بوده و فعالیت های آن اغلب در راستای مسائل محیط زیستی می باشد. الیزابت می از دوستان خانوادگی بیل کلینگتون، رئیس جمهور سابق ایالات متحده می باشد.
نظام چند حزبی کانادایی همچنین باعث تشکیل احزاب کوچک مختلفی نیز گردیده که دارای نقش های ناچیز در سطح فدرال می باشند. از جمله این احزاب می توان به حزب لیبرترین (Libertarian Party) اشاره نمود. این حزب دارای افکار انارشیستی بوده و همچنین طرفدار حذف مالیات، آزادی مواد مخدر، آزادی های فردی، دولت کوچک و ... می باشد. افکار غیر عرفی این حزب سبب گشته تا مخالفان بسیاری را در سطح رسانه ای و سیاست مداران داشته باشد.

هارپر و تغییر در بنیان ها
تنها چند ماه مانده به انتخابات 2011 کانادا بود که یک مهاجر وبلاگ نویس ساکن کانادا در تارنمای خود نوشت « اگر فکر می کنید که کانادا نیازمند جت و موشک است ، بروید و به هارپر رای دهید. اگر هم می خواهید تغییراتی در مورد سیاست های کانادا مشاهده کنید، می توانید به حزب لیبرال رای بدهید.» خطاب قرار دادن هارپر به «تفنگچی آلبرتایی» نه فقط مرهون اندیشه راستگرا و رادیکالی حزب مطبوعش، بلکه تا حدودی به شخصیت فردی هارپر نیز مربوط می گردد. این نئوکان آلبرتایی در دوران نخست وزیری خود نقش آفرینی های خاصی را در عرصه بین المللی، متفاوت از گرایشات پیرسونیسم صلح طلبانه (گرایشی که تا دهه گذشته بر حاکمیت کانادا سایه افکنده بود) برای این کشور دیکته نموده و همچنان می نماید. برای مثال هارپر اواسط سال گذشته در جریان «کنفرانس هولوکاست» که در اتاوا برگزار گردید در طی سخنانی خود اعلام نمود که حتی در صورت مورد حمله قرار گرفتن کشور کانادا در کنار اسرائیل خواهد ماند. وی در بخشی از این سخنرانی اظهار داشت:« قطعاً تعداد کسانی که علیه اسرائیل رأی می دهند، خیلی بیشتر و بیشتر از کسانی است که از آن حمایت می کنند. اما تا زمانیکه من، نخست وزیر هستم، چه در سازمان ملل باشد و چه در بین کشورهای فرانسوی زبان یا هر نقطه دیگر جهان، کانادا به هر قیمتی که باشد، در کنار اسرائیل خواهد ماند.» گرچه لیبرال های کانادایی نیز از حامیان اسرائیل محسوب می شوند ولی با این حال این اظهارات هارپر توسط «ایگناتی یف» رهبر وقت حزب لیبرال، افراط گرایانه و برای تامین منافع کشور کانادا مضر خوانده شد.(8)
این موضع گیریهای رادیگالی مختص به شخص هارپر نمی باشد و گاهاً این روزها وزاری وی نیز با مواضعی افراطی توجه رسانه های مختلف را جلب می نمایند. به عنوان مثال به گزارش نشریه گلوب اند میل، «جان برد» وزیر امورخارجه دولت کانادا در طول سفر اخیر یک هفته ای خود به اسرائیل با ورود به هر محفلی یک جمله را تکرار می کرد و آن اینکه:« اسرائیل در جهان، دوستی بهتر از کانادا ندارد.» به گزارش این نشریه وی آنقدر در ابراز علاقه خود به اسرائیل افراط می نماید که سرانجام وزیر اقتصاد اسرائیل، به مزاح خطاب به وی می گوید: «من فکر می کنم، کانادا حتی بیشتر از خود ما، اسرائیل را دوست دارد!». این نشریه در مقاله ای ضمن تحلیل رفتار و دیدگاه های افراطی جان برد، نسبت به علاقمندی محض وی به دولت اسرائیل مینویسد: «اینجا می توان بجای عبارت "کاتولیک تر از پاپ" گفت: "یهودی تر از خاخام!" »(9) با این حال همانطور که بنده در مقاله «تنش رو به افزایش در روابط سیاسی ایران و کانادا» به تشریح آن پرداخته ام این اظهارات تاکتیکی و جنجال بر انگیز هارپر و دولت مردانش در راستای ساخت «پرستیژ هویتی» قابل تعریف می باشد و این گونه اظهار نظرها تنها در راستای کسب پرستیژ و جبران خلاء حضور کشور کانادا در عرصه بین المللی می باشد و لاغیر.
دولت هارپر هر چند که با شعار «ثبات» در انتخابات 2011 شرکت نمود ولی گویا شعار ثبات تنها به عدم تغییر در کابینه وی منجر گردید و این دولت در طول سالیان حاکمیت خود نشان داد که علاوه بر تاکتیک های افراطی و رادیکالی- پرستیژی خود در عرصه سیاست خارجی علاقه خاصی به اعمال تغییرات زیربنایی در کشور کانادا دارد. تغییراتی که می رود تا با تجدیدنظر در اندیشه های لیبرالی، که قدمتی چهل ساله را داراست چهره نوینی از کانادا در عرصه داخلی و خارجی را به نمایش در آورد. بازگشت پیشوند royal به اول نام دو نیروی دریایی و هوایی، برگزاری بزرگداشت ۲۰۰ امین سالگرد جنگ سال ۱۸۱۲میلادی، بزرگداشت شصتمین سال تاجگذاری ملکه الیزابت دوم در سال ۲۰۱۲، بزرگداشت ۱۵۰ امین سالگرد برگزاری کنفرانس شارلوت‌تاون در سال ۲۰۱۴ و زنده نمودن تاریخچه و سنبل های نظام سلطنتی کشور از جمله تغییراتی است که در برنامه های دولت هارپر گنجانده شده است.(10)
همانطور که ذکر شد لیبرال‌ها طرفدار منشور کانادا، پرچم کانادا، صلح‌خواهی این کشور و نیز تنوع قومی و چند فرهنگی می باشند. حال هارپر در تلاش است تا سمبل‌ها و حوزه‌هایی همچون ارتش، جامعه ملی ورزشی و به‌ ویژه رژیم سلطنتی کشور که مدت‌ها بود از نظر لیبرال‌ها، نادیده انگاشته می‌شدند را دوباره احیاء نماید. موافقان معتقدند که دست آورد این تغییرات می تواند بسیار عظیم باشد و علاوه بر آن که ایت تغییرات می تواند باعث به حاشیه رانده شدن حزب ان دی پی گردد (حزبی که امروزه به جای بلاک کبکوا نماینده کبکی هایی می باشد که بر خلاف کانادایی های دیگر چندان برای سمبل های ملی و رژیم سلطنتی ارزشی غائل نمی باشند) همچنین می تواند افتخار و غرور ملی و تازه ای برای کشور به ارمغان آورده و ارزشهای کانادایی را بازتولیدی مجدد نماید.
هارپر و تیم همراه وی به فراست دریافته اند که برای بقای محافظه کاری و به تعریفی نهادینه نمودن نئوکانیزم در کانادا نیاز به تغییراتی بنیادین در آنچه است که لیبرال ها در عرض چند دهه آن را به عنوان ارزش های کانادایی به جامعه کانادا قبولانده اند و به نظر می آید که وی و همکارانش تا کنون نیز با موفقیت های چشمگیری مواجه شده اند.

ریشه ظهور نئوکانیزم کانادایی

جنبش نو محافظه کاری در آمریکا، ابتدا چیزی جز یک گروه پراکنده نبود که در بسیاری از جهات با هم متفاوت بودند لکن آنچه آنان را به هم پیوند داد دو عنصر «مبارزه با کمونیسم و ایدئولوژیهای اقتدارگرا» و دیگری «کاهش نقش فزاینده دولت در حیات مردم» بود. رابرت تافت، بری گلدواتر، رونالد ریگان، نوت گیگریج و دهها تن دیگر، نقشی اساسی در ظهور و پیدایش نومحافظه کاری آمریکایی داشتند. سیر تحولاتی که از رابرت تافت شروع و در دهه 70 به اوج خود رسید. به صراحت می توان اعلام کرد که وقایعی چون جنگ ویتنام، تظاهرات ضد جنگ در آن دوران و همچنین اعتصابات و تظاهرات دانشجویی نقشی اساسی در شکل گیری طیف روشنفکران نو محافظه کاری داشتند. این روشنفکران به همراه روزنامه نگاران و سیاستمداران در اطراف تفکرات محافظه کاری گرد آمدند و پیاده سازی و مشروعیت بخشی آن را محور فعالیت خود قرار دادند. چرا که همگی به این نتیجه رسیده بودند که لیبرالیسم کلاسیک در حد فاصل برنامه «معامله جدید» و برنامه جامعه بزرگ، جنگ کرده و به قدرت رسیدن ساندنیست ها در نیکاراگوئه، هاری ترومن ضد کمونیست و مایکل دوکاکیس مصالحه گر و رها کردن تفکر در خصوص توده ها و ارزش های آمریکایی در جهت راضی نمودن گروههای اقلیت و گروههای ذی نفع راه خود را گم کرد و آمریکا را به سویی حرکت داد که در عرصه جهانی توانایی مقابله با کمونیسم و در عرصه داخلی توانایی مقابله با فروریزش ارزش های سنتی پویا را نداشته باشد.

این گونه گشت که محافظه کاران با ائتلافی عظیم در مقابله این ناکارامدی ظهور نمودند و در نهایت به تفکر غالب در تعیین سیاست های اقتصادی و سیاست های اجتماعی (حضور نهادهای غیر دولتی برای محو ضعف های حاکم بر جامعه) و سیاست خارجی(حضور وسیع تر و قاطع تر آمریکا در اقصی نقاط دنیا، حتی در نقاطی که به طور سنتی هیچ گاه منطقه نفوذ ایالات متحده نبوده است) دست یافتند. (11) این جنبش با به قدرت رسیدن بوش و آمیخته شدن افکار و خصوصیات فردی وی با تفکر نومحافظه کاری، به اوج خود رسید. فردی که فکر می کرد از جانب خدا مبعوث شده تا با شر و پلیدی مقابله نماید. کیرکگارد (Kierkegaard) فیلسوف دانمارکی سخن جالبی دارد که برای وصف اندیشه های بوش مناسب به نظر می رسد. وی می گوید :« در لحظه ای که گمان می کنیم به خدا نزدیک هستیم شاید در حال یاری شیطان باشیم.» (12)

کانادایی ها در رفتارهای خود کاملاً آمریکایی مسلک می باشند. این خصلت بیشتر ناشی از اثر گذاری تاریخی، صنعتی و فرهنگی همسایه ابرقدرت کانادا بر روی این کشور می باشد. به نظر اینجانب نمی توان برای روی کار آمدن محافظه کاری جدید در کانادا فرآیندی به پیچیدگی آمریکا قائل بود. زیرا سیاست «تجارت محور» کانادا همواره با مختصاتی به دور از استرس و تنش های بین المللی تنظیم گشته است. موقعیت ژئواستراتژیک کانادا و همسایگی این کشور با ابرقدرت دنیا باعث گشته است تا تنها دغدغه سیاسیون کانادایی در طی قرن اخیر هدایت امور کشور باشد و به طور کل می توان گفت کانادا با تنش های بین المللی کاملاً بیگانه می باشد. به همین علت تنها ریشه ظهور نئوکانیزم کانادایی را می توان پیروی از رویدادهای کشور آمریکا دانست ، آن هم در حدی بسیار خفیف تر. البته نباید در این میان از شخصیت هارپر و منافع و اندیشه حزب مطبوعش نیز غافل گشت.

با این حال به نظر می آید با توجه به موفقیت های کنونی دولت نومحافظه کار کانادا و با عنایت به تغییراتی که این حزب در بنیان های کانادایی در حال به وجود آوردن آن می باشد، اگر این دولت بتواند از بحران مالی که در دامن غرب افتاده گذر نماید و همچنان همانند سالیان گذشته، رفاه را برای مردم کانادا به بار اورد، می توان به صراحت گفت که اندیشه نومحافظه کاران به زودی در کانادا نهادینه شده و در عرصه داخلی و خارجی این کشور باقی خواهد ماند. از سویی لیبرال ها، تنها رقیب موثر و تاریخی محافظه کاران با توجه به شکست وحشتناکشان در انتخابات اخیر، نمی توانند به سادگی به حوزه حزب برتر و حتی حزب مقابل بازگردند. همچنین حزب چپگرای نئودمکرات نیز که امروز نقش حزب مخالف را بازی می نماید با مرگ جک لیتون کارایی خود را به مراتب نسبت به دوران حیات وی از دست داده است. همچنین نئودمکرات ها علاوه بر خلاء رهبری با خلاء مدیریت نیز دست و پنجه نرم می کنند زیرا تا کنون در مقام حزب دوم قرار نداشته و به نظر نمی آید تجربه کافی را برای حفظ کرسی های خود در پارلمان داشته باشند. با این تفاسیر به نظر می آید بیش از هر زمانی کانادا بر کام نئوکانهای کانادایی شیرین و به کام دولت ایران تلخ باشد.


-------------------------------------------------
(1) هارپر برنده انتخابات کانادا شد، خبرگزاری بی بی سی، 03 مه 2011، < www.bbc.co.uk >
(2) QUESTION: For those parties you would consider for federally, could you please rank your two top current local preferences? (Committed voters only - First Preference) - Three Day Rolling Average < www.ctv.ca >
(3) دفتر مطالعات سیاسی بین المللی: کانادا. تهران. انتشارات وزارت امور خارجه، ص113، چاپ اول 1388.
(4) همان ص 155
(5) همان ص 157
(6) همان ص 157
(7) همان ص 158
(8) هارپر: تا زمانیکه من نخست وزیر هستم، کانادا به هر قیمتی، متحد اسرائیل می ماند، سایت ایرانتو، سه شنبه 18 آبان 1389 ، < iranto.ca
(9) www.theglobeandmail.com
(10) Jane Taber , www.theglobeandmail.com
(11) دهشیار، حسین: سیاست خارجی آمریکا واقع گرایی لیبرال. تهران، انتشارات خط سوم، ص 16-17، چاپ اول 1388.
(12) اریک لوران: دنیای مرموز بوش؛ مذهب، معاملات، شبکه های مخفی. ترجمه زهرا وثوق؛ تهران. انتشارات چاپخش، ص 22،چاپ اول 1382. 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست