سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

سوسیالیسم قرن ۲۱


سیامک طاهری


• در سوسیالیسم قرن ۲۱ که در پیش روی بشریت قرار دارد باید در عین حفظ دستاوردهای سوسیالیسم دیروز، پایه های نوع نوین دموکراسی که در آن رسانه ها در انحصار تراست هایی چون مرداک و برلوسکنی قرار نداشته باشند و عامل توجیه عملکرد سیاستمداران و کارگزاران سرمایه داران دزد و غارتگر نباشند، پی ریخته شود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۹ دی ۱٣۹۰ -  ٣۰ دسامبر ۲۰۱۱


نوشته زیر برای روزنامه شرق فرستاده شد که سردبیر محترم آن روزنامه وزین با درج آن مخالفت ورزید.
   سیامک طاهری



درصفحه نخست روزنامه شرق ۱۹ مهر ۱٣۹۰ یک یادداشت از آقای محمدی در رابطه با بحران سرمایه داری و پیامدهای پیدایی جنبش اشغال وال استریت به چشم می خورد .نویسنده محترم در بخش نخست نگاشته خود به درستی چنین می آغازد:
"کارل مارکس با تقسیم تاریخ بشری به دوران کمون اولیه، برده‌داری، فئودالی، سرمایه‌داری و کمونیسم و نیز تاکید بر اینکه «تاریخ همه جوامع تاکنون، تاریخ مبارزه طبقاتی بوده است»، یکی از پرنفوذ‌ترین و بحث‌برانگیز‌ترین مکاتب فلسفی جهان را بنیان گذاشت. هنگامی که این اندیشمند کم‌نظیر در سال ۱۸۸۳ درگذشت، «مارکسیسم» در میان متفکران ریشه دوانده بود و به فاصله اندکی در رده بر‌ترین و بحث‌برانگیز‌ترین مکاتب نظری جهان قرار گرفت."
ودر ادامه
"مارکسیست‌ها که خود را به محکی دقیق برای تبیین تاریخ کشور‌ها و پیش‌بینی تحولات جوامع بشری مجهز می‌دیدند، مشتاقانه منتظر تحقق ارزیابی مارکس درباره گذر از سرمایه‌داری و ورود به کمونیسم و حاکمیت پرولتاریا بودند تا در آخرین ایستگاه تاریخ قدرت را تصاحب کنند."
مارکسیست ها بر خلاف نوشته دوست نویسنده مانه تنها"منتظر تحقق ارزیابی مارکس" ننشستند ؛بلکه فعالانه در جهت تحقق آن اقدام کردند.ایجاد تشکل های گوناگون ؛ سازماندهی سندیکاهای کارگری ؛ زنان ؛ ملیت های گوناگون به منظور رفع ستم ملی ؛ انجمن های صلح وضد جنگ ؛نشست های بین المللی و...فقط گوشه ای از کار شبانه روزی وپی گیرانه آن ها است.
کمی پایینتر
" لنین پس از مطالعات بسیار به این نتیجه رسید که مارکس، ناخواسته بیشترین خدمت را به سرمایه‌داری کرده. زیرا هنگامی که پاشنه آشیل‌های نظام سرمایه‌داری زیر ذره‌بین مارکسیسم قرار گرفت، سرمایه‌داران هم توانستند خطر سقوط حتمی را با پوست و گوشت خویش لمس کنند و برای در امان ماندن از چنین فرجام هراسناکی ترجیح دادند، به قیمت صرف‌نظر کردن از بخشی از منافع خود، رفاه کارگران و سایر طبقات محروم را افزایش نسبی دهند تا آنان را از خیزش انقلابی منصرف کنند. بر این اساس، نظام‌های سرمایه‌داری به ارتقای خدمات تامین اجتماعی و افزایش نسبی مزد کارگران تن داد و کوشید پرولتاریا را متقاعد کنند به دلیل بهره‌مندی از رفاه نسبی، هرگونه تلاشی با هدف تغییر وضع موجود، به زیان طبقه کارگر خواهد بود. در واقع مطابق تحلیل لنین، آموزه‌های مارکس هرچند در خودآگاهی و بیداری طبقه کارگر موثر بود اما هوشیاری طبقه سرمایه‌دار و تدابیر هوشمندانه این طبقه برای پیشگیری از رشد انگیزه‌های انقلابی کارگران، نتیجه ناخواسته طنین آژیر مارکسیسم بود."
آنچه که در بالا آمده است نتیجه گیری های لنین نیست بزرگترین آموزه لنین کشف ارتقای سرمایه داری به مرحله امپریالیسم است گفتار های بالا بیشتر مربوط به وقایع پس از بحران سال های ٣۰ -.۱۹۲۱ سرمایه داری است که منجر به آغاز جنگ جهانی دوم از سوی سرمایه داری شد در این زمان اقتصاددانی به نام کینز تئوری ای را برای نجات سرمایه داری مطرح کرد که برمبنای آن به ندارها باید تا حدی کمک شود تا با افزایش مصرف؛ اقتصاد دوباره جان بگیرد باید توجه داشت که لنین در آن زمان در بستری بیماری ای که ناشی از شلیک گلوله های یک تروریست بود قرار داشت وسرانجام در سال ۱۹۲٣ در گذشت. سیاست های کینز پس از جنگ جهانی دوم در آمریکا واروپا پیاده شد و اساس دولت های رفاه - که گفته می شود عامل رشد وشکوفایی سرمایه داری دراین دوران بوده است . را تشکیل داد. البته این نکته نیز جای تردید جدی دارد ؛چرا که این شکوفایی پس از پایان جنگ صورت گرفت و هیچ معلوم نیست که چه مقدار از آنچه که رخ داد نتیجه سیاست های کینزی و چه مقدار آن نتیجه طبیعی رشد پس از جنگ بوده است. به هر حال این دوران شکوفاترین دوران سرمایه داری است.
ایشان در ادامه باز هم به درستی می نویسند:
"متفکران نظام سرمایه‌داری هم نیک می‌دانند که حاشیه امن این نظام تا زمانی است که سرمایه‌داران ویژه گی حیات‌بخش خود برای رصد مداوم نقاط ضعف این نظام و پیگیری راهکارهای موثر برای راضی نگه‌داشتن طبقات معترض را حفظ و تقویت کند وگرنه جنبش‌های کوچک اعتراضی می‌توانند بستر به هم پیوستن رودهایی شوند که در ‌نهایت، سیل آن سرمایه‌داران را با خود ببرد. هم از این‌رو، دولت‌های درگیر در این اعتراضات خیابانی، تنها به استفاده احتمالی از ابزار قهریه بسنده نخواهند کرد و باید دید تدبیریابی آنان و واکنش معترضان به این تدابیر، در میان‌مدت و بلندمدت بر مطالبات و تعداد ناراضیان حاضر در خیابان‌ها چه تاثیری خواهد گذاشت."
تا هم اکنون نیز اولین واکنش مدافعان سرمایه برای از میدان به درکردن معترضان سکوت وفرمان ندیده گرفتن این رخداد به امپراتوری های رسانه ای همراه با چاشنی خشونت با کمک ترفندهای ظاهر الصلاح قانونی مانند قصد پاک سازی پارک محل اجتماع تظاهرات کنندگان بوده است. اما نیروی رشد یابنده ناراضیان این سد ها را تا کنون درهم شکسته است و رسانه های درانحصار سرمایه سالاران ناگزیر به بیان گوشه هایی از واقعیت ها شدند. ایشان در ادامه بر معترضین نظام سرمایه سالاری خرده می گیرند که:
"حتی حکومت‌های... ساقط‌کننده نظام‌های سرمایه‌داری...در برپایی مدینه فاضله خویش ناکام ماندند... از میان معدود داعیه‌داران باقیمانده حکومت کمونیستی، چین در مسیر استحاله هویت گام برداشته و الگوهای سرمایه‌داری را گرته‌برداری و پیاده می‌کند، کوبا در مشکلات سیاسی و اقتصادی دست و پا می‌زند و کره‌شمالی، غولی است با بازوان ستبر اتمی اما پاهای نحیف اقتصادی که لقب یکی از فقیر‌ترین کشورهای دنیا را یدک می‌کشد."
در پاسخ باید گفت:
۱- اگر فرض را بر این بگذاریم که تاکنون هیچ آلترناتیو بهتری از سرمایه داری غارتگر بوجود نیامده باز هم این دلیل نمی شود که در آینده نیز چنین جانشینی شکل نخواهد گرفت. مگر تا پیش از پیدایی سرمایه داری بدیلی برای آن وجود داشت؟ همیشه فقط یک آغاز وجود دارد و نه چندین آغاز.
۲- باید مشخص کرد که منظور از دموکراسی چیست؟ آیا نظام هایی که در آن سیاستمداران به اصطلاح منتخب پول مالیات های مردم را به جیب سرمایه دارانی که مقصر اصلی بحران جهانی هستند می ریزند وبه قول شرکت کنندگان در جنبش اشغال وال استریت به مقصرین ومتجاوزین پاداش می دهند را می توان نظام های دموکراتیک دانست؟ آیا در این نظام ها میزان نفوذ یک سرمایه دار در هیئت حاکمه با یک کارگر برابر است. چه چیز شاخص دموکراسی بیشتر است؟ ظاهرا با معیارهای موجود میزان دموکراسی در آمریکا بیشتر از میزان دموکراسی در چین است ولی همین تظاهرات اخیر نشان داد که میزان اعتماد مردم این کشور با این دموکراسی پیچیده در ماتیک و سرخاب به چه میزان است از سوی دیگر نظرخواهی موسسه پیو که یک موسسه آمریکایی است نشان از آن دارد که مردم چین به مراتب بیش از مردم آمریکا از حکومتشان راضی هستند.
٣- این جنبش نشان داد که دیگر نمی توان دموکراسی را تنها با شاخصه صندوق رای مورد مطالعه قرار داد و شاخصه های دیگری نیز چون برابری حقوق زنان ومردان؛ حقوق از کارافتادگان؛کودکان؛ حق کار؛ مسکن؛ بیمه های اجتماعی تحصیل رایگان و... چنان با آزادی در هم آمیخته اند که بدون آنها دموکراسی به پوسته ای تهی و به ابزاری در دست غارتگران سرمایه داری تبدیل می شود. شاید یک مقایسه راه گشاتر باشد. با تعریف سرمایه داری از دموکراسی؛ میزان دموکراسی در هندوستان از چین بیشتر است ولی برابری حقوق مرد و زن (در رژیم حقیقی و حقوقی ) در چین به مراتب بیش از هندوستان است.
مارکس و لنین که آقای محمدی از هردوی آنان به نیکی یاد کرده اند هردو چندین انتقاد به دموکراسی سرمایه داری روا می دارند که عبارتند از :
الف- مطبوعات سرمایه داری به آلت دست سرمایه داران بدل شده و یا بوسیله آنان راه اندازی می شوند و ۱یا صاحبان ان ها خریداری می شوند. امپراتوری های رسانه ای مرداک در انگلستان و آمریکا؛ اشپرینگر در آلمان و برلوسکنی در ایتالیا نشانی از این انحصار اطلاعات در دستان سرمایه داری است. وقتی که جنگ عراق در آستانه آغاز بود؛ رییس بی بی سی اطلاع داد که اخبار مربوط به در اختیار داشتن سلاح های شیمیایی بوسیله عراق خبری جعلی است بلافاصله او را از کار برکنار کردند و کمی بعه جسد او پیدا شد. در قضیه افتضاح مرداک نیز جسد خبرنگار افشاگر در خانه اش بدست آمد. آیا این وقایع همگان را بیاد فیلم های مافیایی نمی اندازد.
ب- دومین ایراد این دو به دموکراسی بورژوایی فاصله بین انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان بود. آیا پیدایی جنبش وال استریت همین استدلال را ثابت نمی کند؟
ج-سومین اشکال مربوط به خریداری شدن نمایندگان سیاسی بوسیله سرمایه داران بود.
لنین به منظور رفع این نواقص پیشنهاد تشکیل شوراها را می داد که در آن رای دهندگان هر لحظه می توانند نمایندگانی را که به منافع رای دهندگان خیانت کرده اند را عزل کنند.
۴- میزان موفقیت های حکومت هایی که ایشان نام برده اند را در مقایسه با حکومت های پیشینشان و حکومت های مشابه اشان باید جست. انقلاب روسیه در نتیجه مرگ میلیون ها انسان از گرسنگی پدید آمد حاصل آنکه در مدتی که از نگاه تاریخی زمان کوتاهی به حساب می آید از چنین کشور عقب افتاده ای؛ دومین قدرت جهان زاده شد که در زمینه هایی چون از میان بردن فقر و گرسنگی و بیکاری؛ فرستادن اولین انسان به فضا؛ هنر؛ ورزش و آموزش مجانی از مهد کودک تا دانشگاه، برابری حقوق زن و مرد؛ حقوق کودکان، از کار افتادگان و... سرآمد کشورهای جهان بود و این همه با وجود بر دوش کشیدن بار دو جنگ جهانی و یک جنگ داخلی وحشتناک و نیز مداخله دهها کشور سرمایه داری در جنگ های داخلی این کشور بوده است. تمام این دستاوردها بدون نیاز به حمله نظامی به کشورهای دیگر و غارت منابع نفتی و طلا و مس؛ قهوه؛ و... کشورهای جهان سوم امکان پذیر شد. در مورد کوبا نیز این کشور را مقایسه کنید با دیگر کشورهای آمریکای لاتین همچون کلمبیا؛ پرو؛ هاییتی و... که در زیر سلطه سرمایه داری در فقر و فلاکت جان می کنند. برخلاف این کشورها مردم کوبا از آموزش رایگان؛ بهداشت همگانی و... برخوردارند. و در این کشور از مواد مخدر؛ جنایات گسترده؛ تجاوز و... خبری نیست. آیا این ها برای کشوری که از زمان انقلاب خود مورد انواع تهاجمات خارجی و محاصره اقتصادی بوده است دستاورد کوچکی است. در مورد چین هم باید تا سال ۲۰۲۵ صبر کرد تا مشخص شود که آیا این کشور می تواند مطابق پیش بینی حزب کمونیست این کشور ساختمان سوسیالیسم پیشرفته را آغاز کند؟ اما تا همین جا هم این کشور موفق شده است که با رشد حیرت انگیز خود به دومین قدرت اقتصادی جهان تبدیل شود.
با این همه باید پذیرفت که نبود صندوق رای در کشورهای پیش گفته یک نقیصه است اما چرا این نقیصه بوجود آمد؟
اگر نگاهی کوتاه به تاریخ این کشورها بیندازیم می بینیم که همه این کشورها از ابتدای برپایی حکومت هایشان در معرض تهاجم نیروهای سرمایه داری بوده اند. به عنوان مثال کشور کره شمالی که مورد بیشترین انتقادها قرار می گیرد
را مورد واکاوی قرار می دهیم.
این کشور که از زمان تاسیس تاکنون یا در حال جنگ بوده و یا در آماده باش نظامی، از نظر جمعیت و زمین های قابل کشت به مراتب از کشور کره جنوبی کوچکتر است و از نظر قدرت اقتصادی و میزان و کیفیت ابزار نظامی اصلا با آمریکا قابل مقایسه نیست. با این همه باید از نظر نظامی به اندازه ای قوی باشد تا بتواند کشور جنگ طلبی چون آمریکا را حتا از فکر حمله نظامی به این کشور نیز باز دارد. طبیعی است که این کشور در کنار فداکاری و از جان گذشتگی سربازان و مردمش نیازمند رشد کمی ارتش خویش باشد تا بتواند کمبود کیفی سلاح هایش را جبران کند. در چنین وضعی بیشترین توان کشور صرف نظامی گری می شود و پول کمی برای سرمایه گذاری در بخش های دیگر باقی می ماند و علاوه بر آن یک نظم سنگین و آهنین پلیسی – نظامی بر کشور حاکم می شود .بی گمان یکی از علت های حضور نیروهای آمریکایی در کنار مرزهای این کشور تحمیل همین شرایط به این کشور است.
آیا یک انسان منصف نباید مقصر دستکم بخشی از این نقیصه را کشورهای سرمایه داری بداند؟
مثالی دیگر:
در کشور شیلی نیروهای چپ و مخالف سرمایه داری در نتیجه یک انتخابات بر روی کار آمدند. از همان روزهای آغاز به کار سالوادور آلنده توطئه سرمایه داری با کمک دستگاه های جاسوسی ایالات متحده و همپیمانانش آغاز شد. بسیاری از دوستان مردم شیلی از جمله فیدل کاسترو به النده هشدار می دادند که در مقابل توطئه ها هشیار باشد و راه های پیش گیرانه را مدنظر داشته باشد. اما آلنده به قاعده بازی دموکراتیک وفادار ماند و جان خویش را بر سر این وفاداری نهاد. پس از او بسیاری از نیروهای دگرگونی خواه و ضدسرمایه داری این پرسش را مطرح کردند که آیا آلنده اشتباه نکرد. و یا اگر آلنده پیش دستی کرده بود، رسانه های سرمایه داران چه تبلیغاتی را علیه نیروهای مردمی به راه می انداختند. نمونه دیگر کودتاهای نظامی در ایران (سرنگونی حکومت ملی دکتر مصدق)، کشورهای آمریکای لاتین؛ ترکیه؛ پاکستان؛ کنگو (قتل پاتریس لومومبا) حمایت از حکومت های نژاد پرست رودزیا و آفریقای جنوبی و ...است.
دیکتاتوری بخشی از ذات نظام سرمایه داری است و نیروهای ضدسرمایه داری از آنجایی که تنها نیرویشان مردم هستند (بر خلاف سرمایه داران که نیروی خودرا از ثروت بدست می آورند) ناچارند که آزادی خواه باشند. پدیده نبود صندوق رای در کشورهای سوسیالیسم مدل سده ۱۹ نقیصه ای بوده است که به علت قدرت برتر سرمایه داری به انان تحمیل شده است. وقایع وال استریت و دیگر کشورهای سرمایه داری نشان داد که دموکراسی های سرمایه داران در نهایت دیکتاتوری محتوایی سرمایه داران است. اگر در دیکتاتوری های سرمایه داران جهان سومی اموال مردم به شکل خشنی غارت می شود، در دموکراسی های سرمایه داران این ثروت ها با دستکش های مخملی غارت می شوند.
با این همه آنچه که فراروی جنبش های ضدسرمایه داری است نه سوسیالیسم دیروز، بلکه سوسیالیسم قرن ۲۱ است. امروزه در آمریکای لاتین کشورهایی شکل می گیرند که ضمن جهت گیری سوسیالیستی و دموکراسی های رادیکال از پدیده صندوق های رای نیز برخوردارند. بی گمان سوسیالیسم در کشورهای اروپایی و ایالات متحده چهره ای کاملا دیگرگون دارد. دراین مورد لنین نیز تاکید داشت آن چه که در روسیه شکل گرفت مختص این کشور بوده است و سوسیالیسم در کشورهای دیگر می تواند شکل دیگری بیابد.
وقتی که کمون پاریس تنها دریک شهر شکل گرفت نیروهای سرمایه داری فرانسه به کمک نیروهای خارجی توانستند با کشتار وسیع کارگران آن را در خون غرق کنند. زمان تاریخی کوتاهی لازم بود تا انقلاب اکتبر به ثمر نشیند. سرمایه داری کوشید تا ابتدا با دخالت نظامی و سپس با جنگی هولناک (جنگ جهانی دوم) آن را به خاک و خون بکشاند. این بار شکست نصیب سرمایه داری شد و یک سوم کره زمین به سوسیالیسم گروید. هم کمون پاریس و هم سوسیالیسم واقعا موجود در نتیجه خطاهای داخلی و تبه کاری های جهان سرمایه داری در هم شکسته شدند اما برای بار سوم موجی عظیم تر و فراگیرتر سراسر جهان را در برگرفته و می گیرد. این موج جدید از رنگارنگی و تنوع گسترده ای برخوردار است و این نه نقطه ضعف ان بلکه نقطه قوت آن است.
باید توجه داشت که دفاع از سوسیالیسم دیروز به معنی دفاع از همه عملکرد آن نیست، چنانکه دفاع از کمون پاریس به معنی دفاع از سوسیالیسم ابتدایی که در آن هنگام پی ریخته شد نیست. در سوسیالیسم قرن ۲۱ که در پیش روی بشریت قرار دارد باید در عین حفظ دستاوردهای سوسیالیسم دیروز که بخشی از آن ها در بالا آمد، پایه های نوع نوین از دموکراسی که در آن رسانه ها در انحصار تراست هایی چون مرداک و برلوسکنی قرار نداشته باشند و عامل توجیه عملکرد سیاستمداران و کارگزاران سرمایه داران دزد و غارتگر نباشند پی ریخته شود. از همین رو است که هیچ یک از احزاب کمونیست و چپ اروپایی از جمله احزاب چپ و کمونیست آلمان؛ فرانسه؛ ایتالیا؛ انگلستان و حزب کمونیست آمریکا هنوز خواهان سرنگونی بلاواسطه نظام سرمایه داری نیستند، بلکه در این مرحله از حذف نظامی گری از طریق کوچک و کوچکتر کردن ارتش کشورهایشان و کم کردن بودجه نظامی آن و نیز دولتی کردن بانک ها به عنوان عامل اصلی غارت مردم کشورهای خودشان و نیز کشورهای جهان سوم سخن می گویند.
برای آنکه مشخص کنیم سوسیالیسم قرن ۲۱ در مورد دموکراسی چگونه می اندیشد قسمتی از سخنان اسکار لافتون را که زمانی در راس حزب سوسیال دموکرات این کشور قرار داشت و با انشعاب از آن و با اتحاد با حزب سابق سوسیالیست های متحد آلمان شرقی حزب چپ آلمان را بوجود اورد را در کنگره این کشور می آورم. او ضمن بیان این نکته که همگان معنی دموکراسی را نمی فهمند، به تعریف دموکراسی از دیدگاه حزبش می پردازد و در پاسخ این سوال که دموکراسی یعنی چه، می گوید:
«در برنامه های اساسی هیچ یک از احزابی که با ما در رقابت هستند، تعریفی نمی یابید که روشن سازد دموکراسی از نظر آنها چیست و آنها از دموکراسی چه می فهمند. ما در دوران دیکتاتوری بازارهای مالی زندگی می کنیم… هنگامی که در زمانه ما - که زمانه ی دیکتاتوری بازارهای مالی است - که در آن جامعه خدمات اجتماعی برچیده می شود و در تمامی جهان گرسنگی و بیکاری گسترش می یابد-. در چنین زمانی … ما حزب نوسازی دموکراتیک را تاسیس کردیم. اینک ما باید برای همگان روشن سازیم که ما زیر بیرق دموکراسی چه چیزی را می فهمیم… این به تنهایی کافی نیست که ما بگوییم دموکراسی آنچنان نظم اجتماعی ای است؛ که در آن اراده اکثریت جامعه جاری باشد. اما وقتی که ما اضافه می کنیم؛ در جامعه ای که در آن حقوق بازنشستکی کاهش می یابد و کمک های اجتماعی بر چیده می شود؛ علایق اکثریت جاری نیست و دموکراسی وجود ندارد؛ درگیری ما با دیگر احزاب آغاز می شود و اگر تعریف ما از دموکراسی به مذاق آنان و یا رسانه هایی که منتقد ما هستند خوش نمی آید، آنگاه این ما هستیم که باید از آنان بخواهیم که دموکراسی را از دیدگاه خود تعریف کنند. آیا براستی شما بر این عقیده هستید که کافی است ما مردم هر چهار سال یکبار به پای صندوق های رای رفته و آرای خود را به صندوق ها بریزیم…
وقتیکه ما از آزادی و برابری سخن می گوییم نباید اجازه دهیم که دوباره همان اشتباهات سوسیالیسم دولتی را تکرار کنیم. برای آنکه عدالت آیندگان را بنا کنیم حق نداریم بر صورت امروزیان سیلی بزنیم. این اشتباه سوسیالیسم بود. اما امروز ما با خطای بزرگ کاپیتالیسم مواجه ایم که برای بدست آوردن سودی کوتاه مدت هر روز بر صورت میلیون ها نفر سیلی می زند واین آن پدیده ای است که حزب چپ در برابر آن می ایستد.»
و رهبر حزب کمونیست فرانسه در سخنرانی خود در جشن اومانیته خطاب به دیگر نیروهای سیاسی چنین می گوید:
"دوستان در ۲۰ سال گذشته شما مدام به ما کمونیست ها می گفتید؛ شما دمکرات نیستید. ببینید که ما امروز دموکرات هستیم، سپس به ما گفتید که شما هوادار محیط زیست شوید، ببینید که ما هوادار محیط زیست هم هستیم. حال ما در انتحابات آینده ریاست جمهوری در فرانسه به شما سوسیالیستها میگوئیم زمان آن است که شما هم چپ شوید.»
جهان دیگر بر وفق مراد سرمایه داران نمی چرخد. این که آقای محمدی امیدوارند که جهان سرمایه با نرمش و خمش بتواند این موج را از سر بگذراند آرزویی است که باید منتظر ماند تا میزان تحقق یا عدم تحقق آن را دید. اما حتی در صورت تحقق این آرزو (عقب نشینی گام به گام سرمایه داری) جهان بهتری در برابر مردم سیاره ما شکل خواهد گرفت. شاید در آینده ما شاهد تولد یک سرمایه داری غیرنظامی در جهان باشیم. چنین احتمالی نیز نه تنها رخ دادی خوشایند است؛ بلکه گامی بزرگ به سوی آرزوی دیرین بشری یعنی پی ریزی جامعه مردم سالاری واقعی، یعنی جامعه ای آزاد و برابر است.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست