سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

تشکیلات سیاسی، ابزاری ضروری برای به سامان شدن جنبش سیاسی


بهرام خراسانی


• شاید بتوان گفت که در شرایط کنونی جامعه ایران، و باتوجه به آنچه در حدود ۵۰ سال گذشته بر کنشگران سیاسی گذشته است، تعیین آرمان‌شهر، استراتژی، و اهداف چنین سازمانی، دشوارترین کار باشد. به نظر می‌رسد در حال حاضر، حد فاصل دو طیف اندیشه‌ای یا گروهی و طبقاتی اصلی، بر روند دشوار تصمیم‌گیری در این مورد دخالت داشته باشد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۹ دی ۱٣۹۰ -  ۱۹ ژانويه ۲۰۱۲


شاید بتوان گفت که در هیچ دوره‌ای از تاریخ معاصر ایران؛ تعداد نسبی نیروهای اپوزیسیون حکومت و سطح بلوغ و پختگی فکری "فردی" آنها؛ و همچنین سطح بحران اقتصادی و میزان نارضایتی عمومی مردم از حکومت؛ به اندازه امروز نبوده است. از سوی دیگر؛ در این مدت، هیچگاه پراکندگی درونی و از هم گسیختگی ساختار حکومتی، و ضعف فرماندهی آن نیز؛ به اندازه امروز نبوده است. با اینهمه، به نظر می‌رسد به دلیل نبود "رهبری" و "سازماندهی" سیاسی توانمند و مناسب در اپوزیسیون؛ فضای سیاسی جامعه، دچار رکود و ایستایی خاصی شده است. همانند یک پاندول ساعت، که در حالت عمود بر سطح نیست، اما پایین هم نمی‌آید. یک حالت عدم تعادل غیرمعمول، که در آن نه تکلیف حکومت مشخص است، و نه تکلیف مردم و نیروهای اپوزیسیون.
این موضوع؛ همواره و به ویژه پس از رخدادهای خرداد سال ۱٣٨٨ و شکوفا شدن آنچه جنبش سبز نام گرفته؛ در بین کنشگران سیاسی مطرح بوده، اما به دلایل گوناگون؛ تاکنون به جایی نرسیده که بتواند به یک سازمان مناسب بیانجامد و نیروهای اپوزیسیون و مردم را به طور نسبی، یک کاسه و هدفمند سازد. طی دو سه روز گذشته، من دو نوشته مربوط به این موضوع را با نام‌های "در ضرورت جبهه" از آقای بنی صدر و "زایش جبهه مردمسالار ضامن استمرار جنبش" از خانم ژاله وفا دیدم که در اخبار روز و نشریه‌های دیگر منتشر شده بودند. آقای بنی صدر، ضمن اشاره به ضرورت تشکیل یک "جبهه"، بیشتر به تجربه‌های عملی خود در این زمینه پرداخته‌اند؛ و خانم وفا هم ضمن ابراز نگرانی از خطری که ایران را تهدید می‌کند، با ذکر نمونه‌هایی مانند تشکیل کنگره ملی هند در سال ۱۹۴۷؛ بر ضرورت وجود سازمان یا سازمان‌هایی برای هماهنگ کردن مبارزات مردم ایران؛ تأکید کرده بودند. من در اینجا، به هیچوجه درپی اظهارنظر در مورد این دو نوشته نیستم، بلکه از آنها به عنوان انگیزه‌ای برای توضیحی مختصر در باره مقوله و مفهوم سازمان و سازماندهی، بهره می‌گیرم. همچنین، من فکر می‌کنم که شرایط امروز با سال ۱۹۴۷ و حتی سال‌های پیش از انقلاب ۵۷ در خود ایران؛ بسیار متفاوت و تغییر کرده است. سازمان و سازماندهی سیاسی امروز، ضمن بهره گیری از تجربه گذشته، احتمالاً با گذشته متفاوت خواهد بود.   
"تشکیلات"؛ صرفنظر از نوع و دامنه‍ی کاربرد آن؛ جدی‌ترین و ضروری‌ترین ابزار برای رسیدن به یک هدف مشخص اجتماعی به شمار می‌رود. این موضوع؛ همواره از اهمیت زیادی برخوردار بوده به گونه‌ای که در سال‌های پیش از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷؛ یکی از موضوعات بنیادین گفتگو و چالش بین سوسیال دموکرات‌های روس بوده است. در آن سال‌ها، لنین بر آن بود که "بدون یک حزب سیاسی و انقلابی؛ پیروزی جنبش انقلابی، ناممکن است". چارچوب این سخن صرفنظر از درون‌مایه‍ی فعالیت سیاسی؛ هنوز هم درست است. تشکیلات سیاسی؛ نوعی تشکیلات است که در پهنه‍ی سیاست، و برای دستیابی به قدرت سیاسی یا نگهداری آن، کاربرد دارد. این گونه تشکیلات؛ می‌تواند‌ در سیمای یک "محفل"، "گروه"، "سازمان"، "حزب"، و یا "جبهه‍ی واحد"؛ شکل گیرد و خود نمایی کند. البته دست کم در سد سال گذشته، هیچگاه تعریف یگانه‌ای برای هریک از این و اژگان وجود نداشته و هنوز هم ندارد. این وظیفه پایه گذاران و یا اعضای هر تشکیلات اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی تازه است که برای برخورداری از یگانگی در عمل، منظور خود را از تشکیلات همواره روشن، و به روزرسانی کنند.   
"تشکیلات"، یا "سازمان" که معادلی فارسی و عام برای این واژه است؛ صر فنظر از نام و دامنه‍ی کاربرد آن؛ یک ابزار "مدیریت" بر هر نوع فعالیت اجتماعی است، و به فعالیت‌های سیاسی، محدود نمی‌شود. من در اینجا بر واژه "مدیریت" تأکید می‌کنم نه "رهبری"، چون بین این دو؛ تفاوت‌های چشمگیری وجود دارد. اینک؛ "سازمان (organization)" و "سازماندهی (organizing)" به واژگانی عام و حرفه‌ای تبدیل شده‌اند که در مورد هر گونه تشکیلات و فعالیت اجتماعی کاربرد دارند. دولت و نهادهای حکومتی، جبهه یا حزب سیاسی، بنگاه اقتصادی، موسسه خیریه، تشکیلات مذهبی، انجمن هنری و مانند آن؛ همه در دامنه‍ی کاربرد واژه عام سازمان و سازماندهی قرار می‌گیرند. متناسب با کارکرد، هدف اجتماعی، و جایگاه خود؛ سازمان‌ها ویژگی‌های خاصی خواهند یافت. سازماندهی؛ اینک یک کار حرفه‌ای و یک دانش است.
در دنیای امروز؛ هیچ فعالیت اجتماعی؛ بدون برخورداری از یک سازمان مناسب، و با طراحی مناسب با موضوع خود؛ به نتیجه دلخواه نخواهد رسید. شاید بی‌دلیل نبوده که نظام حکومتی جمهوری اسلامی، از همان آغاز کار، در هم شکستن هرگونه سازمان سیاسی و صنفی مخالف را در دستور کار خود قرار داده، و می‌توان گفت که به یک نسل کشی سازمانی دست زده است. واژگانی مانند "سندیکا"، چه در سطح کارگری و چه کارفرمایی؛ از فرهنگ مدنی کشور حذف شدند؛ و واژه "انجمن صنفی"، جایگزین آن شد. حکومت این را نیز کافی ندانست و به تدریج، نقش سندیکاهای "زرد" را نیز که با نام شوراها و انجمن‌های اسلامی چه در کارخانه‌ها و چه در دیگر فضاهای اجتماعی تشکیل شده بودند، کمرنگ ساخت. از ادامه تشکیل سازمان‌های مردم نهاد که چند سالی پس از روی کار آمدن آقای خاتمی تا حدی رواج پیدا کرده بود نیز، پیشگیری کرد یا آنها را بست. خانه سینما، تازه ترین نهاد مردم نهادی است که این روزها تعطیل شد. من هیچ دلیلی دردست ندارم، اما احساس می‌کنم که شاید حتی انحلال حزب جمهوری اسلامی هم به این دلیل بوده که سیاستگذاران و چهره‌های نیرومند و پشت پرده حکومت اسلامی، از جوانه زدن مخالفت‌ها در دل سازمان‌های زرد نیز، بیمناک بوده‌اند. چیزی که پدید آمدن آن را، در برخی از احزاب یک بار مصرف وابسته به کارگزاران حکومتی، و انجمن‌های اسلامی دانشگاه‌ها می‌بینیم. در همین حال؛ حزب موتلفه از سال‌های حدود ۱٣۴۲ تاکنون به کار خود ادامه داده، انجمن حجتیه به عنوان یک سازمان مافیایی هنوز فعال است، و به تازگی؛ فدائیان اسلام نیز با اعلام رسمی اقدام به ترورهای سیاسی؛ فعالیت سازمانی خود را از سر گرفته‌اند. از این واقعیت‌ها، در عمل و جدا از دانسته‌های تئوریک، این نتیجه نیز به دست می‌آید که هنوز هم، از نقش تعیین کننده سازمان‌های سیاسی، کاسته نشده است.
ایران، یکی از کشورهای منطقه ی خاورمیانه است که در سد سال گذشته، از سابقه و تجربه سازمانی خوبی چه در پهنه نهادهای دولتی، و چه در پهنه سازمان‌های سیاسی، برخوردار بوده است. دستگاه بوروکراسی و نهاد دولت در ایران، سابقه تاریخی زیادی دارد و دامنه نفوذ و قدرت سرزمینی آن، همواره گسترده بوده است. از سوی دیگر؛ سوسیال دموکرات‌ها و کمونیست‌های ایرانی، پیشگام سازمان و سازماندهی سیاسی در ایران بوده‌اند. به جرأت می‌توان گفت که دست کم از نظر "سازمان و سازماندهی"، حزب توده ایران، گسترده‌ترین و موفق‌ترین سازمان سیاسی تاریخ معاصر ایران و منطقه خاور میانه را ایجاد کرده بوده. گرچه در گذر زمان، عده چشم‌گیری از اعضای این حزب از آن خارج شدند و سرانجام این حزب و سازمان‌های مشابه آن توسط حکومت جمهوری اسلامی تا حد نابودی سرکوب شدند، اما در سایه فعالیت حزب و همان اعضای جدا شده، هنوز هم میراث و تجربه حزبی و سازمانی کنشگران اجتماعی ایران، چشمگیر است و برای کسانی که در جستجوی سازماندهی نیروهای اپوزیسیون، حتی برای مذاکره و چانه زنی با قدرت حاکم هستند، بسیار ارزشمند و کارساز است.   
ایجاد، بقا، و کارآمدی هر سازمان سیاسی جدی و موثر؛ از جمله سازمانی که بخواهد یک حکومت موجود را تغییر دهد یا اصلاح کند و یا از جنگ و فروپاشی جامعه پیشگیری کند؛ تنها برپایه سه سرچشمه و عامل بنیادین، امکانپذیر است. یکی هدف، استراتژی و برنامه؛ دیگری روش‌های اداره و مدیریت سازمان متناسب با شرایط زمان و مکان؛ و سوم، نیروهای اجرایی آگاه و کار آمد مناسب. چنانچه این سه عامل وجود نداشته باشد، آنگاه رهبری و مدیریت آگاهانه و هدفمند جنبش سیاسی؛ یا امکانپذیر نیست، و یا کسانی که در این فرایند تلاش نکرده باشند؛ نقش سازنده‌ای در آن نخواهند داشت. طبیعی است که روند درونی و عینی رویدادهای اجتماعی؛ به گونه‌ای است حتی اگر هیچ سازمان رهبری کننده‌ای هم وجود نداشته باشد، این دگرگونی انجام خواهد شد. اما شاید کور، پر هزینه و غیر قابل کنترل.
همانگونه که گفتیم؛ نخستین سرچشمه و عامل بنیادین لازم برای موفقیت یک سازمان سیاسی چه جبهه باشد، چه حزب یا گروه سیاسی؛ هدف روشن و قابل اندازه‌گیری، استراتژی مشخص، و برنامه عملیاتی است. این عامل؛ شرط مقدم دو عامل دیگر نیز هست. آرمان‌شهر و گستردگی یا محدودیت دامنه هدف، سازگاری این آرمان‌شهر با امکانات و محدودیت‌های تاریخی، زمانی، و ساختارهای ملی و بین المللی؛ و برنامه‌ای مشخص برای دستیابی به هدف؛ گوهر این عامل نخستین را تشکیل می‌دهد. درون‌مایه این عامل نخستین نیز، برپایه گستردگی و ترکیب طبقاتی تشکیل دهندگان این سازمان، منافع عینی و واقعی آنها، و میزان آمادگی آنها برای پرداخت هر نوع هزینه لازم (چه مالی و چه غیر مالی)، تعیین می‌شود. گرچه باور به آرمان‌های انسانی واجتماعی از نیازهای اولیه هر گونه کار بزرگ تاریخی و دوران‌ساز است، اما بی‌آنکه انسان‌ها یک انگیزه، منفعت و مطلوبیت مشخص؛ قابل حس یا بیان، و امکانپذیر، برای آینده خود یا فرزندانشان و یا کشورشان داشته باشند؛ ایجاد چنین سازمان یا جبهه‌ای، بسیار دشوار خواهد بود. در این راه؛ فداکاری بسیار مهم است؛ اما همه چیز نیست. بنا براین؛ رسیدن به یک منشور عام و مشترک سیاسی در بین گروهی از روشنفکران و سیاست ورزان خوشنام، شناخته شده، و دارای پایگاه اجتماعی قابل قبول؛ صرفنظر از هرگونه گرایش و گذشته سیاسی؛ شرط اصلی این کار خواهد بود.
شاید بتوان گفت که در شرایط کنونی جامعه ایران، و باتوجه به آنچه در حدود ۵۰ سال گذشته بر کنشگران سیاسی گذشته است، تعیین آرمان‌شهر، استراتژی، و اهداف چنین سازمانی، دشوارترین کار باشد. به نظر می‌رسد در حال حاضر، حد فاصل دو طیف اندیشه‌ای یا گروهی و طبقاتی اصلی، بر روند دشوار تصمیم‌گیری در این مورد دخالت داشته باشد. یکی گرایش منزه طلب که مبارزه با نظام موجود، و یا رهبری آن را؛ حق یا صلاحیت تنها یک گروه اجتماعی خاص می‌داند. این گرایش را می‌توان در هریک از گروه‌های اجتماعی و سیاسی اپوزیسیون کنونی کشور دید. در کمونیست‌ها، در ملی گرایان، در سلطنت طلبان، در اصلاح طلبان جدا شده از حکومت و یا هر گروه اجتماعی دیگر. هر کس نیز، برای به کرسی نشاندن حرف خود، حتماً می‌تواند به اندازه کافی؛ دلیل، توجیه و بهانه؛ بیاورد یا بتراشد. به نظر من در شرایط کنونی ایران و جهان؛ چنین رویکردی؛ در بهترین حالت، نگرشی صرفاً طبقاتی، و در بدترین حالت؛ نگرشی فرقه گرایانه است. من می‌پندارم که چنین گرایشی، هرگز راه به جایی نخواهد برد و با فرهنگ مردم‌سالاری نیز، بیگانه است.
طیف اندیشه‌ای یا گروهی دوم؛ بر این باور است که در جامعه کنونی ایران و شرایط سیاسی خاص آن؛ همه نیروهای سیاسی موثر اپوزیسیون حاضر در صحنه؛ می‌توانند و باید برای رسیدن به یک نظام حکومتی مردم‌سالا؛ در یک مجموعه واحد قرار گیرند. شاید بتوانیم پایبندی به یک نظام مردمسالار غیردینی در چارچوب منشور جهانی حقوق بشر و مخالف نظام سیاسی کنونی، و یا اصلاح طلبی حکومتی رویگردان از حکومت ولایت فقیه و یزدان محور را؛ معیار و خط قرمز بین اپوزیسیون و پوزیسیون حکومت کنونی به شمار آورد. با این دیدگاه؛ کمونیست‌های شناخته شده، چهره‌های شاخص ملی گرا، چهره‌های شناخته شده و پر طرفدار سلطنت طلب، رهبران اصلاح طلب پایبند به مردمسالاری غیردینی جدا شده از حکومت، و یا هر گروه اجتماعی مشابه دیگر، می توانند در این سو قرار گیرند.
از روش‌های اداره و مدیریت سازمان متناسب با شرایط زمان و مکان؛ به عنوان دومین عامل پیروزی سازمان موردنظر نام بردیم. از آنجا که این عامل تحت تأثیر نخستین عامل خواهد بود؛ از پرداختن بیشتر به آن در اینجا، خودداری می‌کنیم. اما می‌توان گفت که باتوجه به سطح آگاهی، تجربه عملی، و تحصیلات عمومی خوب روشنفکران و به ویژه نسل جوان ایرانی؛ دستیابی به این عامل، گرچه دشوار اما امکانپذیر است.   
نیروهای اجرایی آگاه و کار آمد مناسب؛ سومین عامل کامیابی سازمان سیاسی فراگیر در جنبش عمومی کنونی مردم ایران است. تجربه ٣۰ سال گذشته نیروهای مبارز و اپوزیسون درون مرزی و برون مرزی که بذر نخستین و پایهِ جنبش کنونی را تشکیل می‌دهد، تجربه جانفشانی جوانان ایرانی در جنبش سبز که ادامه مبارزات ٣۰ سال گذشته است، و سوابق مبارزات آزادیخواهانه و نوگرایانه زنان و دیگر گروه‌های اجتماعی مرجع؛ پشتیبان اصلی این عامل خواهند بود. برخلاف نظر عجولانه برخی افراد که جنبش کنونی ایرانیان را با جنبش کشورهای عربی مقایسه و آن را ناکام ارزیابی می‌کنند، به نظر من، مردم ایران با پرهیز آگاهانه از افتادن در دام خشونت کور؛ بسیار هوشمندانه و متمدنانه مبارزه می‌کنند، و خسارت‌های مالی و جانی خود را با همه سنگینی آن تا کنون، در حداقل ممکن نگهداشته‌اند. بر کسی پوشیده نیست که با همه بگیر و ببندهای حکومت، هم اکنون نیروهای فرهیخته، آگاه، مترقی، دموکرات و اصلاح طلب؛ در بیشتر نهادهای عمومی و موثر مدنی جامعه، حضوری چشم‌گیر، آشکار، و موثر دارند. بدنه جامعه روزنامه نگاری، هنری، و ورزشی، نمونه‌ای از این ادعا است. این نیروها، از جامعه قابل حذف نیستند و همپای بی اعتبار و پوک شدن هرچه بیشتر ساختار حکومتی موجود، نقشی برجسته‌تر پیدا خواهند کرد.      

پیروز باشیم 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست